خبرگزاری مهر - گروه هنر: فیلم سینمایی «شکاف» نوشته و کارگردانی کیارش اسدی زاده که در بخش سودای سیمرغ سی وس ومین جشنواره فیلم فجر حضور دارد به موضوعی اجتماعی می پردازد که در سال های اخیر به یکی از مسایل روز جامعه تبدیل شده و آن هم آمادگی نداشتن نسل جوان برای بچه دار شدن و بی مسئولیتی آنها در قبال موجودی است که به این دنیا فراخوانده اند.
اسدی زاده که در زمان ساخت این فیلم سینمایی خودش پدرش شده است با اشراف کامل به بررسی لایه های زیرین این بی مسئولیتی از جانب خانواده ها می پردازد. این فیلم سینمایی با آهنگسازی فردین خلعتبری در بخش بهترین موسیقی نیز نامزد دریافت سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر شده است.
در بخش نخست گفتگو با کیارش اسدی زاده درباره ساخت فیلم سینمایی «شکاف»، شکل گیری ساختار روایی و محتوایی فیلمنامه، موضوع اثر و پیامی که کارگردان قصد مطرح کردنش را داشته، نوع قاب بندی و دکوپاژ فیلم و پروسه نگارش فیلمنامه صحبت کردیم.
در بخش دوم و پایانی این گفتگو درباره موسیقی، انتخاب بازیگران و استفاده نکردن از خرده داستان و حواشی زندگی شخصیت ها در فیلمنامه و رویکردی که در سال های اخیر سینمای اجتماعی در ایران پیدا کرده است، به بحث و تبادل نظر پرداختیم.
بخش پایانی گفتگو با کارگردان «شکاف» را می خوانید:
*آیا از ابتدای نگارش فیلمنامه قصه تان آنقدر کم شاخ و برگ بود و فقط می خواستید به مشکل این زوج بین خودشان بپردازید؟ چون در فیلم به جز یک سکانس، خانواده ای وارد قصه نمی شوند و بدون ماجرای جانبی فقط داستان دو زوج را روایت می کنید. قصد نداشتید کمی هم وارد حواشی و جزئیات زندگی این دو خانواده مخصوصا پیمان و سارا زوج اصلی داستان شوید؟
- زندگی و رابطه پیمان و سارا با هم خیلی خوب است و حتی در سخت ترین شرایط هم همدیگر را ساپورت می کنند بنابراین من نمی خواستم برای نشان دادن این رابطه خوب فکت از بیرون از زندگی اینها بیاورم و دلم نمی خواست از بیرون دلایلی بیاورم که نشان دهد چرا این دو نسبت به مساله بچه دار شدن اینطور فکر می کنند. چون الان خیلی از زوج ها مثل اینها هستند و همین طور به مساله نگاه می کنند و حق هم دارند.
اما واقعیت این است که در نسخه های اول فیلمنامه خرده داستان هایی در قصه وجود داشت که بعدا کنار گذاشته شد. ما در دو سال گذشته در 8 ورژن این فیلمنامه را نوشته ایم اما در هر مرحله احساس کردیم نباید زیاده گویی کنیم و باید فقط به خود این دو زوج بپردازیم.
*فیلم اولتان با وجودیکه از عوامل و فضایی حرفه ای برخوردار بود اما نتوانست رنگ اکران را ببیند اما به هرحال شما اکران های خصوصی برای مخاطبان خاص و منتقدان داشته اید. از این نمایش ها چه بازخوردی گرفتید که برای ساخت فیلم دومتان به شما کمک کرد؟ در واقع اولین مواجهه مخاطب با اندیشه و کار شما فیلم «شکاف» خواهد بود. چه تمهیداتی برای روبرو شدن مناسب مخاطب با کارتان اندیشیدید؟
- مهمترین بازخوردی که من از فیلم «گس» در برابر مخاطبان محدود کاملا خاصی که فیلم را چه در ایران و چه جشنواره های خارجی دیدند، گرفتم این بود که از قصه اول فیلم بیشتر از بقیه داستان ها خوششان آمده و با آن ارتباط برقرار کرده بودند. چون داستان رابطه دکتر با همسرش داستان پیچیده و خاصی بود و از لحاظ جنس سینما و نوع روایتگری آن قصه بیشتر از بقیه قصه های «گس» با مخاطب ارتباط برقرار می کرد.
این مساله چیزی بود که از همان ابتدای تولید فیلم «شکاف» برایم اهمیت داشت و سعی می کردم قصه را به سمت آن حال و هوا و آن جنس کارگردانی و روایت ببرم. حتی خیلی از دوستانی که فیلم را دیدند به من می گویند که «شکاف» بسیار شبیه به قصه اول «گس» شده است. اما از یک نظر دیگر نوع قصه و تمی که فیلم انتخاب کرده ممکن است باعث شود قشر متوسط رو به پایین آن را نفهمند. چون فکرم می کنم قشر متوسط رو به پایین راجع به مساله بچه دار شدن خیلی ساده تر فکر می کند و این از نتیجه زندگی هایشان و تعداد فرزندانی که دارند، مشخص است. بنابراین تصور می کنم شاید فیلم برای این قشر آلارمی ایجاد کند که مسئولیت بچه را به درستی بپذیرند و فقط بچه دار نشوند اما پیش بینی ام این است که آنها فکر کنند اصلا چرا باید راجع به چنین مساله ای فیلم ساخته شود البته این حس من است و ممکن هم است که درست نباشد.
اما می دانم که فیلم با قشر متوسط و متوسط رو به بالا ارتباط برقرار می کند چون این موضوع برایشان مهم است. حالا نمی دانم چقدر فیلم رویشان تاثیر می گذارد اما آرزویی که دارم این است که فیلم بتواند چند نفر را بعد از دیدن فیلم به این ترغیب کند که حداقل یک شب فضای خانه شان از صفر تا صد و به همه لحاظ متعلق به فرزندشان باشد. اگر با «شکاف» بتوانم چنین کاری انجام دهم برایم کافی است و چیزی را که انتظار خودم از خودم بوده به دست آورده ام. البته بعد از اولین مواجهه ام با مخاطب است که می توانم بفهمم چقدر درست حرکت کرده ام یا نه.
*موسیقی فیلم ساخته فردین خلعتبری است که بسیار خوب روی فیلم می نشیند. فیلمتان قابلیت این را داشت که از موسیقی ملودراماتیک و یا سانتی مانتال برای برانگیختن احساسات مخاطب بهره ببرد اما آهنگساز آگاهانه از این امر اجتناب کرده است. با خلعتبری چقدر برای رسیدن به این فضا بحث و تبادل نظر داشتید؟
- فیلم اول من اصلا موسیقی نداشت و ما فقط در تیتراژ پایانی موسیقی می شنیدیم. از زمانی هم که فیلمنامه «شکاف» را نوشتم به این نتیجه رسیده بودم که این فیلم هم به موسیقی نیاز ندارد بنابراین به صدابردار و صداگذار هم تاکید کرده بودم که فیلم موسیقی نخواهد داشت و تنها موزیکش فضاسازی و سکوتی است که آنها برای فیلم در نظر می گیرند اما از اواسط تدوین فیلم بود که به این نتیجه رسیدم کار احتیاج به موسیقی دارد. از قدیم هم رفاقت و دوستی با فردین خلعتبری داشتم و به شدت جنس موسیقی را که کار می کند دوست دارم. منتها خلعتبری در کارهای اخیرش به سمت ساخت موسیقی با تم سولو رفته بود که از ارکستر سمفونیک استفاده نمی شود و سعی دارد موزیک را ساده کند اما مخاطب با این وجود احساس می کند که دارد موسیقی خوبی می شنود، همین امر برای من خیلی جالب بود.
فیلم را به خلعتبری نشان دادم و گفتم صادقانه قضاوت کن که آیا واقعا فیلم احتیاج به موسیقی دارد یا نه. او هم به من گفت که اگر فیلم موزیک نخواهد با اصرار من هم حاضر نیست روی آن موسیقی بگذارد. ولی فیلم را که دید به من گفت که در چند صحنه فیلم احتیاج به موسیقی دارد؛ موسیقیای که کمککننده باشد نه اینکه مخاطب را دچار احساسات عجیب و غریب کند. اتود اولیه ای را هم که برای موسیقی فیلم زد به شدت مورد توجه من قرار گرفت که تقریبا شبیه همین موسیقی فعلی بود. اما باز هم ما در صداگذاری حجم موسیقی را کم کردیم و در انتها به چیزی رسید که در فیلم می بینید. فکر می کنم خلعتبری خیلی خوب می دانست که فیلم چه نوع موسیقی احتیاج دارد.
*بازی های فیلم هم متقاعدکننده از کار در آمده علاوه بر رابطه پیمان و سارا با بازی هانیه توسلی و بابک حمیدیان که خوب شکل گرفته سحر دولتشاهی هم خیلی خوب از عهده ایفای نقش برآمده است به شکلی که نوع بیان دیالوگ ها و میمیک صورت و چهره اش این امر را به ذهن مخاطب متبادر می کند که انگار بازی نمی کند بلکه این اتفاق ها در زندگی شخصی اش رخ داده است؟
- انتخاب سحر دولتشاهی از دوبله فیلم «گذشته» آمد. وقتی فیلم را دیدم متوجه شدم که دولتشاهی در نقش لوسی چقدر عادی و معمولی حرف زده و همان جا بود که به انتخاب او رسیدم. این معمولی بازی کردن و دیده نشدن بازی خیلی به درد سینمایی که من دنبالش بودم، می خورد.
*چند سالی است که نوعی سینمای اجتماعی از فیلم های اصغر فرهادی در سینمای ما باب شده که فیلمسازانی مثل علیرضا امینی و مازیار میری هم به آن پرداختند و البته در مواردی هم به نتیجه نرسیدند. این نوع سینما قرار است به فاجعه و تراژدی بیانجامد البته فیلم شما آگاهانه تلاش می کند به سمت سینمای فرهادی کشیده نشود اما پایانی که برای فیلم رقم زدید ناخودآگاه ذهن تماشاگر را به سمت آن نوع سینما می برد. از زمان نگارش فیلمنامه قصد داشتید چنین فضاسازی منجر به فاجعه ای را برای فیلم رقم بزنید یا الزامات قصه شما را به این سمت و سو برد؟
- با توجه به اینکه جنس قصه از جنس سینمای فرهادی بود اما من تمام سعیم را کردم که فیلم به چنین سمتی نرود. درست است این نوع سینمای اجتماعی مدتی است که باب شده و بسیاری هم انتقاد می کنند که این همه ژانر در سینما وجود دارد چرا همه فیلمسازان ما روی سینمای اجتماعی زوم کرده اند اما واقعیت این است که سینما در هر ژانری هم که باشد الهام و ایده اش را از اجتماع اطرافش می گیرد و من هم از این قاعده مستثنی نیستم. از آنجا که التهاب های اجتماعی در جامعه ما خیلی زیاد است و نمی توان منکرش شد این نوع سینما هم در کشورمان زیاد باب شده است.
اما اینکه فیلمی که ساختم از نوع سینمای اجتماعی است که منجر به بحران می شود و در نهایت به فاجعه می انجامد به این دلیل است که فیلم دارد به مساله بچه دار شدن می پردازد و نقد عدم مسئولیت پذیری از جانب پدر و مادر را مطرح می کند. البته در انتها فاجعه برای پیمان و سارای فیلم که شخصیت های اصلی هستند رخ نمی دهد بلکه برای آنها این فاجعه یک هشدار تلقی می شود. وقتی چنین موضوعی را به نقد می کشید این بی مسئولیتی زمانی روی مخاطب تاثیر می گذارد که نتیجه اش یک اتفاق بد باشد.
اعتقاد من این است که وقتی افرادی تا این حد خودخواه وجود دارند بالاخره نتیجه اعمالشان را در همین دنیا می بینند. من به این مساله خیلی اعتقاد دارم چون نتیجه اش را در زندگی خودم بارها دیده ام. شخصا به این امر باور دارم که اگر کج بروم سیلی اش را می خورم و خیلی هم زود این اتفاق برایم رخ می دهد و فرصت جبران هم به من داده نمی شود. من می گویم آدم ها باید آدم باشند و گرنه نتیجه اعمالشان را می بینند.
گفتگو از آروین موذن زاده