خبرگزاری مهر-گروه هنر: حسین مهکام که بیش از این او را با نگارش فیلمنامه های مختلفی از جمله «برف»، «آدم»، «هیچ»، «گهواره ای برای مادر» می شناسیم امسال در سی و سومین جشنواره بین المللی فیلم فجر با فیلم سینمایی «آزادی مشروط» در بخش نگاه نو حضور دارد. این فیلم با مضمون اجتماعی و با محوریت توجه به زیر ساخت های فرهنگی، اخلاقی و تربیتی در جامعه، برشی است از 72 ساعت زندگی خانواده ای که با یک مشکل عمده مواجه هستند و سعی در برطرف کردن آن دارند. در این فیلم بازیگرانی چون رامبد جوان، هنگامه قاضیانی، علیرضا آقاخانی، شاهرخ فروتنیان، حسین پاکدل، محمد کارت، محمدعلی کیانی، علیرضا مظفری، بهاران بنی احمدی و میثم غنی زاده حضور دارند.
«آزادی مشروط» در ابتدا با نام «من سعید هستم» پروانه ساخت گرفت و بعد از آن کارگردان و تهیه کننده نام آن را به «آزادی مشروط» تغییر دادند.
با حسین مهکام کارگردان «آزادی مشروط» در خبرگزاری مهر درباره این فیلم گفتگو کردیم. او میگوید: هرچند «آزادی مشروط» فیلمی است که شرایط یک نوجوان بزهکار را نشان می دهد، اما هیچ تلاشی نکردم تا کانون اصلاح و تربیت را در این فیلم نشان دهم، در واقع عامدانه به بچه های کانون نزدیک نشدم، چرا که نشان دادن تشکل خانواده ای که در آن کودک مجبور به خطا می شود، اهمیت بیشتری برای من داشت. مساله دیگر این است که همیشه درآمارهای کانون اصلاح و تربیت، حضور قشر فقیر جامعه آمده است، اما بخش مرفه جامعه به دلیل تمکن اقتصادی که دارد می تواند حوزه خصوصی برای خود داشته و این بزهکاری ها را در خود نگه دارد و در زمره آمار رسمی قرار نگیرد.
در بخش نخست این گفتگو با ما همراه شوید:
* این فیلم در ابتدا با نام «من سعید هستم» پروانه ساخت دریافت کرد اما در نهایت نام آن به «آزادی مشروط» تغییر پیدا کرد. دلیل آن چیست؟
- زمانی که کیانوش عیاری در حال ساخت فیلم «خانه پدری» بود به پیشنهاد رخشان بنی اعتماد برای نگارش کتابی درباره شیوه کارگردانی کیانوش عیاری، در پشت صحنه این فیلم حضور داشتم و باب گفتگوهای مختلفی با این کارگردان برای من باز شد. در این میان هنگام صحبت با کیانوش عیاری به فضا و اتمسفری درباره بچه های کانون اصلاح و تربیت رسیدم و قرار شد روی این داستان بیشتر کار کنم. آن زمان برای این فیلمنامه نام «بچه ها و زخم» را انتخاب کردم. 3 سال بعد که بنا شد این فیلمنامه به صورت سینمایی ساخته شود تغییرات زیادی روی آن انجام دادم، در آن زمان اسم این فیلمنامه به «من سعید هستم» تغییر پیدا کرد. این نام بیشتر به دلیل وجود دیالوگی در فیلم بود که بعدها بعد از بازنویسی های چند باره، سکانس و دیالوگ مورد نظر از فیلم حذف شد. البته این حس را هم داشتم که این کلمه خیلی کلیشه ای و زشت است، به همین دلیل از دوستان در طول دوران پیش تولید خواستم که درباره انتخاب یک اسم جدید فکر کنند. 10 نام برای این فیلم انتخاب شد که یکی از آن نام ها «آزادی مشروط» بود که توسط علی ملاقلی پور دستیارم در این فیلم که خودش هم فیلمساز است، انتخاب شد و رای آورد.
*توجه به موضوع کانون اصلاح و تربیت و موضوع نوجوانانی که پتانسیل بزه دارند و یا بزهکار هستند بسیار مهم است، اما مهم تر از آن نوع پردازش و تحقیق در این باره است. روند تحقیق برای این فیلم چگونه انجام شد؟
- در این راستا به یک سری فضاهای روانشناسی البته نه به مفهوم مدرن بلکه به شکل روانشناسی کلاسیک و با مفهوم فرویدی معتقد هستم. با توجه به اینکه رشته تحصیلی من فلسفه است همیشه سعی کردم به لایه های مشترک فلسفه و روانشناسی، فلسفه و جامعه شناسی و فلسفه و هر چیز دیگر فکر کنم. البته در این فیلم من پژوهش میدانی به معنای کامل نداشتم و می توان تحقیقات این فیلم را انباشتی از یک سری از این دغدغه های من دانست. البته به کانون اصلاح و تربیت سر زدم و مستندهایی را که در این باره ساخته شده بود دیدم و در کنار آن فیلم درخشان «شهر زیبا» اصغر فرهادی را برای دهمین بار دیدم.
چیزی که برای من بسیار مهم بود و در این فیلم سعی کردم به آن برسم این بود که من تلاشی برای نشان دادن کانون اصلاح و تربیت انجام نمی دهم. یعنی عامدانه در این فیلم به بچه های کانون نزدیک نمی شوم و اگر دقت کنید می بینید که خود را محق نمی دانم تا به این بچه ها نزدیک شوم. در واقع من در این فیلم تنها به سعید که برای مدتی است در کانون به سر می برد، پرداخته ام و نمی خواهم فضای کانون اصلاح و تربیت را به مخاطب بشناسانم و یا درباره آن حرف بزنم یا آن را معرفی کنم.
*در این صورت پرداخته نشدن به کانون اصلاح تربیت کاملا تعمدانه و هدفمند انجام شده است.
- بله. در کل فیلم حتی یک قاب بسته از بچه های کانون نمی بینید و این کاملا تعمدی بود چرا که نمی خواستم درباره کانون اصلاح و تربیت فیلم بسازم. اما اگر می خواستم درباره یکی از بچه های این کانون فیلم بسازم حتما درباره سعید فیلم می ساختم که از نظر من یک اتفاق خاصی برای او رخ داده است، چرا که سعید در واقع از طبقه فقیر جامعه نیست و اسباب رفاهی او همیشه در خانواده فراهم بوده است. در این فیلم با نشان دادن اتفاقاتی که بعد از آزادی سعید رخ می دهد متوجه می شویم که چرا این شخصیت به زندان افتاده است.
در واقع این فیلم داستان خود سعید نیست بلکه داستان خانواده سعید است، یعنی سعید، مادرش و دایی اش که یک روانکاو ظاهرا مجرب است.
* اتفاقا به سعید کمتر از دیگر شخصیت ها پرداخته شده و سعی نشده وضعیت فعلی فیلم را با نگاه سعید بسنجیم.
- فیلم من فیلم اولشخص نیست و فیلمی با روایت داستان از منظر سعید هم نیست. «آزادی مشروط» فیلمی است با روایت سوم شخص که علاقه مند است داستانی از یک خانواده را تعریف کند که فرزندشان در کانون اصلاح و تربیت است و اتفاقاتی را که پیرامون آن رخ می دهد نشان می دهد. نمی خواهم بگویم یک پسری از دل خانواده به کانون اصلاح و تربیت افتاده است. یعنی این تشکل خانواده برای من بسیار مهم تر از شخص سعید است.
نکته بعدی این است که در حیطه جامعه شناسی و علوم اجتماعی در آمارگیری های رسمی همیشه طبقه فقیر و زیر متوسط آمار بیشتری در بحث ناهنجاری های اجتماعی دارند درحالی که زمانی که وارد طبقه مرفه می شوید قضیه خیلی متفاوت است. طبقه متوسط رو به بالا به دلیل تمکن اقتصادی که دارد یک حوزه خصوصی را برای خود تعریف می کند و می تواند ناهنجاری ها را در داخل فضای خصوصی خود انجام دهد و این در زمره آمار رسمی شمرده نمی شود. اما طبقه زیر متوسط و فقیر به لحاظ اقتصادی چون تمکن مالی ندارد و نمی تواند آن حوزه خصوصی را داشته باشد، بنابراین در آمار دیده می شود. به همین دلیل آمار رسمی ما و به ویژه در کانون اصلاح و تربیت اینگونه دیده می شود که گویا 70 درصد از بچه ها از طبقه فقیر جامعه هستند که دچار بزهکاری می شوند.
من انکار نمی کنم که فقر به شکل افراطی دلیل مهمی برای برخی از رخدادهای فرهنگی است، اما آنچه که در آمار می آید، آمار قابل اعتنایی نیست.
نکته بعدی این است که اگر بخواهیم از زاویه دید یک روانکاو که نقش آن را رامبد جوان بازی می کند به این مساله نگاه کنیم باید چه کاری انجام دهیم. زاویه دید سعید برای من خیلی مهم نیست، اما مهم این است که این بچه به هر کسی که لبخند می بیند و هر کسی که بلد است با او حرف بزند، اعتماد می کند و احساس می کند می تواند جای پدر نداشته اش باشد. چه بخشدار به عنوان مسوول کانون و چه بازپرس داستان و این از نظر من بسیار خطرناک است.
درست است که پایان این فیلم یک ظاهر خوش آیند و بازگشت به خانواده است اما به نظر من یک خطر جدی پشت این گونه برگشت وجود دارد و این یعنی اینکه اگر خانواده کسی نتواند ادبیات بچه خود را بشناسد، قانون مجبور می شود که ادبیاتی را با این بچه تراز و هماهنگ کند و این اتفاق یک اتفاق دلهره آور است.
البته حسین پاکدل نقش بازپرسی را بازی می کند که کمی از فضای رسمی فراتر است و بیشتر پدرانه برخورد می کند. ضمن اینکه به محض اینکه متوجه می شود قتل کار سعید نیست و او نمی خواهد به خانه بازگردد چنین رفتار دلسوزانه و پدرانه ای را نشان می دهد.
*هرچند سعید مظنون اصلی قتل وکیل در فیلم است، اما بلافاصله مخاطب متوجه می شود که او قاتل نیست یعنی همه نشانه ها به عمد در فیلم وجود دارد، چرا چنین نشانه های رویی را برای مخاطب قرار داده اید؟
- من فیلم پلیسی نساخته ام و اصلا به سمت فضای پلیسی نرفته ام، برای همین است که مخاطب بلافاصله متوجه می شود که قتل توسط سعید انجام نشده است. حتی در بازجویی اول هم بازپرس به سعید می گوید اگر فرض بگیریم که قتل را برعهده گرفته ای پس باید انتظار چنین مشکلاتی را هم داشته باشی. بعد به او گوشزد می کند که می دانی چه چیزی را به گردن گرفته ای. این نشان می دهد که بازپرس به خوبی می داند که این قتل کار سعید نیست اما به او می گوید که چنین نتیجه ای دارد و چون آدم خوبی است می تواند سعید را به خانه بازگرداند اما ما نمی دانیم که هفته بعد سعید در خانه می ماند یا خیر. چرا که اهالی خانواده نه تنها نتوانستند با او زبان مشترکی پیدا کنند، بلکه حتی نسبت به او سوءظن پیدا کرده اند. این درحالی است که بخشدار و بازپرس بیشتر توانایی این را دارند که با بچه ادبیات پدرانه برقرار کنند.
*رامبد جوان در این فیلم خوب بازی کرده است، اما شخصیت خسرو که تا یک سوم فیلم از سعید حمایت می کند، ناگهان تغییر و حس حمایت خود از سعید را کمرنگ می کند. گویا این شخصیت در چنین حس های متفاوتی دچار افراط شده است.
- من نه در بخش حمایت خسرو از سعید و نه بخش تهمتی که به سعید می زند افراطی نمی بینم. تلاش من این بود و می دانم رامبد آن چه می خواستم را بازی کرده و یکی از بزرگترین توانایی های رامبد جوان این است که آنچه که کارگردان می خواهد خیلی درخشان ارائه می کند. صحبت هایی که من و رامبد در زمان دورخوانی با هم داشتیم نشان می داد که می تواند این نقش را از همان ابتدا جدی تر بازی کند اما من علاقه مند بودم که زمانی که داستان فیلم در یک تعادل ظاهری به سر می برد و بعد در پاره دوم فیلم که تعادل قصه به شدت تکان می خورد بازی رامبد کنتراست داشته باشد. به همین دلیل رامبد در قسمت اول فیلم سرخوشی و وارستگی را نشان می دهد و در قسمت بعد به سمتی می رود که خسرو دچار فروپاشی می شود. خسرو به دلیل اینکه همسر و پدر و مادر خود را از دست داده و او و خواهرش سالیان سال با هم زندگی کرده اند و با توجه به اینکه انسانی بسیار عاطفی و حساسی است زمانی که متوجه می شود چه اتفاقی رخ داده است گاردی از استحکام و محکم بودن را به خود می گیرد.
البته بسیاری از روانکاوها دچار همین مشکل هستند. واقعیت این است که طیف عمده ای از روانکاوها خود دچار یک مکانیزم دفاعی می شوند تا حساسیت آن ها توسط افراد که برای درمان روبروی آن ها قرار گرفته اند بیدار نشود. این مکانیزم دفاعی به گونه ای خود را نشان می دهد که فرد روانکاو همه افراد را به چشم یک بیمار نگاه کند مگر آن که خلاف آن صادر شود. این گزاره مطلق شامل خود روانکاو می شود اما ما متوجه آن نیستیم.
به همین دلیل خود خسرو به عنوان یک شخصیت دارای کمپلکس هایی است که باید دیده شود. هرچند در یک سکانس می گوید سعید حق دارد مادر خود را نبیند اما یک دقیقه قبل از این سکانس با خواهر خود دچار یک چالش جدی درباره تنهایی او می شود و یا سعید را بعدا در آلونک می اندازد و یا حتی می بینیم که می گوید سعید ممکن است هر کاری از دستش برآید و البته بلافاصله می گوید من حاضرم همه زندگی خود را بدهم که این اتفاق رخ نداده باشد. اما در چنین شرایطی ذهنش می رود به این سمت که سعید چنین کاری را انجام داده است.
معتقدم گاردی که خسرو برای خود به عنوان روانکاو ایجاد کرده بود ناگهان دچار یک حفره و پاشنه آشیلی می شود و ضعف او ناگهان به چشم می آید و ضعف او این است که به محض اینکه این اتفاق می افتد احساس می کند همه چشم ها به او است و باید کاری کند و تصمیم بگیرد که از لحاظ روانکاوری سعید آمادگی هرگونه خطایی را دارد.
*خسرو ناگهان نگاه منفی نسبت به خواهرزاده خود دارد، در حالی که پیش از این نگاه مسوولانه به خواهرزادهاش داشته است.
-همین نگاه مسوولانه هم بار منفی دارد همین جمله ای که می گوید اگر من زودتر بالای سر اینها بودم این الان وضعیتش این نبود خود یک جمله بسیار منفی است. من معتقدم اساسا روانکاوی در دوره امروز در ذات خود یک منفی گری و بدبینی دارد. شما اگر نسبت به آدم ها نگاه طبقه بندی شده نداشته باشید نمی توانید روانکاو خوبی باشید. از نظر روانکاو به ویژه در حیطه کلاسیک همه آدم ها دارای یک کمپلکس هایی هستند. به همین دلیل نگاه آنها به آدم ها با اندکی بدبینی کاملا برآمیخته است.
ادامه دارد...