کارگردان فیلم «حکایت عاشقی» تاکید می‌کند اگر رزمندگان 8 سال مقابل صدام نمی‌جنگیدند همین نسل امروز که حرف‌های ضدجنگ می‌زنند آنها را سرزنش‌ می‌کردند.

خبرگزاری مهر-گروه هنر: «حکایت عاشقی» به کارگردانی احمد رمضان زاده و تهیه کنندگی مسعود جعفری جوزانی از معدود فیلم هایی است که مستقیم به مساله بمباران حلبچه پرداخته است. فیلمی که با بمباران شیمیایی حلبچه آغاز می شود و با حضور یک عکاس جنگ در حلبچه و شکل گیری یک داستان عاشقانه در دل این فیلم ادامه پیدا می کند. عشقی میان چیمن دختری که به دلیل بمباران شیمیایی تمام آنچه را که در زندگی خود داشته از دست داده است و علی عکاس جنگی که با دیدن چیمن در بیمارستان به او علاقه مند می شود و حاضر است همه زندگی خود را بدهد تا چیمن دوباره احساس خوشبختی و امید داشته باشد، شکل می‌گیرد.

بهرام رادان، شيلان رحمانی، قطب الدين صادقی، بهمن زرين پور، شوان اتوف، ماندانا ممهد، كيميا مراديان، ژيار محمدزاده، بيتا هدايتی، ديلان دياكو قادری، هليا نوخاصی بازیگران این فیلم هستند.

این فیلم امسال در بخش سودای سیمرغ سی و سومین جشنواره فیلم فجر حضور دارد.

با احمد رمضان زاده در جوزان فیلم دیدار کردیم و با او درباره «حکایت عاشقی» گفتگو کردیم. در بخش اول این مصاحبه خواندیم که برای طبیعی تر ساخته شدن لوکیشن های بخش حلبچه بارها و بارها مستندها و عکس های باقی مانده از این واقعه توسط عوامل فیلم بازبینی شده تا بتوانند لوکیشن هایی نزدیک به لوکیشن اصلی حلبچه را ساخته و فیلمبرداری کنند. همچنین برای نزدیک شدن شخصیت علی که نقش آن را بهرام رادان بازی می کرد از احمد ناطقی اولین عکاسی که بعد از بمباران در حلبچه حضور پیدا کرده بود دعوت کردند تا سرصحنه فیلمبرداری حاضر شود.

احمد رمضان زاده کارگردان «حکایت عاشقی» در بخش دوم این نشست به علت حضور پیدا نکردن گروه در کردستان عراق برای فیلمبرداری سکانس های حلبچه اشاره می کند و می گوید به دلیل حضور داعش در این منطقه نتوانستیم در کوچه های حلبچه سکانس های بمباران را فیلمبرداری کنیم، به همین دلیل مجبور شدیم تا حلبچه را در محلی نزدیک شهریار بازسازی کنیم.

رمضان زاده در بخش دیگری به عشق میان چیمن و علی اشاره می کند و معتقد است، عشق این نسل، عشق متفاوتی بوده، عشق آدم هایی که تنها عاشق ذات انسان می شدند و برای رسیدن و ماندن در این عشق هر کاری می‌کردند.

با هم بخش پایانی این مصاحبه را می خوانیم:

* هنگام فیلمبرداری «حکایت عاشقی» حلبچه در خطر حمله داعش قرار داشت. لوکیشن‌های حلبچه چگونه و کجا بازسازی شد؟

- برای سکانس حلبچه قرار بود به خود حلبچه سفر کنیم و در کوچه های حلبچه صحنه های بمباران را فیلمبرداری کنیم اما درست در همان زمان داعش در آن منطقه حضور داشت و ما نمی توانستیم به حلبچه سفر کنیم.

به همین دلیل هزینه بسیار زیادی به تهیه کننده تحمیل شد تا لوکیشن حلبچه بازسازی شود. بازسازی هم با توجه به اینکه عکس ها و مستندهای آن زمان موجود بود و با توجه به تامین مناسب بودجه انجام شد، البته طراح صحنه تمام سعی خود را کرد تا حلبچه ای که بازسازی می شود به حلبچه واقعی نزدیک باشد. ما هم تلاش کردیم تمام میزانسن ها و آدم هایی که در فیلم استفاده شده به گونه ای باشد که از فیلم بیرون نزند.

لوکیشن حلبچه در مرتضی گرد در منطقه شهریار ساخته شد، کمپ فیلم در اطراف تهران و در دره ای در سوهانک فیلمبرداری شد و ما تمام تلاش خود را کردیم تا منطقه ای را نزدیک به فضای کردستان پیدا کنیم و فیلم را جلوی دوربین ببریم. البته برای فیلمبرداری بخش قبرستان حلبچه علی رغم اینکه خطر حضور داعش ما را تهدید می کرد به کردستان عراق سفر کردیم و سکانسن های مورد نظر را فیلمبرداری کردیم. در این فیلم هلال احمر همکاری لازم را با ما انجام داد و چادرهای مورد نیاز برای لوکیشن کمپ را در اختیار ما قرار داد.

*لوکیشن های سکانس های درگیری جنگ در کدام منطقه فیلمبرداری شد؟

- برای فیلمبرداری صحنه های جنگ تلاش کردم تا منطقه ای را پیدا کنم که از نظر جغرافیایی به منطقه جغرافیایی شرق کشور نزدیک باشد. شهرک دفاع مقدس بیشتر برای فیلمبرداری منطقه جنوب مناسب است، اما برای فیلمبرداری جنگ در کردستان چندان مناسب نبود. این لوکیشن در منطقه ای خارج از تهران فیلمبرداری شد و توانستیم این لوکیشن را به خوبی بازسازی کنیم. امیدوارم شهرک های مناسبی برای فیلمبرداری فیلم های جنگی ساخته شود که بتوان مناطق مختلف جنگی را در آن نشان دهیم.

*علی و چیمن با هم وارد محیط آلوده حلبچه می شوند اما در فیلم تاثیرات بمباران شیمیایی در چیمن بیشتر از علی دیده می شود. این تفاوت در نمایش تاثیر شیمیایی روی این دو قهرمان داستان چه چیز است؟

- الگوی واقعی ما در شخصیت پردازی علی، احمد ناطقی بود و احمد ناطقی با اینکه شیمیایی شده اما نشانه های مصدومیت او سرفه کردن است. در همان زمان هم آدم های واقعی که در بمباران حضور داشتند تاثیرات متفاوتی از بمباران شیمیایی را از خود نشان دادند. به عنوان مثال این آثار روی برخی از آدم ها وخیم و روی دیگری چندان وخیم نبود. زمانی که با پزشکان هم در این مورد صحبت کردم آن ها هم دلیل قانع کننده ای برای این مساله نداشتند و نمی دانستند چرا یک عده همان لحظه مرده اند و یک عده همچنان به زندگی خود ادامه می دهند در حالی که همه در یک زمان و در یک مکان حضور داشتند.

*عاشقانه چیمن و علی یک داستان بدون حاشیه و خیلی هم واقعی به نظر آمد. این عاشقانه چگونه شکل گرفت؟

- من عاشقانه میان آدم های آن نسل را خیلی دوست دارم چرا که این گروه آدم های متفاوت و بسیار نزدیک به فرهنگ ایرانی و اسلامی بودند. این نسل از آدم ها که جان خود را کف دستشان می گذاشتند و برای وطن خود می جنگیدند بی شک عاشقانه های زیبایی نیز همراه خود داشتند. این افراد آدم هایی نیستند که بخواهند آنچه را که نیستند نشان دهند و در عشق های خود تنها به بخشی از ظاهر توجه می کردند و بیشتر آن شخصیت اصلی آدم مقابلشان مهم بود اما این روزها چنین عشق هایی کمتر دیده می شود.

علی گرچه چیمنی را می بیند که صورتش به دلیل بمباران شیمیایی تاول زده و بی خانمان است، اما جوهره ای در چیمن می بیند که این شخصیت را برای او تبدیل به مساله می کند. خیلی سعی کردم تا یادآوری کنم که هرچند زمان زیادی از آن دوران نگذشته است اما این آدم ها و این عشق ها کجا رفته اند. آدم هایی که تا این اندازه به هم وفادار هستند کجا رفته اند. علی یک عشق صادقانه به چیمن دارد و حاضر است برای او هر کاری انجام دهد.

*عشق علی در فیلم نسبت به چیمن بسیار بیشتر از چیمن دیده می شود حتی گاهی احساس می شود که چیمن چنین حسی ندارد و حتی در بخشی از فیلم چیمن بر سر دوراهی انتخاب قرار می گیرد و علی را رها می کند.

- گاهی پیش آمده آدمی را دوست دارید و حتی عاشق او هستید اما در شرایطی قرار می گیرید که آن آدم را از دست داده اید و بعد یک فرد دیگری را به عنوان تکیه گاه انتخاب می کنید. چیمن هم همین شرایط را دارد، شاهو را تازه از دست داده و بعد با علی ازدواج می کند. چیمن به خوبی می داند که علی واقعا عاشق خود چیمن شده است، اما زمانی کاملا به این مساله پی می برد که از علی جدا می شود. این را هم نباید فراموش کنیم که شاهو زمانی چیمن را دوست داشته که یک زن سالم و هنرمند بوده است اما علی عاشق چیمنی شده که همه چیز خود را از دست داده است.

چیمن زمانی که تنها می شود و درست زمانی که احساس می کند حتی نمی تواند شاهو را قبول کند، تازه می فهمد که عاشق علی است. علی و شاهو بسیار با هم متفاوت هستند. علی عشق را خیلی خوب می فهمد و باز هم تاکید می کنم حاضر است برای چیمن هرکاری انجام دهد.

من به دنبال این بودم که با فاصله ای که بین چیمن و علی افتاده است، بزرگی این عشق را نشان دهم. چیمن دچار یک دوگانگی شدید شده است، خانه و خانواده خود را از دست داده و مردی که عاشقش بوده و فکر می کرده مرده است به یکباره زنده می بیند، از طرف دیگر همچنان به علی تکیه می کند. این شخصیت در شرایط مناسبی قرار ندارد و بعد که خلوت می کند تازه می فهمد عشق واقعی چیست. چیمن بعد از جدا شدن از علی هیچ گاه شاهو را نمی بیند، چرا که محجوب تر و با شرم و حیاتر از آن است که در مقابل شاهو بیاستد و مستقیم بگوید که نمی خواهد به این رابطه ادامه دهد. اگر می خواستم سکانسی برای گفتگوی این دو شخصیت در فیلم قرار دهم، احساس می کنم که به شخصیت شاهو و چیمن در فیلم بی احترامی شده است.

علی چیزی را به چیمن داده که شاهو نتوانسته بدهد، در واقع علی زندگی و امید به ادامه دادن را به چیمن هدیه می دهد و او را به همه چیز در زندگی امیدوار می‌کند.

* شما فیلمی ساختید که دردهای مردمی که هیچ نقشی در جنگ نداشتند و توسط رژیم بعثی عراق مورد هجوم قرار می گیرند به تصویر می‌کشد. نظر شما درباره ساخت فیلم هایی از این دست چیست؟

- هر زمان که برخی از فیلم های جنگی را می بینم که نسبت به آنچه که مردم ما در جنگ پشت سر گذاشته‌اند بی توجهی می کنند و یا حرف های برخی از جوانان را که نسبت به جنگ کمی گارد دارند می شنوم، یاد افرادی می افتم که در دفاع مقدس حضور داشتند. به نظر من هر کدام از این افراد اسطوره هایی هستند که اگر در مملکت دیگری حضور داشتند درباره این افراد آن هم به عنوان قهرمان های ملی فیلم های بسیاری ساخته می شد. مانند جنگ جهانی دوم، هرچند زمان بسیار زیادی از پایان این جنگ می گذرد اما سینمای هالیوود و اروپا همچنان به ساخت فیلم هایی با موضوع جنگ جهانی دوم ادامه می دهند و قهرمانان خود را به تصویر می کشند.

ما به افرادی که بدون هیچ چشم داشتی دانشگاه و زندگی خود را رها کرده و هشت سال جنگیده و از حیثیت این مملکت دفاع کرده اند کمتر توجه می کنیم. اگر امروز ما با آرامش نشسته ایم و به زندگی خود ادامه می دهیم برای این است که مدیون این افراد هستیم. از نظر من حتی 5 درصد از حق این افراد را ادا نکرده ایم. این ها افراد بسیار متفاوت و باشعوری بودند. کافی است زندگینامه افرادی مانند شهید باکری را بخوانید تا بفهمید این آدم ها چه کار کرده اند، این افراد با آگاهی کامل از آسیب های جنگ باز هم در جنگ شرکت کردند. به کشور حمله شده بود و اگر از کشور خود دفاع نمی کردند نسل های بعدی این مرز و بوم چگونه می خواستند زندگی کنند. شک نکنید اگر این افراد به جنگ نمی رفتند امروز مورد سرزنش قرار می گرفتند، همین نسل جوان که گاهی حرف های ضد جنگ می زنند اولین کسانی بودند که به دلیل نجنگیدن مردان کشور آنها را سرزنش می کردند.

این افراد با «صدام» می جنگیدند فردی که همه دنیا پشت او بود، این افراد در واقع با ایثار جنگیدند و باید رشادت های آن ها به تصویر کشیده شود نه اینکه با تمام رشادت ها و از جان گذشتگی هایی که انجام داده اند توسط برخی از افراد مورد سرزنش قرار گیرند.

به نظر من این مساله برمی گردد به مسایل فرهنگی جامعه که درست کار نشده و این قهرمانان درست به جامعه معرفی نشده اند؛ افرادی که بعد از هشت سال اجازه ندادند یک وجب از خاک این مملکت به دست دشمن بیافتد. آن وقت در چنین شرایطی فیلم هایی ساخته می شود که انگار مردان ما جنگ را شروع کرده اند، کافی است تاریخ را ببینید و بفهمید جنگ چگونه شروع شده است. چرا نباید برای آدم هایی که این همه ایثار کرده اند، فیلم بسازیم و درصد کوچکی از زحمات آنها را جبران کنیم. اگر یک روز خدایی ناکرده دوباره در این مملکت جنگ شود، همین افراد هستند که دوباره به جنگ می روند. به همین دلیل ما باید در فیلم های خود این افراد را به تصویر کشیم. 

گفتگو از نیوشا روزبان