به گزارش خبرنگار مهر، این روایتی است که اگر به قیمت طلا باشد، انسان باید آن را با آب طلا بنویسد. روایتی است که باید با طلا بر روی گونههای حوریههای بهشتی نوشت، اگر این روایات با نور به روی گونههای حوریههای بهشتی نوشته بشود، آن حوریه شرف پیدا کرده است و آن نور شرف پیدا کرده است.
علامه آیةالله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی (ره) در روز ولادت امام حسن عسکری علیه السلام در تفسیر حدیثی از آن حضرت به نقل از کتاب احتجاج بیاناتی داشتند که عین آن بیانات از جلسه سوم کتاب «سالک آگاه» از نظر خوانندگان میگذرد:
ما امروز میخواهیم یکی از فرمایشات حضرت امام حسن عسکری را که در تفسیر آیۀ شریفۀ: «و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی و إن هم الا یظنون* فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عند الله» (سوره بقره آیه ۷۸ و ۷۹.) «بعضى از اهل کتاب (یهود و نصارى) أُمّى هستند؛ یعنى مردمى بیسواد هستند که أصلاً کتاب (تورات و انجیل) را نمىشناسند مگر أمانىّ، و از کتاب خودشان هیچ نمىدانند و تشخیص نمىدهند * پس واى براى کسانى است که کتاب (تورات) را با دستهاى خود مىنویسند (تحریف مىکنند) سپس مىگویند: این نوشته از طرف خداست.») فرمودهاند، برای شما بیان کنیم و کلماتمان را به تفسیر این آیه اختصاص دهیم.
روایت، روایت عجیبی است و من این روایت را از اصلِ سند آن برای شما نقل میکنم. اصلِ سند این روایت در احتجاج شیخ طبرسی، در احوالات حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام است که با سند متّصل خود، این روایت را از آن حضرت ذکر میکند. حالا روایت را خوب گوش کنید تا ما برسیم به استشهاد حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام از حضرت امام صادق علیه السّلام راجع به «فأمّا مَن کان مِن الفقهاء».
در معانی أُمّی و أَمانیّ
این آیه راجع به یهود است که میفرماید: جماعتی از آنها اُمّی و درسنخوانده هستند، عالم نیستند و سواد ندارند، طبقۀ عامّۀ مردم هستند و از کتاب خدا و تورات هیچ خبری ندارند الاّ یک خیالات و آرزوهایی که علمای آنها به آنها گفتند، و آنان هم به آن خیالات و اوهام دلبستگی پیدا کردند، و از روی تلقین باطلی که علما به آنها دادند، آن را کتاب خدا و تورات شمردند.
حضرت در «و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی» میفرماید: إنّ الأُمِّیَّ منسوبٌ إلی أُمّه، أی: هو کما خرَج مِن بَطْن أُمِّه، لا یَقرَأُ و لا یَکتُبُ؛ «امیون: یعنی مادریها، اُمّ: یعنی مادر، اُمّی: یعنی کسی که سوادش همان قدر است که از شکم مادرش بیرون آمده، چیزی نخوانده، یاد نگرفته، مطالعه نکرده، بحث نکرده است.»
اُمّی این درسنخواندههایی هستند که: لا یَعلَمونَ الکتابَ المُنزَلَ مِن السّماءِ و لا المُتکذَّب به، و لا یُمَیِّزون بَینَهما؛ «اینها بین آن کتابی که از آسمان نازل شده با آن کتابی که به دروغ به خدا نسبت دادند، هیچ فرقی نمیگذارند؛ بین تورات واقعی با تورات مجعول فرق نمیگذارند؛ بین آیاتی که خدای علیّ أعلی بر حضرت موسی فرستاده و آیاتی که علمای یهود تحریف میکنند و به خورد مردم میدهند، هیچ فرقی نمیگذارند و به آنها هرچه را بگویند که خدا اینطور گفته است، آنها همینطور قبول میکنند. و خداوند در اینجا این «امیون» را تنقیص میکند و میگوید: ”وای بر این عوام مردم که حرف علمای خودشان را بیچون و چرا گوش میکنند!“»
خوب گوش کنید مطلب از دستتان نرود تا برسیم به نتیجه.
«الا امانی» أی: إلّا أن یُقرَأَ عَلَیهم و یُقال لهم: إنّ هذا کتابُ الله و کلامُه؛ «اینها از کتاب خدا هیچ نمیدانند مگر أمانی. «امانی» یعنی آنچه را که بزرگان و علمای آنها به سلیقۀ خودشان برای آنها میخوانند و میگویند: این کتاب خداست، این کلام خداست.»
لا یَعرِفونَ إن قُرِئَ مِن الکتاب خِلافُ ما فیه؛ «اگر خلاف کتاب خدا را برای آنها بخوانند، اینها نمیفهمند و درک نمیکنند که این خلاف است.»
تکذیب نبوّت پیغمبر و امامت امیرالمؤمنین توسط علمای یهود
«و إن هم الا یظنون» أی: ما یَقرَأُ عَلَیهم رُؤَساؤهم مِن تکذیبِ محمّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم فی نُبوَّتِه و إمامةِ علیٍّ علیه السّلام سیّدِ عترتِه؛ «و إن هم الا یظنون» یعنی آنچه را که بزرگان و رؤسای آنها بر آنها میخوانند از تکذیب محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم در نبوّتش، و در امامت علی بزرگ و آقا و سیّد و سالار تمام عترت پیغمبر.»
یعنی این محمّدی که آمده و ادّعای پیغمبری میکند، دروغ میگوید. آن محمّدی که موسی گفت، این نیست؛ آن یکطور دیگر است. با اینکه خودشان میدانند این همان است، امّا به عوامشان میگویند: «این محمّد دروغ میگوید، این آن نیست، آن محمّدی که موسی گفته است و در تورات آمده، غیر از این محمّدی است که دارای این صفات است!» درحالیکه صفاتی که این محمّد دارد، همان صفاتی است که در توراتِ خودشان هست و موسی هم همین را گفته است! امّا اینها میآیند و تورات را بر خلاف آنچه که هست، برای مردم میخوانند!
و هم یُقلِّدونَهم مع أنّه مُحَرَّمٌ عَلَیهم تقلیدُهم؛ «این عوام از علمایشان تقلید میکنند درحالیکه تقلید کردن اینها از علمایشان حرام است.»
فویل للذین یکتبون الکتاب ثم یقولون هذا من هند الله #x»yd؛ «وای بر کسانی که کتابی را با دست خودشان مینویسند، آنوقت به خدا نسبت میدهند و میگویند: این برای خداست!»
از پیش خود خبری نقل میکند و به خدا نسبت میدهد، از پیش خود خبری نقل میکند و به پیغمبر نسبت میدهد، از پیش خود خبری نقل میکند و به امام نسبت میدهد؛ میگوید: این برای امام است، این برای پیغمبر است، این از نزد خداست!
حضرت امام حسن عسکری میفرماید: هذا القومُ الیهود؛ «اینها یهودیها هستند.»
کَتَبوا صفةً زَعَموا أنّها صفةُ محمّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم، و هی خلافُ صفَتِهِ؛ «[علمای آنها] یک صفاتی را از پیغمبر آخر الزمان مینویسند و میگویند که: صفات پیغمبر آخر الزمان اینطور است! درحالیکه این صفاتی را که میگویند، خلاف آن صفاتی است که در پیغمبر و در تورات واقعی است، و خود آنها هم میدانند!»
و قالوا لِلمستَضعَفینَ منهم: هذه صفةُ النّبیِّ المبعوثِ فی آخِرِ الزَّمان: أنّه طویلٌ، عظیمُ البدن و البطنِ، أهدفُ، أصهبُ الشَّعر ـ و محمّدٌ بخلافه ـ و هو یَجیءُ بعدَ هذا الزّمانِ بِخمسِمائةِ سنة؛ «و به مستضعفین مردم خود که از افراد اهل دقّت و مطالعه نیستند، میگویند: صفت پیغمبری که در آخر الزّمان از طرف خدا مبعوث میشود و موسی خبر بعثت او را داده که او خاتم النبیّین است، اینچنین است: قدّ آن پیغمبر خیلی بلند است، بدنش خیلی بزرگ است، شکمش خیلی جلو آمده است، موهایش مُجَعَّد و فرفری است.
درحالیکه محمّد به خلاف این صفات است؛ موی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مجعّد نبوده است، مویشان میریخته و مسترسل بوده است و شانه میزدند، قد بلند نداشتند و متوسّط بودند، بدنشان بزرگ نبوده است و استخوانبندی درشت بوده است، شکم پیغمبر جلو نیامده بود.
و آنها به عوامشان به خلاف میگفتند: آن پیغمبری که موسی گفته است، بعد از پانصد سال دیگر خواهد آمد.»
بقای ریاست بر مردم و رهایی از اطاعت پیغمبر و امیرالمؤمنین، علّت انکار علمای یهود
چرا علمای یهود این کار را میکنند؟! با اینکه خودشان میدانند، چرا این کار را میکنند؟!
و إنّما أرادوا بِذَلِک أن تَبقیٰ لهم عَلیٰ ضُعَفائِهم ریاستُهم، و تدومَ لهم إصاباتُهم، و یَکُفّوا أنفسَهم مَئونَةَ خدمةِ رسول الله صلّی الله علیه و آله و خدمةِ علیٍّ علیه السّلام و أهلِ بیته و خاصَّته؛ «علمای یهود که پیغمبر را انکار میکنند و به عوامشان این مطالب را میگویند، برای دو جهت است:
جهت اوّل این است که: ریاستشان بر ضعفای خودشان باقی باشد.»
ریاست میکند دیگر! میگوید: من عالم هستم و بر شما هم ریاست دارم. ریاست او متوقّف است بر اینکه پیغمبر را معرّفی نکند؛ چون اگر پیغمبر را معرّفی کند، دیگر خودش کنار میرود و دیگر خودش رئیس نمیشود، پیغمبر رئیس میشود و خودش و سایر افراد باید از پیغمبر تبعیت کنند، ولی این نمیخواهد از کرسی ریاست خود بگذرد!
و إنّما أرادوا بذلک أن تَبقیٰ لَهم عَلی ضُعَفائهم ریاستُهم، و تدومَ لهم إصاباتُهم؛ «میخواهد ریاستشان بر ضعفایشان باقی بماند، و إصاباتی که از ضعفا به آنها میرسد، دوام داشته باشد.»
«إصابه» یعنی بهره. بهرهای که میبرد، پولی که میگیرد، نذری و نیازی که میآورند، کلّهقندی که میآورند، آش رشتهای که میآورند، کاسۀ نباتی که میآورند، هدیهای که میآورند، گوسفند میآورند، قربانی میکنند و... میخواهند اینها همیشه و دائماً باشد؛ امّا اگر بگویند این پیغمبر آخر الزمان است، همۀ اینها بریده میشود، دیگر هیچ خبری نیست! این جهت و فایدۀ اول.
«جهت و فایدۀ دوّم اینکه: اگر اینها بگویند: این پیغمبر حق است، باید مانند سایر مسلمین از پیغمبر تبعیّت کنند، باید بیایند و به پیغمبر خدمت کنند.»
باید به مسجد بیایند، باید به جهاد بیایند، باید روزه بگیرند و نماز بخوانند، و هزار زحمت و مصیبت دارد؛ و اینها نمیخواهند از آن آقایی و شخصیّتی که یک عمر کسب کردهاند، حالا پایینتر بیایند و به پیغمبر و امیرالمؤمنین و اهل بیت و خواصّ پیغمبر خدمت کنند.
این دو علّت موجب شده است که اینها پیغمبر را کتمان میکنند، و صفت پیغمبر را خلاف آنچه که در تورات بیان شده است، به مردم و ضعفای خود معرّفی میکنند. خدا دربارۀ اینها میگوید: فقال الله عزّوجلّ: فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون؛ (سوره بقره (۲) آیه ۷۹.) «وای بر آنها از آنچه دستِ آنها نوشته است، و وای بر آنها از آنچه کسب میکنند!»
در معنای وَیل
ویل دو معنا دارد: یکی به معنای: وای! از یک امری که خیلی خیلی تعجّب میکنند، میگویند: وای بر این کار! این را عرب میگوید: ویل.
معنای دیگر ویل: الوَیلُ وادٍ فی جَهَنّم. جهنّم درجات دارد، مراتب دارد، درکات دارد، هر جایش یک اسمی دارد، یک خاصیّتی دارد. شما خیال نکنید اگر بخواهید بروید جهنّم، شما را میبرند جهنّم! جهنّم رفتن هم آسان نیست، افراد خاصّی باید جهنّم بروند؛ تازه اگر بخواهید به جهنّم بروید، شما را که به همۀ جاهای جهنّم نمیبرند! إنشاءالله از همان پل صراط به زودی عبور میکنید و جهنّم را یک تماشایی میکنید؛ إنشاءالله! امّا خود جهنّم دارای مقامات و درکات است، اسم یکی از درکات جهنّم ویل است؛ «ویل للمطففین». (سوره مطفّفین (۸۳) آیه ۱.)
حضرت میفرماید که خدا در اینجا دو ویل گفته است: «فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون»، مِن هذه الصّفات المحرَّفات و المخالفاتِ لِصفة محمّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم و علیٍّ علیه السّلام، الشدّةُ لهم مِن العذاب فی أسَوَإ بِقاعِ جَهنّم؛
«وَیل اوّل: وای بر آنها، بر این انحرافاتی که با دستهای خود و به وسیلۀ مکتوبات و نوشتههای مختلف، به خورد عوام خود میدهند و مغز آنها را میشویند، و یکدسته اباطیل و موهومات تحویل مردم میدهند و تمام گروه مردم را رو به ضلالت و گمراهی میبرند!» این یک ویل.
و وَیلٌ لَهُم: الشّدةُ فی العذاب، ثانیةً مضافةً إلی الأُولی، بما یَکسِبونه مِن الأموالِ الّتی یأخذونها إذا ثَبَّتوا عوامَّهُم علَی الکُفر بمحمّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم و الحجّةِ لِوصیّه و أخیه علیِّ بن أبیطالب علیه السّلام وَلیّ الله؛
«وَیل دوّم: بر آنچه که کسب میکنند! ویل برای آن اموالی است که از مردم میگیرند، به واسطۀ اینکه عوام را بر همان کفر به پیغمبر و حجّت خدا علی بن أبیطالب برقرار کردند.»
آنها در مقابل این تبلیغاتشان، از مردم یک مزدی میگیرند و مردم هم خوشحال میشوند. آنها ایمان خودشان را فروختهاند، آخر در مقابل آن از مردم چه میگیرند؟! از مردم چه میگیرد؟! یک کاسۀ نبات میگیرند، گوسفند میگیرند، یک فرش میگیرند، یک قصر میگیرند؛ از اینکه بالاتر نیست!
علمای یهود منبر هم میروند، صحبت هم میکنند، کیف هم میکنند، مردم هم شاد میشوند و پول فراوان هم میدهند؛ دیگر نمیدانند از جیب مسکین خودشان پولهای بیجهت دادند و مغزشان شسته شده و خراب شده است، و یک مشت اباطیل به جای حقایق تحویل آنها داده شده است! بدبختی از این بالاتر دیگر چیست؟
تا اینجا تفسیری بود که خود حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام راجع به این آیات شریفه که دربارۀ علمای یهود و مستضعفین آنها است، بیان فرمودند.
علّت ذمّ پروردگار نسبت به عوام یهود به خاطر پیروی از علمایشان
ثُمَّ قال علیه السّلام: قالَ رَجلٌ لِلصّادقِ علیه السّلام: فإذا کان هؤلاء القومُ مِن الیَهودِ لا یَعرِفون الکتابَ إلّا بما یَسمَعونه مِن عُلَمائِهم لا سبیلَ لهم إلیٰ غیره، فکیفَ ذَمَّهم بِتَقلیدهم و القبولِ مِن عُلمائِهم؛ و هل عوامُّ الیهود إلّا کعَوامِّنا یُقلِّدون علماءَهم؟
حضرت امام حسن عسکری میفرمایند که: «مردی در مقام سؤال از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام پرسید: اگر این قوم از یهود (مستضعفین و عوام یهود) که شما میفرمایید تورات و کتاب خدا را نمیشناسند، مگر آنچه را که از ناحیۀ علما به آنها میرسید و از ناحیۀ علما میشنیدند، و راهی برای آنها به سوی درک واقع و حقیقت نبود؛ چرا خدا آنها را مذمّت کرد که شما از علمای خود تقلید میکنید و از علمای خود مطالب را قبول میکنید؟ آنها که راهی نداشتند، چرا آنها را مذمّت کرد؟ همینطور که عوام ما از علمایشان تقلید میکنند، عوام یهود هم از علمای خودشان تقلید میکنند، پس چرا عوام آنها گنهکارند؟ و آیا عوام یهود غیر از عوام ما هستند؟»
این شبهه را حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام از قول مردی [بیان میکنند] که به حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام اعتراض میکند و میگوید جواب چیست: عوام که راهی به درک مطلب ندارند جز آنچه که از علمایشان میشنوند، پس چرا عوام شیعه مورد مذمّت و گناه نیستند ولی عوام یهود مورد گناه هستند؟ با اینکه هر دو از علمایشان میشنوند.
فقال علیه السّلام: بَین عوامِّنا و علمائِنا و عوامِّ الیهود و عُلمائِهم، فرقٌ مِن جهةٍ و تسویةٌ من جهةٍ؛ «حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام در جواب آن مرد گفتند: بین عوام ما و علمای ما و بین عوام یهود و علمای یهود، از جهتی فرق است و از جهتی تساوی.»
أمّا مِن حیثُ استَوَوْا: فإنّ الله قد ذمَّ عوامَّنا بِتقلیدِهم علماءهم کما ذمَّ عوامَّهم؛ «امّا از آن جهتی که عوام ما با عوام یهود یکی هستند و هیچ فرقی ندارند: خدای علیّ أعلی عوام ما را هم از تقلید علمایشان منع کرده است کما اینکه عوام یهود را از تقلید علمایشان منع کرده است.»
و أمّا مِن حیثُ افتَرَقوا فلا؛ «امّا از آن جهتی که عوام ما و عوام آنها فرق دارند: عوام ما مورد مذمّت نیستند و عوام آنها مورد مذمّت هستند.»
قال: بَیِّن لی یا ابنَ رسولِ الله! «آن مرد به حضرت صادق گفت: این مطلب را قدری برای من شرح بدهید و بیان کنید، ای فرزند رسول خدا!»
حرمت تبعیّت از علمای سوء و فاسق
قال علیه السّلام: إنّ عوامَّ الیهود کانوا قد عَرفوا عُلَماءَهم بالکِذب الصِّراح، و بأکل الحَرام و الرِّشاء، و بِتَغییر الأحکام عَن واجِبِها بالشَّفاعات و العِنایات و المُصانَعات، و عَرَفوهم بالتَعَصُّب الشّدید الّذی یُفارقونَ به أدیانَهم، و أنّهم إذا تعصَّبوا أزالوا حقوقَ مَن تَعصَّبوا علیه، و أعطَوْا ما لا یَستحِقُّه مَن تعصَّبوا له مِن أموال غیرِهم، و ظَلَموهم مِن أجلِهم، و عَرَفوهم یُقارِفون المُحَرَّمات، و اضطُرّوا بِمعارِف قلوبهم إلی أنّ مَن فعَل ما یَفعَلونه فهو فاسقٌ لا یجوز أن یُصَدَّقَ علی الله و لا علی الوسائطِ بینَ الخَلق و بین الله؛ فَلِذلک ذَمَّهم لما قَلَّدوا مَن قد عَرَفوه، و مَن قد عَلِموا أنّه لا یجوزُ قبولُ خَبَرِه و لا تَصدیقُه فی حِکایته و لا العملُ بِما یُؤَدّیه إلیهم عَمَّن لَم یُشاهِدوه، و وَجَبَ علیهم النّظرُ بِأنفسهم فی أمر رسولِ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، إذ کانت دلائلُه أوضحَ من أن تَخفیٰ، و أشهرَ مِن أن لا تَظهَرَ لهم.
«حضرت صادق علیه السّلام میفرمایند: عوام یهود علمایشان را میشناختند که آنها دروغ میگویند، علمایشان دروغ صریح میگویند (میدیدند این عالم در اینجا دروغ گفته است، با این حال دنبالش میرفتند. مگر این عالم واسطۀ تو و خدا نیست، اگر یک دروغ از او شنیدی، دومرتبه نمیتوانی دنبالش بروی و او را حجّت بین خود و خدا قرار بدهی. او حجّت بین تو و بین شیطان خواهد بود!)
عوام یهود علمای خودشان را به کذب صریح و به أکلِ حرام میشناختند، مال حرام میخوردند و رشوه میگرفتند، و احکام را از حق و واقعش تغییر میدادند. روی مصلحتهایی که به وضع شخصی آنها و موقعیّت آنها میافزود، حرام را حلال، و حلال را حرام میکردند. و بعضیها آنها را در امری شفیع و واسطه قرار میدادند و آنها به واسطۀ آن شفاعت، حکم خدا را تغییر میدادند، مسامحه میکردند، پایین میآمدند، مداهنه میکردند، سست میگرفتند، و به بعضی از عنایات و جهات، حکم خدا را تغییر میدادند.
عوام یهود میفهمیدند که علمایشان اینطور هستند و این را درک میکردند. (حالا عوام یهود از تورات خبر ندارد و از واقع صفات پیغمبر که در تورات است خبر ندارند؛ امّا آیا این را هم نمیفهمد که این آدم دروغگویی است و این کار و آن کار را کرده است؟! اینها را میفهمیدند!)
و علاوه بر این میفهمیدند که این علمایشان یک تعصّب شدیدی دارند که به واسطۀ آن تعصّب شدید دینشان را زیر پا میگذارند. (وقتی آن تعصّب گُل میکند و آن حمیّت جاهلیّت بروز میکند، دیگر دقّت به امر دین ندارد که کلامشان جزء دین محسوب شود؛ میگوید: آن مرام و عقیده و کلام من باید به کرسی بنشیند!) این جهت دوّم.
جهت سوّم: عوام یهود میدانستند که این علما وقتی بر علیه کسی تعصّب پیدا میکنند و با کسی بد میشوند، ریشۀ او را میکنند و نمیگذارند حقوق واجبۀ او به او برسد؛ و به کسی که نظر مرحمت دارند، بیش از مقدار او به او میدهند و به او بیشتر عنایت میکنند و بیشتر دست بر سر او میکشند و بیشتر از اموال به او میدهند؛ از اموال کی؟! از اموال افرادی که باید این اموال به آنها برسد، امّا به ظلم و عدوان به شخصی میدهند که از اطرافیان خودشان است؛ به آنها ظلم میکنند برای رسیدگی به کسانی که با اینها رفاقت دارند.
جهت چهارم: ”عَرَفوهم یُقارفون المُحَرّمات“ اینها میدیدند که علمایشان کارهای حرام انجام میدهند، در شریعت خودشان حرام بیّن انجام میدهند!
وقتی اینطور شد، این عوام یهود مجبور و مضطرّند به آن ادراکی که خدا به آنها و به وجدان بیدار آنها داده است، مراجعه کنند و بگویند: ما نباید افرادی را که عملشان اینطور است، واسطۀ بین خود و خدا بگیریم. امّا اینها به آن وجدان خودشان نگاه نکردند و به ادراک خودشان توجّه نکردند و عقل خود را مخفی کردند، پا روی درک خود گذاشتند و کورکورانه دنبال علمایشان رفتند.»
این عبارت معجزه است ها!
و اضطُرّوا بِمعارف قلوبهم إلی أنّ مَن فعل ما یَفعَلونه فهو فاسقٌ، لا یجوز أن یُصَدَّقَ! «خدا اینها را مجبور و مضطر کرد به ادراک باطن و دل خود که اینها بفهمند: کسی که فعلش اینطور است، فاسق است و جایز نیست که انسان او را مصدَّق قرار بدهد بر خدا، و او را مصدَّق قرار بدهد بر وسائطی که بین خلق و خدا است.
پس به این جهت خدای علیّ أعلی مذمّت کرد آن کسانی را که میدانند: قبول خبر از این علما و تصدیق حکایتهایشان جایز نیست، و عمل کردن به آنچه که آنها خبر میدهند از پیغمبر و امام و آن کسانی که انسان آنها را ندیده است، جایز نیست.
انسان باید بهواسطه، مطمئن باشد. واسطه هم که فاسق است و فاجر است و کاذب؛ پس او به واسطۀ یک فاسق فاجر به کلام پیغمبر و امام عمل میکند. این را عوام درک میکنند، امّا به دنبالش نمیروند، و باز هم کورکورانه روی همان روشی که رفتهاند میروند. بر این عوام واجب است که با همان معارف قلب خود و ادراکات واقعی خود، بر امر رسول خدا صلّی الله علیه و آله نظر کنند؛ چون دلایل خدا واضحتر است از اینکه مخفی بشود، و مشهورتر و روشنتر است از اینکه بر آنها آشکار نشود. این عیب عوام یهود است که خدای علیّ أعلی آنها را مذمّت میکند.»
مذمّت عوام امّت پیغمبر در تبعیّت از علمای سوء
و کذلک عوامُّ أُمَّتِنا إذا عَرَفوا مِن فُقَهائهم الفسقَ الظّاهرَ، و العَصَبیَّةَ الشَّدیدةَ، و التَّکالُبَ علی حُطامِ الدّنیا و حرامِها، و إهلاکَ مَن یَتَعصّبون علیه و إن کان لِإصلاحِ أمرِه مُستَحِقًّا، و بالتّرَفرُفِ بِالبرّ و الإحسان علی مَن تَعَصَّبوا له و إن کان للإذلال و الإهانة مُستَحِقًّا؛ فمَن قلَّد مِن عوامِّنا مِثلَ هؤلاء الفقهاء فَهُم مثلُ الیَهود الّذین ذَمَّهم اللهُ بالتقلید لِفَسَقَةِ فقهائهم.
«امّا عوام امّت ما، اگر از فقهای خودشان فسق ظاهر دیدند، میگویند: فسق ظاهر میکند، و بر ادراکات خود عصبیّت شدید دارد، و بر حُطام دنیا و مال دنیا و بر حرام خدا چنگ میزند، و به دنیا و به ریاست متوجّه است. (از آقایی [و ریاست] خیلی کِیف میکند، از مال حرام خیلی کِیف میکند.) و همچنین دوست دارد کسی را که از او بدش میآید، هلاک کند، اگرچه آدم خوبی باشد و سزاوار باشد که انسان امر او را اصلاح کند. و کسی که از او خوشش میآید، و لو آدم بد و فاسق و فاجری باشد، چون از او خوشش میآید، به او احسان و بِرّ میکند، به او و به زن و بچّهاش میرسد، خانه برای او میخرد، ترفرف میکند. (ترفرف میدانید چیست؟ مرغی مثل باز یا عقاب که میخواهد روی زمین بنشیند، قبل از اینکه روی زمین بنشیند، مدام به شکل دایره دنبال صید خودش پر میزند؛ این را میگویند رفرف الصّید.) یعنی: این عالِم نسبت به آن کسی که نظر رحمت دارد و میخواهد به او برسد، تمام اطراف و جوانب او را تماشا میکند که مبادا از او برنجد؛ به او رسیدگی میکند، مال میرساند، چه میکند و چه میکند... تا اینکه از دست او آزرده نشود و از آن عالم حمایت کند. با اینکه آن شخص یک آدم فاسق و فاجری است!»
و لِلإذلال و الإهانة مُستحِقًّا؛ «سزاوار است این عالم او را ذلیل کند، اهانت کند و دور کند؛ امّا این کار را نمیکند، او را نزدیک میکند!
پس هر کسی از عوام ما که از مثل این فقها تقلید کند، مثل عوام یهود هستند که خدای علیّ أعلی آنها را به واسطۀ تقلید کردن از فَسَقۀ فقهایشان ذمّ میکند.»
این از آن جهتی است که حضرت فرمود: عوام ما و عوام یهود یکسان هستند؛ و همانطور که آنها مسئول هستند، اینها هم مسئول هستند، فرق نمیکند. عوام شیعیان ما همه مُصاب نیستند و همه هر کاری بکنند، بهشتی نیستند! خداوند علیّ أعلی روی ادراک باطن و نسبت به معرفتی که خودش به هر کس داده، او را مؤاخذه میکند؛ کجا رفتی و دستت را به چه کسی دادی؟
اینها فرمایشات حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام در جواب آن مرد است، که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نقل میکند.
«فأمّا مَن کان مِنَ الفُقَهاء صائناً لنفسه» این جمله قسمتی از این روایت است که فقهاء نقل میکنند. اصل روایت را برایتان خواندم:
اختلاف مراتب علما
فأمّا مَن کان مِن الفُقَهاء صائنًا لنفسه، حافظًا لدینه، مُخالِفًا علی هواه، مُطیعًا لأمر مولاه؛ فللعوامّ أن یُقلِّدوه؛ «امّا آن دسته از فقهائی که نفس خود را از شهوات و غفلات و از خلاف رضای خدا نگاه میدارند و دندان روی جگر میگذارند، و ترک نفس میکنند و دنبال شهوت، ریاست، آقایی، مالطلبی و اینها نمیروند؛ دین خدا را هم حفظ میکنند، و مخالفت هوای نفس خود انجام میدهند و سر تا پا مطیع امر مولایشان هستند (که خدا چه گفته است، پیغمبر چه گفته است، امام چه گفته است، به آن عمل کنند و از خودشان اجرا نکنند.) بر عوام واجب است و بر عهدۀ عوام است که از این دسته فقها تقلید کنند.»
و ذلک لا یکونُ إلّا بعضَ فقهاءِ الشّیعةِ، لا جمیعَهم؛ «و این افراد نیستند مگر بعضی از فقهای شیعه، نه همۀ فقهای شیعه.»
فإنّه مَن رَکِب مِن القبائحِ و الفواحشِ مراکبَ فَسَقَةِ العامّةِ، فلا تَقبَلوا منّا عنه شیئًا و لا کرامةَ؛ «دستهای از فقها را میبینیم که کارهای بد و وقائح و فواحش انجام میدهند؛ مانند فسقۀ از عامّه و مانند علمای سنّی که کارهای زشت انجام میدهند. اگر دیدید بعضی از فقهای شیعه هم در روش مثل آنها هستند، از آنها مطلبی را که از ما نقل میکنند، قبول نکنید، و آنها کرامت و بزرگی ندارند و اصلاً حرفشان در نزد شما احترام نداشته باشد!»
ادامه دارد ... .