خبرگزاری مهر- گروه هنر: «شرفناز» را میتوان برگ زرینی در کارنامه حسن نجفی دانست؛ فیلمسازی که همواره زن در محور فیلمهایش قرار دارد و البته این را ناشی از علاقه به مادرش میداند. فیلمی زنانه که گرچه موضوعات محدودی در آن مطرح نمیشود اما آنچه از همه پررنگتر است همین زنانگی و شاعرانگی است که پس از پایان فیلم در ذهن مخاطب باقی میماند و مجالی دست میدهد تا مسائل دیگری که در فیلم طرح شده نیز به آرامی در ذهنش به چالش کشیده شود.
از قابهای زیبای این فیلم نباید گذشت که بایرام فضلی تلاش فراوانی برای ثبت آنها داشته و از موسیقی دلپذیر اثر که استاد حسین علیزاده در بحبوحه ماجراهای شوالیه، آن را ساخته است. همه این عوامل دست به دست هم دادهاند تا «شرفناز» بهتر دیده شود؛ زنی که حمیرا ریاضی هنرمندانه به او جان داده و باورپذیرش کرده است.
در بخش نخست گفتگو با حسن نجفی کارگردان و حمیرا ریاضی بازیگر این فیلم از نگاه زنانه اثر کلام را آغاز کردهایم و به موضوعات دیگری چون دور شدن از پایتخت و رسیدن به سینمای ملی، دشواریهای تولید، ویژگیهای شخصیت شرفناز، همبازی بودن ریاضی با همسرش و پایان بندی اثر پرداختهایم.
اگر فیلم را ندیده باشید، شاید این گفتگو شما را به تماشای آن ترغیب کند و اگر هم مخاطب «شرفناز» بودهاید، مطالعه این گپ و گفت از روندی که «شرفناز» از ایده تا محصول طی کرده، مطلع میشوید. البته بماند که داوران سی و سومین جشنواره فیلم فجر در بخش «سودای سیمرغ» در هیچ رشتهای این فیلم را نامزد نکردهاند!
*فارغ از مضامین اجتماعی و سیاسی که در فیلم طرح میشود فضای زنانه این فیلم به عنوان یک ویژگی قابل بررسی است. لطافت و زنانگی شاعرانگی به اثر بخشیده و این باعث شده حرفها به شعار تبدیل نشود و توی ذوق نزند. به نوعی زنانگی سطح قصه را فرا گرفته و شما تلاش کردهاید در لایههای زیرین حرفهای مهمتان را بزنید...
نجفی: بسم الله... قبل از هر چیز خوشحالم در خبرگزاری مهر هستم. این خبرگزاری را وزین دیدهام و همیشه اخبار و تحلیلهای آن برایم مهم بوده است. نکتهای که به آن اشاره کردید کاملا درست است. شکل گیری آن اگاهانه و جزو استراتژی کار بود. شعارزدگی آفت این دست کارها است. پس باید با حربهای کارساز به نبرد آن میرفتیم. شرفناز در این مبارزه میتوانست در خط اول قرار گیرد. شخصیت شرفناز با گذشتهای که داشت و آیندهای که میتوانست در قصه شکل دهد ظرفیتآفرین بود. طراحی درست روی شخصیت شرفناز شاعرانگی را رنگ میزد. قصد داشتیم هر زمان شرفناز را میبینیم عنصر شاعرانگی را پررنگ داشته باشیم. در این طراحی حضور سرکار خانم ریاضی مغتنم بود. واقعا وقت گذاشتند. سعی کردیم به نگاه واحدی دست پیدا کنیم و برای همین طرحهای زیادی را در دل کار آوردیم.
ریاضی: روح زنانهای که شما به آن اشاره کردید کاملا درست است و ما علاقمند بودیم این طراوت زنانه، لطافت و کودکی بیشتر شود. نمیخواستیم مشکلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ما را از روی دیگر سکه دور کند. وقتی در سینما به مسایلی از این دست پرداخت میشود معمولا خصلتهای زیبا و لطیف انسانی نادیده گرفته میشود. به نظرمان آمد قدری به روحیه زنانگی و آرزوهای از دست داده این شخصیت نزدیک شویم چراکه این حس و حال حرفی را که ما میخواهیم بزنیم تعدیل و آن را از شعار خارج میکند. پس به دنبال این زیباییها رفتیم. خواستیم شرفناز به دنبال روی دیگر حیات، امید برای حرکت و آینده و نگاه درستتر به دنیا باشد.
نجفی: فضای خشن فیلم نیاز به یک کنتراست داشت. این لطافت و شاعرانگی را به عمد در مقابل این زمختی قرار دادیم. وقتی این دو وجوه به صورت موازی روایت میشود اتفاق مبارکی در ذهن مخاطب شکل میگیرد و این همان جهان متن اثر یا دلیل و علتی است که فیلم با مخاطب محوری ویژه خود تولید شده است.
*در سینمای امروز ما که اکثر فیلمها در فضای آپارتمانی و با موضوعاتی همچون عشق و خیانت میگذرد، چه شد سراغ این مضمون و فضای بومی آن هم خارج از شهرهای بزرگ رفتید. میتوانستید اینقدر خودتان را به زحمت نندازید. دغدغه رفتن به چابهار و ساخت این فیلم دشوار از کجا آمد؟
نجفی: چند علت میتواند پاسخ صحیح به سوال شما باشد. اول اینکه اساسا من سینما را اینطور تجربه کردهام. یاد گرفتهام که باید برای فیلم متحمل زحمت شد. کار خوب آسودگی بر نمیتابد. دوم آنکه سرزمین من ایران به رنگ و اقلیم زیباست. گوشه گوشه مناطق این کشور همچون تاش رنگی است. مجموعهای از رنگ، فرم و هزاران امتیاز که به وقت خود درباره آنها سخن خواهم گفت.
سومین دلیل نگاه مفهومی من به سینما است. فارغ از بیان همه آنچه از آن به عنوان اندیشه فردی یاد میشود. شاید در این نمونه خاص بتوانم از آن به عنوان یک پیش آگاهی یاد کنم. تهدیدی که در رفتار عدهای متوجه میشوی و از ظرفیت سینما برای بازگویی و به چالش کشاندن آن موضوع بهره میگیری. من سال ۸۸ متوجه مولود نامبارک افراطیگری بودم. یک شامه قوی میگفت دارد یک اتفاقی میافتد. آن شامه قوی اکنون دارد میگوید سناریویی برای تولد و رجعت همین تروریستها طراحی شده است. شما مطمئن باشید آنها که داعش را ساختند برای پلان پایانی یا سکانس فینال آن هم اندیشیدهاند. حالا اینکه چطور میشود به این فکر در مجموعههای فرهنگی ما از سال ۸۸ تا ۹۳ وقعی داده نمیشود بماند!
برگردیم به سوالت. این دلایل و عشق به شکلگیری سینمایی که به مفهوم درست کلمه سینمای ملی در آن مستتر باشد مرا همیشه جذب میکند. لباس، گویش، فرم، جغرافیا و صد البته مضامینی عجیب و غریب. همه اینها ملزومات یک کار خوب است. حرفهای من الزاما نمیگوید که هر فیلمی در مرکز ساخته شد به درد نمیخورد. خیر میخواهم بگویم ایران فقط تهران نیست. روابطی که به بازگویی آن مینشینیم روابط غالب نیست. رفتارها را نمیشود حکم داد که رفتار غالب است. والله خیلی راحت میشد فیلمی ساخت که در خیابانهای حوالی خانه آدم یا ورودی مجتمعهای محل زندگی خود آدم روایت شود. آن موقع دیگر چه نیازی است خانم ریاضی چنین رنج یادگیری زبان بر خود هموار سازند.
ریاضی: حس آفرینش یعنی همان دور شدن از کلیشهها و سنتهایی که برای ما تکرار شده است و روزمرگیهایی که در بیشتر آثار دارند تکرار میشوند... به نظر میرسد همه چیز دچار خوابآلودگی شده است. همه ما وقتی از زندگی روزمره خسته میشویم نیاز داریم به طبیعت برویم. انگار میخواهیم از پوسته خودمان خارج شویم، مفهوم حیات را بیشتر بفهمیم و بین آنچه هستیم و باید باشیم، فاصلهگذاری کنیم. فیلمهایی از جنس «شرفناز» همین حکم را دارند. ما از جامعهای که ما را در خود بلعیده رها میشویم. نفس میکشیم. این تجربه جسارت میخواهد. جسارتی که به یک پیش تولید فکری نیاز دارد. برون رفت از این پوسته را میشود آفرینش و خلقت نامید.
*به راستی بحث جسارت در این فیلم مطرح است. اکنون اکثر فیلمسازان به زنجیرهای از عناصر بفروش همچون بازیگران چهره، یک قصه جنجالی در لوکیشن شیک و لوکس برای ساخت آثارشان متوسل میشوند. اما شما سراغ بازیگران بومی رفتهاید و دشوارترین مسیر برای تولید را انتخاب کردهاید.
نجفی: سینمای ملی نه در لفافه بلکه در عمل شکل میگیرد. ترک، کرد، لر، بلوچ، عرب و... دوست دارد خود را در آینه سینما ببیند. هر هنرمندی دغدغه خاص خودش را دارد. آنهایی که چنین میاندیشند (فیلمهای آپارتمانی) و فیلم میسازند حتما دغدغه دارند. آنها هم دغدغهشان آن است من هم دغدغهام این. آنقدر دارم بی مهری میبینم که شاید روزی هم من به سراغ خیابانی که در آن مینشینم و صد البته پر از سوژه است پناه ببرم. اما فعلا امید از دست ندادهام. هنوز احساس میکنم سینما میتواند وارد مناطق شود. از نابودی خرده فرهنگها، گویشها، لباسها، آیین و سنتها و صد البته موارد بیشمار دیگر جلوگیری کند.
تولیدات سینمایی میتواند وارد مناطق شود تا دشواریها رخ نمایان کند و آدم داد بزند که بابا برای صف اول فرهنگی مملکت در حوزه مرزهای جغرافیایی ژنرالها را بگذارید نه صفر سربازها را. من دوست دارم فیلم خودم را بسازم. من در منطقهای از آسیا زندگی میکنم که برای همه دنیا مهم است. حتی برای جشنوارههایی که برای رفتن به آنها سر و دست میشکنیم. طرف از آن طرف دنیا به دلیلی آمده است اینجا، آن وقت نرفتن و بها ندادن من چه دلیل شبه روشنفکری احمقانه میتواند داشته باشد؟ بگذارید روانتر سخن بگویم اگر امروز صدای خرد شدن استخوانی در حوزه فرهنگ را در مرکز میشنوید برای آن است که خاکریزها در اقلیم و مناطق ما فتح شده است.
*خوب است که با وجود این بی توجهیهایی که به شما شده و انتقاداتی که دارید همچنان به کار خود ادامه میدهید.
نجفی: من خوشحالم که با اعتقادم کار میکنم و در این راه با گروهی همکارم که مصممتر از من هستند.
*خانم ریاضی «شرفناز» در این فیلم سه فضای مختلف را تجربه میکند. شروع شاد و پر نشاط با وجود مشکلات زندگی. میانه پر تلاطم با مرگ احمد و پایانی تهاجمی و انتقام جو. از این تجربه بگویید. این بخشها پشت سر هم فیلمبرداری شدند یا کار رج زده میشد و شما ناچار بودید تداوم حس را داشته باشید.
ریاضی: خیلی از فیلمها رج زده میشوند اما من این شانس را داشتم که این کار خیلی پس و پیش ضبط نشد اما اگر هم چنین میشد به دلیل اینکه ارتباط عمیقی با فیلمنامه برقرار کرده بودم و تکلیف خودم را میدانستم، مشکلی پیش نمیآمد. از یکی دو ماه پیش من در فیلم غور کرده بودم و با مدد آقای نجفی قدم به قدم سعی میکردم این مهم عملی شود. ما در ابتدای فیلم شرفناز را یک شخصیت سرخوش نمیبینیم. بین فردی که بی خیال و سرخوش است با کسی که زندگی را با تمام ابعادش زندگی میکند و میفهمد فرق است. ما هم نگرانی شرفناز را میبینیم و هم شادیهایش را. ویژگیهای او در وجودش تنیده شدهاند و چیزی جدای از هم نیستند. او ممکن است لحظهای کودکانه رفتار کند اما همان لحظه برای دفاع از کودکش فرم و شکل عوض کند. او تغییر منش میدهد اما تغییر شخصیت نمیدهد.
با این حال آنطور که شما گفتید میشود نمودار زندگی او را تقسیم کرد. او در روند داستان تا جایی پیش میرود که میخواهد از دنیای درونیاش به دنیای بیرونی هجرت کند و وقتی میترسد پسرش به راهی برود که پدر رفته و احمد، دست به کار میشود. این موضوعی است که دنیای امروز را به خطر انداخته و مشکل افراطیگری و تروریسم تنها در خاورمیانه یا کشورهای اسلامی نیست. هجرت درونی شرفناز به هجرت بیرونی تبدیل میشود و او حرکت بزرگی میکند. این تغییر شگرف در نگاه زنی از یک منطقهای است که از هر چهار زن یک نفر با سواد است. فکر کنم نگاه فیلم کاملا امیدوارانه است.
*بله. در این فیلم ما با اصالت زن روبرو هستیم. همسر شرفناز رنگ عوض میکند و حتی پسرش الیاس در معرض خطر قرار دارد اما این زن ثابت قدم بر جای میماند. حتی سوزاندن درخت را خلاف رسم مرسوم خودسوزی انتخاب میکند.
نجفی: فیلم ما پایان ناامیدکنندهای ندارد. شرفناز پروسه تربیتیاش را در طول فیلم به بار مینشاند و نتیجه این موضوع را در تلاش الیاس برای نجات مادر به صورت عینی و در انداختن سایه با انگشتانش روی صورت مادر به صورت تمثیلی میبینید. اگر یادتان باشد اول فیلم در دنج گاه مادر در کنار زلالیت چشمه او با انگشتانش روی گلی سایه میاندازد و در سکانس گم شدنشان همین عمل توسط الیاس در مورد خود او شکل میگیرد. این نظام تربیتی جواب داده و مادر ما را برای آن حرکت قهرمانانه در فیلم آماده میکند.
*به نظرم پایان کار یکی از مهمترین حُسنهای این فیلم است. پایانی که امیدوارانه است و مخاطب را زده نمیکند.
نجفی: خیلیها آمدند و گفتند که این کشت و کشتار نباشد، اما این به نظر من عین زندگی بود. شرفناز باید برای دفاع از الیاس از میان این کفتارهای وحشی گذر میکرد.
*خانم ریاضی شما اگر در شرایط مشابه بودید، تصمیم شرفناز را میگرفتید؟
ریاضی: نه. فکر میکنم چنین چیزی خیلی از شخصیت من به دور است. البته از شخصیت همه ما به دور است. منتها من در آن شرایط قرار نگرفتهام. بالاترین امید شرفناز که فرزندش است در خطر است و سودیس او را برداشته که برود، متاسفانه در این فضا تنها دفاع برای شرفناز حمله است.
*اجازه بدهید یک سوال حاشیهای هم بپرسم. سختتان نبود نقش مقابل همسرتان را داشته باشید و روی او اسلحه بکشید؟
ریاضی: نه. به این دلیل که ما تجربههای کاری زیادی با هم داشتیم. از زمان دانشکده تا سه سال پیش مرتب با هم کار می کردیم. گرچه هیچکدام به این صورت نبود اما این هم تجربه خوبی بود که گذشت.
*سودیس شخصیتی است که روی آن گزیده کار کردید و زیاد به او نپرداختید. چرا؟
نجفی: این کار را تعمدا انجام دادیم. نباید آکسان زیادی روی این شخصیت میگذاشتم. دغدغه من پر و بال دادن و طرح سودیس نبود. مساله من بچهای است که دست به دست میشود...
ادامه دارد...