به گزارش خبرگزاري مهر به نقل از گاردين، اي سي گريلينگ رييس هيات داوران سال گذشته جوايز من بوكر بعد از اينكه رمان ريچارد فلاناگان نويسنده استراليايي مورد انتقاد نشریه لاندن ريويو قرار گرفت، به دفاع از او شتافت. مايكل هافمن در نقد طولاني و منفي خود از رمان «جاده باريك به سمت شمال» اين نويسنده نوشته بود كه اين كتاب را بايد درون شعلههاي آتش باربيكيو انداخت. به همین دلیل گريلينگ در نامهاي كه در مجله ادبي لاندن ريويو چاپ شد، از انتخاب گروه داوران بوکر دفاع كرد.
گريلينگ در نامه خود نوشت: هافمن يا نميتواند بخواند، يا درك او از چيزي كه يك رمان بايد باشد به حدي كوچك و فانتزي است كه حتي اگر يك رمان باكيفيت محكم به صورتش هم بخورد متوجه آن نخواهد شد. هافمن در تلاش خود براي محكوم كردن اين رمان، مسلما نقدش را در روزي نوشته كه مشکلات جسمی داشته است. يك فرد وقتي اصلا منظور اصلي را نميفهمد و آن را درك نميكند، باید گفت درسهاي سال اول ابتدايي را هم نمی تواند پاس كند!
رمان «جاده باريك به سمت شمال» فلاناگان داستان زندانيان استراليايي را تعريف ميكند كه «خط قطار مرگ» كشور برمه را ساختند. هافمن در نقد خود كه ماه دسامبر گذشته منتشر شده بود، از تقريبا ۲۵۰۰ واژه براي بدگويي از اين رمان استفاده كرده بود. گريلينگ فصل پاييز گذشته و هنگام معرفي كردن اين كتاب به عنوان برنده جايزه من بوكر درباره آن گفته بود: زيبايي نويسندگي، انسانيت خارقالعاده هوشمندانه آن و پاراگرافهاي قدرتمند آن را تحسين ميكنم. رماني فوقالعاده، يك اثر ادبي حقيقتا مثال زدني.
هافمن مخصوصا به يكي از بخشهاي كتاب كه درباره ازدواج دو شخصيت كتاب با هم صحبت ميكند نوشته و گفته بود: نويسندگي اين چنيني، كه منتقدان آن را به طرز نابودكننده و شديدي تاثيرگذار از نظر احساسي مينامند، نيازمند این است که با قلب سنگي اسكار وايلد خوانده شود تا خواننده را به خنده نيندازد. هافمن حمله خود را با اشاره به يكي از صحبتهاي قبلي فلاناگان كه گفته بود دست نويسهاي قبلياش را در باربيكيوي خانهاش سوزانده بود به اتمام رساند و گفت: تنها چيزي كه به آن فكر ميكنم اين است كه اين دستنويس هم نبايد از آتش نجات داده ميشد.
از ميان ديگر نقدهاي كتاب «جاده باريك به سمت شمال» ميتوان به نقد توماس كنيلي از گاردين اشاره كرد كه آن را اينطور توصيف كرده بود: بررسي بزرگی از اينكه انسان خوب و بد بودن در يك کالبد يعني چه، و فراتر از همه، زندگي كردن بعد از بقایی دشوار چقدر سخت است. تلگراف هم در نقد خود از شكوه و غيرقابل پيشبيني بودن آن تجليل كرد.