خبرگزاری مهر - گروه هنر: فیلم مستند «بختک» دومین ساخته محمد کارت است که در حقیقت در ادامه منطقی فیلم قبلی اش «خونمردگی» روایت می شود. در فیلم اول شاهد روایت زندگی لات ها و لمپن های محله سعدی شهر شیراز بودیم و در این فیلم ابتدا وارد خانه شخصیت اصلی فیلم اول می شویم و بعد از این طریق کارگردان ما را با خانواده های دیگر این محله و فقر و جهالتی که با آن زندگی می گذرانند، آشنا می سازد.
«بختک» با تدوین و ساختار روایی منسجم تری نسبت به فیلم اول همان دغدغه های پیشین کارگردان را در ارائه معضلات اجتماعی که مردم مناطق پایین جامعه با آن روبرو هستند، به تصویر می کشد. کارگردان برای بیان مفاهیم مد نظرش سه زن را از سه رده سنی میانسال، جوان و نوجوان انتخاب کرده که همگی مشکلاتی متفاوت از یکدیگر دارند اما ریشه همه این مشکلات را می توان به فقر و جغرافیایی که در آن زندگی می کنند ربط داد. در این مستند کارگردان نخواسته بیانیه و مانیفستی درباره فقر صادر کند و بدون تاکید بر وضعیت نابسامان زندگی این افراد زندگی آنها را با همه غم ها و شادی ها و بغض ها و گریه هایشان به تصویر کشیده است.
به بهانه نمایش این فیلم در بخش مسابقه فیلم های مستند جشنواره فیلم فجر گفتگویی با این کارگردان درباره تجربه ساخت این اثر مستند، چگونگی ارتباط برقرار کردن و صمیمی شدن با سوژه های فیلم، روایتی که کارگردان قصد داشته از زندگی سه زن در مقاطع سنی مختلف به تصویر بکشد و ... انجام دادیم.
در این گفتگو می خوانید:
* فیلم «بختک» به جامعه شناسی قشری از جامعه می پردازد که شاید در مستندهای دیگر قبلا نمونه اش را دیده ایم اما شیوه پرداخت شما به آنها و صمیمیتی که در جلو دوربین شاهدش هستیم «بختک» را به فیلمی ویژه با نگاهی شوخ طبعانه در زمینه ارائه دردهای اجتماع و بالاخص مساله زنان تبدیل می کند. صمیمیتی که در فیلم جریان دارد از کجا نشات می گیرد؟
- قشری که در فیلم به آنها پرداختیم افراد خوش مشربی هستند و سریع آدم را جذب می کنند و من هم سعی کردم به شیوه همان آدم ها با آنها رفیق شوم. همین صمیمیتی که در فیلم جریان دارد در پشت دوربین هم وجود داشت چون برای ساخت این مستند تنها من و تصویربردارم بودیم و حضور تنها دو نفر برای ساخت یک فیلم کافی است تا سوژه ها با آنها ارتباط برقرار کنند. تلاش من این است که سوژه فکر نکند، کار سختی انجام می دهد. زمانی هم که من با آنها مصاحبه می کنم به شکل خشک و رسمی این کار را انجام نمی دهم مثلا دراز می کشم و به حرف هایشان گوش می کنم بنابراین فهمیده ام چطور پشت دوربین رفتار کنم تا آدم های قصه، خودشان باشند.
همچنین من به عنوان یک کارگردان بنای فیلمم را بر مبنای همدردی و تلاش برای انتقال وضعیت نامساعد این افراد گذاشته ام و به همین جهت به سمتشان می روم با وجودی که تکنیک های آکادمیک را برایشان توضیح نمی دهم اما به آنها می گویم که برای نمایش و انتقال دردمندی آنها به اینجا آمده ام. من سعی می کنم پشت دوربین با آنها حرف بزنم نه اینکه مصاحبه کنم. رفتارم با آنها به شیوه ای است که این افراد فکر نکنند من دارم از بالا به آنها نگاه می کنم و یا مثل یک دکتر آمده ام که آنها را معالجه یا واکاوی کنم.
این جنس معاشرت باعث میشود که این افراد صمیمی به نظر برسند و حضور دوربین را حس نکنند کما اینکه نمیشود منکر این شد که باز هم این افراد خودشان نیستند چون دوربین اعجازی دارد که نمی توان منکرش شد و به هر حال آنها باز هم دارند نمایشگری می کنند اما این نمایشگری هم جزو کاراکترشان است.
* درست است. به عنوان نمونه شخصیت شبنم در اولین سکانسی که دوربین وارد خانه شان می شود کاملا مشخص است که تحت تاثیر دوربین قرار گرفته و مشخصا دارد نمایشگری می کند اما در طول فیلم کم کم این رفتار را کنار گذاشته و خودش می شود.
- دقیقا. من اصلا منکر این نیستم که شخصیت ها در فیلم نمایشگری می کنند اما این نمایشگری ذات خود شخصیت ها است و از بیرون به آنها تحمیل نشده است. از نگینی که شبنم روی دماغش کاشته کاملا مشخص است که می خواهد نمایشگری کند. انگار که جایش را در آن منطقه قبول ندارد بنابراین می خواهد دلبری کند و سعی دارد تمییز و بدون لهجه صحبت کند چون برای خودش آینده بهتری را متصور است پس این نمایشگری هم در جهت تلخی زندگی این آدم ها است.
* برخی از شخصیتهای فیلم از مستند قبلی شما «خون مردگی» آمدهاند. در واقع در داستان اول وارد خانواده اصغر شخصیت اصلی فیلم قبلی تان می شویم و حالا قصه سوسن مادر این خانواده را می شنویم و با او همراه می شویم. شناختی که در فیلم اول از این خانواده پیدا کرده بودید باعث شد به سراغ این سوژه بروید؟ با سوژه های دیگری هم که در فیلم با آنها همراه می شوید از قبل آشنایی داشتید؟
- بله من این افراد را از قبل می شناختم و در پروسه پیش تولید برای هر داستانم چند کاراکتر مدنظرم بود و دوست داشتم روایت فیلم از سیکل سنی مختلفی باشد به همین جهت مثلا برای انتخاب سوژه دختربچه چند مورد دیگر را هم مد نظر داشتم که در نهایت به شکیلا رسیدم بنابراین از قبل می دانستم که چه کسانی قرار است در فیلم باشد و خانواده ها را مشخص کرده بودم.
*در فیلم داستان سه زن در سه مقطع زمانی میانسال، جوان و کودک روایت می شود که نخ تسبیح ارتباط آنها با هم دو مرغ عشق هستند. به این معنی که مخاطب با حضور مرغ عشق ها در خانه زن اول وارد داستان شده و بعد به واسطه حضور آنها به خانه های دیگر سوژه های فیلم هم سرک می کشد و در پایان نیز باز هم به خاطر همین مرغ عشق ها است که به جای اول داستان و البته با حضور هرسه کاراکتر باز می گردیم. از پیش از ساخت این فیلم ساختار روایی آن را مشخص کرده بودید یا در زمان تولید به این شیوه روایت رسیدید؟
- خیر من فقط می دانستم که قرار است این سه خانواده گزینش شده با محوریت زن های خانواده در فیلم حضور داشته باشند اما در پروسه تولید به مرغ عشق رسیدم که هم از لحاظ روایی و هم مفهومی می توانست به عنوان یک نخ تسبیح ارتباط دهنده بین کاراکترها باشد. پس در پلات و فیلمنامه اولیه این شیوه روایت وجود نداشت اما زمانی که متوجه شدم از لحاظ روایی حضور این مرغ عشق ها می تواند در تعریف داستان به من کمک کند سوژه ها را از نظر ذهنی به شکلی تحریک می کردم که به نفع خواسته من پیش بروند و واکنش نشان دهند. بنابراین در طول پروسه تصویربرداری این شیوه روایت کم کم تکمیل شد.
* قبل از ساخت فیلم چقدر از داستان و فیلمنامه را روی کاغذ نوشته بودید؟ چون به نظر می رسد هرکدام از این افراد می دانند که باید از کجا داستان زندگی شان را جلو دوربین بازگو کنند. آدم های داستان چقدر خودشان هستند؟
- من می دانستم که می خواهم از سه سن مختلف میانسالی، جوانی و نوجوانی در فیلمم حرف بزنم. یعنی از سه خانواده با محوریت زن در فیلم استفاده کنم و تنها روی کاغذ موقعیت هایی را که باید بگیرم و می خواستم در فیلم باشد، نوشته بودم اما اینکه داستان از کجا شروع شود و چطور پیش برود را در طول کار پیدا کردم.
زمانی که من این سه زن را برای حضور در فیلم گزینش کردم این نکته مد نظرم بود که داستان زندگی شان بر هم همپوشانی نداشته باشد به این مفهوم که هر کدام دنبال مشکلات دیگری را روایت نکنند بلکه هر سوزه داستان و مشکلات خودش را داشته باشد. البته من هر سه زن را یک نفر می بینم و ممکن است که مشکلات مشترکی با هم داشته باشند اما دغدغه هایشان مشترک نیست و موقعیت و دغدغه هایشان با هم فرق دارد.
از این نظر من برد کرده ام که سوژه ها با هم همپوشانی ندارند و وقتی وارد بخش بعدی فیلم می شود آدم دیگری همان مشکلات را به شکل دیگری روایت نمیکند بلکه مسائل خودش را وارد قصه می کند. اما این طور نبوده که من به این افراد بگویم چطور سخن بگویند و به آنها جهت بدهم. به نظرم قشر پایین شهر در به کار بردن واژه ها خلاق تر است. ممکن است دایره لغاتش محدود باشد اما همین مقدار اندک را خلاق تر مصرف می کند بنابراین وجود این خاصیت به فیلمسازی که می خواهد درباره این قشر فیلم بسازد باعث می شود که زیاد لزومی به آنتریک کردن سوژه برای زدن حرف های خوب ندارد بلکه یک اشاره کافی است تا این افراد خودشان با ادبیاتی شیرین سخن بگویند.
* فرم روایت فیلم را در تدوین پیدا کردید؟
- خیر. فرم را در زمان تولید به دست آورده بودم اما در تدوین آن را هرس کردیم یعنی اضافات را زدیم تا فیلم شکل داستانی تری پیدا کند. در واقع با نوع سوالاتی که از سوژه ها می کردم داستان را به سمت دایره ای که دوست داشتم در فرم روایی و محتوایی به آن برسم پیش می بردم تا به نفع من تمام شود. واقعا این لطف خدا بود که برخی لحظات اتفاق ها به شکل غریزی و خلق الساعه به نفع من تمام شده است.
* در ابتدای فیلم نوع قاب بندی و لنزهایی که برای نماهای فیلم مخصوصا پلان هایی که در آب می گذرد، انتخاب کردید با بخش بعدی فیلمتان تفاوت آشکاری دارد. در این پلان ها دوربین قصد خودنمایی دارد اما بعد این نوع تصویربرداری را کنار می گذارید و دوربین به نفع داستان خودش را کنار می کشد.
-فیلم قبلی من «خون مردگی» هم از همین فضای آب آغاز می شد و بعد وارد داستان اصلی کار می شدیم. به نظرم این نوع قاب بندی در ابتدای کار در روند فرم روایت فیلم بوده است. در ادامه من سعی کردم با یک گروه دو نفره صمیمیتی را که لازم بود در فیلم ارائه کنم. به نظرم این نوع قاب بندی و جای دوربین هایی که در فیلم خودش را نشان می دهد، در جهت فاصله گذاری مخاطب با اثر صورت گرفته است.
اینکه می گویم هر سه این زن ها را یک نفر می بینم از این جهت است که قسمت ابتدایی فیلم که پارت کمیک و شوخ و شنگی بیشتری دارد بخش مربوط به زن اول فیلم سوسن است. پارت دوم قلب فیلم است که بار احساسی بیشتری دارد و ما قصه شبنم را می بینیم و قسمت پایانی زندگی دختر بچه فیلم شکیلا است که دامنه پایینی اثر را شامل می شود و همین است که این سه زن را برای من یک زن تعریف می کند. در زمان بندی هم این امر را رعایت کردیم مثلا اگر به زندگی سوسن 25 دقیقه پرداختیم به زندگی شبنم 22 یا 23 دقیقه و به زندگی شکیلا 12 – 13 دقیقه اشاره شده تا این سیکل به درستی طی شود. ما به زندگی شکیلا همانقدر پرداختیم که لازمه فیلم است یعنی داستان زندگی اش همان قدر ابتر می ماند که باید باشد.
*برای این فیلم از تکنیک ریلیف استفاده کردید یعنی برای اینکه بستر مناسبی برای روایت داستان به وجود آورید صحنه ها و دیالوگ های طنزی هم از زبان بازیگران می بینیم. تماشای این فیلم مثل این است که مخاطب دارد به یک زخم و یا جراحت از بیرون نگاه می کند و مخاطب در برخی صحنه ها خدا را شکر می کند که در چنین وضعیت معیشتی و با این مشکلات روبرو نیست.
- درست است. برخی مواقع ما پشت دوربین شاهد دعواها و یا اتفاقاتی بین افراد این خانواده ها بودیم که قابل وصف نیست و در بسیاری از جاها من خودم وارد قضیه می شدم اما قصدم این نبود که این قضایا را در فیلم هم نشان دهم. آدم های این فیلم شدیدا افراد صفر تا صدی هستند. یعنی تا ته مرام هستند و تا ته بی مرامی هم پیش می روند. مردان این قشر بیشتر از زن ها نوسان دارند اما اصغر و سعیدی که در فیلم می بینیم به حرمت رفاقتی که با من در طول فیلم پیدا کرده بودند حتی حاضر می شدند خودشان را به خطر بیندازند تا فیلم من پیش رود و من چون دوست نداشتم به برخی جنگ و دعواها دامن بزنم و فقط لحظه ها را شکار کنم در بسیاری مواقع خودم وارد قضیه می شدم تا جریان را فیصله دهم. نمی دانید که چقدر سر همین مرام و معرفت بازی بچه های پایین شهر جان خودشان را به خطر انداخته اند و یا الان در زندان هستند.
*در ابتدای شروع قصه وقتی که پای صحبت های سوسن می نشینیم و او از فرزندان ناخلفش صحبت می کند به نظر می رسد که قرار است داستان درباره بچه های بزه کار باشد اما بعد فاز روایت داستان تغییر می کند.
- البته قصد توجیه ندارم اما از همان انتخاب نام فیلم که «بختک» است ما تلاش داشتیم تا مخاطب را منحرف کنیم و برایش یک سوسپانس به وجود بیاوریم چون احتمالا با دیدن نام فیلم برخی فکر می کنند داستان قرار است درباره موضوع بختک و خرافات باشد اما در نهایت وارد فاز دیگری می شویم.
به این جمله که زن گوهر آفرینش است و در ابتدای فیلم هم مشاهده می شود واقعا بدون تملق و از ته دل اعتقاد دارم. این فیلم درباره سه زن است و میزان تحمل شان در برخورد با شرایط سخت زندگی را به تصویر می کشد. در این فیلم ما در واقع مردی نمی بینیم و این زن ها هستند که پای زندگی هایشان ایستاده اند. تنها زنی که در فیلم رفته مادر شبنم است اما بقیه به جای مردها دارند جور زندگی را می کشند. زن ستون خانواده و تکیه گاه زندگی است و در این فیلم هم قصد داشتم همین نکته را انتقال دهم.
*به نظر می رسد در ساخت این فیلم تلاش کرده اید فیلمی درباره فقر نسازید تنها رویکردی جامعه شناسانه به نوع زندگی افرادی داشته اید که در یک منطقه خاص زندگی می کنند. شاید خود این آدم ها ندانند که در چه و ضعیت اسف باری زندگی می کنند آنها درهمین وضعیت هم خوش هستند و دارند زندگی شان را می کنند.
- همه تلاشم در ساخت فیلم «بختک» این بوده که «گداگرافی» نکنم. شاید هرکس دیگر بود برای تاثیر بیشتر، صحنه شیشه کشیدن عموی معتاد شبنم را نشان می داد و یا روی آشغال هایی که در گوشه حیاط خانه جمع شده تاکید می کرد اما همه تلاش من این بوده که روی فقر و بدبختی آنها زوم نکنم و تنها چند خانواده را با همه شادی ها و بغض هایشان به تصویر بکشم. به نظرم «بختک» فیلمی درباره فقر نیست بلکه درباره تضاد معلق آدم ها است. تلاش کردم دغدغه ها، نوع فیزیک و حتی نوع رفتار و برخورد این آدم ها متفاوت از چیزی باشد که قبلا دیده ایم و حتی روابط بی پرده این آدم ها هم برای مخاطب جدید است.
گفتگو از آروین موذن زاده