عضو هیات علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) گفت: تمدن پیشین اسلامی از محیط پیرامونی خودش غافل بود و مطلع نبود که در کنار او، تمدن دیگری به نام تمدن غربی در حال شکل‌گیری است.

به گزارش خبرگزاری مهر، برگزاری نشست علمی تشیع و تمدن اسلامی توسط مدرسه‌ عالی امام خمینی (ره) در قم، که حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری طی این نشست به مقوله‌ تمدن شیعی و بررسی سهم آن در تمدن اسلامی پرداخته بود، موجب شد تا در قالب گفت‌وگویی با وی، به بررسی ساحت شیعی تمدن اسلامی بپردازیم. این استاد حوزه و دانشگاه معتقد است بر اساس قرائت اهل بیت(ع) از اسلام، می‌توان مبنای شکل‌گیری تمدنی جدید و فراگیر را در جهان اسلام پایه‌ریزی کرد. وی که دکترای تخصصی در رشته‌ تاریخ و تمدن ملل مسلمان را از دانشگاه تهران اخذ نموده‌اند، هم‌اکنون در گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم مشغول به تدریس است.

*با توجه به مباحثی که حضرت امام و مقام معظم رهبری تحت عنوان «تمدن اسلامی» مطرح كرده‌اند، آیا استفاده از لفظ «تمدن شیعی» صحیح است؟ آیا تمدن شیعی در مقابل تمدن سنی قرار می‌گیرد؟

بر اساس اینکه تعریف ما از تمدن چه باشد، می‌توان از خرده‌تمدنی تحت عنوان «تمدن شیعی» استفاده كرد. استفاده‌ این گونه از «تمدن شیعی» تعبیر درستی به نظر می‌رسد، با واقعیت تاریخی سازگار است و می‌توانیم از این تعبیر دفاع کنیم که در دوره‌هایی از تاریخ، خرده‌تمدنی تحت عنوان «تمدن شیعی» داشته‌ایم، چون یکی از مؤلفه‌های مهم در تعریف تمدن، قلمرو جغرافیایی قابل قبول و گسترده است و شیعیان هیچ وقت در گذشته‌، قلمرو گسترده‌ای نداشته‌اند، غیر از تمدن عصر صفوی در ایران كه می‌توانیم آن را خرده‌تمدن شیعی بدانیم.

اما اگر از زاویه‌ دیگری به این موضوع نگاه کنیم و اگر قرار باشد تمدن شیعی را در برابر تمدن سنی به کار ببریم، من این تعبیر را نمی‌پسندم و آن را مناسب نمی‌دانم؛ چرا كه این مسئله اساساً ‌با روح تمدن‌سازی، که آمیخته با هم‌گرایی و انسجام است، سازگاری ندارد. البته اگر بگوییم ما قائل به آن فهم خاص از اسلام هستیم كه تحت عنوان فهم شیعی شناخته می‌شود، می‌توانیم از لفظ تمدن شیعی استفاده كنیم؛ یعنی تمدن اسلامی مبتنی بر قرائتی که اهل بیت(ع) از اسلام به ما عرضه کرده‌اند.

*اساساً مایه‌ اصلی تمدن در نگاه شما چیست و قرائت شیعی تمدن چه تعریفی از ریشه‌های تشکیل‌دهنده‌ تمدن اسلامی را ارائه می‌دهد؟

تمدن به اعتقاد بنده، دو وجه سخت و نرم دارد و هر یک از این دو ساحت سخت و نرم نیز دو قلمرو گذشته و حال دارد. به مجموع این‌ها تمدن می‌گوییم. بنابراین آنچه به گذشته برمی‌گردد اصطلاحاً سرمایه‌های تمدنی نامیده می‌شود. این‌ها مؤلفه‌هایی هستند که صاحبان یک تمدن خودشان در ایجاد آن‌ها نقش ایفا نکرده‌اند، ‌ولی آن‌ها را به ارث برده‌اند. مثلاً مسائلی از قبیل نوع آب‌و‌هوا یا وجود یك كوه، معدن یا دریا، قطعاً توسط افراد ایجاد نشده است، ولی در شكل‌گیری یك تمدن یا جهت‌گیری آن بسیار مؤثر بوده‌اند. این‌ها سرمایه‌های سخت هستند. سرمایه‌های نرم یك تمدن هم شامل حافظه‌ تاریخی مردم و میراث ادبی آن‌هاست. مثلاً ما که امروز در ایران زندگی می‌كنیم، در خلق آثار جاودانی مثل شاهنامه‌ فردوسی یا گلستان سعدی سهم نداشته‌ایم، اما این‌ها را از پیشینیان خود به ارث برده‌ایم و این میراث قطعاً در وضعیت تمدنی امروز ما نقش‌آفرین است.

به همین ترتیب، آورده‌ها و تأثیرات خود ما هم گاهی جنبه‌ سخت و گاهی جنبه‌ نرم دارد. کارهای علمی، فرهنگی، هنری و... ما ‌در زمره‌ تأثیرات نرم تمدنی قرار می‌گیرد و حیطه‌ فناوری یا زیرساخت‌های کشور مربوط به جنبه‌ سخت تمدن است. بنابراین تمدن تلفیقی از این چهار مقوله است كه منطق تركیب‌كننده‌ آن‌ها یك اندیشه است. اگر بخواهیم تمدن شیعی را مد نظر قرار دهیم، اندیشه‌ شیعی منطق تركیب‌كننده‌ این چهار مقوله خواهد بود. در نگاه بیرونی هم در رابطه با اینکه نگاه شیعی به تمدن چیست و چه تعریفی از آن عرضه می‌کند، باید گفت كه اساساً مقوله‌ تمدن جزء کارکردهای دین نیست. تمدن ذاتاً امری بشری است و نمی‌توان تعریفی از تمدن از نگاه شیعی ارائه داد.

*بر این اساس، قرائت اهل تسنن نیز می‌تواند جهت پیوند دادن ظرفیت‌های تمدن‌ساز خود، منطقی ارائه دهد و محمل ساخت یک تمدن شود. حال در مقام مقایسه، ظرفیت‌های منطقی قرائت اهل بیت در مقابل قرائت اهل سنت جهت تمدن‌سازی چگونه قابل تشریح است؟

همان طور كه گفتم، آن چهار مؤلفه را بر اساس اندیشه‌های گوناگون، به شکل‌های مختلفی می‌توان با هم ترکیب کرد. می‌توان جنبه‌ سخت را پایه قرار داد و جنبه‌های نرم را به حاشیه راند یا می‌توان اولویت را به جنبه‌های نرم داد و در بین آن‌ها نیز می‌توان مثلاً علم را بالاتر از فرهنگ دانست یا برعكس. همچنین می‌توان آن چهار مؤلفه را محدود به زندگی این‌جهانی انسان تفسیر كرد یا اینكه افقی گسترده‌تر برای آن‌ها متصور بود.

بنابراین كاملاً روشن است که به گونه‌های مختلفی می‌توان این مؤلفه‌ها را تركیب كرد. حتی منطق شیعی هم یک منطق تدوین‌شده‌ مدون و مورد وفاق قطعی نیست. در خود منطق شیعی هم با تلقی‌ها و دیدگاه‌های متفاوتی می‌توان این مؤلفه‌ها را تركیب كرد.

اندیشمندان قابل توجهی از برادران اهل سنت هم هستند که به خصوص در صد سال اخیر، نگاه‌ها و نظریه‌های تمدنی مشخصی را ذکر کرده‌اند. پس در نفس وجود این ظرفیت، من هیچ ابهام و تردیدی ندارم و حتی از آن دفاع می‌كنم؛ اما در مقام مقایسه، ما دو امتیاز در تفکر شیعی می‌بینیم که به اعتقاد من، با نگاهی درست به این دو امتیاز، به خوبی می‌توان از آن‌ها استفاده کرد و در تمدن جدیدی که در حال شکل‌گیری است، از آن‌ها بهره برد.

نکته‌ی اول اندیشه‌ مهدویت در بین ما شیعیان است. هرچند نفس اندیشه‌ مهدویت، اندیشه‌ای عمومی بین گرایش‌های مختلف دینی و حتی غیردینی است و مثلاً ماركسیست‌ها نیز به كمون نهایی و جامعه‌ كمال‌یافته قائل‌اند، اما در هیچ دین و مذهبی مثل مذهب تشیع، این موضوع شفاف، زیبا و دقیق ترسیم نشده است. اینکه دقیقاً ویژگی‌های جامعه‌ کمال‌یافته و متمدن چیست، اصول و ضوابط و معیارهای آن چگونه‌اند، روابط در آن جامعه چطور سامان می‌گیرد و فرهیختگی و توسعه‌یافتگی چه رنگ‌وبویی باید داشته باشند، همه و همه در اندیشه‌ مهدویت تشیع ترسیم شده است.

به همین دلیل، تا حد زیادی گام‌هایی که ما را به آن سمت نزدیک می‌کند روشن هستند. اصولاً‌ یک شیعه، فردی است كه به افق بلند تمدنی نگاه می‌كند و همواره این موضوع در ذهنش هست. او همواره خودش را در حال حرکت می‌بیند، تصوری از جامعه‌ موعود دارد و وظیفه‌اش را حركت به سمت آن جامعه‌ موعود می‌داند. این مزیت تشیع است كه هم ظرفیت تئوریک و اندیشه‌ای دارد و هم قادر است مردم را در این راه همراه كند. این نکته‌ خیلی مهمی است که ذاتاً این اندیشه به نوعی مشارکت عمومی را هم ایجاد می‌کند؛ چرا كه هیچ تمدنی بدون مشارکت مردم محقق نخواهد شد. این بنیان اندیشه‌ای، از یک سو، مردم را بسیج می‌کند و از سوی دیگر، اصول، ضوابط و معیارهای جامعه‌ متمدن را برای ما ترسیم می‌کند. چنین مزیتی بی‌بدیل است.‌

مزیت دومی که در مکتب اهل بیت (ع) وجود دارد این است كه این اندیشه تا امروز در سطح كلان تمدنی تجربه نشده است. تمدن اسلامی قبلی هرچند پایه‌های اسلامی داشت، اما بر اساس قرائت برادران اهل سنت مدیریت می‌شد. بنابراین هنوز، در مقیاس کلان، ظرفیت اندیشه‌ تشیع برای تمدن‌سازی آزموده نشده و بکر و بانشاط است و انگیزه‌ی عملی دارد برای اینکه خودش را در این سطح بیازماید.

یک بار اهل سنت بر اساس فهم خودشان از آموزه‌های اسلامی، تمدنی را ایجاد کردند که هرچند بنده در نگاهی کلی از آن دفاع می‌کنم، اما به هر حال، آن تمدن با مجموعه‌ای از ناکامی‌ها، ناکارآمدی‌ها و حتی می‌توان گفت تباهی‌هایی همراه بود. این در حالی است كه تفکر شیعی هنوز در آن مقیاس تمدنی، خودش را نشان نداده است و اکنون انگیزه‌ کافی برای این کار را دارد.

*با توجه به تجربه‌ تاریخی تمدن اسلامی و انحطاط پیش‌آمده، چه عواملی را می‌توان به عنوان دلایل عمده‌ این شکست تاریخی بیان نمود؟

این مسئله ریشه‌های تاریخی بسیار عمیق و گسترده‌ای دارد. تمدن پیشین اسلامی به دلیل پاره‌ای ریشه‌های تاریخی، از محیط پیرامونی خودش غافل بود و اصلاً مطلع نبود که در کنار او، تمدن دیگری به نام تمدن غربی در حال شکل‌گیری است و به یک‌باره، زمانی به خود آمد كه دید در محاصره‌ و احاطه‌ آن تمدن قرار دارد.

عامل دومی که می‌‌توان در این رابطه ذكر کرد این است كه در آن تمدن، تفکر ائمه‌ اطهار(ع) و اندیشه‌ شیعی محور اصلی نبوده است. نمی‌توان گفت كسانی كه مدیریت آن تمدن را در دست داشتند قانون‌محور نبودند. مسئله اینجاست كه به لحاظ عملیاتی و تمدنی، یک فهم بی‌شائبه و دور از خطا نسبت به دین، آن تمدن را مدیریت نمی‌کرد. به لحاظ نظری، هر گاه چنین فهم بی‌شائبه‌ و دور از خطا، تمدنی را اداره نکند، قطعاً جایی با چالش مواجه می‌شود و به زمین خواهد خورد.

مسئله‌ نوع رابطه‌‌ دولت و مردم را هم بنده كاملاً پررنگ و برجسته می‌دانم. در آن تمدن، بر خلاف آنچه پیامبر(ص) پایه‌گذاری کردند و حتی در دهه‌های نخستین اسلامی اتفاق افتاد، رابطه‌ مردم با حکومت به یك رابطه‌ شاهنشاهی تبدیل شد. در واقع عنصر خلافت و حکومت، آن گونه که پیامبر(ص) آن را در خصوص نوع مواجهه با مردم ترسیم کرده بود، به هیچ وجه استمرار پیدا نکرد. بنابراین انگار حفظ تمدن فقط بر دوش حکومت‌ها بود و مردم مسئولیتی در این خصوص نداشتند. این گسست به شدت در شکست یک تمدن می‌تواند اثرگذار باشد. نکاتی را كه عرض كردم، در نگاهی كلان به مسئله می‌توان مشاهده نمود.

*افق فراملی تمدن شیعی یا تمدن نوین اسلامی و صدور الگویی آن، با موانعی مواجه است. مسئله اینجاست كه این تمدن چه نسبتی بین خود و سایر جوامع هدف، تعریف می‌کند؟

این نسبت را در قالب چیزی به نام فقه تمدن، از رفتار اهل بیت(ع) می‌توانیم استنتاج کنیم. باید ببینیم اهل بیت(ع) در دوران خودشان، با اندیشه‌های دیگر چگونه رفتار می‌کردند. اگر کسی نگاهی منصفانه به آن دوران داشته باشد، متوجه خواهد شد كه با وجود تلاش حاكمان برای مطرود كردن ائمه(ع)، هر چه زمان می‌گذرد، نه تنها آن‌ها مطرود نمی‌شوند، بلکه ضریب اثرگذاری‌شان نسبت به دوره‌های اولیه‌ شکل‌گیری شیعه افزایش می‌یابد.

اکنون نیز ما معتقدیم نظام جمهوری اسلامی ایران ظرفیت احیای مکتب اهل بیت(ع) را دارد. ضمن اینكه انقلاب اسلامی محدود به نظام نیست و ابعادی فراتر از آن را تعقیب می‌کند. در این ظرفیت اگر به موضوع نگاه کنیم، طبعاً نمی‌توانیم ادعا کنیم که داعیه‌ حل مشکلات مسلمان‌ها، کنار زدن تمدن غرب و جایگزین کردن یك تمدن جدید اسلامی، فقط و فقط مختص ماست.

اگر واقع‌بین باشیم، دیگرانی نیز چنین دغدغه‌هایی داشته‌اند كه حتی بعضاً زودتر از ما الگوهایی را مطرح كرده‌اند. بنابراین در هنگامه‌ای كه تنها ما نیستیم که چنین پرچمی را برافراشته‌ایم، در نگاهی واقع‌بینانه، باید از سیره‌ اهل بیت (ع) الهام بگیریم و راه آن‌ها را ادامه دهیم. در درجه‌ اول، به هیچ وجه نباید نگاه انکار خصمانه نسبت به دیگران داشته باشیم. اینكه بقیه را نفی کنیم و فاقد ارزش بشماریم، خلاف نگاه اهل بیت(ع) است. آن‌ها بالاترین احترام را نه برای كسانی كه مغایر آن‌ها بودند، بلكه برای مخالفانشان قائل بودند. اهل بیت(ع) پذیرای گونه‌های متفاوت اندیشه بودند و حتی با كسانی كه مخالف آن‌ها می‌اندیشیدند هیچ وقت به تندی برخورد نمی‌كردند.

بنابراین در درجه‌ اول، نگاه ما به دیگر گزینه‌های تمدنی که مسلمان‌ها مطرح می‌کنند، باید نگاهی مبتنی بر تعامل و گفت‌وگو باشد. البته این تعامل نباید منفعلانه صورت گیرد، بلكه باید با رویكردی فعالانه، ظرفیت‌سازی كنیم و بر دیگران تأثیر بگذاریم. برای مثال، باید قابلیت‌های باب اجتهاد را در رابطه با ظرفیت به‌روزرسانی اندیشه‌ دینی به دیگران معرفی كنیم. برای نشان دادن این ظرفیت به نخبگان، به هیچ وجه راه‌های تند، احساسی، شعارزده و تحریک‌کننده‌ احساسات مردم یا اهانت، تحقیر و دشنام، كارساز نخواهد بود. هیچ کدام از این مسائل در سیره‌ اهل بیت(ع) وجود ندارد. پس در درجه‌ اول باید نگاه احترام‌آمیز همراه با تعامل داشته باشیم و در درجه‌ دوم، فعالانه عمل كنیم و در پی تأثیرگذاری باشیم.

نکته‌ سوم که خیلی اهمیت دارد تبیین و بازگویی تمدنی اندیشه‌های شیعی است. این زبان باید بازگو شود. در واقع گزارشی که ما امروز از مفهوم امامت می‌دهیم با گزارش قرن هفتم تفاوتی ندارد. درست است كه اصول امامت همان است، اما اینكه مثلاً اندیشه‌ امامت امروز چه ظرفیتی دارد و متناسب با نیاز روز، چه گره‌گشایی‌هایی می‌تواند داشته باشد، فهم و گزارش تازه‌ای می‌خواهد. همچنین در موضوعی مثل اجتهاد، لازم است كه این موضوع به خوبی به لحاظ تمدنی باز شود.

در واقع باید در داشته‌های فقهی‌مان، بازفهمی و بازگویی صورت گیرد و حتی شاید لازم باشد در فقه، مباحث جدیدی را اضافه کنیم که قبلاً وجود نداشته است. برای مثال، روابط فرهنگی بین مسلمان‌ها و غیرمسلمان‌ها بحث فقهی عمیقی را می‌طلبد كه ‌تمام متون و منابع آن موجود است؛ یعنی به اندازه‌ی کافی غنی هستیم، ولی باید فقیهی با درك این روابط فرهنگی، به اجتهاد در این زمینه بپردازد. مثال دیگر مسئله‌ آزادی است. کمتر فقیهی است که با یك بحث عالمانه و با همان ضوابط فقه جواهری که مورد تأکید حضرت امام (ره)‌ بود، درباره‌ موضوع آزادی عمیقاً بحث و اجتهاد كند.

بنابراین بازخوانی و بازفهمی متون و ارائه‌ آن،‌ متناسب با فهم بشر امروز، به معنای وسیع کلمه و مسلمانان، به طور خاص، بایستگی دیگری است که باید مورد توجه قرار گیرد.

نکته‌ چهارم اصلاح رفتارهای خودی است؛ یعنی همه‌ مردم باید در این زمینه توجیه شوند. چه بسا شیعه‌ای که توجیه نیست، در جایی حرفی بزند که همه‌ دستاوردهای عالمان دینی را بر باد بدهد. بنابراین عموم مردم باید در خصوص مواجهه‌ با دیگران و به ویژه درباره‌ مواجهه با برادران اهل سنت توجیه باشند. خیلی از منازعات سیاسی کشورمان به خاطر کوته‌بینی است؛ یعنی ناشی از تنگ‌نظری و غفلت از آینده‌نگری است. این در حالی است كه اسلام و ائمه(ع) انسان‌ها را بزرگ و با دید بلند تربیت می‌کنند. برای مثال، ‌به محض اینکه محاصره‌ خندق به اتمام می‌رسد و صلح حدیبیه منعقد می‌شود، سفیری می‌فرستند تا با امپراتوری ایران صحبت کند. در واقع مسلمانی که تا پیش از آن مسئله‌اش گرسنگی و شكستن محاصره‌ دشمن بود، آن روز خودش را هم‌تراز امپراتور رم و ایران می‌دید و آن‌ها را به اسلام دعوت می‌کرد؛ چرا كه دیگر آن مسائل جزئی موضوعیت نداشتند.

*بنابراین جهت انتقال و صدور داشته‌های تمدنی خودمان، باید با رویکرد تعاملی و سازنده عمل کنیم. مسئله‌ای که در این بین مطرح می‌شود بررسی مخاطبان (عوام، اندیشمندان یا دولت‌ها) است. لطفاً تعامل و چگونگی رفتار در قبال هر کدام از این مخاطبان را تشریح كنید؟

من به هیچ وجه معتقد نیستم که باید مخاطبان را جدا کرد و دسته‌ای از آن‌ها را کنار گذاشت. با همه باید تعامل کرد. منتها طبیعتاً‌ ضریب اثرگذاری برخی نسبت به بقیه بیشتر است. هرچند نقش عالمان اهل سنت در بین توده‌های مردم، همانند نقش علمای شیعه نیست، اما همچنان آن‌ها نقش پررنگ و برجسته‌ای دارند. در خصوص توده‌های مردم نیز باید گفت ارائه‌ی الگوهای عملی اهمیت دارد. در واقع برای توده‌‌های مردم بحث‌های نظری چندان مهم نیست. برای آن‌ها این مهم است كه در عمل، بتوانیم مشکل معیشت مردم را حل كنیم و یک زندگی همراه با عزت و آرامش را برای آن‌ها ایجاد نماییم. البته نباید از این موضوع غافل شویم كه توده‌ها تحت تأثیر رسانه‌ها هستند و همان طور كه اخیراً مقام معظم رهبری به صراحت بیان کردند، عده‌ای به نام شیعه قد علم کرده‌اند و عملاً علیه شیعه حرکت می‌کنند و به اختلافات مذهبی دامن می‌زنند. فارغ از مصلحت‌اندیشی، اگر فهم تمدنی وجود داشته باشد، باید از سیره‌ی اهل بیت (ع) پیروی كنیم.

در خصوص دولت‌ها، طبیعتاً مسائل و الزامات خاصی وجود دارد و نمی‌توان درباره‌ آن‌ها به راحتی اظهار نظر كرد. مسلماً دولت‌ها نمی‌توانند صرفاً به این بهانه، با همه‌ی دولت‌ها برخورد مسالمت‌آمیز داشته باشند، ولی به هر حال در خصوص هم‌گرایی با دولت‌های اسلامی بحثی وجود ندارد. حضرت امام(ره) به صراحت بیان کرده‌اند که ما دست همكاری به سوی همه‌ دولت‌های اسلامی دراز می‌کنیم. رهبر معظم انقلاب هم این موضوع را بارها بیان كرده‌اند. بنابراین جهت‌گیری كلی باید این باشد.

غیر از مردم، علما و دولت‌ها، باید نهادها و سازمان‌ها را هم مد نظر قرار دهیم. این سازمان‌ها اكثراً تركیبی از علما و غیرعلما هستند و به شدت تأثیرگذارند. یکی از راهکارها، ایجاد سازمان‌های منطقه‌ای جدید است. اگر در موضوعات مختلف، با چنین رویکردی به دنبال تأسیس سازمان‌های گوناگون منطقه‌ای جدید باشیم، می‌توانیم این حرکت هم‌گرایانه‌ تمدنی را تقویت کنیم.

*به نظر می‌رسد در رقابت تمدنی موجود، بحث‌های مختلفی، از جمله موضوع کارآمدی و تأثیر اندیشه‌ای، به عنوان شاخص‌های اصلی میزان نفوذ و موفقیت مطرح است و قضاوت پیرامون این ملاک‌ها صورت می‌گیرد. حضرت‌عالی به این مسئله چه نگاهی دارید؟

در نگاه درون‌دینی من رقابت را نمی‌پسندم و معتقدم باید تعبیر رفاقت را به کار برد. در تعامل با دیگر گرایش‌های درون جهان اسلام، همان طور که عرض کردم، باید ملهم از سیره‌ اهل بیت (ع)، با اصلاح رفتارهایمان، در جهت اثبات عالمانه‌ برتری اندیشه‌ خودمان گام برداریم. رقیب جدی ما تمدن غرب است. اتفاقاً امروز غربی‌ها و به خصوص فرهیختگان و اندیشمندان آن‌ها بیش از سایر مسلمانان به كنش و اندیشه‌ ما حساس‌اند. در واقع اگر ما یک الگوی موفق عرضه کنیم كه برآورنده‌ نیاز آن‌ها باشد و آن‌ها را مجاب کند که این الگوی موفق‌تری برای زیستن است، خیلی از مسلمان‌های دیگر هم به تبعیت از آن‌ها، به ما گرایش پیدا خواهند کرد.

از سویی دیگر، من به هیچ وجه قائل به این نیستم كه دو وجه اندیشه‌ای و كارآمدی را از هم جدا كنیم. در واقع نمی‌توانیم بگوییم فقط باید به بحث كارآمدی بیندیشیم یا یك‌سره در بُعد اندیشه‌ای سیر كنیم. می‌دانیم كه عموم مردم و اندیشمندان به شکل‌های مختلفی به مسائل نگاه می‌کنند؛ برای توده‌های مردم مسلماً كارآمدی نسبت به مباحث اندیشه‌ای مهم‌تر است و برای اندیشمندان، مباحث اندیشه‌ای اولویت دارد. بنابراین باید به هر دو عرصه اهتمام ورزید و نباید یکی را به سود دیگری قربانی کرد.

*یکی از رویکردهای زیرساختی تمدن‌سازی موضوع هم‌گرایی و فراگیری است. این مؤلفه در تمدن مبتنی بر اندیشه‌ شیعی چگونه قابل تشریح است؟

می‌خواهم مبتنی بر واقعیت‌ها صحبت کنم. بالاترین سند ما در این خصوص، همان طور که ذکر کردم، رفتار اهل بیت(ع) است. البته درباره‌ حرکت به سمت هم‌گرایی، گاهی تلقی غلطی وجود دارد و تصور می‌شود كه ما باید از باورهایمان دست بکشیم، در حالی كه اصلاً این گونه نیست. اتفاقاً كسی كه قدرت اندیشه‌ای و اعتمادبه‌نفس بالایی دارد از هم‌گرایی صحبت می‌كند. ائمه(ع) هم با تكیه بر همین قدرت اندیشه‌ای از هم‌گرایی صحبت می‌كردند، چون می‌دانستند كه مضمحل نمی‌شوند.

یک تلقی ناصواب دیگر این است که اندیشه‌های مذهبی را به عنوان یک رفتار سیاسی قلمداد می‌کنند، در حالی كه به هیچ وجه این طور نیست، یک رفتار دینی و اعتقادی كاملاً متفاوت از رفتارهای سیاسی است. همان طور كه عرض كردم، مبتنی بر رفتار اهل بیت(ع)، بنده به جد اعتقاد دارم كه سرشت اندیشه‌ شیعی هم‌گرایانه است. در سیره‌ اهل بیت(ع) می‌بینیم كه اساساً مرز دفاع از ولایت تا جایی بود که انسجام جامعه‌ دینی بر هم نخورد؛ یعنی تا این حد هم‌گرایی اهمیت دارد. امیرالمؤمنین علی(ع) به صراحت بیان می‌کنند: ‌اگر ترس از تفرقه و چنددستگی، نابودی دین و بازگشت کفر نبود، به گونه‌ای دیگر عمل می‌کردم.

بنابراین اساساً‌ خط‌قرمزی که سبب می‌شود امام(ع) دست به شمشیر نبرد، به هم خوردن انسجام جامعه‌ دینی است؛ یعنی تا این حد این مسئله اهمیت دارد. این عین یک رفتار دینی است. در دوران بعدی هم ائمه‌ اطهار(ع) بی‌آنكه حكومت‌ها را به رسمیت بشناسند، با دانشمندان و عالمان مذهبی اهل سنت مراوده داشتند و با مردم عادی اهل تسنن رفت‌و‌آمد هم‌دلانه داشتند؛ به گونه‌ای كه این مسئله باعث می‌شد آن‌ها به سمت اهل بیت(ع) گرایش پیدا كنند. منظور ما از هم‌گرایی همان چیزی است كه در سرشت مکتب اهل بیت(ع) نهفته است. اینكه در گذشته، علمای ما با علمای اهل سنت این همه هم‌نشینی‌های درسی داشتند برگرفته از سنت معصومان بود، نه ابتکار علمای ما.

برخی می‌گویند شیخ مفید، شیخ طوسی و... متأثر از جریان بغداد بوده‌اند و تحت تأثیر آن جو قرار گرفته‌اند، در حالی كه آن‌ها بر اساس سیره‌ اهل بیت(ع) حرکت می‌کردند. اصلاً فقه‌الخلاف شاخه‌ای فقهی بود كه به مقایسه‌ فقه شیعی با فقه اهل سنت می‌پرداخت. بعضی از بزرگان به نقل از مرحوم آیت‌الله بروجردی می‌گویند كه ایشان گفته‌اند فقه شیعه حاشیه‌ای بر فقه اهل سنت است؛ یعنی تا این حد نگاه هم‌دلانه بود و فقه آن‌ها را به دیده‌ اعتنا نگاه می‌كردیم و ملاحظات خودمان را هم به آن می‌افزودیم.

هنوز هم در حوزه‌های علمیه‌ ما كتاب سیوطی را می‌خوانند، در حالی كه او یك عالم سنی بود. این طور نیست که بگویند چون مؤلف این اثر سنی است، آن را نخوانند. این نشان‌دهنده‌ نگاه مثبت، ایجابی و هم‌گرایانه‌ای است که همواره وجود داشته است. در واقع رفتار علمای ما کاملاً بازتاب، ترجمان و استمرار فهمی است که در سیره‌ معصومان(ع) وجود داشت.

*یکی از لازمه‌های روند تمدن‌سازی، مدیریت کلان تمدنی جهت هدایت به سمت احیای تمدن نوین اسلامی است. در این رابطه، مدعیان مختلفی در جهان اسلام وجود دارد. بر اساس واقعیات موجود، این شرط لازم چگونه قابل تشریح است؟

این نکته یک پیش‌فرض دارد و آن اینکه اصولاً تمدن مدیریت‌پذیر است. من اعتقادم این است که تمدن را می‌توان مدیریت کرد، منتها توضیح این موضوع مفصل است. البته منظورم این نیست كه یك نفر نشسته و یك تمدن‌ را مدیریت و برنامه‌ریزی كرده است، اما در عین حال تمدن را مدیریت‌پذیر می‌دانم. بر همین مبنا، بحث رهبری و مدیریت تمدنی مطرح می‌شود. اکنون تمدن منهای مدیریت، یا محقق نخواهد شد یا اگر محقق شود، هزینه‌‌ بسیار زیادی خواهد داشت. تمدنی که مدیریت و رهبری شود، با هزینه‌ کمتر و سرعت و سلامت بیشتری همراه خواهد بود. اگر بپذیریم که به لحاظ نظری، تمدن مدیریت‌پذیر است و در بُعد عملی، نیازمند رهبری تمدنی هستیم، به سؤال شما می‌رسیم كه بالاخره این مسئولیت بر عهده‌‌ كدام شخص، نهاد یا مجموعه است.

همان طور كه می‌دانید، علاوه بر ما، مالزی، تركیه و مصر،‌ در زمینه‌ بحث تمدن‌سازی داعیه‌دار هستند. البته برخی از افراد، عربستان را هم به این كشورها اضافه می‌كنند. به هر حال، چهار یا پنج كشور در جهان اسلام، این داعیه را دارند که یک الگوی تمدنی ایجاد کنند. لزوم آن بحث تعامل و هم‌گرایی همین جا خودش را نشان می‌دهد. در واقع رهبری تمدنی نیازمند تعامل سازنده و نه تعامل منفعلانه است. در اینجا نیز به رسمیت شناختن دیگران و پرهیز از انکار آن‌ها و برخوردهای خشونت‌آمیز و توهین‌آمیز لازم است. اگر تعامل ما مؤثر و سازنده باشد، به رغم به رسمیت شناختن و محترم شمردن آن‌ها، می‌توانیم از ظرفیت‌هایمان حرف بزنیم. هیچ کدام از این حوزه‌های تمدنی که ذکر کردم، مثل ایران تجربه‌ حکومت‌داری ندارند. ما بیش از سی سال، كشور را در همین مسیر اداره کرده‌ایم، در حالی كه بسیاری از آن‌ها تازه به خودشان آمده‌اند، شکست خورده‌اند یا حاكمیت با نگاهی هراس‌آلود به مردمش نگاه می‌كند؛ یعنی نگران است كه مردم بیش از این در این مسیر جدی نشوند. ظرفیتی كه ایران در این زمینه دارد با دیگرانی كه عرض كردم اصلاً قابل مقایسه نیست.

 *در واقع اساساً غلظت تمدنی ما‌ با آن‌ها قابل مقایسه نیست.

دقیقاً همین طور است. اینكه حضرت امام(ره) می‌گفتند حفظ نظام از اوجب واجبات است، در اینجا قابل فهم است. این نظام اگر حفظ نمی‌شد، در این سه دهه ما همه‌ ظرفیت‌ها را بر باد داده بودیم. امروز در خیلی از موارد، اثرگذاری ما مدیریت‌شده و برنامه‌ریزی‌شده نیست، ولی توده‌های مردم به ما علاقه‌مند شده‌اند. فراتر از جنبه‌های عادی، برخی از دولتمردان و حاكمان ما شخصیتی قدسی در بین توده‌های مردم دارند.

*با توجه به وجود تمدنی اسلامی در طول تاریخ با تمام فراز‌ و فرودهایش، چه تفسیری از آن ارائه می‌کنید و نسبت بین آن تمدن و تمدن پیش رو را چگونه می‌بینید؟

من تمدن قبلی را مشحون از درس‌های زیادی می‌دانم و معتقدم اکنون که ما درگیر اداره‌ جامعه هستیم، لازم است آن تمدن را بشناسیم. نکته‌‌ حائز اهمیت این است كه گاهی تعابیری درباره‌ آن تمدن به كار می‌رود كه گویی آن تمدن اساساً اسلامی نبوده است، در حالی كه من معتقدم تمدن گذشته‌مان تمدنی اسلامی بوده است و تمام‌قد از اسلامیت آن دفاع می‌كنم، منتها با این ملاحظه که خلوص اسلامیت آن تمدن كم بود. نمی‌توانیم جوهره‌ اسلامی بودن آن تمدن را نادیده بگیریم. تمدن قبلی مثل یک درخت بود؛ درختی که پیامبر(ص) اسلام آن را نشاند و رشد کرد، اما حوادث جهان اسلام سبب شد که تعداد زیادی از شاخه‌های درخت خشک شد، مقداری از میوه‌هایش كال ماند و برخی از میوه‌هایش را آفت زد. نمی‌توانیم بگوییم این درخت و مجموعه از اساس غیراسلامی است، بلكه باید درباره‌ شاخه‌ها و میوه‌هایش اظهار نظر كنیم. باید خُرد بحث كنیم و مثلاً بگوییم انحراف این بخش به دلیل رفاه‌زدگی و دنیازدگی حاكمان بوده یا فلان بخش نتیجه‌ سوءتعامل و سوءفهم عالمان بوده است.

بنابراین پیامبر اسلام(ص) درختی را نشاندند که با همه‌ بدرفتاری‌ها، سوءفهم‌ها، دنیازدگی‌ها و حق‌ستیزی‌های حاكمان پس از پیامبر(ص)، از بین نرفت. شاکله‌ این مجموعه آن قدر قوی و عمیق بود که نتوانستند آن را از بین ببرند، اما به هر حال در درون آن، خرابی‌هایی به وجود آمد. مثل ساختمانی كه كلیت آن از بین نرفته، اما اتاق‌هایی از آن به شدت آسیب دیده است.

حضرت امام در جایی درباره‌ آن تمدن سخنی با این مضمون دارند كه آن تمدن اسلامی بود، هرچند كه اسلام آن‌ها ناقص بود و اشكالاتی داشت. با همین اسلام ناقص نیز آن تمدن بزرگ آفریده شد و آن اندازه سواد بشریت افزایش یافت. اگر اسلام اهل بیت(ع) عرضه می‌شد و اگر ائمه‌ اطهار(ع) کانونیت داشتند، قطعاً این تمدن دستاوردهای بسیار بیشتری داشت. پیامبر(ص) پایه‌گذار بود، اما خط او استمرار نیافت. این بدان معنا نیست كه بعد از ایشان همه چیز غیراسلامی بود.

نباید كار پیامبر(ص) را این قدر سبك بشمریم و تصور كنیم به محض رحلت پیامبر(ص)، همه‌ی دستاوردهای ایشان از بین رفته است. ضمن اینكه اهل بیت هم در همین زمان وجود داشته‌اند و بنابراین نمی‌توانیم كلیت این تمدن را نفی كنیم. بنده نفی مطلق آن تمدن را برنمی‌تابم و معتقدم آن تمدن هم اسلامی بود، ولی خلوص اسلامیتش كم بود. ما اکنون داعیه‌ آن را داریم كه ان‌شاءالله تمدنی با خلوص اسلامیت بیشتر ایجاد كنیم.*

منبع: فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا، شماره ۱۱ و ۱۲، پاییز و زمستان ۹۳