خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب : روز نهم نوامبر1877مصادف با هجدهم آبان ماه سال 1256 ه . ش (به رواياتي 1876- 1875 ميلادي) پسري در خانه نورمحمد در شهرسيالكوت از توابع ايالت پنجاب پاكستان چشم به جهان گشود كه نامش را محمد نهادند ...



به گزارش مهر ، پدرش نور محمد مردي اهل دل بود و محمد براي مدتي قرآن را در محضر پدر يادگرفت و سپس در مكتبخانه به رسم معمول زمانه نزد فردي روحاني فراگيري قرآن را ادامه داد. آنگاه وارد كالج اسكاچ شد و تحصيلات ابتدائي و متوسطه را در آنجا سپري نمود. و در همين ايام به سرودن شعر پرداخت و نخستين مقاله خود را در مجله « زبان دهلي » چاپ كرد.

پس از پايان تحصيلات متوسطه در دانشگاه لاهور در رشته فلسفه به ادامه تحصيل پرداخت و سرانجام به دريافت درجه كارشناسي ارشد با رتبه ممتاز نائل آمد. او در كنارتحصيل به فراگيري زبان فارسي نيز مشغول شد. ودر سال 1899 ميلادي نخستين سروده خود را با عنوان « ناله يتيم » در انجمني در لاهور قرائت كرد. درست يكسال بعد سروده ديگري باعنوان « خطاب يتيم » را خواند كه باعث شهرتش شد. او به سال 1901 ميلادي نخستين كتاب خودرادر حيطه اقتصاد به رشته تحرير در آورد. آنگاه در سال 1905 ميلادي به توصيه يكي از دوستانش براي ادامه تحصيل عازم اروپا شد و در دانشگاه كمبريج در رشته حقوق به تحصيل پرداخت . در همين ايام با پروفسور ادوارد برون ، نيكلسون و...آشنا شد و پس از سه سال به دانشگاه مونيخ رفت كه در آنجا رساله دكتراي خود را با موضوع « سير فلسفه در ايران » تدوين كرد. وي از سال 1908 ميلادي مدتي را نيز به تدريس در دانشگاه لندن پرداخت و درحالي اروپا را به مقصد موطن خويش ترك كرد كه تحولات عمده اي در افكار و انديشه هاي او پديد آمده بود .
 
 
علامه محمد اقبال لاهوري انديشمند ،فيلسوف،نويسنده و هنرمندي دردمند ،عارفي دلسوخته ، روشنفكري جامعه شناس و غرب شناس و مبارزي سخت كوش كه در ايران بيشتر از جنبه شعريش شناخته مي شود؛ براي همگان نامي آشنا است. او پس از بازگشت به وطن در كالج دولتي لاهور به رياست بخش فلسفه انتخاب شد و هم زمان به تدريس فلسفه نيز پرداخت . وي ضمن آنكه به امر وكالت اشتغال داشت، با جديت تمام به بيداري وآگاه سازي و دعوت مسلمانان به اصالت خويشتن پرداخت. تلاش اقبال در اين زمينه تا حدي است كه استاد شهيد مرتضي مطهري اورا قهرمان اصلاح طلبي در جهان اسلام مي داند، قهرماني كه انديشه هاي اصلاحي او از مرزهاي كشورش هم فراتر رفته است.وي در سال 1926 ميلادي به عضويت مجلس قانونگذاري پنجاب درآمد و در سال 1930ميلادي در جلسه « حزب مسلم ليگ » پيشنهاد تشكيل كشور مستقل مسلمانان را ارائه داد و به همين جهت به عنوان «مصور پاكستان » ناميده شد.

علامه اقبال دربعدعرفاني و طبع شعري از مولوي تاثير فراواني پذيرفته است.اوكه تا پايان عمرهرگزايران را نديد، براي بيان آراء وانديشه هاي خود زبان فارسي را برگزيد. اقبال درآثارواشعارش همواره ايرانيان را مخاطب خود قرارداد كه اين موضوع از يك سونشان دهنده عمق علاقه اوبه فرهنگ وتمدن ايراني است،وازسوي ديگربيا نگرميزان تاثير و نفوذ زبان وادب فارسي درشبه قاره هند است.


به گزارش مهر ، محمد اقبال از جمله متفكرين و انديشمندان نادري است كه هم با اسلام و فرهنگ و تمدن شرق آشناست و هم درجامعه غرب زندگي كرده ومشكل انسان و جامعه غربي را به خوبي مي داند واز انديشه آنها مطلع است وبا انديشمندان آن ديار آشنائي نزديك دارد. شناخت اقبال از جهان غرب در شكل گيري نگرش و رسيدنش به قله هاي رفيع انديشه و تفكر سهم برجسته اي دارد. از سوي ديگر زمانه و موقعيت بين المللي كه اقبال در آن مي زيسته، داراي شرايط كا ملاً ويژه اي بوده است. 


در آن دوره بيشتر كشور هاي مسلمان يا در رويارويي با غرب استثمارگر و يا مستعمره اروپائيان و مورد چپاول و تهاجم فرهنگي ، سياسي و اقتصادي آنان بودند. از اين رو، اقبال براي رهايي مسلمانان از اين وضعيت در صدد چاره جويي برآمد، براين اساس او كه عمده ترين دلايل انحطاط مسلمين را ناشي از اختلاف ، تفرقه ، غفلت از توانائيها و قابليتهايشان و همچنين از دست دادن اصالت و هويت اسلامي مي دانست تنها راه حل آن را نيزضرورت بازسازي انديشه و احياي تفكرديني مي داند و آن را فلسفه خودي مي نامد. اواعتقاد دارد به هيچ عنوان مرزبند هاي قومي و نژادي و تعصبات مذهبي قابل اعتنا نيستند و اسلام تنها اصل مهم واساسي است كه جهاني و فرا زماني است و براين موضوع اصرار دارد كه مسلمانان براي رسيدن به هويت واقعي خود بايد متحد و يكپارچه شوند وبه حقيقت اسلام برگردند. پافشاري او به موضوع وحدت مسلمانان تا آنجا است كه بسياري از صاحبنظران اقبال را از جمله مناديان وحدت مسلمانان واحياگري بزرگ پس از سيد جمال الدين اسدآبادي مي دانند، چنانكه تشابهات بسيار زيادي نيز ميان آراء و انديشه هاي آنان درموضوع هاي دعوت مسلمين به وحدت، تشويق به رو آوردن و آموختن علوم جديد و يادآوري استعدادها وتوانا ئيهاي مسلمانان مشاهده مي شود.
 
 
علامه اقبال اجتهاد را موتور محركة اسلام مي داند و لذا به ضرورت هماهنگي بين احكام شرعي با شرايط و مقتضيات زماني تاكيد مي كند ومسلمانان را همواره به تشكيل حكومت اسلامي فرا مي خواند.او درتحليل اوضاع جوامع مسلمان مي گويد آشفتگي ونابساماني موجود در جوامع مسلمان به دليل مردن روح خودي است و روح شهودي و اشراقي حاكمه نيز به تنهائي كارساز نيست، لذا اعتقاد دارد اشراق و تعقل توامان مي تواند آنها را دررسيدن به كمال رهنمون شود. برعكس، درارتباط با جوامع غربي معتقد است كه دراين جوامع وجدانها مرده است واشراق و شهودي وجود ندارد.اوجامعه غربي را جامعه اي برگشته از خدا ومعنويت وغرق در ماديات مي داند و ظلم و ستم وغارت و چپاول منابع و ثروت ملل مستضعف ازسوي غربيها را نيز ناشي از دوري آنها از خدا قلمداد مي كند.اقبال يكسره به غرب وفرهنگ غربي مي تازد،تا آنجا كه حتي غرب را مانع پيشرفت فضائل اخلاقي درميان بشريت معرفي مي كند ونوع دموكراسي حاكم برآن جوامع را نيزعين استبداد و عامل هرج ومرج مي داند.
 
 
به گزارش مهر ، اقبال درارتباط با چگونگي برخورد شرق با فرهنگ و تمدن غرب؛ ضمن بر حذر داشتن شرقيان از ظواهر فرهنگ غربي، از آنجا كه علم و فن را عامل توانمندي غرب مي داند؛ درجاويد نامه موضوع تنقيدغرب را مطرح مي كند. دكترشريعتي دراين باره مي گويد، اقبال ميان دو ديدگاه افراط و تفريط (يكي پذيرش همه جانبه غرب و ديگري طرد كامل غرب) راه ديگري را نشان مي دهد و آن راه اين است كه مي توان و بايد علم و فناوري غرب را گرفت، اما اخلاق و روابط اجتماعي آنان را كنار زد. اقبال با توجه فراوان به كتاب آسماني قرآن به عنوان منبع اساسي الهام و رشد و تكامل انسان كه همواره آدمي را به تفكر و انديشه در آياتي همانند برافراشتن آسمانها، گسترانيدن زمين، استواري كوه ها، توالي روز و شب و جانداراني مانند شتر و زنبور عسل دعوت كرده است، نتيجه گيري مي كند كه پيشرفتهاي جهان غرب درعلوم جديد ريشه در فرهنگ و تمدن اسلامي دارد. و از اين رو، شرقيان بايد براي اخذ علم و فناوري غربي تلاش نمايند و اين امري مذموم نيست .


علامه اقبال درارتباط با جهان و طبيعت معتقد است جهان يك مجموعه واحد ي است كه به صورت پيوسته و دائم در حال پويائي، تغيير و تحول مي باشد واين تغيير و تحول با تدبير و شعور همراه است. از نظر اقبال، علم و دين اجزاي اين مجموعه واحد ند (جهان ) كه نه تنها در تعارض با يكديگر نيستند، بلكه مكمل هم هستند؛ والبته ايشان دين را آيينه اي مي داند كه انسان مي تواند بطور كامل خود را در آن نظاره كند. از ديدگاه اقبال دين انسان را از عالم مادي به عالم معني بالا مي برد.


با دقت در آراء و انديشه هاي اين بزرگمرد تاريخ كه در سطور بالا به اختصار به بخشي از آن اشاره شد؛ مي توان چنين دريافت كه علامه اقبال هم يك شخصيت خود ساخته، مبارز و رهبر جنبش ضداستعماري است، و هم فيلسوف، هنرمند، انديشمند و شاعر بزرگ سرود زندگي است. اقبال به عنوان فريادگر فرياد بلند و رساي بيداري و منادي وحدت، تنها آرزويش مجد و عظمت اسلام و ترقي وپيشرفت مسلمانان بود و تا واپسين لحظات عمر خويش نيز براي تحقق آن از هيچ تلاش و كوششي فروگذار نكرد؛ چنا نكه گويند در اوج بيماري از كساني كه به ملاقات او مي آمدند، مي خواست از تاريخ اسلام مطالبي بگويند كه درآن ذكري از بلاد اسلامي باشد.


درپايان اين نوشتار مناسب است به روزهاي پايان حيات علامه اقبال نيز اشاره اي داشته باشيم . برپايه مستندات موجود ، ازاواسط ماه مارس 1938ميلادي بيماري اقبال وضعيت نگران كننده اي به خود گرفت، به گونه اي كه ايشان از تنگي نفس ، كليه ، كبد و همچنين ورم پا بسيار رنج مي كشيد. درماه آوريل بيماري وي شدت گرفت ،  به حدي كه برخي مواقع از شدت درد بيهوش مي شد ودرهمان حال پيوسته اين شعر را با خود زمزمه مي كرد :


سرود رفته باز آيد كه نايد 
نسيمي از حجاز آيد كه نايد
سرآمد روزگار اين فقيري
دگر داناي راز آيد كه نايد


به گزارش مهر ، سراسر عمر پربركت علامه محمد اقبال در راه بيداري و اتحاد مسلمانان و رهايي آنان از چنگ استثمار واستعمار سپري گرديد و سرانجام چراغ پرفروغ اين مشعل فروزان جهان اسلام در پگاه روز بيست و يكم  آوريل سال 1938 ميلادي به هنگام اذان صبح و در حالي كه تنها خدمتكارش بر بالين اونشسته بود، به خاموشي گراييد. در اين واپسين لحظات، علامه اقبال دست بر روي قلب دردمند خود گذاشت و پس ازاداي شهادتين در61 سالگي مرغ روحش به آسمانها پركشيد و در ملكوت الهي جاي گرفت و پيكرش در زير منار شرقي مسجد پادشاهي شهر لاهور آرام گرفت.