خبرگزاری مهر- گروه هنر: این شب ها ساعت ۲۲ که می شود دل خیلی ها هوای یک حال آرام را می کند. هوای جایی که توصیه و نصیحت نمی کند که چطور زندگی کنید و حتی کوششی ندارد که شما را بعد از یک بمباران اطلاعاتی از صبح تا شب در مسیر آموزش های جدیدی قرار دهد.
ساعت ۲۲ که می شود فارغ از بسیاری از دغدغه های روزانه شبکه آموزش را روشن می کنید تا تنها موسیقی روحتان را منظم و موزون سازد، قصه ای گوش کنید و یا خاطراتی را از گذشته های دور بشنوید خاطراتی که می توانند خیلی خیلی نزدیک و شبیه به هم باشند و بعد با یک عده آدم هایی که قرار نیست خیلی اتوکشیده در مقابل شما بنشینند و یا ایستاده و پرحرکت در مقابل دوربین راه بروند تا مبادا شما حوصله تان سر برود رو به رو شوید.
برنامه ای که هسته اصلی آن توسط دو نفر یعنی منصور ضابطیان و محمد صوفی هدایت می شود. ضابطیان اگرچه با این برنامه خیلی بیشتر از قبل برای مخاطب عام شناخته شد اما پیش از این هم در حوزه برنامه سازی فعالیت داشته است و اتفاقا از دیگر برنامه های پربیننده وی که باز هم به صورت مشترک با محمد صوفی صورت گرفت برنامه «نقره» بود.
منصور ضابطیان و محمد صوفی کارگردانی و تهیه کنندگی «رادیو هفت» را به طور مشترک بر عهده دارند و علاوه بر اینها ضابطیان هر پنجشنبه اجرای این برنامه را هم بدست می گیرد.
وی پنجشنبه ها گاه با موضوعی چون تنهایی به خلوت آدم ها سرک می کشد و گاه با نوستالژی هایشان بازی می کند. گاهی هم آنقدر فانتزی ها را جدی می کند که سوسک را سوژه یک برنامه قرار می دهد.
در این گفتگو البته چندان به «رادیو هفت» نپرداخته ایم بلکه اینجا منصور ضابطیان از دغدغه ها، آرزو ها و لذت هایش از زندگی سخن می گوید. از اینکه حسرت چیزی را در زندگی نمی خورد و اتفاقا با وجود اینکه دهه ۶۰ برای بسیاری نوستالژی های بسیاری دارد او آن دهه را دوران خوبی نمی داند.
با ما در این گفتگو همراه شوید:
*یکی از ویژگی های ما ایرانی ها فکر کردن به گذشته است و اینکه گذشته و مخصوصا دهه ۶۰ را معمولا دلچسب و خاطره انگیز می دانیم و این مرور نوستالژی ها یکی از ویژگی های برنامه «رادیو هفت» هم هست اما خود شما چقدر این ویژگی را دارا هستید؟
- علی رغم اینکه من برنامه هایی ساختم که در حوزه نوستالژی بوده است اما خود من اصلا شخص نوستالژی بازی نیستم و حسرت گذشته را نمی خورم اگرچه که آن را دوست دارم و به آن احترام می گذارم.
*با برنامه هایی که همواره مورد توجه شما بوده است خلاف آنچه می گویید فکر می کردم.
- ببینید گذشته راهی است که باید بوسیله آن قدر لحظه حال را بدانید و برای آینده برنامه ریزی کنید من اصلا معتقد نیستم که دهه ۶۰ دوران خوبی بوده است. در آن زمان فقر بیشتر بود و کمبودهایی وجود داشت که با دوران الان قابل مقایسه نیست. در آن دهه شاید ما آرزوی داشتن بسیاری از امکانات را داشتیم و یا کمترین خواسته مان این بود که بتوانیم کره بخوریم. بالاخره ۷ سال از دهه ۶۰ در زمان جنگ سپری شد و این ۷ سال غیر از موشک باران، بمباران و...، خیلی از محرومیت ها را دربرداشت. حتی من خاطرم هست زمانی مثل هر کودک دیگری دوست داشتم شیرکاکائو بخورم، نبود. بسیاری از امکاناتی که امروز در دسترس ما هست مثل یک چسب مایع ساده آن روز وجود نداشت. در آن دوران من برای ساختن یک کاردستی ساده به سختی می توانستم چسب پیدا کنم و بخرم یعنی یا کلا نبود و یا توان خریدش وجود نداشت. بنابراین من حسرت آن دوران را نمی خورم و برای من بیشتر در حد ورق زدن آلبوم های قدیمی دوست داشتنی است.
*با این حال چرا یادآوری اشیا و حتی کمبودهایی که در دهه ۶۰ وجود داشت اینقدر برای اکثریتی که آن را تجربه کرده اند جذاب است؟
- فکر می کنم ذهن آدمی در به خاطرسپردن رنج ها فراموشکار است و ما معمولا شادی ها را به یاد می آوریم اما فراموش می کنیم که در آن دوران چقدر رنج کشیده ایم البته خود من منکر اتفاقات خوب آن زمان نیستم اینکه چقدر روابط اجتماعی خوبی وجود داشت که در روزگار کنونی وجود ندارد. با این حال من از موقعیت حال بسیار راضی هستم چون امکاناتی دارم که در آن زمان نداشتم.
*این رضایت بیشتر مادی است؟
- بله اگرچه همانطور که گفتم امکانات معنوی زیادی را هم از دست داده ایم اما اینکه به طور مثال در هر لحظه ای که اراده کنید بتوانید شیر آب گرم را باز کنید و به حمام بروید و یا دسترسی به بسیاری از نیازهای دیگر امکان کمی نیست. در آن زمان گازکشی نبود و باید نفت می گرفتیم و استفاده از آب گرم پروسه ای طولانی داشت.
یا من خاطرم هست در سال های بعد از جنگ به دانشکده پزشکی رشت می رفتم و محال بود که اتوبوس در راه پنچر نکند و اصلا این جزیی از ویژگی های سفری ما شده بود که لاستیک اتوبوس پنچر شود چون بعد از جنگ به دلیل محدودیت ها و امکانات لاستیک های خوبی وجود نداشت اما اکنون به راحتی می توان با اتوبوس های وی آی پی سفر کرد.
حرف بر سر این است که باید قدر آنچه را که داریم، بدانیم و در حال زندگی کنیم. من از زندگی در حال و لحظه کنونی تا زمانیکه زنده و سالم هستم لذت می برم. در این مورد خیام بسیار مرا تحت تاثیر قرار داد چون توصیه می کند که آدم ها از زندگی خود لذت ببرند و من هم فکر می کنم که باید از هر آنچه که این رضایت و خوشی مشروع را به شما می دهد، استفاده کنید چون عمر خیلی کوتاه است و زمانی احساس می کنید که وقت خود را از دست داده اید. با این همه اگر همین لحظه به من بگویند که باید از این دنیا بروی احساس می کنم که دیگر حسرتی برای زندگی ندارم چون یاد گرفته ام که از همه موقعیت های خود استفاده کنم. به طور مثال کاری که الان در تلویزیون انجام می دهم رویای دوره کودکی من است.
*منظور شما برنامه سازی برای تلویزیون است؟
- بله. رویای من این بود که در تلویزیون باشم و برنامه سازی و اجرا داشته باشم.
*یعنی رویای دیگری ندارید که اگر روزی به شما بگویند دیگر باید از این دنیا بروید حسرتش را بخورید؟
- خیر. اولا اگر معتقد باشید که آن طرف هم دنیای دیگری وجود دارد چندان نگرانی ندارید و مساله دیگر اینکه من دلبستگی چندان عجیبی به دنیا ندارم مثلا زمانی شما ثروت عجیبی دارید و فکر می کنید که چطور می خواهید آن را بگذارید و بروید. جدای از اینها بخشی از زندگی خود را در سفر گذرانده ام و از این بابت خیلی راضی هستم که قسمت هایی از دنیا را تا جایی که امکان مالی داشته ام، دیده ام.
*این سفرها شما را بیشتر ترغیب نکرده است که باز هم بروید و بگردید؟
- چرا مسلما آدمی بیشتر ترغیب می شود. من نقشه ای در منزلم دارم که روی آن از هر مکان و کشور جدیدی که دیدن می کنم یک سوزن می زنم. بعضی از دوستانم از من علت را می پرسند و یا فکر می کنند که فراموش می کنم چه مکان هایی را رفته ام و به آنها توضیح می دهم که این نقشه برای این است که در خاطرم بماند که هنوز کدام کشورهای دنیا را نرفته ام و بعد هر روز به این نقشه نگاه می کنم و با خود می گویم وای هنوز کشورهای بسیاری هستند که دوست دارم، بروم و ببینم و دیگر فرصتی در زندگی ندارم.
*به چند کشور سفر کرده اید؟
- حدودا به ۴۰ کشور سفر کرده ام و البته کشورهای بسیاری هستند که ندیدمشان اما با این حال من به اندازه ای که زندگی کرده ام سفر کرده و استفاده برده ام بنابراین به خودم و دنیا بدهکار نیستم که بگویم کاری را دوست داشته ام انجام دهم اما نتوانسته ام. اگرچه ممکن است خیلی چیزها باشد که دوست دارم آنها را به دست بیاورم اما آنقدر وسوسه اش را ندارم که با خودم بگویم کاش به خاطر آنها چند سال دیگر زنده باشم و آن را به دست بیاورم.
*من فکر می کنم کسی که می نویسد یا خلق می کند هر بار ایده جدیدی هست که دوست دارد به آن در جهان برسد وسوسه های زیادی در زندگی دارد.
- فکر می کنم وقتی شما این امکان را داشته باشید که ایده را از قوه به فعل برسانید و دوم بپذیرید که در زندگی فرصت کوتاهی دارید و نمی توانید به همه آنچه که دوست دارید، برسید و بپذیرید که می توانید باید جهان را به جلو ببرید کمتر حسرت می خورید.
*گفتید خیام باعث شد که به این نتیجه برسید؟
- دو نفر به شدت روی من تاثیر گذاشتند. خیام و سعدی. سعدی جهان بینی غریبی دارد که اتفاقا در سفر به آن رسیده است و بسیار بازیگوشانه جهان را گشته و در آن غور کرده و آنچه را که دیده در اختیار ما قرار داده است و من با خواندن شعر این دو فکر می کنم که چقدر می توان از جهان لذت برد.
*می توانید نمونه ای از اشعاری که شما را تحت تاثیر قرار می دهد بخوانید؟
- ببینید وقتی از خیام و سعدی سخن می گویم درباره یک بیت شعر صحبت نمی کنم.
*بله. از یک جهان اندیشه ای صحبت می کنید.
- بله اساسا از شعر صحبت نمی کنم بلکه یک جهان بینی است و نقل هر بیت شعری در این مبحث سخن را به بیراهه می کشاند، چرا که خیام همیشه در شعر خود از شراب و یار می گوید و اگر شما یک بیت را به عنوان سند بیاورید دیگران متوجه منظور نخواهند شد.
*مخصوصا خیام که با وجود فیلسوف، ریاضیدان و حکیم بودن بعضی هنوز او را شخصیتی می دانند که تنها به حال توجه دارد و نگاهی به آینده ندارد.
- خیام جهان بینی ای دارد که در آن نوعی، «خوش» حالی به چشم می خورد. چگونه می توان شخصی، فیلسوف و ریاضیدان باشد در عین حال از زندگی هم لذت ببرد! چون تا زمانی که نتوانید از زندگی لذت ببرید، نمی توانید این لذت را به دیگران هم منتقل کنید. من تا زمانی که خودم نتوانم حال خوشی از ساخت یک آیتم داشته باشم نمی توانم این احساس را به دیگری انتقال دهم. من ابتدا باید با خودم کنار بیایم تا حال خوبی داشته باشم. به طور مثال من اغلب سفرهایم را تنهایی می روم و برای این منظور دلایلی دارم.
*فکر می کنم به شکل گروهی لذت بخش تر باشد.
- امکان ویزا گرفتن برای همه وجود ندارد، یا ممکن است فردی مسائل مالی و محدودیت زمانی داشته باشد. از طرف دیگر زمانی که شما با دوست خود سفر می کنید حواستان به گفتگو و تفریح دوستانه متمرکز می شود و از اطراف خود غافل می شوید. درحالیکه بزرگترین سرگرمی من در سفر این است که افرادی را از فرهنگ های دیگر پیدا کنم و با آنها دوست شوم.
*بله در یکی از سفرنامه های شما «مارک و پلو» مطالعه می کردم و حس کردم بعضی از آنها را هم قبل از سفر در اینترنت پیدا می کنید.
- بله اینترنت، خیابان، رستوران و... من دوستان فراوانی دارم که به این ترتیب پیدایشان کرده ام. بعضی از آشنایان صمیمی من می پرسند که چطور تنهایی به سفر می روم و من فکر می کنم بزرگترین مشکل ما این نیست که نمی توانیم با دیگران سازگار شویم. بله بزرگترین معضل این است که نمی توانیم با خودمان کنار بیاییم.
اگر من بتوانم ۲۰ روز یا یک ماه با خودم کنار بیایم و از خودم لذت ببرم که چگونه می توانم وقتم را بگذرانم و خلاقیت هایم را بروز دهم در کنار دیگران هم ارتباط بهتری دارم و با اطرافیانم خوش می گذرانم. این نوعی نگاه و سبک زندگی من است که از آن نتیجه گرفته ام. البته این نسخه شخصی من است و شاید شخص دیگری از آن جواب نگیرد.
*جز پناه بردن به شعرهای سعدی و خیام در خلوت خودتان چه کارهای دیگری است که حال شما را خوب می کند؟
- فهرستی ندارم. گاهی اوقات پیاده روی در یک خیابان و ایستادن پشت مغازه ها یا خرید می تواند بزرگترین لذت جهان باشد اینکه از یک طرف شهر بکوبید و بروید سمت دیگر شهر تا شام را مهمان مادرتان باشید، مادرتان را ببینید و گپ بزنید لذت کمی نیست، لبخند زدن به یک کودک و یا بچه هایی که به برنامه «رادیو هفت» می آیند و دنیای آنها را کشف می کنید و یا زمانی که یک نفر در خیابان از برنامه شما تعریف می کند که حالش را خوب کرده است لذت های بالایی هستند. غیر از اینها هم همه کارهایی دیگری مثل فیلم دیدن و موسیقی شنیدن به وقت خود حال مرا خوب می کنند.
*بیشتر مثال هایی که داشتید از خیابان بود چقدر علاقه دارید که با وسیله نقلیه عمومی بیرون بروید؟
- من بیشتر روز را با وسیله نقلیه عمومی رفت و آمد می کنم چون دفتر من در محدوده طرح ترافیک است که البته گرفتن کارت طرح ترافیک چندان سخت نیست و مساله مهمتر این است که من برای این جامعه برنامه می سازم و اگر خود را از این جامعه ایزوله کنم و دور بایستم نمی توانم، بفهمم که چه می خواهند چون بی واسطه ترین و صریح ترین بحث های سیاسی، فرهنگی و هنری در این فضا صورت می گیرد و من عامدانه از وسایل نقلیه عمومی استفاده می کنم تا از این فضا بهره ببرم.
دلیل دومی هم در نظر من است که امیدوارم بیانش باعث نوعی شعارزدگی نشود و آن اینکه استفاده از وسایل نقلیه برخلاف کشورهای دیگر که برای چهره ها امری مرسوم است در کشور ما حرکتی بدون پرستیژ محسوب می شود و من اساسا می خواهم با این مساله مبارزه کنم و بگویم که اگر شخصی چهره ای شناخته شده باشد اتفاقا باید کاربرد وسایل نقلیه عمومی برایش بیشتر باشد چون دیگران از او می آموزند.
*اگر بخواهید یک روز از وسیله نقلیه عمومی استفاده کنید با مشکلی هم مواجه می شوید؟
- این کار زندگی مرا با سختی هایی مواجه می سازد چون در مسیرم از افرادی که موبایل دارند و می خواهند عکس بگیرند تا والدینی که می خواهند فرزندشان در برنامه حضور پیدا کند و یا دوبلور شود تا آنها که می خواهند نویسندگی و یا خوانندگی را در «رادیو هفت» تجربه کنند با من برخورد خواهند داشت. بنابراین در طول روز از صبح تا شب با این برخوردها مواجهم اما زمانیکه به این حرفه وارد شدم با خود تعهد کردم که هیچ گاه روال زندگی عادی مرا تحت تاثیر قرار ندهد.
در این صورت زمانیکه با خود فکر می کنم که با آژانس به جایی بروم به این تعهد فکر می کنم و این سوال را از خود می پرسم که اگر این جایگاه را نداشتم باز هم آژانس را ترجیح می دادم یا خیر و بعد با این فرض تصمیم می گیرم.
*چقدر از این ارتباطات روزمره در جامعه سود می برید؟
- به شدت برایم مفید واقع می شود من با افراد گفتگو می کنم و بیشتر از آن گوش می کنم به طور مثال زمانیکه من در تاکسی نشسته ام، گوش می دهم که فرد کناری من چه موزیکی را در هدفون گوش می کند و بعد آن را بررسی کنم که آیا می توان آن را در تلویزیون پخش کرد یا نه چرا که اگر بتوانم همان را استفاده کنم آن جوان را هم به تلویزیون جذب می کنم تا شبکه های ماهواره ای را تماشا نکند. ما با تیمی کار می کنم که همه مشکلات، دغدغه ها و دلخوشی های معمول همین جامعه را دارند و کوله بار تجربه های روزانه خود را به این جامعه می آورند و همین هم باعث می شود که «رادیو هفت» به شدت به زندگی مردم نزدیک شود و پرهیز می کند از شعارزدگی که بسیاری از مجریان، نویسندگان و کارگردانان در دیگر برنامه ها دارند.
گفتگو از عطیه موذن