عبدالرحمان عمادی از دوستان زنده‎یاد ایرج افشار گفت: ایرج افشار همیشه بیراهه‎ها را ترجیح می‌‏داد، چون به این طریق می‏‌شد جاهایی را که دیگران نرفته بودند، می‏‌شد دید.

به گزارش خبرنگار مهر، در چهارمین سال خاموشی زنده‎یاد ایرج افشار، برنامه‌ای با عنوان «شب گلگشت در وطن» عصر دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ و با همکاری بنیاد فرهنگی اجتماعی ملت، مرکز دایره‎العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینه پژوهشی ایرج افشار، در محل کانون زبان فارسی در تهران برگزار شد.

در این مراسم چهره‌هایی مانند محمدرضا شفیعی‌کدکنی، داریوش شایگان، نصرالله پورجوادی، مهدخت معین، احسان اشراقی، جمشید ارجمند، عنایت‎الله مجیدی، فاطمه قاضیها، قدرت‎الله مهتدی، صفدر تقی‎زاده، سیدعلی آل‌داود، روح‌انگیز شریفیان، مسعود جعفری، فریبا افکاری و اصغر علمی حضور داشتند.

علی دهباشی مدیرمسئول نشریه بخارا در ابتدای این برنامه از برپایی این مراسم چنین گفت: امشب در سالروز خاموشی استادمان ایرج افشار به یک وجه دیگر از زندگی و آثار ایشان و کارهای قلمی ایشان می‎پردازیم، یعنی مسئله سفر و سفرنامه‎نویسی است که یک وجه مهم و خیلی شناخته شده‎ای در کارهای اوست. در کنار وجوه گوناگون از زندگی علمی ایشان در حوزه مسائل ایران‎شناسی، کتاب‎شناسی و بسیاری از زمینه‎های دیگر، سفر و سفرنامه‎نویسی یک جایگاه خاصی دارد.

وی افزود: شاید بسیاری از دوستان نزدیک ایشان، بعدها در طی پنجاه شصت سال که با ایشان در این سفرها همراه بودند، ابتدا در همین سفرها آشنا شدند. در یکی از همین کوهنوردی‎ها بود که در سن بیست و دو سه سالگی با استاد منوچهر ستوده آشنا شدند که این دوستی قریب شصت سال ادامه پیدا کرد، یا بسیاری از آشنایی‎های دیگر که در طول این سفرها به وجود آمد و ایشان با نوشتن این سفرنامه‎ها، به خصوص آن بخشی که با تعبیر «گلگشت در وطن» یاد می‎شود، سعی داشتند بخش‎های ناشناخته‎ای از این سرزمین را به ما بشناسانند.

این پژوهشگر حوزه ادبیات اضافه کرد: سفرنامه‎های افشار با تمام سفرنامه‎های دیگر متفاوت است؛ نه از هتل خبری هست نه از جاهای رایج جهانگردی بلکه از جاهای خیلی پرت و دورافتاده‌‏ای استفاده می‎کند که کمتر سیاحان و ایرا‎گردان عادی معمولاً به آنجا سر می‎زند.

سپس عبدالرحمن عمادی مولف و از دوستان نزدیک زنده‌یاد ایرج افشار به عنوان اولین سخنران، از سفرهای خود با ایرج افشار چنین یاد کرد: کاری که ایرج افشار می‎کرد، سفری به آن معنای عامیانه‎اش نبوده است. یعنی یک کسی مثل یک خارجی یا یک خبرنگار، یا کسی که می‏ رود مطالبی را می‏‎بیند و بعد می‌‏آید می‎نویسد و گزارش می‌‏دهد و به اطلاع خوانندگان و شنوندگان خودش می‏‌رساند. ظاهرش این است که ایرج افشار این کار را می‎کرده اما نه. این نبوده. از اول ایرج افشار و ستوده و دوستانش مایل بودند و شایق بودند که بروند چیزهایی را که از نظر علمی، از نظر فرهنگی ارزش دارد، از نزدیک ببینند ضمن این که خواندن کتاب و این جور چیزها سر جای خودش محفوظ بوده است.

وی افزود: کسانی هم که برای اینجاها می‎آمدند یک عده مشخصی بودند و یک عده دوستان دانشگاهی‎اش بودند و یک عده دوستان شخصی‌‏اش بودند و عده محدودی بودند. کسانی که توانایی داشتند و شایق بودند که ببینند و این بنده اسم این سفرهای به خصوص را می‎گذارم «ایران جویی»، چون در حقیقت دنبال جستن ایران بوده و نه ایران‎شناسی. کوششی بوده که باید بگوئیم یک عده‌‏ای در حقیقت به سرپرستی و رهبری ایرج افشار کوه و دشت و بیایان را می‎رفتند می‌‏گشتند برای آن منظور.

عمادی به خاطرات خود از سفر با زنده‎یاد ایرج افشار چنین ادامه داد: ایرج افشار همیشه بیراهه‎ها را ترجیح می‌‏داد، چون به این طریق می‏‌شد جاهایی را که دیگران نرفته بودند، می‏‌شد دید. اسم این سفرها را هم گلگشت گذاشته بود چون در حقیقت یک کوشش علمی بوده، زحمت می‏‌کشیدند. نه کسی پولی می‏‌داد، نه وسایلی در اختیار بود. این سفرها زحمت داشت اما برای ایرج افشار و دوستانش گلگشت بود.

سخنران بعدی محمدحسین اسلام پناه یکی دیگر از همسفران ایرج افشار بود که بخشی از خاطرات خود را از این سفرها بیان کرد و گفت: اوایل دهه شصت به همایون صنعتی گفته بود این سفر می‏‌آیی فلانی را هم همراه خود بیاور. من سی سال، در سی سفر ده دوازده روزه، معادل دویست سیصد روز در خدمت افشار بودم در این سفرها. جاهای دیدنی که در معیت او دیدم و اگر نبود هرگز نمی‏‌دیدم و چه آموختنی‏‌ها که در محضر او شنیدم و یاد گرفتم و اگر او نبود هرگز نه می‎فهمیدم و نه می‌‏دانستم. این ایام دویست سیصد روزه از روزهای فراموش نشدنی زندگی من است.

وی افزود: ایرج افشار بیشتر راه‌‏های خاکی و مالرو را انتخاب می‏‌کرد. در این سفرها چنان به شتاب می‏‌رفت که هیچ جا یادم نمی‌‏آید بیشتر از یک شب مانده باشد. صنعتی به او می‏‌گفت افشار سفرهای تو حکایت آن کسی است که در خیابان از پشت شیشه کتابفروشی‏‌ها رد می‏‌شود، پشت جلد کتاب‏ها را می‌‏بیند و می‎گوید من همه این کتاب‏‌ها را خواندم، با این سرعتی که تو می‏‌روی. ولی افشار حق داشت، برای اینکه اگر بخواهی همه جای ایران را بگردی، همین سفرهای موجز کافی است کما این که من یاد دارم که می‏‌گفت کاش می‏‌شد این مرز ایران را، این گربه را، یک بار دور بزنم. جاهای مختلف مرز را رفته بود، ولی به این صورت که بخواهد دور آن را در یک سفر برود، نرفته بود.

دکتر محمد اسلامی سومین سخنران بود که او نیز از همسفری‏اش با ایرج افشار سخن گفت و یادآور شد: من فارغ‎التحصیل سال ۴۵ از دانشگاه تهران هستم و در همان زمان عزیزانی که با من فارغ‌‏التحصیل شده بودند خیلی علاقمند بودند به استاد ایرج افشار و اصلاً آرزو داشتند که استاد ایرج افشار را زیارت کنند. من از آن جمله بودم. تا اینکه استاد افشار و استاد عزیزم، شفیعی کدکنی، برنامه‌‏ای را گذاشتند برای ما که کوهنوردی داشته باشیم، خدمت عزیزانی چون استاد ایرج افشار، استاد شفیعی کدکنی، دکتر هوشنگ دولت‌‏آبادی و زنده‏‌یاد مهندس افشار قاسملو و آقای دکتر عمادی. من و دوست دیگرم به نام دکتر میرسجادی هم در کنار این عزیزان بودیم. البته رشته ما فرق می‏کرد.

وی افزود: اما من می‎خواهم از دریچه دیگری از این افتخاری که داشتم صحبت بکنم. و آن هم یک مقدار اخلاقیات است. یکی از امتیازاتی که استاد ایرج افشار داشتند جمع کردن این عزیزان بود که صبح ساعت هفت در منزل ایشان بودیم و حرکت می‏کردیم به کوه. و شاید کوهنوردی ما شش هفت ساعت طول می‏کشید و در این شش هفت ساعت فقط بحث علمی بود که استاد شفیعی و دوستانش می‎کردند. شما در نظر بگیرید در این پنج شش ساعتی که ما در سفر بودیم چه اضافه‎‌ای می‎شد از نظر علم و مسائل اجتماعی دیگری که ما در این مدت این شانس را داشتیم.

دکتر اسلامی در ادامه به وطن دوستی ایرج افشار اشاره کرد و گفت: استاد افشار عاشق وطن بود. او عاشق مردم بود. استاد وقتی که به شهرستان‎ها می‎رسیدند اولاٌ خیلی مورد استقبال واقع می‎شدند و در درجه اول می‎نشستند درد دل افراد را گوش می‎کردند ، بعد به مسائل ادبی و تاریخی می‎پرداختند.و همین سبب علاقه مردم شده بود و ما واقعاٌ حسرت می‎خوردیم.

سپس میلاد عظیمی در مقاله‌ای مفصل با موضوعی تحت عنوان «طبیعت و خرابه» به ایرج افشار و سفرهایش پرداخت. یکی دیگر از بخش‎های این مراسم پخش فیلم آخرین سفر زنده‎یاد ایرج افشار بود که رحمان یوسف علی‌زاده آن را تهیه کرده بود و نیز نمایشگاهی از عکس‎های سفرهای ایرج افشار در سالن جانبی به نمایش درآمده بود.

در پایان مراسم کمال گلستانی به نماینده از سوی بازرگانی گلستانی قلمی را که مزین بود به تصویر ایرج افشار به بهرام افشار اهداء کرد و بهرام افشار نیز به نمایندگی از سوی فرزندان ایرج افشار از حضور و شرکت دوستداران پدرش سپاسگزاری کرد.