به گزارش خبرنگار مهر، در پژوهش مرتضی فلاح آمده است:
« ایران و شبه قاره هند از دیرباز با هم روابط فرهنگی و زبانی و مذهبی و هنری و بازرگانی و صنعتی گسترده ای داشته اند. پیشینه این روابط به دوران مهاجرت آریایی ها برمی گردد. زمانی که این دو ملت شاخه هند و ایرانی را تشکیل می دادند و زبان و مذهب و نژادی یگانه داشتند. با گذشت زمان که این دو ملت در دو اقلیم جداگانه ساکن شدند، منش ها و خلق و خوی آنان نیز دگرگون شد. با این حال، مبانی مشترک زبانی و نژادی و فرهنگی آنان هرگز از هم نگسیخت. اسطوره ها و انگاشته های مشترک ایرانیان و هندوان از همان زمان سامان یافت. با تشکیل حکومت های هخامنشی و اشکانی و ساسانی، پیوندهای زبانی و فرهنگی میان این دو قوم ادامه یافت که تاریخ نویسان شواهد فراوانی از آن به دست داده اند. پس از اسلام این پیوندها فزونی گرفت و به ویژه از زمان غزنویان، با تسخیر هند توسط محمود غزنوی (329 ق) رو به پیشرفت و فزونی نهاد. از این زمان، زبان فارسی به یکی از زبان های مهم شبه قاره تبدیل شد. مهاجرت ایرانیان به هند از قرن هشتم شتاب بیشتری به خود گرفت و نفوذ فرهنگ و زبان فارسی به هند از دوره تیموریان به اوج خود رسید. با روی کار آمدن صفویان در ایران سیل مهاجرت شاعران و روشن فکران ایرانی به شبه قاره آغاز شد؛ چنان که جایگاه و پایگاه فرهنگ و زبان فارسی در این سرزمین از اصفهان، پایتخت صفویان، رونق بیشتری یافت. زبان و ادب فارسی و فرهنگ ایرانی و اسلامی، در مدتی نزدیک به نه قرن زبان رسمی امرا و دربارهای پادشاهان هندوستان به شمار می آمد. با نفوذ استعمار انگلیس در این کشور، اندک اندک زبان انگلیسی جای زبان فارسی را گرفت و این میراث ارزشمند و مشترک دو ملت، در زمانی کمتر از یک قرن از میان رفت.»
در این تحقیق که به شیوه کتابخانه ای و بر مبنای اسنادی است، به روند تاریخی نفوذ زبان و فرهنگ ایران در شبه قاره هند اشاره می شود و اوج و فرود آن نشان داده شده است. همسانی های زبانی، اساطیری و آیین های مشترک این دو سرزمین بررسی شده است.
در نتیجه این تحقیق آمده است:
«درمیان اقوام و ملل گوناگون جهان، اقوام هندو ایرانی از دیرباز بیشترین پیوندهای فکری و فرهنگی و زبانی و سیاسی و اقتصادی را با یکدیگر داشته اند. این داد و ستد فکری، در درازای تاریخ کهن این دو اقلیم همواره با فراز و فرودهایی ادامه داشته است. مردم ایران، هم از ذوق و هنر و فلسفه و فرهنگ هند بهره ها برده اند و هم به آن سرزمین بهره ها رسانده اند. این زبان، به ویژه در تاریخ ایران بعد از اسلام نقش بسیار پر رنگی در ترویج فکر و فرهنگ و عرفان ایرانی و اسلامی در شبه قاره هند ایفا کرده است. کتابهای بسیاری در این زمینه از دوره غزنویان به بعد نگارش یافته که لطیفترین احساسات و عواطف بشری را با زبان فارسی بازتاب داده است اوج رواج زبان فارسی در شبه قاره هند مربوط به دوره گورکانیان است که هندوستان به دست بابر تسخیر می شود. در این دوران که همزمان با روی کار آمدن صفویان در ایران است، صدها شاعر و نویسنده و عالم و عارف به هند می روند و بذر زبان فارسی را در سراسر این سرزمین می پاشند و آن را پاسداری و نگهبانی می کنند. سهم هندی تباران و هندی زبانان در این راه از سهم ایرانیان مهاجر اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست. هزاران کتاب عرفانی و تاریخی و دینی و فلسفی و صدها دیوان شعر فارسی و فرهنگ لغات در درازای چند قرن فراهم می آید که می توان آن را بزرگترین میراث فرهنگی جهان نامید. زبان فارسی که بیش از نه سده پیوند دهنده دو ملت بزرگ هند و ایران بود و میلیون ها تن با آن سخن می گفتند و می نوشتند، با نفوذ استعمار انگلیس در این کشور اندک اندک از رونق افتاد و زبان انگلیسی جای آن را فرا گرفت. اکنون اگر چه دیگر امیدی به رواج دوباره زبان فارسی در این کشور پهناور نمی رود، باید تلاش کرد آخرین کورسوهای فروغ آن فرو نمیرد و وسیله ای فراهم شود تا این پشتوانه بزرگ فرهنگی دست کم به نخبگان و علاقه مندان این زبان در آن کشور منتقل شود.»