خبرگزاری مهرـ گروه هنر: ماحصل یک گفتگوی قریب به دو ساعته با فریده سپاه منصور بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون در دو بخش تنظیم شد که بخش نخست آن اخیرا منتشر شد. در ابتدای گفتگو سپاهمنصور از زندگی شخصیاش گفت، ازدواج و نظرش درباره بچهدار شدن جوانها و زندگی مشترک و بهار و سال نو. همسر هوشنگ توکلی بازیگر پیشکسوت، از این سخن گفت که به خاطر بد در رفتن عنوان «مادرشوهر» دلش نمیخواهد در این موقعیت قرار بگیرد. تجربیات جالبش از برخورد با مردم در جامعه را تعریف کرد و درباره تجربه ۴۴ ساله بازیگری و خانهداری توضیح داد.
در بخش دوم و پایانی گفتگو با این بازیگر موفق تئاتر که روی صحنه انگار ۳۰ سال جوانتر میشود، درباره تحویل سال حرف زدیم. از سریال پرطرفدار «عقیق» پرسیدیم که ۲۶ سال پیش پخش میشد، درباره رابطه سپاهمنصور با تکنولوژی سوال کردیم و کلی حرفهای خواندنی دیگر که اتفاقا در روز تولدش منتشر میشود.
بخش دوم این گفتگو را در ادامه میخوانید:
*خانم سپاه منصور شما معمولا به مناسبت نو شدن سال چه دعایی میکنید؟
- آرزوی سلامتی و صلح برای مردم تنها دعای من در لحظات تحویل سال نو است. همیشه دوست داشتم و دارم که در هیچ جای دنیا جنگی وجود نداشته باشد. اینکه هر شب با دلهره بخوابیم، اینکه دل ما در آشوب و نگرانی دائمی باشد، فضای بسیار تلخی است که آرزو میکنم در سال جدید دیگر شاهد چنین فضایی نباشیم. وقتی در خبرها میشنویم که اعلام میکنند در فلان جا بر اثر بمب گذاری ۶۰ نفر کشته شدند، واقعا نمیتوانم بگویم آن شب یا آن روز حال خوبی دارم. من شخصا این طوری هستم و وقتی از این دست خبرها را میشنوم و میبینم دیگر اخبار گوش نمیکنم. حتما نباید فرزند من پایش روی مین قطع شده باشد که من از چنین رویدادی متاثر شوم. بالاخره آن مادری که فرزندش را بر اثر حادثهای از دست داده هم احساس دارد و از این فاجعه نابود میشود. بنابراین این حس میتواند به صورت غیر مستقیم هم به من انتقال پیدا کند. من به عنوان یک زن از رنج یک مادر واقعا رنج میکشم. میتوانم بگویم همه مادرها این چنین هستند.
*و چون شما یک بازیگر هستید این حس در شما قویتر خواهد بود. کما اینکه در بسیاری از مصاحبههای قبلی نیز به این موضوع اشارههایی داشتید. سریال «عقیق» یکی از نمونههای این فضای حسی است که بد نیست درباره آن کمی توضیح دهید.
- «عقیق» یکی از سریالهای پرطرفداری بود که کارمندان، دانش آموزان و پرستاران بیشترین تماشاگران این کار بودند زیرا این مجموعه ساعت ۹ شب پخش میشد بنابراین همه در این ساعت از شبانه روز در منزل حضور داشتند و میتوانستند این سریال را ببینند. به نظرم این سریال از مجموعههای با خیر و برکت سازمان صدا و سیما بود که تاثیر خوبی هم در بین مخاطبان خود داشت.
*حالا با توجه به صحبتهای شما آیا این کیفیت سریالها بود که باعث جذب این همه مخاطب میشد و یا در شرایط امروزی سلایق به سمت و سوی دیگری رفته است. چون سریالهایی مانند «عقیق» همچنان جزو مجموعههای محبوب مخاطبان است اما سریالهایی هم هست که تا همین یک ماه پیش از تلویزیون با بودجههای هنگفت پخش میشد اما در همین مدت از یادها رفته است.
- به نظر من آن موقع کسانی که فیلمنامهها را تصویب میکردند باسوادتر از کارشناسان امروزی بودند. آنها افرادی تحصیلکرده و دنیا دیده بودند و نگاه وسیعتری به موضوعات داشتند اما اکنون این کارشناسان واقعا بی سوادند. این اعتقاد من است که ممکن است باعث رنجش دوستان نیز بشود اما موضوعی است که به آن اعتقاد دارم. آدمهایی که در حال حاضر چه در حوزه سینما، چه در تلویزیون و چه در تئاتر در کار تصویب و رد هستند خیلی بی سوادند و آنقدر دنیای محدودی دارند و دنیا را از نوک بینیشان میبینند که نتیجهاش همین فضایی است که در سینما و تلویزیون شاهدش هستیم. البته در بعضی موارد کارهای خوبی از تلویزیون و سینما پخش میشود، اما آنقدر به سازندگان سریالها و مجموعههای تلویزیونی فشار میآورند که شروع و پایان آن دچار تغییرات محسوسی میشود. من فکر میکنم به مرور این ممیزها بی سوادتر میشوند.
*البته این روزها هم گاهی حتی تلهفیلمهایی روی آنتن میبینیم که حسابی دلچسب و خوب هستند. مثل مجموعه تلهفیلم «بیا از گذشته حرف بزنیم» که شما در قسمت آخر آن «سفر به بروجرد» بازی کردید و حمید نعمتالله اثر جذابی ساخته بود.
- نعمتالله خیلی مرد فهیم و دلسوزی است. البته نمیدانم چطور از ویژگیهای این کارگردان صحبت کنم اما در حدی بود که من برای کار کردن با او بسیار راحت بودم. البته برای بازی در این تله فیلمها بعد از اینکه پیشنهاد کار روی آن به من شد قبل از هر چیزی با خانم قاسمی که نمیتوانستند در بخشهای بعدی پروژه حضور داشته باشند تماس گرفته و از وی اجازه گرفتم. یادم میآید که به او گفتم که دیگر کسی این تله فیلمها را نمیبیند و طرفداران خانم قاسمی من را فحش میدهند که به جای وی برای بازی انتخاب شدهام. اما وقتی بعد از بازی و پخش تله فیلم تماسهایی مبنی بر رضایت مخاطبان از بازی من در این تله فیلم شد بسیار خوشحال شدم که بازی من در این کار هم مورد پذیرش قرار گرفته بود و کسی هم به من فحش نداد.
*مسلما کسی به بازی شما فحش نمیدهد؛ آن هم شما که در نقشی کلیشه نشدهاید و همواره نقشهای متفاوتی بازی کردهاید.
من اصلا نقشهای تکراری را قبول میکنم. نقش مادری را که فقط چایی میبرد و میآورد بازی نمیکنم چون معتقدم هنوز پتانسیل و انرژی این را دارم که شخصیتی را بپرورانم و از یک شخصیت داستانی موجودی ملموس و قابل باور بسازم که پشت آن تجزیه و تحلیل است و ابعاد زیادی دارد. بنابراین علاقهای به بازی در نقشهای ساده ندارم و حتی نقشهای ساده را هم پیچیده میکنم. به شرطی که کارگردان هم این موضوع را قبول کند. مثل «کتاب قانون» که مازیار میری برای اجرای آن نقش با من کنار آمد. من اهل نشستن و دیالوگ گفتن نیستم. به ویژه در تئاتر اصلا نمیتوانم بنشینم و دیالوگ بیایم. یک بار خواهرم به تماشای یکی از نمایشهایم آمد و بعد از دیدن آن به من میگفت چرا کارگردان آنقدر تو را وادار به جنب و جوش کرده و مدام این طرف و آن طرف میپری. در حالی که خود من از کارگردان خواسته بودم اینگونه بازی داشته باشم و اصلا اهل کارهای راحت نیستم.
*در عوض نتیجه بهتری میگیرید.
- همیشه بعد از کارهای سخت انسان حس بهتری دارد. درباره همه چیز همین گونه است. در زندگی وقتی با دشواریها روبرو میشوی و تلاش میکنی در پایان که نتیجه میگیری احساس زیباتری داری.
*شما اهل تکنولوژی هم هستید؟ اینترنت و تلفن همراه و...
- از تلفن همراه که فقط در حد پیامک دادن و تلفن زدن استفاده میکنم، کامپیوتر را هم دوست دارم و بعضی وقتها داستانهای کوتاه را از اینترنت پیدا میکردم و میخواندم. اما حالا هرچقدر میخواهم به اینترنت بروم نمیشود، دور اینترنت را خط کشیدهام. گاهی زبان میخوانم، با کامپیوتر بازی میکنم، بالاخره باید زمان را گذراند دیگر...
*منظورتان بازی کامپیوتری است؟
- بله. بازی کردن را دوست دارم. گاهی برای خودم چیزهایی میبافم. گاهی چیزی مینویسم...
*چقدر اهل مهمانی رفتن هستید؟
- زیاد نه. بیشتر با خواهرهایم در ارتباطم. یکی دو دوست هم داشتم اما اکثرا زمان کار من با استراحت آنها و برعکس همزمان میشد و بیشتر تلفنی در ارتباطیم.
*فرزندانتان هم با توجه به شغل پدر و مادرشان به سمت هنر کشیده شدهاند؟
- دخترم از همان بچگی میخواست بازیگر شود. من هم به او گفتم باید در کلاسهای استاد سمندریان ثبت نام کند. ششم دبستان بود و میخواست به کلاس برود اما به او گفتم زود است. گذشت تا دیپلم گرفت و دوباره پیگیر ماجرا شد من هم گفتم حالا که وقت دانشگاه رفتنت است. خلاصه دخترم لیسانسش را گرفت، بعد ازدواج کرد و بعد به خارج از کشور رفت. یک بار از آنجا به من زنگ زد و گفت مامان پس من کی بازیگر شوم؟! بعد به تهران آمد و آخر هم به او گفتم دیگر به من ربطی ندارد تو خودت یک زن مستقل هستی. تا بالاخره خودش به کلاس رفت.
بعضیها میگفتند دیگر بچههای شما که نباید کلاس بازیگری بروند اما به نظر من اتفاقا فرزندان ما باید آموزش ببینند. گاهی ما در خانه فیلم و سریالها را با همسرم نقد میکردیم، بچهها که حرفهای ما را میشنیدند فکر میکردند دیگر خیلی بلد شدهاند. اما اصلا به کُنه بازیگری پی نبرده بودهاند و باید در صورت علاقمندی به کلاس میرفتند. دختر من هم به کلاس سمندریان رفت و بعد هم از آموزشگاه او را معرفی کردند و یک سینمایی بازی کرد.
*جالب اینکه خودتان هم کلاسهای آقای سمندریان را رفته بودید.
- من دانشکده هنرهای دراماتیک میرفتم و هر وقت استاد نداشتیم، به کلاس سمندریان میرفتم و میپریدم وسط صحنه. خدا رحمتش کند او هم اجازه میداد من تمرین کنم. او معلم اول و آخر بازیگران ما است و ۸۰ درصد بازیگران فعلی شاگردهای او بودهاند.
*فکر میکنید زنده یاد سمندریان جانشینی از خود باقی گذاشته است؟
- ۶۰ سال دیگر معلوم میشود. او معلم همه بازیگران ما بود و چقدر دلسوزی میکرد.
*اگر آقای توکلی سریال یا فیلم بسازند در کار او بازی میکنید؟
- نه چون مشکلات کار وارد خانه میشود. لزومی ندارد زن و شوهرها همیشه با هم کار کنند.
*اینکه همکار هستید خوب است یا بد؟
- مساله سر این است که مردهای ما رشد نکردهاند اما زنها خیلی رشد کردهاند و برای اینکه خودشان را تثبیت کنند خیلی تلاش کردهاند اما مردها هنوز مثل پدربزرگهایشان فکر میکنند. زن و شوهر با هم از سر کار میآیند، در حالی که صبح رفتهاند سرکار، تمرین تئاتر، فیلمبرداری یا... شب با هم رسیدهاند به خانه اما آقا ننشسته میپرسد شام چه داریم؟! از پدربزرگ او که همسرش خانه بوده و وقتی از سرکار میآمده توقع قرمهسبزی داشته بعید نیست اما از همسری که همکار است و دیده که تو از صبح زحمت کشیدهای، اصلا توقع نداریم. من زن و شوهری را میشناسم که حالا دیگر مهاجرت کردهاند. هر دو کارگردان تلویزیون بودند. همیشه برنامهشان هماهنگ و یکی خانه بود که بچهها را نگه دارد اما یکی از عمده درگیریهایشان این بود که وقتی آقا تدوین داشت، زن در هر صورت باید کارش را رها میکرد و پیش بچهها میآمد. اما در شرایط عکس آقا اصلا زیر بار نمیرفت و کار زن را قبول نداشت.
*خانم سپاه منصور در این گفتگو از حساسیتهایی که برای کارتان دارید حرف زدید. فکر میکنید دلیل این چند دهه ماندگاریتان در هنر همین حساسیتها است؟ کارنامه کاری شما قابل اعتنا و دفاع است.
- همیشه که کار میکنم از خودم میپرسم یعنی مردم از من راضی هستند؟ یعنی کارم خوب است؟ نکند گاف داده باشم. حالا که شما این را میگویید احساس میکنم مثل اینکه آبروداری کردهام. داستان لاک پشت و خرگوش را که میدانید؟ من در تمام مراحل زندگی سعی کردهام آهسته و پیوسته جلو بیایم. تماشاچی نباید از دست بازیگر خسته شود، بلکه مردم باید دلشان برای بازیگران تنگ شود و مثلا با خودشان بگویند چرا خبری از فلان هنرپیشه نیست؟ نه اینکه هر شبکهای بزنند ببینند آن بازیگر دارد بازی میکند. البته این رویه تاوان دارد. مثلا پول کمتری درمیآورم. گاهی فکر میکنم ما الگوی جوانتر هم هستیم و جوانها به ما نگاه میکنند. مثلا میگویند فلانی با این همه سابقه ببین در چه کارهایی بازی میکند، اما من سعی کردهام هیچوقت اینطور نباشم. چون حس میکنم علاوه بر خودمان، مسئول دیگران هم هستیم. در حالی که ما بیشتر منم هستم، اگر کمی نیم من شویم بد نیست.
*اهل تماشای تلویزیون هستید؟
- اخبار را میبینم و فیلمهای سینمایی شبکه نمایش را تماشا میکنم. زمانی همه سریالها را میدیدم چون قبل از آن هر کس به من کاری پیشنهاد میداد او را نمیشناختم و مجبور بودم از دیگران دربارهاش سوال کنم. برای همین تصمیم گرفتم همه کارها را تماشا کنم اما بعد از مدتی دیدم آنقدر اکثر کارها ضعیف هستند که من با دیدنشان آسان پسند میشوم و نباید با خودم این کار را بکنم. آن زمان طوری شده بود که هر سریالی که پخش میشد من فیلمنامهاش را خوانده بودم، به من پیشنهاد شده بود و نپذیرفته بودم.
*سینما چطور؟
- در خانه تماشا میکنم اما به سینما نمیروم. سن من دیگر سن سینما رفتن نیست. من وقتی جوان بودم فقط فیلم فارسی نمیدیدم اما هرچیزی اکران میشد تماشا میکردم.
*اما فکر میکنم تئاترها را تماشا میکنید؟
- بله برای دیدن نمایشها میروم. همیشه هم از اینترنت بلیت میخرم. برای تئاتر باید پول خرج کرد، تئاتر فقیر است. اما همه بلیت مهمان میخواهند. اما من همه را به بلیت خریدن عادت دادهام؛ از دختر و پسرم و دوستانشان گرفته تا خواهرهایم و خواهرزادههایم.
*خانم سپاه منصور معمولا هر سال منتظر روز تولدتان هستید؟ یادتان میماند؟
- اگر یادم برود هم خواهرهایم یادم میاندازند. ما معمولا سیزده بدر با خواهرهایم دور هم جمع میشویم و آنها انتهای روز، کیک میآوردند و همان روز برایم تولد میگرفتند. یکی از شوهرخواهرهای من اول فروردین به دنیا آمده و یکی دیگر هم متولد چهارم فروردین است و هر سه را با هم جشن میگیرند.
*دوست دارید چه هدیهای بگیرید؟
- کتاب خوب یا بازیهای کامپیوتری!
*چقدر جالب!
- حالا دیگر هر کسی را نگاه میکنید دارد با موبایلش بازی میکند. دخترم تعریف میکرد که به مهمانی رفته بوده و همه سرشان توی تلفنهایشان بوده تا آنجا که دیگر صدای صاحبخانه هم درآمده و گفته بابا اینجا مهمانی است، موبایلهایتان را جمع کنید دیگر! اما من اصلا اهل این حرفها نیستم.
*کتابهایی که دوست دارید کدامند؟
- رمان، روانشناسی و تاریخ معاصر ۱۰۰ سال اخیر را خیلی دوست دارم.
*و کلام آخر...
- امیدوارم سال نو توام با سلامتی و دل خوش برای همه باشد. دل همه خوش و جیبشان پرپول باشد. زیاد زندگی را سخت نگیرید. حالا در آستانه ۶۸ سالگی میگویم هرچقدر زندگی را سختتر بگیریم، سختتر هم میگذرد. گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع/ سخت میگردد جهان بر مردمان سخت کوش.
گفتگو از مریم عرفانیان