خبرگزاری مهر- گروه هنر: «چیزی در درون من اتفاق افتاده بود که باید هدایت می شد، در غیر این صورت به شوریدگی و سرگشتگی می رسیدم.» این را مرد نقاش گفت.
او این را هم گفت که از خوش اقبالی اش بوده که با زنده یاد شکوه ریاضی از قدیمی ترین معلمان نقاشی آشنا شده و با راهنمایی هایی هایش به نشانی کوچه نقاشی رسیده است.
نمی توان در چهره این مرد نقاش، نشانی از خستگی و پشت سر گذاشتن ۷۰ سالگی را یافت. هنوز شور و اشتیاق هنرمندی نوجو در درونش موج می زند. در سخنوری و فعالیت های حرفه ای نیز دست کم ۲۰ سال جوانتر از سنش به نظر می رسد. نقاش ما بی اغراق خوشروست؛ لبخندی همیشگی بر چهره دارد که بخشی از ویژگی ظاهری اوست.
وقت سخن گفتن با همان شور و هیجان یک جوان هنرمند برایت می گوید که چه اندازه برای رسیدن به آن چه دلخواهش بوده، تلاش کرده است و با احترام از استادانش یاد می کند که در آن روزگار سرگشتگی نوجوانی چگونه دست تقدیر، بانویی نقاش را در مسیر زندگی اش قرار داد تا بتواند آگاهانه و قاطعانه رویاهای کودکی اش را در هم ببافد و آن ها را نقشی رنگین و ماندگار بر بوم زندگی اش کند.
گویی دست روزگار نیز همراه این نقاش مهربان بوده است.
اگر چه از مکاتب هنری غرب درس گرفته است اما آموخته هایش را با فرهنگ بومی سرزمینش به هم دوخته و آثاری نو برخاسته از هویت میهنش به تماشا گذاشته است.
او نقاش خوش اقبالی است که از آن چه در طول زندگی هنری خود تجربه کرده، کاملاً راضی است و آن را حاصل آموزش ها و راهنمایی های استادانی می داند که حالا هیچ کدام در قید حیات نیستند اما ثمره آموزه هایشان همچنان در آثار او تداوم یافته است.
اکنون در ۷۱ سالگی همچنان در کلاس ها و راهروهای دانشگاه و در جمع دانشجویان مشتاق آموختن دیده می شود. نمایشگاه برگزار می کند و مطالعات پژوهشی و مقالات هنری اش را به چاپ و نشر می رساند و به تازگی پس از چندین دهه فعالیت حرفه ای در زمینه نقاشی، طراحی، چاپ های دستی، تدریس، تألیف و ترجمه، به عنوان یکی از مفاخر هنرهای تجسمی ایران در هفتمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر از او تجلیل و مدرک درجه یک هنری و نشان عالی هنرهای تجسمی ایران به او اهدا شد.
بخش اول گفتگوی مهر با مهدی حسینی هنرمند نقاش به مرور زندگی وی اختصاص یافته و در بخش دوم به آثارش می پردازیم.
بخش اول این گفتگو را پیش رو دارید:
* مهدی حسینی چگونه نقاش شد؟
- آن زمان که ما دبیرستان می رفتیم سیستم آموزشی متفاوت از امروز بود و باید بعد از سه سال خواندن دروس عمومی یکی از سه رشته ریاضی، ادبی و یا طبیعی را انتخاب می کردیم. وقتی من سیکل اول را در دبیرستان خواندم، سردرگم بودم، چون به هیچ یک از این رشته ها علاقه نداشتم و در درونم چیز ناشناخته ای بود که نمی دانستم چیست.
آن زمان رشته هنر در دبیرستان ها نبود. برحسب اتفاق و خوش شانسی، من با زنده یاد شکوه ریاضی آشنا شدم که از نخستین دانش آموختگان مدرسه بوزار پاریس بود که به ایران بازگشته بود. او آتلیه ای در چهارراه امیراکرم داشت که هنوز هم این آتلیه همانجاست. این خوش اقبالی من بود که در آن روزهای سردرگمی نوجوانی با ایشان آشنا شدم. او از من خواست که به آتلیه اش بروم، وارد آتلیه اش که شدم، فضای خاصی را مشاهده کردم، سه پایه، مدل ها و نقاشی های طبیعت بی جان که تا آن روز چنین فضایی را تجربه نکرده بودم. اوایل تابستان بود و من با راهنمایی های اش شروع به طراحی کردم. خانم ریاضی چیزی را در من شناخته بود، یک روز از من پرسید بالاخره چه می خواهی بکنی و چه رشته ای را می خواهی انتخاب کنی؟ درباره سردرگمی هایم برایش گفتم و او گفت طراحی های تو خوب است بهتر است در امتحان ورودی هنرستان هنرهای زیبا شرکت کنی. این اتفاق شگفت آوری برایم بود و به توصیه ایشان عمل کردم و با راهنمایی های خانم ریاضی به هنرستان رفتم و در امتحان آن شرکت کردم، این هنرستان هنوز هم در همان کوچه تنکابن فعالیت دارد.
با آموزش هایی که دیده بودم توانستم بسیار خوب از پس امتحان طراحی برآیم به طوری که کارم بهترین طراحی شناخته شد و به این ترتیب من وارد هنرستان هنرهای زیبا و دنیای نقاشی شدم. البته باید به این نکته هم اشاره کنم که خوش اقبالی من در این هنرستان همچنان ادامه داشت چرا که استادان بسیار خوب و برجسته ای همچون مرحوم محمود اولیا، مارکو گریگوریان، یحیی ذکاء و ... برای ما تدریس می کردند که متأسفانه هیچ کدام از آنها در قید حیات نیستند.
* در شرایط خاص زندگی مردم در دهه ۳۰ واکنش خانواده شما برای انتخاب رشته نقاشی چه بود؟ آیا این پذیرفتنی بود که شغل آینده پسرشان نقاشی کردن باشد؟
- ما در امیریه ساکن بودیم و خانواده ما هم سنتی بودند. پدرم تاجر بازاری بود ولی هیچ وقت با انتخاب رشته من برای هنر نقاشی مخالفت مستقیمی نداشت. مرحوم پدرم البته نگران بود و می گفت چطور می خواهی با نقاشی کردن زندگی ات را اداره کنی. به هر حال آنها طبقه متوسط محافظه کار و بازاری بودند و البته من هم هیچ جوابی برای آنها نداشتم با این حال هیچ گاه با این انتخاب من مخالفت نکرد.
* شما بعد از هنرستان و در دهه ۴۰ برای ادامه تحصیل نقاشی راهی آمریکا شدید. آیا همچنان این حمایت های خانواده ادامه داشت؟
- وقتی تصمیم گرفتم بعد از فارغ التحصیلی از هنرستان برای ادامه تحصیل به آمریکا بروم، برای این انتخابم نه تنها مادر و پدرم هیچ ممانعتی ایجاد نکردند بلکه بسیار هم استقبال کردند و از این که در یک دانشگاه خوب پذیرش گرفته بودم، بسیار خوشحال بودند.
در آن زمان که اوایل دهه ۴۰ شمسی بود، اغلب ایرانی ها برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی، فنی و مهندسی و ... به خارج از ایران سفر می کردند اما این که کسی برای تحصیل در رشته هنر نقاشی این قدر بخواهد هزینه کند و به آمریکا برود کمی استثنایی بود و با این حال من همیشه از حمایت خانواده ام برخوردار بودم.
* اگر مهدی حسینی نقاش نمی شد، امروز چه شغلی داشت؟
- اگر نقاش نمی شدم، از افراد ناموفق و سرگشته روزگار می شدم. چون چیزی در درون من اتفاق افتاده بود که باید هدایت می شد و به شکوفایی می رسید و اگر این اتفاق نمی افتاد من به شوریدگی و سرگشتگی می رسیدم. این یک نیاز درونی بود که درباره هنرمند نقاش باید تبدیل به بیان تصویری می شد و من با خوش اقبالی که داشتم توانستم به آن دست پیدا کنم و مسیر زندگی ام را بیابم.
* اگر قرار باشد به گذشته بنگرید، آیا جایی از زندگی تان هست که بخواهید آن را اصلاح کنید و دوباره شکل دیگری آن را ترسیم کنید؟
- من از آدم های خوش اقبالی بودم که مسیرم را درست شناختم و از این شاخه به آن شاخه نپریدم، زمان را به هدر ندادم و در سنین بحرانی نوجوانی توانستم انتخاب رشته خوبی داشته باشم و هدفم را به درستی دنبال کنم و از این بابت مشکلی در مسیر زندگی خود نداشته ام.
* انتخاب هایتان در زندگی به نظر کاملاً قاطعانه می آید؟
- بله. بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم.؛ زمانی که برای مصاحبه آرت انستیتو رفته بودم، مسئول پذیرش برگه ای را جلوی روی من گذاشت که باید یکی از رشته های هنری را انتخاب می کردم، همه رشته ها بود از سینما، عکاسی و طراحی صنعتی گرفته تا معماری، مجسمه سازی، نقاشی و ... وقتی من مشخصاتم را نوشتم، بدون هیچ تردیدی فقط رشته نقاشی، طراحی و هنرهای چاپی را انتخاب کردم. مسئول پذیرش بسیار متعجب شد و گفت مطمئنی که فقط به همین یک رشته علاقه داری و انتخابی از دیگر رشته ها نداری و من با قاطعیت پاسخ مثبت دادم. او این تجربه را داشت که اغلب نوجوانان برای انتخاب رشته معمولا تردید دارند، مشورت می کنند و از میان این همه رشته چندین رشته مختلف را انتخاب می کنند اما وقتی مشاهده کرد که من به سرعت و با اعتماد به نفس فقط یک رشته را انتخاب کردم خیلی متعجب شد.
من خوشبختانه خیلی خوب خودم را، رشته ام را و استعدادم را شناختم و استادان بسیار خوبی نیز در مسیر زندگی من قرار گرفتند که بسیار در رشد استعدادهایم تأثیرگذار بودند و از این بابت بسیار از زندگی خود راضی هستم.
* فرزندان شما چه رشته هایی را دنبال کرده اند؟
- من دو پسر دارم که یکی دنبال عقل رفت و در رشته اقتصاد فارغ التحصیل شده است و دومی هم رشته من و مادرش را در نقاشی دنبال کرده که دانش آموخته هنرستان هنرهای زیبا و کارشناسی ارشد نقاشی است و حالا عضو هیأت علمی دانشگاه زنجان است که نقاشی تدریس می کند و قصد دارد در رشته دکترای پژوهش هنر هم تحصیل کند.
* همسرتان هم نقاش است؟
- همسرم فرشته قاضی راد نیز از دانش آموختگان دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است که از محضر استادانی از جمله جواد حمیدی، محمود جوادی پور و مارکو گریگوریان بهره مند شده است.
* این روزها که سال نو شده و طبیعت هم بهاری، نگاه یک هنرمند نقاش به آیین نوروز چگونه است؟
- ما هم مثل هر ایرانی دیگری عید و تازه شدن طبیعت را جشن می گیریم و از آن استقبال می کنیم. به دید و بازدید بزرگانی که در میان ما هستند می رویم و بعد از مدتی باز به کار و فعالیت، نقاشی کردن و مطالعه مشغول می شویم.
ادامه دارد...