خبرگزاری مهر- گروه هنر: مهدی حسینی از کوی نقاشان برآمده است و به تأکید خودش اگر نقاش نمی شد امروز شوریده و سرگشته روزگار را به سر می برد. او رسم استاد و شاگردی را هنوز به همان سبک قدیم به جای می آورد؛ این را می شود از خلال سخنانش در بخش نخست این گفتگو دریافت. البته شاگردنوازی را هم به خوبی ادا می کند چنانکه در پاسخ به یکی از پرسش هایم، بی تکلف جملات رسول معرک نژاد را پاسخ مناسبتری می داند و با علاقه آن را از روی صفحه کتابی می خواند.
اما این تمام قصه او نیست. حسینی در این گپ و گفت از شاهنامه بایسنقری به عنوان یکی از موارد استثنایی و کلاسیک هنر ایران یاد می کند که دیدن تصاویر این کتاب برای اولین بار در دوران نوجوانی واقعه ای را در ذهن و درون او بوجود آورد که بعدها به رمز و راز این تصاویر پی برد.
بخش نخست این گفتگو هر چند موجز، اما سرکی کشید به زندگی و چگونه نقاش شدن او. قسمت دوم گفتگو درباره نقاشی های او ادامه خواهد یافت و این که چگونه این هنرمند خود را در دنیای رنگ و بوم یافته و ماندگار کرده است.
بخش دوم گفتگوی مهر را با مهدی حسینی می خوانید:
* دهه ۴۰ دوره طلایی برای فرهنگ و هنر ایران بود و در هنر نقاشی نیز جریان سقاخانه ای در ایران شکل گرفته بود. چقدر ویژگی های هنری این دهه روی آثار هنری شما تأثیرگذار بود؟
- دهه ۴۰ من ایران نبودم و سال ۵۰ به ایران بازگشتم اما در این دهه نهضت سقاخانه ای در هنر ایران شکل گرفته بود که برخی از بنیانگذاران و فعالان این نهضت هنری همدوره ای های من در دوران هنرستان بودند از جمله مسعود عربشاهی، فرامرز پیلارام، حسین زنده رودی، صادق تبریزی و منصور قندریز که سال بالایی ما در هنرستان بودند. البته من بعد از هنرستان هم یک سال در دانشکده هنرهای تزیینی تحصیل کردم که آنجا هم با برخی از این هنرمندان سقاخانه ای هم دوره بودم و از دوستان من بودند که همراه هم در بی ینال ها شرکت می کردیم. بعد از آن به آمریکا رفتم و از دور در جریان کار و فعالیت آنها بودم. به طوری که از نمایشگاه آثارشان در دانشگاه کلمبیا بازدید کردم و در جریان خریداری شدن آثار نقاشان سقاخانه ای از سوی مجموعه داران و همچنین موزه مدرن آرت نیویورک بودم. در مجموع آنها این تأثیر و تأثر وجود داشت اما به هر حال مشغله درس و دانشگاه من آن قدر زیاد بود که بیشتر فعالیت هایم دانشگاهی بود.
بعد از آمدنم به ایران بسیاری از این هنرمندان از جمله پرویز تناولی و زنده رودی رهسپار خارج از ایران شده بودند و تقریباً جریان هنر سقاخانه ای نیز نقطه اوج خود را از دست داده بود. از میان هنرمندان پایه گذار نهضت سقاخانه ای برخی دانش آموخته هنرستان هنرهای زیبا و دانشکده هنرهای تزیینی بودند. از میان آنها پرویز تناولی در ایتالیا تحصیل کرده بود، ژازه طباطبایی هم که اصلا هنرهای تجسمی نخوانده بود و دانش آموخته دانشکده هنرهای دراماتیک بود و در کنارش نقاشی هم می کرد و بعدها به این جریان پیوست. ناصر اویسی هم که رشته حقوق خوانده بود و یکی از اعضای برجسته در وزارت امور خارجه بود اما چون قریحه این کار را داشت با این افراد در ارتباط بود.
* با توجه به تحصیلات آکادمیک شما در غرب و آشنایی با پاپ آرت، این آموزش ها چه تأثیری بر آثار هنری شما بر جای گذاشت و در مواجهه با جریان هنر سقاخانه که به فرهنگ و هنر بومی ایران تأکید داشت، شما چگونه از آموزش های غربی برای ارائه آثارتان در ایران بهره گرفتید؟
- زمانی که من در آمریکا بودم هنوز مکتب نیویورک و اکسپرسیونیسم انتزاعی فعال بود و بسیاری از هنرمندان این جریان از جمله ویلم د کونینگ و مارک روتکو هنوز در قید حیات بودند.
بلافاصله بعد از آن جریان هنر پاپ شکل گرفت که روی آموزش های دانشگاهی تأثیراتی داشت و من نیز در بازگشت به ایران این نگاه به هنر پاپ را در آثارم به همراه داشتم و در اولین نمایشگاه آثارم نیز این تأثیر دیده می شد. اما من سعی داشتم این نگاه تازه را در قالب فرهنگ بومی ایران ببینم. مثلا حصیرهای جلوی پنجره ها را فرم تازه ای برای بیان تجسمی می دیدم، چیزی که کمتر کسی به آن نگاه کرده بود.
من تلفیقی از این آموزش های آکادمیک غربی را با هنر بومی ایرانی بوجود آوردم. چیزهای ساده و روزمره ای مثل بخاری ارج، کولر آزمایش و در و پنجره های قدیمی را که کمتر کسی به آنها توجه داشت در آثارم استفاده می کردم. اینها چیزهایی بود که به هنر پاپ مربوط می شد و در فرهنگ تصویری ما کمتر مورد توجه قرار می گرفت و من سعی می کردم با فرهنگ بومی کشور خودم این آموزش های آکادمیک را تلفیق کنم و به این ترتیب تصویر تازه ای از فرهنگ بومی ایران در آثار من آشکار شد.
* شما از جمله نقاشانی هستید که نسبت به طراحی توجه ویژه ای دارید و نمایشگاه های مستقلی از آثار طراحی تان نیز برگزار کرده اید، در حالی که بسیاری از نقاشان به طراحی توجهی ندارند و آن را هنر مستقلی نمی دانند، این توجه و تأکید شما بر طراحی از کجا نشأت گرفته است؟
- طراحی را با خانم شکوه ریاضی شروع کرده بودم و اولین تأثیر را در توجه به هنر طراحی ایشان بر مسیر هنری من داشتند. آن روزگار علیرغم آن که هر نوجوانی دوست دارد به دنبال رنگ برود، او به ما این اجازه را نمی داد که بلافاصله وارد دنیای رنگ شویم. همیشه می گفت وقتی نمی توانید والور (درجه روشنی و تیرگی) یک تا بیست را در طراحی خود کنترل کنید و به خوبی از آن در آثارتان استفاده کنید، چگونه می خواهید در میان بی نهایت رنگ خودتان را پیدا کنید. بنابراین ما هم تا توانایی لازم را در طراحی پیدا نمی کردیم، به خودمان اجازه نمی دادیم به سراغ رنگ برویم. این یک مبنا برای من بود. همچنین در کنار آن من ۲ سال نزد مرحوم محمود اولیا شاگردی کردم که ایشان هم از شاگردان بلافصل کمال الملک و طراح بسیار قابلی بود، مرحوم اولیا نیز تأکید بسیاری روی طراحی داشت که این دوره نیز بر دقت و تأکید من در طراحی بسیار تأثیرگذار بود.
از سوی دیگر در دوران تحصیلم در آمریکا نیز من در مراکز آکادمیک و هنری از جمله انستيتو پرات نيويورك و انستيتو هنر شيكاگو تحصیل کردم که این مراکز نیز بسیار روی طراحی حساسیت داشتند و مجموع این ها باعث شد که من نگاهم به طراحی به عنوان تمرینی برای رسیدن به اثر نهایی نقاشی نباشد بلکه طراحی را ابزار مستقل از بیان تصویری بشناسم.
به همین دلیل است که پیوسته در کنار برپایی نمایشگاه های نقاشی، آثار طراحی ام را به نمایش گذاشته ام و آخرین نمایشگاه من نیز شامل مروری بر چهار دهه طراحی هایم بود که امسال برگزار و با استقبال خوبی هم روبرو شد. من معتقدم که طراحی در کنار سایر شیوه های بیانی مثل نقاشی، مجسمه، آثار چاپی و ... به شکل مستقل حیات دارد.
البته در ایران کمتر به طراحی توجه می شود این در حالی است که اهمیت این هنر در آمریکا به اندازه ای است که مدارس هنری مستقلی برای رشته طراحی دارند و شما در مقاطع لیسانس و بالاتر از آن می توانید در رشته طراحی فارغ التحصیل شوید.
* این تأکید بر طراحی و اهمیت آن به هر حال باید در محیط های آموزشی و دانشگاهی شکل بگیرد، شما که در دانشگاه ها نیز تدریس کرده اید، چه اندازه نسبت به این موضوع توجه داشتید؟
- من تا زمانی که متولی دروس کارگاهی بودم، بر طراحی بسیار تأکید داشتم و بسیاری از هنرمندان شناخته شده امروز از جمله شاگردان من هستند که در طراحی دستی قوی دارند اما حالا که سنم بالا رفته است، بیشتر دروس تئوری تدریس می کنم.
*کدام هنرمندان از شاگردان شما بودند؟
- تعدادشان بسیار زیاد است، نام نبرم بهتر است اما به هر حال بسیاری از شاگردان من هنرمندان مطرح امروز در سطح ملی و بین المللی هستند و برخی از آنها نیز همکاران من در دانشگاه هستند.
* شاهنامه بایسنقری بر نگرش و آثار شما تأثیر شگرفی داشته است. درباره تأثیر تصاویر این کتاب بگویید.
- بله. ماجرا به دوره هنرستان من باز می گردد. مرحوم علی کریمی از مینیاتوریست های نوگرایی بود که برای ما در دوره هنرستان تدریس می کرد، او هر بار ما را به یکی از مراکز هنری تهران برای بازدید می برد، حتی در ایام عید به جای آن که کنار خانواده اش باشد، ما را به بازدید از این مراکز هنری حتی در اصفهان و شیراز می برد. یک بار ما را به کاخ گلستان برد. شاهنامه بایسنقری از جمله موارد استثنایی و کلاسیک هنر ایران است که خوشبختانه از کشور خارج نشده و هنوز هم در این کاخ نگهداری می شود که آن زمان برای اولین بار من تصاویر این شاهنامه را دیدم. در آن شرایط سنی که نوجوان بودم، با دیدن آن تصاویر گویی واقعه ای در درون من و ذهنم رخ داد که نمی دانستم چیست. وقتی از آمریکا به ایران بازگشتم، سال ۱۳۵۰ بود و به مناسبت جشن های ۲۵۰۰ ساله شیراز، کتاب شاهنامه بایسنقری را به شکل بسیار نفیس تجدید چاپ کرده بودند تا به سران کشورهای مختلف اهدا کنند، من برای دومین بار با نسخه بسیار نفیس و چاپ با کیفیت این کتاب روبرو شدم و آن گاه بود که تازه متوجه شدم چه اتفاقی در درون من شکل گرفته و با چه اثر نفیس و استثنایی در دوران نوجوانی آشنا شده ام.
متوجه شدم بسیاری از مواردی را که من در نقاشی دنبال آن بودم که بتوانم از طریق فضا، فرم، روابط سطوح، رنگ و نور حرفم را بیان کنم، هنرمندان نقاش این شاهنامه حدود ۶۰۰ سال قبل به آن پی برده بودند که چگونه این کار را انجام دهند.
از آن مرحله به بعد بود که آگاهانه این مسیر را دنبال کردم و از تصاویر این شاهنامه در نوع نگاه، بیان، فرم و رنگ برای بیان تصویری و حفظ ارتباط آن با فضای اساطیری و سنت بسیار آموختم.
هنوز هم روزی نیست که یک نمونه از برگ های شاهنامه بایسنقری را نگاه نکنم و چه در منزل، سر کلاس و یا محیط های هنری درباره اثربخشی آن صحبت نکنم.
* در آثار شما رنگ غالب آبی است همراه با تصاویری از گیاه، زن و خطوط هندسی. درباره این ویژگی ها توضیح می دهید؟
- رسول معرک نژاد یکی از دوستان و شاگردان من درباره این مبحث مطالبی را در قالب یک کتاب منتشر کرده که به نظرم او بهتر در این زمینه سخن گفته است. اسم این کتاب «اسطوره و هنر» است که درباره آثار نقاشی من و دو عنصر نمادین زن و گیاه در این آثار نوشته شده و در بخش هایی از آن آمده است: «در آثار نقاشی مهدی حسینی علاوه بر سادگی، ساختار قوی و استفاده از اندیشه تصویری ایرانی که جلوه بسیار زیبایی یافته اند، دو عنصر نمادین نیز به چشم می خورد؛ زن و گیاه. زن و گیاه، با خاکستری های رنگی، آبی، سبز، قهوه ای و اُکر....
زن نقاشی شده، در آستانه در ایستاده یا بر صندلی تکیه زده؛ زنی است در فضای محدود و بسته اتاق؛ ایستاده یا نشسته بر صندلی که نشانه ای است به وابستگی زن به زمین، و نمایشگر «فرشته زمینی»، یادآور سپنت آرمئیتی، اردوی سورا آناهیتا، مادر دنیا، ام الحیات و بازتابی از اندیشه و پندار نیک. زمین نماد وظایف مادر است، عاملی برای پیدایش باروری....
در بیشتر تابلوها زن و گیاه و فضای اتاق با رنگ آبی آمیخته است. آبی را بیانی از عقل، مکاشفه، صداقت، وفاداری، عفت، دوراندیشی، پرهیزگاری، صلح و با اصل مونث آب ها، رنگ مادر کبیر (ام الحیات) شاه بانوی آسمان و آب دانسته اند....
در آثار مهدی حسینی اگر چه زن روی از مخاطب برگردانده است و لباسش با گیاه پوشیده اما دست ها نمایان هستند و حتی در برخی آثار دست ها تمامی تابلو را در برگرفته اند. دست بیانگر مفهوم قدرت و فعالیت است....
در نهایت زن نقش شده آنیمای ذهن نقاش است که در سمت چپ تابلو به گیاه تنیده شده است و روی به مخاطب ندارد و به رنگ های آرام نشسته است و همه این نشانه ها؛ نمادهایی با معناهای دوگانه اند که خلاصه اند در زندگی و مرگ.
اگر سوال شود کدام بخش را مهدی حسینی منظور کرده است به جوابی قطعی نخواهد رسید که حسینی هر دو را در زندگی اش تجربه کرده است....»
گفتگو از فاطمه حامدی خواه