خبرگزاری مهرـ گروه هنر: آخرین سریال موفقی که از سیما در سال ۹۳ روی آنتن رفت، «گذر از رنجها» بود؛ سریالی به کارگردانی فریدون حسنپور و تهیهکنندگی علی لدنی که بازیگران جدیدی را به عرصه هنر معرفی کرد. کارگردانی و قصهپردازی زیبای این اثر، بازیهای قابل قبول و تصویربرداری، تولید، طراحی صحنه و لباس و ... مناسب، اصولی و کاربردی، «گذر از رنجها» را به یکی از پرمخاطبترین سریالهای سیما در ۶ ماهه دوم سال تبدیل کرد.
به همین جهت با حضور عوامل این سریال، علی لدنی تهیهکننده، ایرج عاشوری مدیر تصویربرداری، حسین باقریان مدیر تولید، مهدی بوستانپرور دستیار کارگردان و برنامهریز و مجید پتکی، انوش نصر و شیوا طاهری بازیگران سریال نشستی برگزار کردیم که بخش اول آن هفته گذشته منتشر شد. در بخش نخست نشست مسائلی از جمله تغییرات متن و ویژگیهای سریال در اثر روبرو شدن با شرایط پیش بینی نشده، حضور بازیگران بومی و درآمدن حس و حال واقعی فضا، دوری از فضای آپارتمانی و قاببندیهای حسابشده و دشواریهای تولید و برنامهریزی مطرح شد.
در بخش دوم نشست نیز که در ادامه میآید، درباره توجه به ظرفیتهای مختلف شهرهای ایران برای ساخت سریال های تلویزیونی، حضور ۱۱۲ بازیگر در پروژه و سختیهای هماهنگی با عوامل، چرایی بازی شیوا طاهری در نقش دنیا، نوع گریم او و ریسکی که پروژه با انتخاب یک بازیگر ناشناس برای نقش اول انجام دادهاند، گفتگو کردهایم.
در بخش پایانی این نشست با ما همراه باشید:
* در این کار به عنصر بومیسازی توجه زیادی شده و شما رنج ساخت سریال در خارج از تهران را به خود هموار کردهاید. فکر میکنید ممکن است این رویکرد را در سریالها بیشتر ببینیم؟
لدنی: آثار باید به این سمت گرایش پیدا کند و متاسفانه نقاط مختلف کشور مورد غفلت قرار گرفته اند. ما ۸۰ میلیون نفر جمعیت داریم و فکر میکنم هر چه به این سمت برویم برای جامعه جذابتر است. خود من دنبال این هستم که مثلا کاری در خوزستان بسازم. قطعا فرهنگ مردم عرب خیلی جذاب است یا قوم بلوچ. معماری کشور ما نیز بسیار زیباست. استفاده از این ظرفیت ها به تصویربرداری زیبا هم کمک میکند و اگر تلویزیون به این سمت برود جذابیت بیشتری از شبکههای ماهواره ای خواهد داشت.
خیلیها سریال ما را تماشا میکردند و جم تی وی را نمیدیدند یا حداقل تکرار سریال ما را از دست نمیدادند. ردخور نداشت که خانوادههای ایرانی سریال ما را نبینند. شرایط حسی خوبی در کار بود و حتی برخی سکانسهای این فیلم اشک من را در میآورد، با اینکه قبلا آنها را تماشا کرده بودم و میدانستم فیلم است، اما باز هم تحت تاثیر قرار میگرفتم. ادبیات حسنپور بی نظیر است. او به فرهنگ، ادب و دین همواره به عنوان سه محور آثارش نگاه میکند. او حتی در این سریال مفاهیمی چون انقلاب و دفاع مقدس را هم مورد توجه قرار داد.
حتی نماز این سریال با احساس بود و موسیقی خوب علیقلی به کار کمک کرده بود و زحمت آقای روحپروری در طراحی لباس صحنه هم یاریگر کار بود. او دو سال و نیم از زمان پیشتولید تا پایان کار مشغول فعالیت بود. حسین صالحیان هم که طراح گریم ما بود، گرچه اول حس خوبی به او نداشتم، اما بعدها عاشقش شدم و انسان شریف، خوب و زحمتکشی است. بابک حمیدیان بازی خوبی داشت. ماهچهره خلیلی که دیگر ترکاند، او واقعا خوب بازی کرد. پژمان بازغی و پیام دهکردی هم زحمت کشیدند.
* از آقای دهکردی نام بردید. شخصیت او هم یک دفعه از سریال حذف شد.
لدنی: مطمئن باشید ما در این کار اصلا ممیزی نداشتیم. ۱۵۰۰- ۱۶۰۰ دقیقه فیلم بدون هیچگونه حذف.
نصر: مهران رجبی هم بازی روانی ارائه کرد. جعفر دهقان که نقش رضا شاه را در «معمای شاه» ایفا میکند در سریال ما گیلهمردی عاشق پیشه بود.
* اصلا قصه خسرو و مهلقا میتوانست یک تله فیلم جداگانه شود.
لدنی: جالب اینکه این دو آخر هم به یکدیگر نرسیدند.
پتکی: آواز تالشی که در قسمت اول پخش شد، در قسمتهای بعدی توسط علیقلی به ملودی تبدیل شد و مورد استفاده قرار گرفت. مردم تالش از این موسیقی خیلی لذت بردند.
* آقای بوستان پرور اشاره شد که این پروژه ۱۱۲ شخصیت دارد بنابراین با وجود برخی حاشیهها درباره پروژه و کارهای همزمان برخی بازیگران پروسه دشواری را برای برنامه ریزی طی کرده اید.
بوستان پرور: بله، همینطور است. با اینحال هیچوقت در سینما و تلویزیون ما عوامل پشت صحنه دیده نمیشوند. من تا قسمت ۲۵ در این سریال بازی نداشتم، اما پس از اینکه یک سکانس از بازی من پخش شد، تلفن من همینطور زنگ میخورد. در این پروژه اگر آرامش و تکنیک و ذوق عاشوری یا تلاشهای حسین باقریان که من و او شبانه روز بیدار بودیم، وجود نداشت، اگر حسن روحپروری همه کارش آماده و فکر شده نبود و در رأس حسنپور به خوبی مجموعه را مدیریت نمیکرد، بازیگرها اصلا دیده نمیشدند. چنانچه خیلی از آنها نقشهای پررنگتری در سریالهای دیگر داشتند و کارشان دیده نشد. پیش بردن پروژه تاریخی با این هزینههای سرسامآور بسیار سخت است و علاوه بر بحث مالی به مدیریت هم نیاز دارد و لدنی معجزهآسا مدیریت میکرد. حتی از شهرهای مختلف به من زنگ میزدند و میگفتند شما با سریالتان «فاطما گل» را کنار زدهاید.
لدنی: مهدی حسینیوند و حسین بشاش خیلی به کار کمک کردند. گروه زحمتکش خدمات، راننده، همه و همه گروه بی حاشیهای بودند و توانستیم پروژه را به موقع تمام کنیم، گرچه اتفاقات مختلفی برای بچهها افتاد. در بدنشان کک رفت و مورچههایی با نام دراکولا گازشان گرفتند.
باقریان: پای مهلقا سال ۱۳۴۲ در قصه میشکند و ما آنقدر گشتیم تا دستگاه عکسبرداری پیدا کنیم که برای آن تاریخ باشد و سرانجام موفق شدیم از انبار بیمارستان فیروزآبادی آن را پیدا کنیم.
* در حالی که در اکثر سریالها، زنها نقشهایی خنثی دارند یا در آشپزخانهاند و حضورشان با خاله زنک بازیهای قصه فعال میشود، خانم طاهری شنا در این سریال نقش زنی ایرانی و متکی به نفس را بازی کردید که داستان زندگیاش فراز و فرودهای بسیاری دارد، کارآفرینی میکند و با وجود سختیهای بسیار جلو میرود. انگار او یک اوشین ایرانی است.
طاهری: این سریال کاری بود که من شبیه آن را ندیده بودم. «گذر از رنجها» داستان زندگی زنی محکم و قوی را روایت میکرد که با وجود اینکه شخصیت مثبتی داشت ویژگیهای جالبی در شخصیتش قرار گرفته بود که او را جذاب میکرد. مثلا برای خود من جالب بود که زنی که مال دنیا برایش ارزشی ندارد مهرش را طلب میکند و حق پسرش را میگیرد. یا حتی قبل تر از آن برای پسر خان شرط میگذارد، این شخصیت همه چیز را با هم داشت و در شرایط مختلف واکنشهای درستی از خود نشان میداد. فکر میکنم درست نیست این کار را با «پس از باران» یا «اوشین» مقایسه کنیم.
* نکتهای که درباره بازی تان قابل توجه است این است که شما برای ایفای این نقش خیلی کم احساساتان را بروز میدادید به این ترتیب که مخاطب واکنشهای خیلی بیرونی از دنیا نمیبیند و این شخصیت یک جورهایی مثل یک بت است و در مقابل همه اتفاقاتی که برای دنیا میافتد ما کمترین واکنش را در میمیک صورت او میبینیم. این را آقایحسن پور از شما خواسته بود تا سرسختی دنیا را نشان دهد؟
طاهری: این جزو شخصیت دنیا بود. تحلیل شخصی من از نقش آن است که دنیا آنقدر سختی کشیده بود و سختیهای زندگی با این زن کاری کرده بود که نمیتوانست زیاد احساساتش را بروز دهد و همه چیز را در خودش میریخت. او اهل بروز دادن احساساتش نبود. حتی به پسرش وقتی که تازه میفهمد پسر خان است اجازه نمیدهد واکنش خاصی نشان بدهد و به او میگوید: «پاشو باید صبر مردانه داشته باشی.»
*معمولا رسم است در سینما و تلویزیون ایران، بیشتر به کلیشهها و اتفاقات امتحان پس داده اکتفا میکنند و برای مثال بازیگری که در یک نقش گل میکند، با سیلی از پیشنهادات مشابه همان نقش روبرو میشود. اگر برای شما هم این اتفاق افتاد، چه تصمیمیخواهید داشت؟
طاهری: من دنیا را خیلی دوست داشتم؛ زنی آرام و درونگرا که بازی زیرپوستی و حسی داشت. اما میخواهم در ادامه نقشهایی در تضاد با دنیا بازی کنم، مثلا زنی که واکنشهای بیرونی و درشتی دارد. دوست دارم همه شخصیتها را تجربه کنم.
* نظر خودتان درباره گریم کهنسالی دنیا چه بود؟ قیافه او بیشتر به افرادی میخورد که دچار سوانح سوختگی شدهاند!
لدنی: این گریم به خاطر زجردیدگی او بود.
طاهری: همیشه برای خودم سوال بود اگر روزی ۷۲ ساله شوم، هیچوقت اجازه نمیدهم اینقدر پیر شوم. تحلیل خودم از گریم دنیا این بود که از آنجایی که ما سن آدمها را از چشمشان میتوانیم بفهمیم و در این سریال نمیشد چشم دنیا را پیر کرد، ناچار بودیم روی پوست او مانور دهیم و این باعث شد گریم اگزجره شود. جدا از این موضوع، شرایط خیلی سخت بود و من باید ۴ صبح صبحانه میخوردم و زیر دست گریمور مینشستم و تا شب حتی نمیتوانستم چیزی بخورم تا تصویربرداری تمام میشد. آفتاب شدید دیلمان سوزاننده بود، عجیب اینکه به محض رفتن آفتاب یخ میزدیم. صورت من در سکانسهای خارجی که آفتاب روی صورتم بود داغ میشد و کاری از دست کسی بر نمیآمد تا این التهاب را از صورتم بگیرد.
بوستان پرور: ما این تجربه را داشتیم که اگر قرار باشید بازیگر پیری دنیا کسی دیگر باشد، تماشاگر ارتباط لازم را با او برقرار نمیکند، چون در «از یاد رفته» جواب نگرفتیم. از طرفی نمیخواستیم گریم سنگین داشته باشیم.
* آقای پتکی شما در این سریال نقش مقابل داوودفتحعلی بیگی در نقش کدخدا را بازی میکردید جالب اینکه او زمانی استادتان بود. از این تجربه بگویید.
پتکی: اتفاقا مدتی در کار ما با هم در یک اتاق بودیم و این فرصت خوبی بود و شبها هم اضافه کاری داشتیم او حتی لهجه اش را هم با من هماهنگ میکرد من درباره سیاه بازی از او اطلاعات گرفتم و حتی او به من این مجوز را داد که تمام نقشهای سیاه بازی اش را اجرا کنم و او از تهران من را حمایت کرد. یک نکته جالب هم اینکه من ابتدا قرار بود نقش خسرو را اجرا کنم و حتی قرارداد هم بستیم، اما بعد به پیشنهاد آقای بوستان پرور برای نقش سهراب تست گریم شدم و این نقش را بازی کردم.
* آقای عاشوری اصولا پیشنهادهایی که به شما میشود از این جنس است یا خودتان کارهایی با فضای بومی را ترجیح میدهید؟ شما در فیلم «وقت بودن» ساخته جلیل سامان هم که هنوز اکران نشده است، این فضا را تجربه کرده اید.
عاشوری: بخشی از این موضوع به شانس برمیگردد. حضور در «گذر از رنجها» هم شانس خوب من بود. به اعتقاد من همانطور که درام در بستر داستان شکل میگیرد و از عناصر مختلفی تشکیل شده، نگاهی که من به نور و تصویر دارم نیز اینگونه است و تصویر را یک عنصر دراماتیک میبینم، این مسئله در تاریخ سینما هم وجود دارد. البته تعلق خاطر من به فیلم های مستند است و من از این ژانر به دنیای داستانی آمدهام.
«گذر از رنجها» نیز پتانسیل این را داشت که چنین ایده ای را در آن به منصه ظهور برسانیم. قرار ما با حسنپور این بود که بنا نیست ما در این کار تصویر قشنگی بگیریم اما از این موضوع صرفنظر میکردیم و من بسیاری موارد جلوی خودم را میگرفتم. آن زمان خیلی حسرت میخوردم که چرا نباید غروب به این زیبایی با رنگ نارنجیاش را در کادر داشته باشم، اما بعد فهمیدم این موضوع به نفع کار است چون قرار نبود ما صرفا قابهای قشنگی داشته باشیم بلکه باید به تاثیر روانی نور بر فضای کار و کاراکترها فکر میکردیم.
*اگر نکته ناگفتهای باقی مانده، خوشحال میشوم بشنوم.
لدنی: من مدام از حسنپور میپرسیدم که بازی طاهری درآمده یا خیر. خدا را شکر او همهمان را روسفید کرد.
طاهری: همه چیز به خاطر زحمتهای حسنپور بود.
لدنی: من اصلا باورم نمیشد و فکر میکردم داریم ریسک میکنیم و نگران بودم. اما تا سریال را بعد از تدوین دیدم از آن راضی بودم و میدانستم مخاطبان هم از این کار راضی خواهند بود. جا دارد از آقایان دارابی و فرجی مدیران قبلی تلویزیون و مدیران جدید که به ساخت این سریال کمک کردند تشکر کنم.
گفتگو از مریم عرفانیان