به گزارش خبرگزاری مهر: «فلینت و هیلاری لونت» در مقاله ای که در نشنال اینترست منتشر شده اهمیت به تعامل رسیدن ایالات متحده آمریکا با ایران را مورد بررسی قرار داده و ضمن مثبت ارزیابی کردن تفاهم لوزان از فرصت به دست آمده به عنوان ابزاری یاد می کنند که به تثبیت موقعیت متزلزل آمریکا در خاورمیانه کمک خواهد کرد. این مقاله با اشاره به اشتباهات عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی به عنوان متحدان دیرینه آمریکا به نقش مخرب آنها در تامین منافع آمریکا تاکید کرده و دولت «باراک اوباما» را به تغییر استراتژی سیاسی خود در قبال ایران دعوت می کند.
آنچه در ادامه می خوانید بخش هایی از این مقاله است:
تفاهم لوزان یک هفته پیش به ثمر رسید و از آن زمان تا کنون دولت اوباما با تکرار مواضع قبلی خود همواره بر این امر تاکید داشته است که مذاکرات هسته ای با تهران به هیچ وجه به معنای چانه زنی با تهران برای رسیدن به تعاملات دو جانبه نیست و پیشرفت در روند مذاکرات هسته ای به منزله آغاز روابط دیپلماتیک بهتر تلقی نمی شود.
اما چنانچه بخواهیم به اینگونه خودنمایی های کاخ سفید بها بدهیم، به تبع آن می بایست این حقیقت را که ستاره اقبال آمریکا در خاورمیانه رو به افول است و تنها راه نجات آن تعامل با جمهوری اسلامی ایران است نادیده بگیریم.
رویکرد کنونی ایالات متحده آمریکا نسبت به ایران بهتر است به مثابه رویکردی باشد که این کشور در سالهای ۱۹۷۰ میلادی در پی بیرون کشیدن خود از ورطه جنگ ویتنام و بهسازی روابط دیپلماتیک با دیگر کشورهای جهان در آخرین مرحله از جنگ سرد داشت.
لذا، چنانچه دولت «باراک اوباما» و تیم مذاکره کنند وی تمایلی به استفاده از رویکرد «نیکسون به چین» نداشته باشند و از دیپلماسی مذاکرات هسته ای به عنوان کاتالیزوری برای برقراری روابط بهتر با ایران سود نبرند، بیش از پیش به افول قدرت آمریکا در خاورمیانه و جهان دامن می زنند.
در ربع قرن گذشته، آمریکا در سطح خاورمیانه نقش امپراطوری را ایفا کرد که همواره در تلاش برای گسترش زیاده طلبی های خود و در عین حال تعهد به الزاماتی بوده است که فراتر از قدرت تحمل این کشور است. آمریکا در تلاش برای تسلط بر خاورمیانه و لشگرکشی های بی مورد به این منطقه خود را بیش از پیش تضعیف کرد.
حال برای خلاصی از چنین بن بستی، واشنگتن می بایست استراتژی جدیدی را در قبال خاورمیانه اتخاد کند –استراتژی که بر مبنای تسلط مطلق بر این منطقه بنا نشده باشد بلکه هدف آن ثبات و توازن قدرت به شیوه ای معقولانه باشد.
چنین استراتزی مستلزم دو چیز است:
از آنجا که عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی نه توان رقابت با ایران را در عرصه تعاملات سیاسی مثبت دارند و نه از پس تسهیل روند حل تعارضات منطقه ای بر می آیند، تنها به بدتر شدن شرایط دامن می زنند. در این میان، اصلا مهم نیست که دولت های ریاض و تل آویو از چه جایگاهی در محافل سیاسی آمریکا برخوردار هستند، آنچه که مهم است پیروی این دو دولت از سیاست هایی است که به ضرر منافع آمریکا تمام می شود. در تایید این مطلب می توان به اشغال اراضی فلسطینی ها از سوی رژیم غاصب صهیونیستی و حمایت آشکار عربستان از گروه های سنی افراطی با هدف سرکوب گروه های میانه رو تر اشاره کرد.
لذا، در وهله نخست، ایالات متحده آمریکا می بایست برای کاهش هزینه های گزافی که دو رژیم آل سعود و صهیونیستی بر آن تحمیل می کنند، وابستگی خود را به ریاض و تل آویو کم کند. در این زمینه، قدرت گرفتن ایران به مهار سیاست های مخرب متحدان سنتی آمریکا در سطح منطقه کمک شایانی خواهد کرد.
اما در عوض، باراک اوباما و تیم مذاکره کننده وی به جای اینکه از شرایط به وجود آمده نهایت استفاده را ببرند، تفاهم هسته ای به وجود آمده با ایران را تا حد خود فریبی تنزل داده و خود را به باور متکبرانه «مهار» ایران و دلخوش کردن به اختلافات درونی این کشور به امید تعجیل در فروپاشی آن سرگرم می کنند.
آمریکا باید هوشیار باشد و به یاد بیاورد که پیشتر نیز سیاست مشابه ای را در قبال دولت «صدام حسین» به کار بست و نتیجه نگرفت حال آنکه مشروعیت نظام جمهوری اسلامی ایران به مراتب بیشتر از رژیم بعث است. در زمان صدام حسین نیز دولت آمریکا به اعمال تحریم روی آورد اما حتی فشار تحریم ها نیز موجب نشد که مردم عراق به فکر برکناری صدام و جایگزین کردن او با چهره های موافق آمریکا روی بیاورند و در نهایت، ایالات متحده برای ساقط کردن او از قدرت مرتکب اشتباهی تاریخی شد و به عراق لشگرکشی کرد.
اما، به نظر می آید که در پی تفاهم لوزان، آمریکا همچنان به دو مورد از ناسالمترین جنبه های همکاری خود در سطح خاورمیانه تمسک می جوید چرا که وعده مساعد باراک اوباما به حفظ برتری رژیم صهیونیستی در سطح منطقه و تاکید بر حمایت از عربستان سعودی در جنگ یمن تبعات جبران ناپذیری را برای آینده آمریکا به ارمغان خواهد آورد.
منافع کنونی آمریکا ایجاب می کند که به جای قمار کردن با راه کارهای سیاسی که شکست آنها به اثبات رسیده است کمی واقع بین باشد و با نزدیکی به جمهوری اسلامی ایران، از زوال قدرت خود در خاورمیانه جلوگیری کند.