به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد رمان «اعتماد» نوشته آریل دورفمن با ترجمه عبدالله کوثری، عصر دیروز دوشنبه ۲۴ فروردین با حضور حسین پاینده و محمدرضا گودرزی در کانون ادبیات ایران برگزار شد.
پاینده در ابتدای این برنامه گفت: این نشست، جلسه ریویوی این رمان است و اگر بتوانم در پایان سخنانم، آن را نقد خواهم کرد. چون همان طور که بارها گفته ام، صحبت کردن درباره آثار، در واقع معرفی و ارائه ریویو از آن هاست و با نقد کردن که در آن، اثر را مطابق با یک نظریه، تحلیل میکنیم، تفاوت دارد. به هر حال، بد نیست در ارائه ریویو، اطلاعاتی درباره مولف کسب کنیم. آریل دورفمن، در آرژانتین متولد شد و بعدها تابعیت شیلیایی گرفت.
وی افزود: او مدتی مشاور رئیس جمهور دولت انقلابی شیلی بود. بعد از آن که پینوشه کودتا کرد و انقلاب آلنده را به هم ریخت، دورفمن ناچار شد شیلی را ترک کند ولی ذهنش همیشه درگیر مساله کودتای وحشتناک در کشورش بود. شاید بتوان گفت خط ناپیدایی که آثار این نویسنده را به هم وصل می کند، همین کودتاست. دولت پینوشه آزادی های مدنی را کلا سرکوب کرد و تعداد زیادی از چهره های مبارزاتی در زمان او ناپدید شدند که تا امروز هم خبری از آن ها نیست و معلوم نیست چه بلایی به سرشان آمده است. در آن زمان روزنامه ها تعطیل شده و احزاب، غیرقانونی اعلام شدند.
این منتقد در ادامه گفت: بخش زیادی از دغدغه های دورفمن، پرداختن به زندگی در تبعید است. یکی از آثار او نمایشنامه «مرگ و دوشیزه» است که به کسانی که رمان «اعتماد» را خوانده اند، اکیدا پیشنهاد می کنم این نمایشنامه را بخوانند. دورفمن هم رمان نویس است، هم نمایشنامه نوشته، هم شعر گفته و هم سفرنامه از خود به جا گذاشته است. آثار او به بیش از ۴۰ زبان از جمله زبان فارسی ترجمه شده است. با این پیش زمینه بد نیست به خود رمان «اعتماد» بپردازیم. زمان و مکان رویدادهای داستان، فقط در اواخر کتاب مشخص می شود و متوجه می شویم که روز آغاز جنگ جهانی دوم است.
«اعتماد» رمان پر تعلیقی است
نویسنده کتاب «گشودن رمان» ادامه داد: «اعتماد» رمان خیلی خیلی پر تعلیقی است. داستانش به طور ساده این است که زنی به نام باربارا، به هتلی در پاریس می آید و قرار است نامزدش مارتین را ببیند. اما تلفنی مشکوک در اتاقش به او می شود و مردی که باربارا اصلا او را نمی شناسد و خود را لئون معرفی می کند، به او می گوید مارتین نتوانست با او تماس بگیرد. مکالمه مشکوک باربارا و لئون، ۹ ساعت طول می کشد. زن اصلا او را نمی شناسد ولی گویی او همه چیز از جمله مسائل خصوصی باربارا را می داند. در خلال مکالمه ۹ ساعته است که مطالبی برایمان روشن می شود؛ از جمله این که مارتین و لئون هر دو عضو تشکیلاتی مخفی و زیرزمینی ضد فاشیستی هستند که با آلمانی های نازی مبارزه می کنند. لئون، مسئول سازمانی مارتین است. این مکالمه در قالب فصل های طولانی روایت می شود اما رمان، فصل های کوتاه یک یا دو صفحه ای هم دارد که در آن ها صدای راوی را هم می شنویم.
پاینده گفت: ما در این رمان، ۲ راوی داریم؛ یکی آن راوی که صحبت لئون و باربارا را روایت می کند و یک راوی دیگر که فراداستانی است و به نویسنده کتاب می گوید که تو توانایی پایان دادن به این داستان را نداری. به هر حال، راوی دوم، یک راوی دوم شخص است. در پایان داستان می فهمیم هم مارتین هم لئون توسط آلمانها دستگیر شدهاند و قرار است روز بعد اعدام شوند. رمان به این ترتیب پایان می پذیرد. نکته ای که وجود دارد این است که این رمان، مانند یک نمایشنامه نوشته شده است. جای تعجب هم ندارد چون دورفمن یک نمایشنامهنویس است. یعنی صدای راوی دوم شخص، شبیه توضیح صحنه در یک نمایشنامه است. فضای گفتگوها هم شبیه نمایشنامههای بکت و آثار معناباخته یا ابسورد است. باربارا چیزی میگوید و گویی لئون چیز دیگری که ارتباطی به حرف او ندارد، در جوابش میگوید. از این مساله هم نباید تعجب کنیم چون پایان نامه دانشگاه دورفمن، درباره نمایشنامه های هارولد پینتر بوده است.
در مواقعی «سکوت» معناآفرینتر از صحبت است
مولف کتاب «داستان کوتاه در ایران» در ادامه گفت: در این رمان، در بسیاری از مقاطع، سکوت وجود دارد. می دانیم در مواقعی سکوت، حتی القاکننده تر و معناآفرین تر از صحبت کردن است. نویسنده در نوشتن رمان، از ۲ راوی استفاده کرده که هیچ کدام جزو شخصیت های داستان نیستند. راوی اول، نمایشی و دراماتیک است و راوی دوم هم حرف های فراداستانی می زند و از نوع راوی های برون رویداد و برون داستانی است. دورفمن در نوشتن این رمان، تکنیکی به کار برده که اگر درکش کنیم، شاید کلید درک کل کتاب باشد و آن هم دوگانگی است. باربارا همان سوزانا است. اسم واقعی لئون، ماکس است. نامزد باربارا، مارتین نام دارد اما در تشکیلات به او هانس میگویند. حتی راوی هم دوگانه است و به این ترتیب، این رمان، پر از دوگانگی است.
وی افزود: میدانیم که داستان کوتاه یک تم یا زمینه دارد ولی رمان، دارای تم های مختلف است. یکی از تلخترین تمهای رمان «اعتماد» این است که حتی در جنبشهای انقلابی و پیشرو، خیانت و سرکوب وجود دارد. همیشه فکر میکنیم کسانی که با دیکتاتوری مبارزه می کنند، افرادی فرهیخته، اصول دار و پایبند به اصول اخلاقی هستند در حالی که دورفمن با رفتاری که از شیلیاییهای در تبعید دیده، به این باور تلخ رسیده که این ها هم تکرار همان دیکتاتوری هستند که هنوز به قدرت نرسیده اند. از این حیث، درست است که این رمان درباره کشور دیگری نوشته شده، اما برای آن گروه از مردم ما که سن و سال بیشتری از جوانان دارند و معنی خیانت داخلی، خفه کردن صدای مخالف و تصفیه حزبی را می دانند، بسیار مناسب است. این گروه از مخاطبان میدانند که بسیاری از مبارزان پیش از انقلاب، به دست ساواک کشته نشدند بلکه به دست خودیهای تشکیلات شان کشته یا تصفیه شدند.
پاینده ادامه داد: اینها تجربیاتی هستند که امریکای لاتین و جهان سوم، بهتر می توانند به ما بدهند. اعتماد در این رمان، لفظ یا کلیدواژهای است که بارها تکرار شده است. این رمان القاکننده این معنی است که اعتماد وجود ندارد حتی در تشکیلات مبارزاتی. برای این که این مفهوم را القا کند، هم ۲ راوی برای روایت گذاشته که ما را آونگ وار بین این ۲ صدا، حیران می گذارند. این، آن تاثیر زیبایی شناسانه این رمان است. ما به نویسنده اثر هم نمی توانیم اعتماد کنیم. بنابراین، نام بسیار بامسمایی برای این کتاب انتخاب شده است. رمان «اعتماد» به جای این که شک شما را از بین ببرد، بیشترش می کند و این، با روح پست مدرنش همخوانی دارد.
این منتقد در پایان سخنانش گفت: نکته پایانی من این است که بسیاری از افرادی هستند که بیرون از دانشگاه ها، تدریس می کنند و عبدالله کوثری مترجم این کتاب، یکی از آن هاست که تا حد زیادی، شناختمان از ادبیات آمریکای لاتین را مدیون او هستیم. فقط یک پیشنهاد درباره عنوان ترجمه این رمان دارم. فکر کنم بهتر بود به جای «اعتماد» از «اعطماد» استفاده می شد چون املای عنوان اصلی این کتاب هم میس اسپلینگ دارد و نویسنده از روی قصد، املای لغت اعتماد را به زبان خودش، اشتباه نوشته تا معناهای گفته شده را القا کند.