خبرگزاری مهر- گروه هنر: دن اسکانلون انیمیشن «دانشگاه هیولاها» را برمبنای فیلمنامهای که خودش همراه با دن گرسون و رابرت بیرد آن را نوشتهاند، ساخته است. این انیمیشن که تابستان ۲۰۱۳ اکران شد به عنوان یک فیلم مناسب خانوادگی، توانست مخاطب زیادی را جذب کند و در نهایت فیلمی که بودجه ساختش ۲۰۰ میلیون دلار بود، ۷۴۳ میلیون دلار فروش کرد.
در این انیمیشن بار دیگر شاهد همکاری والت دیزنی و پیکسار هستیم و هرچند بنا بر نقدها و بررسیهای متعدد، فیلمی در حد همکاریهای درجه یک این دو کمپانی بزرگ سرگرمی سازی قرار نمیگیرد، اما نه تنها از مخاطب و منتقدان نمره قبولی میگیرد، که به موفقیت از پس این کار بر میآید.
پیکسار پیش از این هم تصمیم گرفته بود تا برخی از فیلمهایش را ادامه بدهد، اما در ساخت ادامه «ماشین ها» ناموفق ظاهر شده بود. هرچند این ادامه به موفقیت «داستان اسباب بازیهای» ۲ و ۳ نرسید، اما آنقدر قابلیت داشت که در بالای جدول فیلمهای خانواده پسند تابستان جای بگیرد.
منتقدان یک صدا این انیمیشن را ناجی پیکسار خواندند. در شرایطی که این کمپانی محبوب فیلم بسیار ضعیف و کمفروغ «ماشین های ۲» را در سال ۲۰۱۱ و فیلم نه چندان موفق «شجاع» را در سال ۲۰۱۲ راهی سینماها کرد، این بار توانست با ساخت فیلمی دیگر درباره «کمپانی هیولاها» که محصول ۲۰۰۱ بود جای پایش را محکم کند. این فیلم اگر نه ادامه فیلم قبل که از نظر داستانی مقدمه آن و کاری دلنشین و خانواده پسند است.
در این انیمیشن نیز مثل «کمپانی هیولاها»، دوستی غیرمعمول بین سولیوانِ گنده و پشمالو و مایک کوچولوی سبز یک چشم، در مرکز قصه قرار دارد و همین دوستی بین دو شخصیتی که نه از نظر ظاهر و نه از نظر فکری شبیه هم نیستند، فراز و فرودهایی را به وجود میآورد که جالب توجه است. این بار اما تیم سازنده تصمیم گرفت که به داستان آشنایی مایک و سولیوان بپردازد.
از دیالوگهای خندهدار و البته در بعضی اوقات پر مغز تا ترکیببندیها و حرکات عالی دوربین را در این فیلم نمی توان نادیده گرفت. ویژگی پررنگ انیمیشنهای پیکسار یعنی توجه به روان و افکار شخصیتها از طریق حرکات بدن و صداپیشگی عالی از نقاط بسیار برجسته این فیلم است.
گرچه فیلم به هیچ وجه برای والدین خسته کننده نیست، اما مضمونی کودکانه دارد و درسهایی درباره ارزش دوستی، همکاری و ایمان به خود و دیگران به آنها میدهد. داستان «دانشگاه هیولاها» قابل پیش بینی است، اما به بیننده فرصت میدهد تا کمی بیشتر در پیام آن دقیق شود و بالاخره گرچه «دانشگاه هیولاها» به شدت برای بینندگان کم سن و سالتر جذاب است، اما آنهایی که هنگام کودکی از تماشای «کمپانی هیولاها» لذت بردهاند، نباید از لذت دیدن «دانشگاه هیولاها» در دوران جوانی شرمنده شوند.
قصه از کجا شروع شد؟
داستان با مقدمهای که کودکی مایک را به تصویر میکشد آغاز میشود و مایک را در شکل و شمایلی نشان میدهد که اصلا شبیه یک هیولای ترسناک نیست. بنابراین مایک تصمیم میگیرد تا با سختکوشی بسیار برای وارد شدن به دانشگاه و تبدیل شدن به بهترین ترساننده دوران تلاش کند. یازده سال بعد، مایک در دانشگاه هیولاها درس میخواند و با رندی بوگس یک هیولای بنفش عینکی و یک هیولای بزرگ آبی و پشمالو همکلاسی است .
مایک سخت درس میخواند، اما «سالی» که از یک خانواده سرشناس ترسانندهها میآید و یک غول بزرگ با دو شاخ است، رقیبی جدی است که به توانایی ترسانندگی طبیعی خود اعتماد دارد. در امتحان پایانی، مایک و رقیبش سالی نمیتوانند توجه استادشان خانم هارداسکرابل را که یک هزارپای بزرگ و با شخصیت است، جلب کنند. آنها موفق نیستند و این شکست باعث می شود سالی از انجمن غرش امگا هم کنار گذاشته شود. مایک باید ترسناکی خودش را با تشکیل یک تیم و شرکت در مسابقات به اثبات برساند. در این راه انجمن کافه اوزما که قبلا از برنامه ترس کنار گذاشته شده بودند با وی همراه میشوند.
آنها اول برای تقلب گروهی دیگر شکست میخورند اما در مسابقات باقی میمانند و با وجود تحقیری که از سوی دیگران می بینند، دلسرد نمیشوند. با حمایت مایک تیم در دور اول پیروز میشود، اما مایک میفهمد که سالی با تقلب به پیروزیشان کمک کرده است. او از آزمایشگاه مدرسه و از طریق دری مخصوص وارد جهان انسانها میشود تا ثابت کنند می تواند ترساننده باشد. اما در جهان انسانها، بچهها از او نمیترسند.
سالی هم به دنبال او وارد جهان انسانها میشود و به دنبال مایک میگردد. آنها همدیگر را پیدا میکنند و با هم آشتی می کنند اما نمیتوانند از جهان انسان ها خارج شوند. آنها در جهان انسانها گیر افتادهاند چون استادشان در آزمایشگاه را غیرفعال کرده و منتظر است تا مقامات مسوول برسند. مایک می فهمد برای باز کردن در باید جیغ بزنند تا با انرژی حاصل از آن در باز شود و آنها به دنیای خودشان برگردند.
سالی و مایک با کمک هم بزرگسالان را میترسانند و مقدار زیادی انرژی جیغ تولید میشود که به آنها اجازه میدهد تا به آزمایشگاه بازگردند. کار آنها منجر به اخراجشان از دانشگاه میشود، اما اعضای دیگر کافه اوزما اجازه پیدا میکنند تا به دانشگاه بازگردند. مایک و سالی در شرکت هیولاها مشغول کار میشوند و سعی میکنند در کارشان موفق شوند و بتوانند دوباره عضوی از تیم ترسانندهها شوند .
شخصیتها
یکی از خصوصیات پر رنگ انیمیشنهای پیکسار که در این انیمیشن هم به خوبی مشاهده می شود، نشان دادن ویژگیهای شخصیتها از طریق حرکات بدن و صداپیشگی عالی آنها است که در نهایت کاراکترهایی واقعی، زنده و غیرتکراری خلق میکند. این در حالی است که موجودات عجیب و غریب حاضر در این مجموعه از شخصیت تک چشم گرفته تا غول دو شاخ، همه به نوعی ریشه در اسطورههای باستانی دارند.
مایک وازوسکی: او اصلا چهره ترسناکی ندارد اما از کودکی میخواست یکی از ترسناکترین هیولاها شود. او که در جهان هیولاها زندگی میکند، هرچند از خانواده یک چشم هاست، اما ریز جثه است و با رنگ سبز زیبا و دست و پای لاغرش بیشتر خنده دار است تا ترسناک. اما او باهوش است و برای هر کار راه حلی پیدا می کند. مایک حالتی افتاده دارد، مثل اردک میدود و حالتهای صورتش در زمان خوشحالی یا عصبانیت، خنده آرامی روی لب مینشاند.
سالیوان: او از نیروی ترسانندگی ذاتی بالایی برخوردار است اما معمولا درست رفتار نمی کند و تنها به زور و استعداد خود تکیه دارد و درس نمیخواند. او که از یک خانواده برجسته و محترم میآید غرش مهیب و حضور چشمگیری در صحنه دارد منتها فاقد تکنیک بازیگری است. سرخوشی، پرانرژی بودن و کلهشقی سالی در حرکاتش موج می زند. نحوه راه رفتناش و بعد استفاده از یک مداد به عنوان خلال دندان در حالی که پاهایش را هم روی میز دراز کرده، از جزییاتی است که شخصیت او را معرفی میکند.
این دو اولین بار در محل ثبت نام برنامه «مترسکها»، همدیگر را ملاقات می کنند. تضاد بین این دو باعث درگیر شدن آنها در برنامه و اخراجشان می شود. تنها راه برگشتشان تشکیل یک تیم با چهار هیولای دیگر و برنده شدن جایزه سالانه «بازیهای ترسناک» است.
شخصیتهای فرعی: شخصیتهای فرعی هم از نقاط قوت «دانشگاه هیولاها»ست و طراحی آنها یکی از مواردی است که بیننده را جذب فیلم میکند. برای مثال میتوان به گروه اوزما کاپا اشاره کرد که شامل بیخاصیتترین هیولاهای دانشگاه میشوند و مایک مجبور است با همراهی آنها پیروز مسابقات ترس شود.
صداپیشگان
گروه صداپیشگان این انیمیشن درجه یک هستند. از استیو بوچمی تا بیلی کریستال و هلن میرن و جان گودمن. در حالی که برای بزرگترها حاضر جوابی مایک و سولیوان بیشتر از خود داستان فیلم جذاب است، بیلی کریستال و جان گودمن به راحتی از پس نقشهایی که دوازده سال قبل به خوبی آن را ایفا کردند، برمیآیند.
کیفیت انیمیشن
جیمز برایندلی منتقد ورایتی در این باره مینویسد: انیمیشن کامپیوتری سالها پیش وقتی مایه تعجب و شگفتی بسیاری از بینندهها شد، اوج خود را تجربه کرد. این روزها خیلی به ندرت به جزییات فنی کارهای انیمیشنی توجه میکنیم چون هر انیمیشنی که ساخته میشود از بهترین تکنیکها استفاده میکند. همان طور که از پیکسار انتظار میرود «دانشگاه هیولاها» از کیفیت استانداردی برخوردار است، ولی مثل همیشه نتیجه استفاده از تکنیک سه بعدی در این فیلمها قطعی نیست.
نسخه دو بعدی تصاویری شفاف و پر از جنب و جوش را به بیننده تقدیم میکند. برخی فیلمهای کارتونی با تکنیک سه بعدی جذابتر میشوند، اما مطمئن نیستم که بشود چنین ادعایی را در مورد «دانشگاه هیولاها» بیان کرد. منتقد دیگری نیز تنها نقطه ضعف فیلم را تماشای آن با عینکهای سه بعدی خوانده است.
پیشینه «دانشگاه هیولاها»
۱۲سال پس از موفقیت انیمیشن «کمپانی هیولاها»، «دانشگاه هیولاها» موفقیتی را به دست آورد که بیش از هر چیز آن را مدیون فیلم قبلی یعنی «کمپانی هیولاها» بود.
دَن اسکانلون و دیگر همکارانش در نوشتن فیلمنامه، موضوعی را که پیت داکتر در «کمپانی هیولاها» آغاز کرده بود، مورد توجه قرار دادند. پیت داکتر پیش از کمپانی هیولاها» نوشتن «داستان اسباببازیهای» ۱ و ۲ را در کارنامه داشت و بعد با «وال-ای» موفقیتش را تثبیت کرد. اسکانلون اما یکی از اعضای تیم نویسندگان «ماشینها» بود و ساخت این انیمیشن سکوی پرتابی برای او بود که هر چند نتوانست در حد خیلی بالایی از آن استفاده کند، اما در مجموع موفقیت کمی هم از آن به دست نیاورد.
پیام انیمیشن
داستان رقابت و تلاش، دشمنی و دوستی، شکست و موفقیت نکته های کلیدی این انیمیشن برای بچهها هستند. تاکید بر همکاری، لزوم خودباوری، اهمیت کارگروهی، تلاش برای رسیدن به آرزوها، تسلیمنشدن در برابر موانع و حتی لزوم تنبیه خلافکار -حتی اگر خلافکاران ما شخصیتهای محبوب بیننده باشند- بخشی از پیامهای بسیاری است که این انیمیشن در خود نهفته دارد.
این که ره صد ساله را نمیشود یک شبه رفت، زور بازو به تنهایی هیچ چیز نیست و مغز متفکر می تواند مشکلات را حل کند، با سخت کوشی و تلاش میتوان به هر چیزی رسید اما باید هیچ گاه ناامید نشد و کار گروهی و هماهنگی، پیامهایی است که این انیمیشن به کودکان میدهد.
با این حال یک کارکرد مهم دیگر برای این انیمیشن در نظر گرفته شده و آن مبارزه با ترس در کودکان است. دکتر اسکندری استاد دانشگاه علامه طباطبایی در نخستین برنامه پویش فرهنگسرای فردوس که با موضوع نقد و بررسی انیمیشن «دانشگاه هیولاها» برگزار شد، در بررسی این کارکرد گفته است: این انیمیشن در مبارزه با ترس کودکان نقش محوری و اصلی دارد و موجب میشود تا در مقطعی از سنشان که ترس بخشی از وجود آنها را تشکیل میدهد، با این عنصر به نحو دیگری روبه رو شوند.
نظر منتقدان
فیلم «دانشگاه هیولاها» نقدهای مثبتی را از سوی منتقدان دریافت کرده است. وبسایت نقد راتن تومیتوز بر اساس ۱۸۲ نقد مختلف به آن امتیاز ۷۸ درصد و ۶.۸ از ۱۰ را اختصاص داده و نظر کلی سایت درباره فیلم به این شرح است: به درجه بهترین تلاشهای کمپانی پیکسار نمیرسد، اما هنوز بامزه است و یک سرگرمی خانواده خوب برای بینندگان تمام سنین است.
وبسایت متاکریتیک نیز با استناد بر ۴۱ نقد مختلف به این انیمیشن امتیاز ۶۵ را داده است. تماشاچیانی که توسط سینما اسکور مورد سوال قرار داده شدند به فیلم امتیاز A دادند. به گفته دیزنی، تماشاچیان فیلم ۵۶ درصد زن و ۶۰ درصد زیر سن ۲۵ سال بودند. خانوادهها ۷۳ درصد تماشاچیان این فیلم را تشکیل دادند و نوجوانان نیز ۱۵ درصد از بینندگان آن بودند. فیلم برای تمام سنین خوشآیند بود.
نقد مت زولر سایتز از شیکاگو سان-تایمز
اگر نگران بودید که کمپانی غول انیمیشن یعنی پیکسار دارد بیش از حد از همان منابع همیشگی استفاده میکند و قسمتهای بعدی همان فیلمها از جمله «داستان اسباببازیهای ۳» و «ماشینهای ۲» و غیره را میسازد، اعلان خبر ساخت قسمت بعدی فیلم معروف «کمپانی هیولاها» احتمالا برایتان خیلی جالب نبوده است. اما خوشبختانه نتایج بسیار خوب بودهاند. فیلم «دانشگاه هیولاها» که در آن شخصیت گوبلین یک چشم با صدای بیلی کریستال و شخصیت پشمالوی آبیرنگ با صدای جان گودمن تبدیل به دانشجویان دانشگاه میشوند به روحیه فیلم اصلی وفادار باقی میماند و لحن آن را دنبال میکند.
شخصیتهای سالی و مایک افرادی به شدت غنی هستند و از نظر روانی، زبان بدنی و اجرای صدایی تا سر حد کمال به تصویر کشیده شدهاند، آنها «واقعی»تر از قهرمانهای لایو اکشن تقریبا تمام فیلمهای پرفروش تابستانی دیگری هستند که این کمپانی طی سالیان تولید کرده است. سانی در این فیلم نسبت به فیلم اول لاغرتر است و همان انرژی دیوانهوار نیک نولتی جوان را داراست.
شخصیتهای مکمل نیز به همان اندازه زنده و پر انرژی هستند. مانند شخصیتهای کمدیهای کلاسیک پرستون استرجز یا ارنست لوبیچ. آنها به عنوان چند کاریکاتور وارد فیلم میشوند و در پایان به عنوان افرادی کاملا شکل گرفته از آن خارج میشوند، همان نوع افراد (هیولاها!)یی که اگر آنها را در زندگی میشناختید همیشه با لذت به یادشان میافتادید.
«دانشگاه هیولاها» از آن دسته فیلمهایی است که به آسانی ممکن است ارزشهایش نادیده گرفته شوند. عمیق نیست و سعی هم نمیکند باشد، اما اهدافش زیاد و متنوع هستند و به تمامی آنها با وقار خاصی دست پیدا میکند. اگر یک فیلم ورزشی دیده باشید میدانید همه چیز چطور باید پیش برود و فیلم به تمام آن چیزهایی که انتظارشان را دارید سر میزند اما هیچوقت از طریق بدیهیترین راه به مقصد خود نمیرسد.
این انیمیشن به حدی با نحوه فیلم دیدن تماشاچیان امروزی هماهنگ است که بعضی مواقع به نظر میرسد دارد انتظارات ما را پیشبینی میکند و آنها را به نحوی قلقلک میدهد که بعدا پاسخهایشان را با رضایت ما فراهم کند. هنگام تماشای «دانشگاه هیولاها» هرگز این احساس به بیننده دست نمیدهد که دن اسکانلون کارگردان، نویسندگانش، صداپیشگانش یا ارتش انیمتورهایش دارند علاقه ما نسبت به فیلم اول را در یک مکان خلاقیت حقیقی قرار میدهند.
هر لحظه شامل پنج یا شش چیز است که میتوان از آنها تجلیل کرد: یک جمله خوب، یک صحنه جالب، هجومی از جزییات دقیق، یک آهنگ یا حرکات دوربین. این فیلم ممکن است بتواند به کودکان و شاید حتی بزرگسالان یادآوری کند که حقیقتا صادق، قابل احترام و وفادار بودن یک نکته مثبت است.
وقتی شخصیتها از میانبرهای اخلاقی استفاده میکنند، اگر گیر بیفتند به شیوهای که به نظر کاملا عقلانی میرسد مجازات میشوند و اگر هم گیر نیفتند وجدانشان کار مجازات را انجام میدهد و شخصیتهایی که مشخصا هیچ وجدانی ندارند هم بدترین شخصیتهای فیلم هستند. فیلم «دانشگاه هیولاها» به شیوه آرام خود بهترین نوع سرگرمی خانوادگی است. پیکسار ممکن است دیگر همان سرعت همیشگی را نداشته باشد، اما تکنیکش بینقص است.
نقد جیک کویل از اسوشیتدپرس
پیکسار هم چیزی درباره انتظارها میداند. به خاطر شاعریِ مهربانانه «بالا»، رومنس کهکشانی «وال-ای» و نمایش هنرمندانه «راتاتویی» و چندین فیلم دیگر، انتظارات از پیکسار که یکی از نقاط عطف فرهنگ عامیانه است بسیار بالا هستند. اما اخیرا این استودیو نتوانسته به استاندارد بالای خاص خود وفادار بماند. فیلم «دانشگاه هیولاها» بعد از دو فیلم متوسط یعنی «ماشینهای ۲» و «شجاع» ساخته شده است که هر دویشان آن خلاقیت معمولی پیکسار را نداشتند.
این فیلم نه بازگشتی شجاعانه به سمت فرم سابق و نه یک تلاش شکستخورده دیگر است، بلکه داستانی جذاب و رنگارنگ است. وفور قسمتهای دوم و سوم همان فیلمهای قدیمی، مطمئنا برای استودیویی که از اصیل بودن تجلیل میکند نکته جالبی نیست، اما «دانشگاه هیولاها» خوشآیند، با انیمیشنهای دوستداشتنی و یک سرگرمی خانوادگی خوب است. یکی از دلایل بزرگ این مسئله هم این است که تیم وازووسکی و بیلی کریستال یکی از بهترین تیمهای صداگذاری کارتون در تاریخ انیمیشن است.
اگر «کمپانی هیولاها» یک فیلم بامزه محل کار بود، «دانشگاه هیولاها» کمدی کمپ دانشگاه است. شخصیتها که از نظر قابلیتها و بیولوژی بسیار با هم متفاوت هستند، همگی در حال پیدا کردن مسیر خود در زندگی هستند و اغلب این کار را با تنوعهای جالب از مسیرهای مورد انتظار همیشگیشان انجام میدهند. دن اسکانلون کارگردان فیلم که یکی از هنرمندان قدیمی کمپانی پیکسار است، زندگی در دانشگاه را با جزییات فراوان و اشارههای زیرکانه پر کرده است.
در نهایت، این فیلم درسی را که به طور تعجب آوری تیزبینانه است درباره حقیقتهای سخت زندگی و استعدادهای محدود به ما یاد میدهد. استعداد داشتن هنوز هم یکی از تمهای موضوعی جالب کمپانی پیکسار باقی مانده و پیش از این نیز آن را در فیلمهایی از جمله «خارقالعادهها» و «راتاتویی» دیدهایم. اما «دانشگاه هیولاها» علاوه بر این به ما درسی راجع به ارزش بالای تعهد و پشتکار نیز میدهد.
این فیلم پیکسار ممکن است به اندازه بعضی از دیگر فیلمهایش با استعداد نباشد، اما بعضی مواقع فقط «خوب بودن» هم مشکلی ندارد.
گزارش از مازیار معتمدی