به گزارش خبرگزاری مهر، مراسم گرامیداشت روز سعدی با عنوان «سعدی، راوی صادق فرهنگ ايرانی» عصر دیروز دوشنبه ۳۱ فروردین با حضور محمد دهقانی استاد دانشگاه و سعدیپژوهش در فروشگاه مرکزی شهر کتاب برگزار شد.
دهقانی، در ابتدای این برنامه، در پاسخ به سوال كه چرا به سعدی، شيخ اجل ميگوييم، اظهار داشت: تصوری كه همه ما از سعدی داريم، يك مرد جاافتاده، پخته و كامل است كه كودكی، نوجوانی و جوانی نداشته به همين دليل به سعدی ميگوييم شيخ و آن هم نه يك شيخ معمولی بلكه يك شيخ بزرگ و اجل. اين صفت آنقدر با نام سعدی پيوند خورده است كه در فرهنگ و ادبياتمان، شيخ اجل ديگری نداريم.
وی با اشاره به موضوع و عنوان اين نشست با نام «سعدی، راوی صادق فرهنگ ايرانی» گفت: سعدی، برای ما فقط يك شاعر نيست؛ او سخنگوی وجدان جامعه ايرانی است و به همين دليل است كه بسياری از گفتههای سعدی به صورت مثل سائر درآمده و آن ها را گاهی بدون این که بدانيم از سعدی است، به كار می بريم.
این محقق با بيان اين كه جامعه ايران تا يك قرن و نيم قبل با سعدی مشكلی نداشت، گفت: اگر تا پيش از دوره قاجاريه، مخالفتی با سعدی می شده، از نظر فكری نبوده و ادبی و زبانی بوده است چون نگرش سعدی به زندگی ايرانيان مطابق با شيوه زندگی حقيقی ما بوده است و ايرانيان به اين زندگی دوگانه عادت داشتهاند و آن را طبيعی می شمردهاند همانطور كه معماری ايرانی ما هم همينطور بوده است و به اندرونی و بيرونی تقسيم می شد.
وي ادامه داد: طبيعی است ما در خلوت، آنگونه نيستيم كه در عرصه اجتماعی يعنی لزومی ندارد من نوعی، در يك جلسه رسمی، طوری بنشينم و طوری لباس بپوشم كه در خانهام اما تعارضی كه درباره شعر و نثر سعدی وجود دارد، موضوعی فراتر از اين است و آن، اعتقادات و رفتارهايی در خلوت است كه كاملاً متفاوت، متضاد و متناقض با رفتارها و عقايدم در عرصه اجتماعی است و نوشتههای سعدی بر اساس اين زندگی دوزيستی ايرانيان است كه البته اين نكته، در آثار شاعران ديگر هم بوده است به عنوان مثال، حافظ می گويد «حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی/ بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم» حافظ در اين بيت می گويد در يك مجلس، حافظ قرآن است و در مجلس ديگری، شرابخوار قهاری كه شراب معمولی برايش كافي نيست و درد می نوشد و اين كار را هم هنر خود می داند چون در اينجا صنعت كردن يعنی هنر به خرج دادن.
شعر تنها محلي بيان انديشههاي ايرانيان بوده است
اين استاد ادبيات فارسی در بخش ديگری از سخنانش گفت: اساساً بی دليل نيست كه شعر برای ايرانی ها اهميت داشته است چون شعر تنها محلی بوده كه ايرانی می توانسته انديشههای خلوت خود را عنوان كند چون برای شاعران، شادي پنهانی فايده نداشته، آن ها می بایست شادی شان را آشكار كنند همانطور كه حافظ می گويد رقصی چنين ميانه ميدانم آرزوست؛ اين كار فقط در شعر امكان داشته و جالب اين است كه جامعه ايرانی اين آزادی انديشه در شعر را می پذيرد برای همين هم هست كه شاعر شهيد يا مقتول نداريم اما تا دلتان بخواهد نويسنده داريم كه محاكمه، اعدام يا سوزانده شدهاند چرا كه نثر با لايه جدی زندگی مردم سر و كار دارد و اگر هم امروز ما گلستان سعدی را ميپذيريم و آن را تحمل می كنيم به دليل يك اشتباه است، اين اشتباه كه فكر می كنيم گلستان، نثر است!
دهقانی در ادامه گفت: اما زمانی كه پای اروپائيان به ايران باز شد و بعد هم ايرانيان در جنگ با روس به سختی شكست خوردند، به اين فكر افتادند كه دلايل اين شكست را پيدا كنند و از آن جا كه ايرانيان عادت دارند كسی را پيدا كنند و ريشه تمام مشكلات و سختی ها را به گردنش بيندازند، سعدی را مقصر همه بدبختی های ايرانيان اعلام كردند در حالی كه بين هنرمند و فرهنگ، رابطهای يكطرفه برقرار نيست و آثار سعدی، محصول همين فرهنگ است.
مترجم کتاب «روانشناسی دین» گفت: در اين جلسه می خواهم بگويم اگر هم سعدی مقصر است، اين تقصير، جنبه فردی و شخصی ندارد و در ضمن منحصر به آثار سعدی نمی شود به عنوان مثال يكی از موضوعات اصلی در ادبيات فارسی، بحث جانستايی و تنستيزی است. ستايش جان و روح در برابر ستيز با جسم و بدن. رودكی در يكی از شعرهايش می گويد مرد مرادی، نه همانا که مرد/ مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد/ جان گرامی به پدر باز داد/ کالبد تیره به مادر سپرد يعنی جسم كه بايد دفن شود، تيره و بی ارزش است! سعدی هم می گويد: تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت/ اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی/ چه میان نقش دیوار و میان آدمیت. يا در جای ديگری می گويد: صورت زيبای ظاهر هيچ نيست/ ای برادر سيرت زيبا بيار.
سعدی که در تقبیح ظاهر گفته، غزل هایی هم در تقدیس جسم و ظاهر دارد
این محقق گفت: و اين سعدی كه اينقدر در تقبيح ظاهر نوشته، غزلهايی دارد كه جسم بی ارزش انسان برايش تقدس پيدا می كند و از هر عنصر ديگری ارزشمندتر می شود. زآن گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد/ از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد/ گفتیم که عقل از همه کاری به درآید/ بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد و گاهی اين كار را با تكرار كلمات انجام می دهد: سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید/ تبارک ا... از این فتنهها که در سر ماست يا در غزل ديگري می گويد: ما را سریست با تو که گر خلق روزگار/ دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم. در غزل ديگری هم می گويد: گر سرم می رود از عهد تو سر باز نپیچم/ تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را. در حالی كه با نگاه امروزی نمی توان باور كرد گوينده اين شعرها همان كسی است كه گفته صورت زيبا به كار نمی آيد.
دهقانی با بيان اين كه غزل، قالبی است كه از آن برای بيان انديشههای خلوت استفاده می شود، اظهار داشت: يكی از ارزشهای ايرانی، نيك نامی است و بسياری از شاعران همچون فردوسی بر اين مهم تكيه كردهاند اما غزلهايی هم از حافظ هست كه خلاف اين را می گويد. مثل آنجاكه می گويد زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر/ تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند. و با اين شعر، ناگهان، بدنامی ارزش می شود! سعدی هم همينطور است و در ساحت اجتماعی، مدافع نيك نامی است آن جا كه در قصايدش می گويد: نام نیکو گر بماند ز آدمی، به کزو ماند سرای زرنگار اما در خلوت و غزلهايش كاملاً متعارض رفتار می كند و می گويد: صوفی سرگردان، در بند نکونامی/ تا درد نیاشامی، زین درد نیارامی.