خبرگزاری مهرـ گروه هنر: کم کم دارد یک سال از روزی که برای تهیه گزارش پشت صحنه به لوکیشن سریال «شمعدونی» رفتم، میگذرد و همین به یاد آوردن آن حال و هوا و فضای آن روز را قدری دشوار میکند، البته اگر قرار بر راستگویی باشد از چهارشنبه چهارم تیر ۹۳ تا به امروز ۱۰ ماه گذشته و هنوز به یک سال نرسیده است.
به هر حال یکی از روزهای گرم ابتدای تابستان بود که حوالی محله قیطریه به ساختمان سه - چهار طبقهای رسیدم که روی آن پارچه ضخیمی کشیده بودند و از همان بیرون و در کوچه میشد حدس زد داخل این خانه خبرهایی است...
وقتی وارد خانه میشوم و از پلهها بالا میروم یاد لوکیشن سریال «ساختمان پزشکان» و ویژگیهای مشابه این دو ساختمان میافتم. اولین نفر سروش صحت را میبینم که مثل همیشه خوش اخلاق و خنده رو است و گرچه مشغول ضبط هستند اما با تکان سر، خوشامدگویی میکند. بی سرو صدا یک گوشه مینشینم و کارشان را تماشا میکنم.
حسن معجونی و امیر کاظمی به همراه سه بازیگر دیگر در این صحنه بازی دارند و یکی از آنها شعری میخواند و این صحنه مدام تکرار میشود: «غیر از هنر که تاج سر آفرینش است....» کاظمی خندهاش میگیرد و کارگردان کات میدهد.
صحت دکوپاژ را عوض میکند و خطاب به خسرو دادگر مرام، فیلمبردار میگوید: «کادرو ببندیم تا بازیهای صورت دیده بشه» حالا به دو تن از بازیگران مهمان میگوید: «بچهها بسته جفتتون هم خیلی باحال شده!»
«غیر از هنر که تاج سر آفرینش است، دوران هیچ منزلتی پایدار نیست» کاظمی مدام خندهاش میگیرد و برداشتهای بعدی از راه میرسند. کاظمی با خنده میگوید: «خانم به خدا فقط امروز اینطوریهها!»
شمارش معکوس دوباره آغاز میشود: صدا؟ دوربین؟ حرکت!
لوسترهای جالبی در گوشههای اتاق به چشم میخورد. مبلهای قرمز باعث طراوت اتاق شده و پردههای سفید طرحدار زیبایی به دیوار آویزان شده است. همچنین چند تابلو زیبای هنری بر دیوار است. به نظر میرسد مهراب قاسمخانی برای طراحی صحنه سریال حسابی خوش سلیقگی به خرج داده است.
رد و بدل شدن دیالوگها ادامه دارد و هنوز در همین سکانس به سر میبریم: «امشب هم خانومشون راهشون ندادن مجبورن اینجا بمونن. پدربزرگم سکته کردن بیمارستانن. خالهام هم اونجاست. -با مامان؟ -نه گم شدن!»
ضبط این صحنه بالاخره به پایان میرسد و بازیگران برای تجدید قوا به طبقه بالا میروند. صحت هم دکوپاژ صحنه بعدی را به عوامل میگوید و آنها مشغول چیدن صحنه و تنظیم نور و صدا و... میشوند.
فرصت خوبی برای گفتگو با معجونی است و او در سخنانی درباره حضور دوباره در تلویزیون بعد از «مسافران» میگوید: در این سریال نقش عطا را بازی میکنم. «شمعدونی» داستان دو خانواده است که عطا و هوشنگ پدر این دو خانواده هستند و محمد نادری نقش شوهر خواهر مرا بازی میکند. من و او مدام با هم کل کل و دشمنی داریم. اما با این وجود در تمام مدت با هم زندگی میکنیم.
وی ادامه میدهد: این سریال با «مسافران» خیلی متفاوت است. در «مسافران» کاراکترها انتزاعی بودند اما شخصیتهای «شمعدونی» اینگونه نیستند اما کمی ویژگی کمیک دارند چون ما مدام به کارهای این شخصیتها میخندیم. کار با صحت هم حس خوبی دارد، چرا که او نویسنده هم هست و در ساخت سریال بسیار مهم است که کارگردان حتما نویسنده هم باشد.
کاظمی هم درباره این تجربه حرف دارد: سعید پسری عصیانگر است و به خاطر شرایط سنیاش مدام به رشتههای مختلف سرک میکشد و از این شاخه به آن شاخه میپرد. دوران سربازیاش به پایان رسیده و حالا بیکار است و هرجا سر میزند کار مناسبی پیدا نمیکند. همین باعث میشود او به سراغ بحثهای خودشناسی برود. در حالی که دریافت و باور او از این بحثها سطحی است و تنها به شنیدههایش اکتفا میکند و دست به کارهایی میزند که از پایه غلط است. همین مساله اتفاقات خندهدار و موقعیتهای کمیکی را در داستان رقم میزند.
بازیگر «وضعیت سفید» تأکید میکند: متن این سریال بسیار قوی است. من پیش از این اگر یک بازیگر میگفت فیلمنامهای را خواندم و خندیدم باورم نمیشد و میگفتم چطور وقتی یک موقعیت خلق نشده است روی کاغذ خندهدار به نظر میرسد اما واقعا در «شمعدونی» برای خود من این اتفاق افتاد. کمدی یعنی وقتی متن را میخوانی برای خودت جذابیت داشته باشد و این به خاطر هوشمندی نویسندگان سریال است.
صحت به شدت مشغول خواندن متن سکانس بعدی است. رضا کریمی مدیر تولید پروژههای او نیز در ساختمان حضور دارد و به این نکته اشاره میکند که این بار هم در سریال یکی از نقشهایی را که در قسمتهای میانی به سریال اضافه خواهد شد، ایفا خواهد کرد.
بازیگران این صحنه علاوه بر سه بازیگر مهمان، محمد نادری و ویدا جوان هستند و نازنین خزایی طراح لباس، لباس جوان را چک میکند. این بار هم در سریال سروش صحت برای پوشش خانمها از رنگهای شاد و متنوع استفاده شده است.
همه سر جای خود قرار میگیرند، علیرضا نوروزیان مدیر صدابرداری، صدا را چک میکند. حواس دادگر مرام به دوربین جمع است و صحت فرمان حرکت میدهد.
محمد نادری در تصویر شناختهشده نیست اما با همین چند دقیقهای که بازیاش را تماشا میکنم، به نظر میرسد حسابی سمپات است و میتواند تجربه موفق بهنام تشکر -که زمان بازی در «ساختمان پزشکان» در تصویر شناخته شده نبود- تکرار کند.
به عنوان نقش اصلی سریال با نام هوشنگ، روان و راحت دیالوگهایش را میگوید: «زحمت کشیدن گل آوردن. بله گل قشنگی هم هست» دسته گل را برمیدارد و روی میز میگذارد. اما حالا دیگر بین او و شخصیت سارا و سه بازیگر دیگر که به نظر میرسد خواستگار هستند، دسته گل بزرگ قرار گرفته و نمیتوانند همدیگر را ببینند!
از جایش بلند میشود و دسته گل را جابجا میکند: «فکر میکنم اینجا باشه خیلی بهتره»
حالا نوبت به شخصیت خواستگار میرسد: «تو بیمارستان برای مریضا گل میارن. اونایی که میمونه رو کارمندا میتونن استفاده کنن»
هوشنگ جا خورده: «اینم از اوناس؟!»
حالا مکالمه هوشنگ و همراهان خواستگار شروع میشود: «ایشون چیکاره هستن؟»
- هنرمندن!
هوشنگ: «من چقدر هنرمندا رو دوست دارم، کارشون تو چه شاخهای هست؟»
- هیچ شاخهای! با دوستاشون تو خیابون، تو کافهها و اطراف تئاتر شهر میگردن!
هوشنگ: «دنبال چی!؟»
- هنر!
دوباره نوبت به دیالوگ خواستگار میرسد و او با حرکات خاص چشم و ابرو که خیره شدن بازیگر روبرویی به چشمانش و به خنده نیفتادنش را مشکل میسازد، به سرش اشاره میکند و میگوید: «غیر از هنر که تاج سر آفرینش است، دوران هیچ منزلتی پایدار نیست...!» البته بماند که این صحنه و گفتن این دیالوگ چقدر تکرار میشود...
صحت از بازی نادری خوشش آمده و به او میگوید: «چقدر خوب بود ریاکشنهات. عالی بود»
دوباره وقت استراحت شده و گپی با ویدا جوان میزنم که پس از هدیه «پژمان» حالا سارای «شمعدونی» شده است. او درباره این تجربه اینطور حرف میزند: در «شمعدونی» نقش دختری از یک خانواده متوسط کاملا دیوانه را دارم! ماجرای این دختر پزشک از جایی شروع میشود که امتحان تخصص میدهد اما قبول نمیشود و یک جورهایی به سوژه فامیل تبدیل میشود.
وی یادآور میشود: او شخصیت درسخوانی است و دوست دارد خانوادهاش را راضی نگه دارد. با این حال اعتماد به نفس ندارد و یک جورهایی اعتماد به نفسش کاذب است. او خیلی خوب درس میخواند و زحمت میکشد اما همه چیز را به خاطر فقدان همین ویژگی خراب میکند. سروش صحت کارگردان اثر جامعه شناس خوبی است و مردم ایران را به خوبی میشناسد. در «شمعدونی» هم مسائل اجتماعی بسیاری گنجانده شده و این سریال پر از استعاره است. اگر کسی دقیق سریال را تماشا کند، قطعا کار تأثیرگذار خواهد بود.
دفتر محسن چگینی تهیهکننده سریال هم انگار همین جا است یا او فعلا فعالیتهایش را در یکی از اتاقهای لوکیشن دنبال میکند. فرصت خوبی است تا با او هم گپ بزنم. به ویژه از رویهای بپرسم که انگار در کارهای او ادامه دارد و آن استفاده از چهرههای جدید و شناخته نشده است و این تهیهکننده باسابقه تأکید میکند: فرمول سریال سازی در ایران با سایر کشورهای دنیا فرق میکند برای مثال در آمریکا بازیگران سریالها عمدتا بازیگران جدیدی هستند و شاید کمتر پیش بیاید چهرههای سینمایی در سریالهای آمریکایی حضور داشته باشند اما همه آنها توانمند و خوبند. ضمن اینکه پخش و تولید سریالهای خارجی گاهی تا چندین سال ادامه مییابد بنابراین بازیگر جدید هم به واسطه آن سریال به شهرت و محبوبیت میرسد و به ستاره تبدیل میشود.
وی تصریح میکند: اما در ایران شرایط کمی متفاوت است. در کشور ما بازیگران چهره سینما به تلویزیون میآیند زیرا کمتر پذیرشی برای ورود چهرههای جوان و جدید وجود دارد بنابراین در انتخاب تیم بازیگران سریالهای ایرانی از تلفیق استفاده میشود که ریسک کمتری هم دارد. در واقع تعدادی از بازیگران سریال را چهرههای شناخته شده و گروهی دیگر را بازیگران کمتر شناخته شده تشکیل میدهند. در حالی که من به شخصه معتقدم اگر همه بازیگران جدید باشند، بهتر است اما به دلیل کوتاه مدت بودن زمان پخش سریال و عمدتا تعداد کم قسمتهای آن ممکن است مورد توجه مخاطب قرار نگیرد.
محمد نادری هم که احتمالا با آغاز پخش سریال، روز به روز به شهرتش اضافه خواهد شد هم پای حرفهای ما مینشیند: هوشنگ مظاهری در وهله اول پدر یک خانواده متوسط است و شغل معمولی دارد. اما برخی ویژگیها دارد که مختصات خود او است. او انسانی ساده دل و مهربان است و در عین حال گاه دچار جوزدگیهایی میشود و حرکتهایی میکند که منجر به خراب کاری میشود.
وی ادامه میدهد: ویژگی برجستهای که او دارد این است که فکر و سعی میکند کارهایی را که زیاد به او ربطی ندارد حل کند و همین منجر به خرابکاری میشود. روابط او با خانوادهاش اینگونه است که سعی میکند رابطه صمیمی با بچههایش داشته باشد و فارغ از نگاه سنتی که وجود دارد، با آنها دوست و صمیمی باشد اما باز هم تلاشش برای صمیمی بودن گهگاه خرابکاری به بار میآورد... او همچنین با برادرزنش عطا هم درگیریهای زیادی در طول قصه پیدا میکند.
محسن قاضی مرادی هم که نقش پدربزرگ خانواده را ایفا میکند اینجا است و تازه قرار است گریم شود.
پیش از اینکه او وارد اتاق گریم شود، درباره این تجربه از او میپرسم و این بازیگر دوست داشتنی که حالا با عصا راه میرود، بیان میکند: آقارضا بزرگ یک خانواده است و همه اعضای خانواده او را قبول دارند اما گاهی اوقات کل کلهایی هم با بقیه دارد و دیگران از دست او عاصی میشوند. به این معنا که او گاهی فراموش میکند سنش بالا رفته است و مانند کودکان رفتار میکند.
وی یادآور میشود: این نقش تقریبا در همه قسمتها حضور دارد و از نقشهای اصلی داستان است. البته در مقاطعی هر کدام از نقشها پررنگ و کمرنگ میشوند. در واقع به جز شخصیتهای عطا و هوشنگ که کاملا محور هستند بقیه نقشها حضور نسبتا یکدستی دارند. «شمعدونی» بر طنز موقعیت استوار است. ممکن است در مقاطعی من عصبانی شوم و مخاطب به عصبانیت من بخندد بنابراین الزامی نیست که حتما شخصیت کار بامزهای انجام دهد یا کسی را مسخره کند تا بیننده را به خنده وادارد.
از چهره نگار عابدی که تازه از اتاق گریم بیرون آمده به نظر میرسد نقش شخصیت بلا و شیطانی را بازی میکند. او هم گپی با ما میزند و درباره نقش جدیدش توضیح میدهد: شیرین همسر عطا و عروس خانواده است. او فردی تازه به دوران رسیده است و گاهی بدجنسیهایی هم دارد. به دیگران به ویژه دختر خواهرشوهرش که پزشک است، حسادت میکند اما این ویژگیهای او آنقدر پررنگ نیست که مخاطب، شیرین را نقشی سیاه و منفی ببیند.
وی ادامه میدهد: همچنین او بر تربیت فرزند خود نیز بسیار حساس است و بخشهایی از قصه هم به این موضوع اختصاص مییابد. ضمن اینکه او ماجراهایی را هم به دلیل ازدواج سابق همسرش دنبال میکند. این سریال طنز است و همه شخصیتهای آن به نوعی بانمک و شیرین جلوه میکنند. نویسندگان هم از همین زاویه شخصیتپردازی سریال را انجام دادهاند. در این سریال شخصیتها بیشتر به واسطه قرار گرفتن در موقعیتهای طنزآمیز بیننده را به خنده دعوت میکنند.
حالا قرار است جای دوربینها عوض شود و کار همچنان ادامه داشته باشد. آن روزها جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل در حال برگزاری است و امشب هم ایران با بوسنی و هرزگوین مسابقه دارد. عوامل در تکاپو هستند زودتر ضبط سکانسهای مقرر امروز را به پایان برسانند تا بتوانند به خانه بروند و فوتبال ببینند.
امین قوامی دستیار اول کارگردان که البته برنامهریزی کار را هم برعهده دارد، اینطور به همکارانش قوت قلب میدهد تا سریعتر کار کنند و برای رفتن عجول نباشند که اگر امشب ایران، بوسنی را ببرد همه میتوانند فردا یک ساعت دیرتر سر کار بیایند.
بقیه هم خوشحال میشوند و از این زاویه هم برای ایران آرزوی برد میکنند و البته اینطور جواب قوامی را میدهند که به این شرط که فردا شب آنها را یک ساعت بیشتر نگه ندارند...
تا آماده شدن صحنه، چند کلمهای هم با صحت گپ میزنم و او درباره جدیدترین تجربه کارگردانیاش میگوید: گرچه من نقشهای جدی هم بازی میکنم اما تا به حال علاقهام در کارگردانی به سمت سریالهای طنز مایل بوده اما ممکن است در آینده مسیر من عوض شود. من این متن را به اتفاق ایمان صفایی نوشتم و این سریال بیشتر کار رئالی است که موقعیتهای طنزی دارد. لحظات فانتزی هم برای اینکه کار رنگ و بوی خاص خود را پیدا کند، در آن قرار دادهایم.
زمان تنگ است و صحت میرود تا دوباره ضبط را از سر بگیرند. عوامل به سکوت احتیاج دارند اما انگار خیابان به پیست موتورسواری تبدیل شده و صدای موتور نمیگذارد صدابرداری بدون مشکل انجام شود. همه منتظرند سکوت برقرار شود و من از این فرصت استفاده میکنم و با همه خداحافظی میکنم و به سمت خانه میروم.
نخستین قسمت از «شمعدونی» شب گذشته شنبه پنجم اردیبهشت از شبکه سه سیما پخش شد و از این پس شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۱:۱۵ روی آنتن میرود.
راستی تا یادم نرفته این را بگویم که آن شب ایران بازی را به بوسنی واگذار کرد و لابد اهالی «شمعدونی» نتوانستهاند صبح پنجم تیرماه یک ساعت بیشتر بخوابند!
گزارش از مریم عرفانیان