خبرگزاری مهر- گروه هنر: سرآشپزهای شركت كامپیوتری پیكسار با همکاری رستوران بزرگ والتدیزنی با ساخت انیمشن «راتاتویی» نشان دادند که میتوانند یك غذای خوشمزه برای همه سلیقهها بسازند به همین دلیل راجر ایبرت منتقد معروف، این انیمیشن كامپیوتری را با یك غذای مقوی و خوشمزه مقایسه میكند، که خیلی هم خلاف واقع نیست؛ ترکیبی از قصه جذاب، فضاسازی خوب، كاراكترهای بانمك و دوست داشتنی، رنگ و صحنه پردازی های تماشایی و شوخی های كلامی بامزه که البته باید به جمع این ها یك تصویرپردازی خوب را هم اضافه كنید.
براد بیرد کارگردان این اثر بعد از «خانواده شگفتانگیز» و موفقیت عظیم آن، «ماشینها» را روانه اكران كرد كه نتوانست موفقیت مالی و اقتصادی اثر قبلی را تكرار كند اما هشتمین همكاری مشترك انیمیشنی پیكسار و دیزنی یکی از نقاط اوج در دهه اول هزاره سوم بود. آن فیلم هم به جز فروش و موفقیت اقتصادی بالای خود، تحسین منتقدان را برانگیخت و در مراسم اسكار مورد تقدیر قرار گرفت.
برای ساخت این معجون فرانسوی-آمریکایی کمپانی پیکسار از الگوهای خودش استفاده میکند که یکی از آنها تعقیب و گریزهای ماهرانه و نه چندان تند و تیز و خشن است. همه اینهاست که موجب می شود تا این فیلم نیز از همان لطافت خاص پیکساری برخوردار باشد.
«راتاتویی» یک غذای فرانسوی است که با ترکیب سبزیجات مختلف پخته شده، از کلمه «تویلر» به معنی جوشآوردن و کلمه «راتا» که کلمهای عامیانه در ارتش فرانسه به معنای دم کرده چاق است، میآید اما از آنجایی که «رات» به معنی موش هم در همین اسم جا دارد، به نوعی تلمیحی به موش هم دارد.
«راتاتویی» را می توان بی شک به عنوان یکی از بهترین انیمیشنهای پیکسار خواند. انیمیشنی که کارگردانش با مهارت و تجربه خاصاش شخصیت موش را به صورت موجودی زنده و واقعی با حرکات و رفتاری همانند انسان- با همان احساسها و نگرانیها – و خانواده و بستگان نشان میدهد. زیبایی و جذابیت این اثر بیشتر مرهون خلق صحنههای هنری، خلاقانه و بهرهگیری مناسب از قدرت تخیل طراحان و انیماتورهاست. حالت دهان، چشمک زدن و اعمال و رفتار بامزه و خنده دار شخصیتها تا حد زیادی واقعی به نظر میآیند و تماشاگر دچار اشتباه میشود که آیا واقعا با یک اثر انیمیشن روبهروست!
این فیلم برنده بیشتر جوایز انیمیشن سال شد تا به قول آنتون ایگو یکی از شخصیتهای قصه نشان دهد: «هر كسی نمی تواند هنرمند باشد، ولی هنرمند می تواند اهل هر جایی باشد.»
این انیمیشن که درتلویزیون ایران هم به نمایش درآمد، داستان یک موش سرآشپز در نقطه مرکزی انیمیشنی است که توانست اسکار بهترین انیمیشن را در سال ۲۰۰۸ دریافت کند.
براد بیرد متولد ۱۹۵۷ تهیه کننده، نویسنده، بازیگر و کارگردان سخت کوشی است که از ۱۴ سالگی شروع به طراحی کرده و خیلی زود در کمپانی دیزنی به عنوان انیماتور جایی برای خود دست و پا کرده است.
«راتاتویی» هشتمین انیمیشن بلند کمپانی پیکسار است که در قالب اولین محصول مشترک آن با کمپانی دیزنی وارد بازار شده است. پرداخت شخصیتها و کار کسانی که به جای آنها حرف زده اند، در کنار فضاسازی خوب فیلم، از نقاط قوت آن محسوب میشود. مثال زدنی ترین آنان پیتر اوتول در نقش اگو- منتقد گَنده دماغ غذا- است.
داستان این فیلم که کاملا در قلمرو فانتزی می گذرد، حتی موفق شد به قصد سرگرم کردن بزرگسالانی که فانتزی در زندگیشان جای چندانی ندارد، وارد میدان شود و در عین حال کودکان هم از آن لذت بردند.
فرانسوی ها عاشق آشپزی هستند و در فرهنگ فرانسوی، آشپزی، هنر است درست مثل نقاشی و ادبیات و موسیقی. این فیلم برای آنهایی ساخته شده که معتقدند غذای خوب خوردن، تفریحی است كه نباید آن را از دست داد. تفریحی که ارزان نیست ولی واقعا لذتبخش است. این به معنی شكمو بودن نیست، به معنی پاسخ به حس شناخت عطر و مزه است.
بعید است تماشاچی بعد از تماشای «راتاتویی» به طعم خوب و طعم بد فکر نکند و مهم ترین نکتهای که بر آن تمرکز خواهد کرد قطعا این است که آنچه غذا را خوشطعم میكند، میزان عشق و علاقه آشپز به چیزی است که پخته است. پیكسار و دیزنی هم با همین انگیزه با هم همراه شدند تا یک چیز خوشمزه درست کنند و از آنجا که آن را با عشق و علاقه آماده کرده اند، نتیجه اش انیمیشنی خوشمزه است که تماشاچی مزه اش را هرگز از یاد نمیبرد.
قصه از کجا شروع شد؟
رمی موشی است كه در حومه یكی از شهرهای فرانسه زندگی می كند. پدر او رهبر یك دسته موش است. همه موش ها در اتاق زیر شیروانی خانه یك پیرزن تنها زندگی می كنند. رمی وقتی در یک برنامه تلویزیونی با توصیهها و دستورهای خاص «آگوستو گوستیو» سرآشپز مشهور آشنا میشود، میفهمد تنها کاری که می تواند در این دنیا انجام دهد آشپزی است. تركیب چند طعم و رسیدن به طعمهای تازه و بهتر، رنگ های متنوع و بوهای ترکیبی... می تواند همه دنیای او را تشکیل دهد.
این انیمیشن پر است از لحظههای ناب مثلا آشپزی برای یک موش کوچک احتمالا باید با تجربیات متفاوتی همراه باشد و اینجاست که برق آسمان به کمکش می آید و هر چند موجب میشود او و برادرش از پشتبام پرت شوند، اما قارچ او را هم سرخ میكند و طعم دودیای به آن میبخشد که رمی نمیتواند مزه اش را فراموش کند. رمی میخواهد به سراغ آگوستو برود، اما آگوستو بعد از حمله تندوتیز یكی از مشهورترین منتقدان، دق میكند و میمیرد و رمی هم در کنار آدمهای زیادی که از مرگ ناگهانی آگوستوی بیچاره، ناراحت میشوند، زانوی غم بغل میکند.
در همین حین پیرزن متوجه حضور موش ها در خانه میشود و گروه موش ها مجبور به فرار میشوند و رمی از خانواده و گروهش جدا میافتد. او كه كتاب آشپزی آگوستو را از خانه آورده برای مدتی در فاضلاب های شهر پاریس سرگردان میشود اما روح سرگردان آگوستو، از او محافظت می کند و کمک می کند تا این موش سربهزیر و علاقهمند، به آرزویش برسد. او با راهنماییهای روح، خودش را به سطح شهر میرساند و متوجه میشود در پاریس است و رستوران آگوستو همان نزدیكی هاست.
ورود رمی به آشپزخانه با آمدن جوانكی به نام لینگویینی كه نامه ای از آگوستو دارد، هم زمان می شود. او به كار نیاز دارد، اما سررشته چندانی از آشپزی ندارد. از طرف دیگر رمی به هر قیمتی شده میخواهد آشپزی كند. لینگویینی در واقع پسر آگوستو و آدمی دست و پا چلفتی است و به زور توانسته در رستوران كاری گیر بیاورد. سرآشپز اسكینر كه بعد از مرگ آگوستو هدایت رستوران را به عهده دارد از شخصیت های اصلی است و البته كولت هم هست که تنها آشپز زن رستوران و یكی از آدم های جدی آن اطراف است.
طی اتفاقاتی كه در آشپزخانه می افتد رمی و لینگویینی با هم آشنا می شوند. لینگویینی متوجه می شود رمی استعداد خاصی در آشپزی دارد و رمی متوجه میشود كه فقط از طریق لینگویینی می تواند آشپزی كند. رمی موقعیتی پیدا می كند كه قدرت آشپزی خودش را نمایان كند. همه وجود این استعداد آشپزی را در لینگویینی میبینند و همین باعث عصبانیت اسكینر میشود.
اسكینر از طریق نامه مادر لینگویینی متوجه می شود كه او وارث رستوران آگوستو است. اسكینر كه نمیخواهد لینگویینی جای او را بگیرد، به دنبال دلیلی برای اخراج او می گردد، اما لینگویینی روز به روز بهتر می شود و رمی اتفاقی متوجه نامه مادر لینگویینی میشود و در یك صحنه تعقیب و گریز كه بین اسكینر و رمی اتفاق می افتد، رمی برنده میشود و نامه را به دست لینگویینی میرساند. اسكینر اخراج می شود و رستورانی كه دو ستاره خودش را از دست داده بود حالا دوباره به اوج برمی گردد.
منتقدان غذایی هم در اینجا نقش مهمی دارند. آنها درست مثل منتقد فیلم و کتاب به بررسی غذاهای رستوران های مختلف می پردازند و به مردم می گویند که کدام انتخاب و به چه دلیل بهتر است. آنتون اگو منتقدی دراز و اخمو که عملا قاتل گوستو محسوب میشود، دوباره وارد میدان می شود. هر چند او معتقد است یک هنرمند میتواند به هر جایی تعلق داشته باشد اما هرگز در مخیله اش نمیگنجد که این هنرمند از زیر زمین آمده باشد. او که مزه غذا را به عنوان یک شغل دنبال می کند و باید همه چیز را بلافاصله یادداشت کند، تصمیم گرفته با ندادن امتیاز لازم، به كار رستوران آگوستو برای ابد خاتمه دهد اما با خوردن دستپخت رمی، ناگهان متوجه میشود که با چیزی از نوع دیگر روبه رو شده است.
رمی برای او «راتاتویی» پخته؛ یک پیشغذای قدیمی كه دیگر خیلیها خوردنش را فراموش كردهاند. اما همین غذای ساده و قدیمی، ذهن آنتون اگو را به زمانهای دور میبرد و مزه دستپخت مادرش را برایش زنده میکند.
از آنجایی که زندگی بی دردسر پیش نمیرود، انبوه موشهای حاضر در آشپزخانه رستوران آگوستو، اداره بهداشت را به این مکان می کشد و درش را تخته میكند، اما پیام داستان در همینجا نهفته است که می توان از این مرحله گذشت و اگر درست عبور کنی، به مرحله بالاتری هم میرسی... چرا که نه! رستوران بعدی می تواند رستوران «راتاتویی» باشد که متعلق به کسی نیست جز رمی؛ موش آبی كوچكی كه به سرآشپزی حرفهای تبدیل شده است.
صداپیشگی انیمیشن
«راتاتویی» میتواند نمونه بسیار خوبی برای انتخاب درست و بجای صدا باشد و به قول منتقدی، پیکسار بیهوده نامهای بزرگ و پر طمطراق را برای صداپیشگی این فیلم ردیف نکرده است. آنها صداپیشههایی را انتخاب کردهاند که با کاراکترها جور باشند و صداهای شناخته شده- بجای اینکه مثل خیلی از فیلمهایی که در آنها، صداها بیش از آنکه به فیلم کمک کنند، نام صاحبانشان را به رخ می کشند- کاملا با برنامهریزی زیر لهجهای فرانسوی پنهان شدهاند تا به شخصیت پردازی کمک کنند.
پتون اسوالت برای بازی در نقش رمی با تحسین زیادی روبه رو شد و منتقدان به خاطر این که به نحوی اعجاب آوری کاراکتری انسانی به این موش داد از کارش استقبال زیادی کردند.
براد گارت و جِنین گاروفالو که نقش گاستو و کولت را بازی میکنند در زیر لهجه فرانسوی قابل شناسایی نیستند اما چنان به زیبایی صداهایشان را به کاراکتر ها قرض داده اند که ثابت میکنند نامهای بزرگ، میتوانند صداهای بزرگی نیز باشند و نه فقط نام های بزرگی بر پوستر فیلم.
یان هولم به عنوان سرآشپز عالی ایفای نقش میکند؛ گاهی ترسناک و در بیشتر موارد کاملا خنده دار. اما در «راتاتویی» دو اجرای متفاوت وجود دارند که حتی بقیه را هم پشت سر میگذارند: لو رومانو در نقش لینگویینی چنان با احساس ایفای نقش میکند که گویی واقعا بازیگری به نام لینگویینی با صدای خودش در حال بازی است و البته پیتر اوتول بزرگ در نقش آنتون اگو چنان اجرای خارقالعادهای ارائه میدهد که در یک فیلم زنده میتوانست برای او نامزدی اسکار نقش اول به ارمغان بیاورد.
کارگردان می گوید: یكی از بزرگترین افتخارات عمرم این است كه پیتر اوتول قبول كرد بهجای «آنتون اگو» حرف بزند. مطمئنم اگر كسی غیر از او گویندگی این شخصیت عجیب را بهعهده میگرفت، نقشش اینقدر مرموز از آب درنمیآمد. درست است كه تا پیش از پایان فیلم، احساس میكنیم آدم بدی است، اما بعد از این متوجه میشویم آدمی است كه مدتهاست از غذاخوردن لذت نبرده و اخلاقش به همین دلیل تند است.
شخصیتها
رمی: موش كوچك بازیگوشی است که یک استعداد نهفته دارد و پیش از کشف گوستو هم معنی مزه را می فهمید و به سراغ سطل زباله هایی می رفت که میدانست خوردنی ترند. او همواره در تلاش است تا میان خود و بستگانش تعادل ایجاد کند. او یک حس قوی و خطاناپذیر در مورد غذا و خوردنیها دارد. رِمی در عین حال بافرهنگ و باشعور است تا دقیقا شخصیتی بر خلاف برادرش امیل و پدر بداخلاقش دیجانگو داشته باشد که بیشتر به زندگی و اقامت در زبالهها تمایل نشان میدهد و جاهطلبیها و بلندپروازیهای رِمی را نمیپذیرد.
لینگویینی: سادهدل و بیدستوپا است، اما قدر دوستی را میفهمد.
امیل: برادر چاق و بیمصرف رمی نمونهای است از موش هایی که چیزی از ظرافت درک نمی کنند و هر چه گیرشان می آید به خندق بلا می فرستند. برای امیل خوردن برای سیر شدن است.
سایر شخصیت ها: آشپزخانه این انیمیشن در حقیقت همان اجتماع است و نبرد برای بقا، رقابتها، خوب ها و بدی ها را میتوان در آن دید. سرنوشت خیلیها در این آشپزخانه رقم میخورد اما برای این که لطافت کار هم حفظ شود، آدم های این آشپزخانه از جاهای مختلفی وارد صحنه شدهاند: یكی از آشپزها قبلاً در سیرك كار می كرده، دیگری برای یک گروه انقلابی اسلحه حمل می كرده و یکی دیگر در لاسوگاس سابقه کارهای خلاف داشته و در نهایت خود سرآشپز اسكینر، به عنوان یکی از بهترین ضد قهرمانهای انیمیشن، در مرکز توجه قرار می گیرد.
موسیقی
موسیقی فیلم جزو نامزدهای اسكار بود و در واقع از عواملی است که کل اثر را اینچنین بالاتر از سایرین قرار میدهد. مایکل جیاچینو آهنگساز «راتاتویی» که در کارنامه اش موسیقی «خانواده شگفتانگیز» را نیز دارد، موسیقی را در حد سلیقه بچه ها نساخته بلکه موسیقی فیلم که در بعضی مواقع رویکردی به سوی سبک جز دارد، در مواقعی بسیار پر زرق و برق است و در کل، کاملا فرانسوی است.
حتی بسیاری از فیلم های اکشن نیز نمیتوانند بابت چنین موسیقی تا این حد زنده و پر شور به خود ببالند. موفقیت موسیقی فیلم موجب شد تا سیدی موسیقیهای متن فیلم حاوی ۲۴ عنوان منتشر شوند. یک سیدی هم با عنوان «راتاتویی: آشپزی چیست؟ - تور موسیقیایی نواهای خوشمزه» نیز منتشر شده که ۱۲ آهنگ دارد که با الهام از فیلم ساخته شده است.
کیفیت ساخت انیمیشن
تیم انیماتورها در «راتاتویی» کاملا تواناییهایشان را به رخ کشیده اند. مثل همیشه، انیماتورهای دیزنی و پیکسار از ارایه فوق طبیعی کاراکترها خودداری کردند و به سمت شکل منطقیتر و دلچسب تری از طراحی شخصیت رفتند. حرکتها در حالیکه فانتزی و خنده دار هستند، باورپذیر و منطقی نیز هستند. هیچ چیز، حتی شیوه اداره کردن لینگویینی توسط رمی، بیش از حد کارتونی نیست. موشها همزمان بامزه و راحت جلوه میکنند و در مواردی - بخصوص وقتی که بهصورت گروهی نمایش داده میشوند- کاملا شبیه موش هستند.
برای شکل گیری این انیمیشن گروه انیماتورهای فیلم، ماهها در كنار یک سرآشپز حرفهای زندگی و از صبح تا شب به حركات او نگاه كردند. هم آشپزی یاد گرفتند و هم حرکات یک آشپز را زیر ذرهبین گذاشتند. آنها از دیدن آشپزی كلر لذت میبردند و حس «راتاتویی» فیلم را از راتاتوییای به دست آوردند که این سرآشپز مشهور برایشان پخت. در فیلم، وقتی «راتاتویی» را روی میز آنتون اگو میگذارند، خیلی از تماشاگران دلشان میخواهد این غذا را بخورند. در نهایت خود کلر به صورت افتخاری در یک نقش کوتاه به جای یکی از شخصیتهای فیلم صحبت کرد.
برای ساخت شخصیت موشهای فیلم یک متخصص موشها به نام دبی داکومون موشهای شخصیاش را به مرکز هنر و انیمیشن آورد و موجب شد تا انیماتورها تغییرات زیادی در طراحی موشهای فیلم انجام دهند. برای این که صحنه زندگی موش ها درست دربیاید، انیماتورها مثل محقق روی کودها کار کردند و ۱۵ نوع مختلف میوه را فاسد کردند و از تمام مراحل عکس گرفتند. در زمان طراحی موش شخصیت اصلی فیلم یعنی رمی، ۹ مجسمه رسی از آن ساخته شد که سه تای آخری به طراحی نهایی منجر شد.
بیشتر صحنه های فیلم با الهام از اتفاقهای واقعی ساخته شده مثلا در صحنهای که سرآشپز خیس میشود انیماتورها واقعا یک نفر با لباس سرآشپز را درون استخر انداختند تا ببینند کدام بخشهای لباس به بدن میچسبد و کدام بخشها شیشهای میشود.
در این میان چیزی که کاملا مشخص و دیدنی است، شهر پاریس است. جانبخشی پاریس کاملا چشمگیر است. اگر چه شهر پاریس یکی از کاراکتر های زنده فیلم نیست، اما بخاطر تلاش تیم در دمیدن روح پاریسی در جای جای فیلم، حضور پاریس در فیلم، چیزی کمتر از حضور سایر کاراکترهای زنده فیلم نیست.
پیام انیمیشن
انیمیشنهایی كه برای كودكان تولید میشوند، اخلاقیات را سرلوحه کار خود دارند و یكی از مهمترین موارد اخلاقی این است كه برای رسیدن به نتیجه باید سخت تلاش كرد. نكته این است كه براد بیرد برای رساندن این پیام اخلاقی، یك موش كوچك را بهعنوان شخصیت اصلی فیلمش انتخاب میكند كه هم بچه ها به آن گرایش پیدا می کنند و هم ذاتا می تواند با سختیهای زندگی، آسانتر كنار بیاید.
در عین حال در «راتاتویی» هم مثل دیگر انیمیشنهای پیكسار، دو مفهوم جستوجو برای وضعیتی بهتر و اهمیت خانواده، مهمترین پیام را تشکیل می دهند.
شاید اگر وقتی همه آشپزها با دیدن رمی آشپزخانه را ترك كردند، خانواده او به آشپزخانه نمیآمدند و زمام امور مهمترین نقطه رستوران را بهعهده نمیگرفتند، رستوران ناگهان نابود میشد.
مراحل ساخت
ابتدا جان پینكاوا قرار بود آن را بسازد و پنجسالی هم روی داستان و شخصیتهایش كار كرد، اما نتیجه كارش چیزی نبود كه مورد نظر باشد و این شد که از سال ۲۰۰۵ کارگردان اصلی یعنی براد بیرد این کار را در دست گرفت.
براد بیرد پیش از این هم با ساخت انیمیشن «خانواده شگفتانگیز» نشان داده بود كه در ساخت انیمیشنهای جذاب و خانوادگی استاد است اما در «راتاتویی» درجه استادی او به حد كمال میرسد.
او در مقام کارگردان میگوید: روزی كه تصمیم گرفتیم «راتاتویی» را بسازیم، میدانستم كه باید به رستورانهای زیادی سر بزنم و آشپزخانهشان را ببینم. جاهای زیادی را دیدم و بهنظرم رسید رستوران «فرنچ لاندری»، رستوران ایدهآل من است. «توماس كلر»، یك سرآشپز حرفهایست. او هنرمندی است كه وقتی غذا میپزد حس میكنید دارد پیانو میزند. در طول غذا پختن، چنان دقتی میكند كه بعید است هیچوقت دانهای نمك یا فلفل اضافه در دیگهای جوشانش ریخته باشد.
کارگردان میگوید: میخواستم موشهایی كه در فیلم میبینیم، خیلی عادی و معمولی نباشند. نه به «میكی ماوس» فكر میكردم و نه به «جری». دنبال موش تازهای بودم و اگر یكی از دوستان، موشهای شخصیاش را چند روزی در استودیوی ما به امانت نمیگذاشت، شاید موشهای «راتاتویی» اینقدر خوشگل نمیشدند. میدانستیم كه قرار نیست همهچیز این موشها واقعی باشد. چشمها، دستها، دندانها و مهمتر از همه دماغشان را تغییر دادیم تا موشهای منحصربهفردی شوند.
او می گوید: دلم نمیخواست وقتی موشها در یك داستان حاضر هستند، باز هم آدمها همهكاره داستان شوند. بنابراین، همهچیز را تغییر دادم. احساس كردم كه رمی باید یك همدست داشته باشد؛ كسی كه حرفهای رمی را میفهمد و آنها را اجرا میكند. این بود كه لینگویینی را ساختم. یك آدم لازم بود تا حرفهای این موش را گوش كند. دلم نمیخواست آنها با هم حرف بزنند. به نظرم همینكه حرفهای یكدیگر را میفهمیدند، كافی بود.
موفقیتهای انیمیشن
قصه انیمیشن با اقبال زیادی در بین منتقدان روبه رو شد و از معدود دفعاتی شد كه فیلمنامه یك فیلم انیمیشن نامزد دریافت جایزه اسكار میشد اما براد بیرد یك بار دیگر به خاطر فیلمنامه «خانواده شگفتانگیز» هم نامزد جایزه اسكار شده بود. فیلمنامه به شدت منسجم است و با وجود طولانی بودن فیلم که حدود ۱۱۰ دقیقه است، خط روایتی را به خوبی حفظ می کند.
فیلمنامه پر است از كشمكش، كشمكش بین روح آگوستو و رمی، اسكینر و لینگویینی، كولت و لینگویینی، لینگویینی و رمی، رمی و دژانگو و امیل (پدر و برادرش) و در نهایت درگیری ایگو با رمی و لینگویینی. انسجام موجود در فیلمنامه باعث شده هیچ یك از این كشمكش ها از ضرباهنگ خودشان نیفتند و در روند روایت داستان خللی وارد نشود.
فیلم در صحنههایی یادآور فیلم «راکی» محصول ۱۹۷۶ جان جی آویلدسون است و در جایی فیلم «وقتی هری با سالی ملاقات کرد» محصول ۱۹۸۹ را به خاطر می آورد. به «خانواده شگفت انگیز» دیگر محصول براد بیرد محصول ۲۰۰۴ هم ارجاعاتی شده است.
کتابهای زیادی درباره فیلم برای بچهها و بزرگترها چاپ شده که یک کتاب ۱۶۰ صفحهای نوشته کارن پیک، جان لستر و براد بیرد نیز از جمله آنهاست. عروسکها و بازیهای جالبی هم برای شخصیتهای این فیلم ساخته شد. یک بازی ویدیویی که توسط شرکت بزرگ تیاچکیو برای کنسولهای نسل دوم و سوم ساخته شده از جمله اینهاست.
فیلم که با صرف هزینهای حدود ۱۰۰ میلیون دلار ساخته شد، با ۴۷ میلیون دلار فروش در هفته اول پایینترین فروش افتتاحیه را از زمان «زندگی یک حشره» داشت، اما این کمبود را با یک حفظ فروش استثنایی در هفته دوم جبران کرد و از مرز صد میلیون دلار گذشت و در ١٨ روز اول نمایش خود در آمریكا ١٤٣ میلیون دلار فروش داشت و در سطح بین المللی هم موفقیت خوبی كسب كرد.
منتقدان چه گفتند
«راتاتویی» با امتیاز ۸.۷ از ۱۰ در سایت آیامدیبی، در روتن تومیتوز ۹۶٪ امتیاز گرفته و در متاکریتیک از ۱۰۰ نمره ۹۵ گرفته است.
کرک هانیکات از هالیوود ریپورتر : براد بیرد و پیکسار جذابیت را دوباره بدست آورده و خیالانگیزی کلاسیک انیمیشن دیزنی را برده است.
دیوید ادلستین از نیویورک مگزین: براد بهوضوح دلقکهای صامت بزرگ را میشناسد: اسلپاستیکی که او به خدمت میگیرد بالهوار است.
مایکل فیلیپس از شیکاگو تریبیون: شوخ طبعی فیلم در لحظه بسیار شیطنتآمیزتر و جذابتر از بیشتر کمدیهای رده سنی خود است. فیلم شاید انیمیشن و پر از موش باشد اما نبض فیلم به شکل لذتبخشی انسانی است.
کنت توران از لسآنجلس تایمز: راتاتویی بیپروا است. این فیلم خطرهایی میکند و جاهایی میرود که دیگر فیلمها جراتش را ندارند و تخیلات رقیب را به سایه میراند.
لارنس تاپمن از چارلوت آبزرور: سختترین کار در تاریخ ۲۰ ساله پیکسار: ساختن یک موش بدون شباهت به میکی که قابل تحسین باشد.
جک متیوز از نیویورک دیلی نیوز: یک انیمیشن کمدی کامپیوتری پرزرق و برق و فوقالعاده خلاق.
پیتر هارتلب از سانفرانسیسکو کرونیکل: راتاتویی یک کلاسیک است.
دیوید انسن از نیوزویک: فیلمی به غنای یک سس بیرنیز، به تازگی شربت تمشک.
ریچارد کورلیس از تایم: رنگها و تار و پود عالی فیلم به تنهایی راتاتویی را یک صبح سه ستاره میشلن میکند.
پیتر رینر از کریستین ساینس مانیتور: درست مثل فیلم قبلی پیکسار «ماشینها» راتاتویی بیشتر از دیگر حسها نوازش میدهد.
جیمز برادینلی از ریل ویوز: برای والدینی که تابستانشان را با بچههایشان در سالنهای سینما میگذرانند و به دنبال یک فیلم کمتر مردانه در میان فیلمهای تابستانی میگردند راتاتویی یک چیز درست و حسابی است. شاید چنین سوژه عجیب و غریبی برای یك فیلم پرهزینه كارتونی كمی تعجب برانگیز به نظر می رسد، چرا كه موش ها به طور معمول در یك انیمیشن جواب خوب و مثبتی نمی دهند. البته تام و جری را مستثنی كنید!
از این نظر انتخاب براد بیرد كمی غیرمتعارف و شجاعانه است. كار جالبی كه او در این فیلم كرده، این است كه در كنار خلق یك موش با نمك، تلاش نداشته تا او را به طور كامل در هیبت یك انسان به نمایش بگذارد. با وجود این كه رمی حرف می زند اما باز او یك موش است كه طبق قانون نانوشته محصولات كارتونی، می تواند زبان باز كند. راتاتوی در رقابتی تنگاتنگ با شرك ٣ موفق شد اسكار بهترین انیمیشن سال را از آن خود كند.
جاستین چانگ از ورایتی: استفاده از رنگهای چشم نواز، متنوع و مناسب و همینطور نورپردازی متفاوت با آثار پیشین پیکسار از ویژگیهای این اثر جذاب و دیدنی ست. این اثر انیمیشن با این تصاویر زیبا و رومانسوار فیلمهای دیگری چون «پاریس دوستت دارم» (۲۰۰۶) و «دو روز در پاریس» (جولی دِلپی-۲۰۰۷) را تحت الشعاع خود قرار داده است.
اندرو آزموند از نیویورک تایمز: داستانهای جذاب و حیرتانگیز، معمولا، به ذهن آدمهایی میرسد كه صاحب درجاتی از نبوغ هستند. برای همین است كه ایده موش كوچكی كه در حسرت آشپز شدن میسوزد و آشپزی را بهتر از آدمها بلد است، به ذهن كارگردانی رسیده كه انیمیشنسازی را در «پیكسار» آموخته است.
«پیكسار» از همان ابتدای تأسیس، بنا را بر این گذاشته بود كه بهترین انیمیشنها را روی پرده سینماها بفرستد و واقعیت این است كه بهترین انیمیشنهای این سالها، به انیماتورهای این شركت تعلق دارد. چهكسی باور میكرد كه «ماشینهای مسابقه» میتوانند هویتی انسانی داشته باشند؟ یا چهكسی باور میكرد كه یك «موش» بتواند آشپزی كند و دستپخت حیرتانگیزی داشته باشد؟ باور این چیزها آسان نیست و شاید اگر «پیكسار»یها به صرافت ساخت این داستانها نمیافتادند، تا سالهای سال، یك موش آشپز را نمیدیدیم.
و در نهایت جیمز آر. ویتسان مینویسد: سایر فیلمهای انیمیشنی که در این چند سال دیده ایم، ساندویچهای فست فودی هستند که در برابر ضیافت شاهانه راتاتویی بیمزه و آبکی جلوه میکنند.
گزارش از مازیار معتمدی