تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۸۴ - ۱۱:۰۲

خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب : چه زيباست وقتي " دل " به " قربانگاه " عشق مي آيد ، مشعوف و مسرور . آماده است تا " فدا " شود و در سپيدترين فصل از صحيفه " تقدير " به رستگاري و عبوديت و كمال رسد ...

كاش مي توانستيم " عرفان عرفه " را دريابيم تا مهياتر از پيش خود را به " قربانگاه " عشق برسانيم ، آنسان كه ابراهيم خليل الله ( ع ) سالكانه و صادقانه تا خط مقدم " فدا " شدن رفت ، اما " فنا " نشد .  

باري مي انديشم كه همه روز عارف ، مي تواند عرفه باشد و عظمت اين روز سترگ ، از حاشيه تقويم سربرآورده و بر ناسيه تقدير بشر نقش بندد .  

امروز روزي عظيم است و فردا عيدي است همايون و فرخ پي .
به ياد مي آوريم بشارت سبز خالق صحيفه سجاديه حضرت امام زين العابدين ( ع ) را كه ازعرفه  به عنوان " روز محبت و عطوفت خدا " نام مي برند و صريحا مي فرمايند كه : " حتي فرزنداني كه در جنين مادران هستند ، از محبت و الطاف خداوند بهره مند مي شوند ... "  

***

به راستي چگونه مي توان در مقابل آئينه عرفه ايستاد و زلال نشد ؟
و پنجره دل را همچنان بر وقار تماشا بست ؟ آيا اين همه نور براي اثبات صبح كافي نيست ؟  

تا از نردبان " عرفه " بالا نرويم  ، به ارتفاع روحاني " قربان " نمي رسيم ... ، امروز - رشته جانمان را با عشق ، گره مي زنيم  و - فردا ، گره كور تعلقات مادي و فاني مي گشائيم . امروز ، فرصت  اندوختن و فردا موعد دلباختن است : " مقصود من از كعبه و بتخانه توئي تو / مقصود توئي ! كعبه و بتخانه بهانه ... "  

امروز تمام دل از اقيانوس فضل او سيراب مي شود و فردا تمام وارستگي انسان درديباچه زرين هستي رقم مي خورد ، چه زيباست كه حتي تنفس انسان هم به قصد تقرب باشد و پرواز در هواي شكوفه بار ديدار نصيب پرنده هايي گردد كه با تمام وجود عاشقند ، عاشق !

صحراي عرفه !
جايي كه " سعي " مسافران " صفا " را در صعود به خويشتن به خاطر سپرده است ؛ 
در تجلي خانه كلمات من ، اما
همه جا صحراي عرفه است
و جغرافياي آن محدود به يك نقطه از خاك نيست
همه جا حريم يار است و هركه با يار باشد بر بال عرفه به ارتفاع معرفت صعود مي كند ؛
پس سلام به نور
سلام به خوني كه با هدايت دريا ، به رگهاي رود مي ريزد
و قلبي كه در فضاي متلاطم ديدار مي تپد
و درختاني كه سبز و سربلند ، " لبيك گويان " در آستان دوست ، برگ و بر مي فشانند 
فضيلت يعني همين !
كه بهار ، تمام سرسبزي و بالندگي اش را وامدار نفس نفحه بخش نسيم بداند
و نسيم به اين درك وسيع برسد
كه بي اشارت و عنايت خالق مطلق " هيچ " است .
كاش  " قلم " در عظمتگاه عرفه آسماني شود
تا آگاهانه تر " قدم " در قربانگاه عشق نهد ...