به گزارش خبرنگار مهر، نظم امنیتی خلیج فارس به ویژه بعد از خروج انگلیس از منطقه خلیج فارس در سال ۱۹۷۱ میلادی قابل تعریف است. حضور بریتانیا در این کرانه آبی سبب شده بود تا نظم امنیتی این منطقه شکل طبیعی به خود نگیرد. بعد از خروج بریتانیا و در جنگ سرد ایالات متحده آمریکا جای انگلیس را پر کرد.
در دورانی که آمریکا ترجیح می داد نظم این منطقه توسط دولت های همسو با آن تأمین شود، ایران و عربستان در قالب استراتژی دو ستونی نیکسون-کیسینجر تأمین کننده منافع غرب در منطقه بودند. متعاقب انقلاب اسلامی، ایران از این استراتژی بیرون رفت. در دوره جنگ ایران و عراق سیاست مهار توسط آمریکا دنبال شد و دو کشور خارج از نظم امنیتی خلیج فارس قرار گرفتند.
تا کنون نیز نظم امنیتی خلیج فارس بدون حضور ایران و عراق و مبتنی بر چتر حمایتی آمریکا دنبال می شود. نظمی که نتوانسته امنیت را برای کشورهای منطقه به دنبال داشته باشد. چرا که ماهیت این نظم متناسب با نیازهای امنیتی ایالات متحده آمریکاست.
بررسی نظم امنیتی خلیج فارس را در رهگذر تاریخ در گفتگو با پروفسور نادر انتصار رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آلابامای جنوبی آمریکا مورد بررسی قرار داده ایم که در ادامه می آید. کتاب «سیاست کردها در خاورمیانه» از جمله آثار انتصار و جزو منابع مرجع در حوزه مطالعات کردی در خاورمیانه است.
به لحاظ تاریخی برای اولین بار ایده نظم امنیتی خلیج فارس چه زمانی مطرح شد؟ به عبارت دیگر از چه زمانی می توانیم نظم امنیتی خلیج فارس را قابل تعریف بدانیم؟
ریشه های نظم امنیتی معاصر خلیج فارس را می توان در زمان ریاست جمهوری ریچارد نیکسون زمانی که آمریکا شروع به بسط سیاست های خود در خلیج فارس کرد، پیدا کرد. بنیان این سیاست در آنچه که به دکترین نیکسون مشهور است گنجانده شد. وقتی که ریچارد نیکسون در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۶۸ آمریکا به پیروزی رسید، آمریکا به شدت درگیر جنگ ویتنام بود.
تا اوایل سال ۱۹۶۹ شمار کشته های آمریکا در جنگ به ۳۰ هزار نفر رسیده بود و شمار زیادی هم ویتنامی در طرف دیگر کشته شده بودند. همچنین تا زمانی که نیکسون دولت را تحویل بگیرد افکار عمومی مردم آمریکا با ادامه جنگ ویتنام مخالف شده بود. نیکسون در رقابت های انتخاباتی به مردم آمریکا وعده داد که به جنگ پایان دهد و نیروهای آمریکایی را طبق یک جدول زمانی از جنگ خارج کند.
نیکسون در کنفرانس مطبوعاتی خود در ۲۵ جولای ۱۹۶۹ در گوام ایده پایان دادن به حضور آمریکا در جنگ پرهزینه ویتنام را مطرح کرد و شکل گیری چارچوب جدید سیاست خارجی آمریکا را پیش کشید. نیکسون در این کنفرانس شماری از موضوعات و سرفصل ها را مطرح کرد. یکی از مهمترین موضوعاتی که نیکسون مطرح کرد این بود که آمریکا آماده کمک و همکاری دفاعی با متحدان و دوستان خود است اما مسئولیت کامل دفاع از ملل آزاد جهان را به دوش نخواهد گرفت.
این به آن معنی بود که متحدان آمریکا در آسیا باید سهم زیادی از مسئولیت دفاع و تأمین امنیت خود را عهده دار شوند. یعنی اینکه از این به بعد متحدان آمریکا نیروی نظامی حاضر در میدان را باید خودشان تامین کنند و در صورت درخواست آنها آمریکا نیز با ارائه «چتر هسته ای» حمایتی به آنها کمک خواهد کرد. نیکسون با این سخنان زمینه را برای طرح سیاست «ویتنامیزه کردن» خود فراهم می کرد که با این سیاست مسئولیت نبردها در هند و چین از نیروهای آمریکایی به ارتش ویتنام جنوبی منتقل می شد.
وی در ۳ نوامبر ۱۹۶۹ در سخنانی تحت عنوان «خطاب به ملت در جنگ ویتنام» بیشتر درباره دیدگاه جدید خودش درباره نقش آمریکا در جهان توضیح داد. نیکسون در این سخنرانی بیان کرد که آمریکا به کمک های نظامی و اقتصادی خود به کشورهایی که آزادی هایشان مورد تهدید قرار گرفته پایان خواهد داد و این کشورها خودشان باید مسئولیت اولیه دفاع از خودشان را عهده دار شوند. ذکر این نکته اهمیت دارد که نیکسون مداخله نظامی مستقیم آمریکا در درگیری های جهانی را رد نکرد بلکه تأکید بیشتری بر نقش متحدان منطقه ای آمریکا در دفاع از منافع خودشان داشت. با خروج قریب الوقوع انگلستان از خلیج فارس و با در نظر گرفتن این مطلب که شمار نیروهای آمریکا در هند و چین بسیار زیاد شده است، دکترین نیکسون در خلیج فارس به سمت استراتژی جایگزینی یا استراتژی «دو ستونی» برای دفاع از امنیت منطقه حرکت کرد و تکامل یافت. در نظم امنیتی مورد نظر طراحی شده آمریکایی ها، ایران و عربستان سعودی دو رکن و ستون امنیت خلیج فارس بودند که در این میان ایران نقش مسلط را داشت. البته در اینجا نیازی نیست که یادآور شوم بعد از انقلاب اسلامی ایران و سقوط پهلوی در ایران استراتژی دو ستونی آمریکا در منطقه با تغییرات بنیادین روبرو شد.
در سال ۱۹۷۱ انگلستان منطقه خلیج فارس را ترک کرد. از منظر تأثیر نفوذ قدرت های اصلی، از آن زمان به بعد نظم امنیتی خلیج فارس چگونه شکل گرفته است؟
آمریکا نگران بود که خروج انگلیس از منطقه خلیج فارس خلاء امنیتی در منطقه ایجاد کند که مورد استفاده رقیب دوران جنگ سرد واشنگتن یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق قرار گیرد و به نفع آن تمام شود. به همین دلیل در این فضا آمریکا تصمیم به اجرای دکترین نیکسون در منطقه گرفت و این دکترین را از طریق استراتژی موسوم به «دو ستونی» که قبلا به آن اشاره کردم پیش برد. دشوار است که تصور کنیم این استراتژی «دو ستونی» در طول این سالیان طولانی چگونه کار کرده و با وجود پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۹۷۸- ۱۹۷۹ فرو نریخته است. در حال حاضر این امکان وجود دارد که ظهور رقابت منطقه ای بین ایران و عربستان موجب ناکارآمد شدن این استراتژی در خلیج فارس شده باشد. به هر حال کاملا مشهود بوده است که بعد از خروج انگلستان از منطقه ایالات متحده تعهد عمده ای را در قبال امنیت خلیج فارس ایفا کرده است و نقش رهبری در ایجاد نظم امنیتی منطقه را بر عهده گرفته است. بر اساس دکترین نیکسون ایالات متحده آمریکا این کار را با تقویت متحدان منطقه ای خود انجام داده و در عین حال احتمال مداخله نظامی خود در منطقه را همواره در افق دید حفظ کرده است تا در صورت عدم انجام وظایف محول شده به متحدان در منطقه از سوی آنها خودش مداخله نظامی کند.
تاثیر انقلاب اسلامی ایران در نظم امنیتی خلیج فارس چه بوده است؟
با سقوط پادشاهی پهلوی در ایران، جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا نگران احتمال راه یافتن و نفوذ کمونیست ها به ایران و نهایتا افزایش حضور اتحاد جماهیر شوروی در خلیج فاس بود. با این حال دولت کارتر شماری سیگنال مثبت برای دولت انقلابی جدید ایران فرستاد اما این انتظار کارتر واقع بینانه نبود که انتظار داشت همان نظم امنیتی خلیج فارس که در زمان حکومت پادشاهی در ایران وجود داشت ادامه داشته باشد. تصرف سفارت آمریکا در تهران در نوامبر ۱۹۷۹ و حوادث متعاقب آن از جمله جنگ ایران و عراق بر روابط ایران و آمریکا و نظم امنیتی منطقه تاثیرات عمیقی گذاشت.
حمله اتحاد جماهیر شوروی سابق به افغانستان در دسامبر سال ۱۹۷۹ چهره این کشور به عنوان یک قدرت توسعه طلب که قصد افزایش نفوذ خود در خلیج فارس و اقیانوس هند را دارد تقویت کرد و این در حالی بود که آمریکا در منطقه با مشکل از دست دادن یک متحد اصولی به نام شاه مواجه شده بود. کارتر در سخنرانی خود برای اتحادیه ایالت ها در سال ۱۹۸۰ سیاست جدید آمریکا در خلیج فارس اعلام کرد. در این سخنرانی که به «دکترین کارتر» معروف شد رئیس جمهور آمریکا گفت: اجازه دهید موضع خودمان را کاملا شفاف کنیم. هر گونه تلاشی از سوی نیروهای خارجی برای کنترل منطقه خلیج فارس به عنوان حمله به منافع حیاتی ایالات متحده امریکا تلقی خواهد شد که به هر وسیله ای آن را دفع خواهیم کرد از جمله نیروی نظامی. شایان ذکر است که بگویم جیمی کارتر اولین رئیس جمهور آمریکا بود که خلیج فارس و امنیت آن را به عنوان «منافع حیاتی» آمریکا معرفی کرد.
بعد از سقوط صدام حسین دیکتاتور سابق عراق در پی حملات آمریکا، آیا تغییری در تعریف آمریکا از نظم امنیتی خلیج فارس ایجاد شد؟
از زمان پیروزی انقلاب ایران، آمریکا بر یافتن راهکارهایی پیچیده و امکانپذیر برای «مهار» ایران متمرکز بوده است و کارهای زیادی هم در این راستا انجام داده از جمله تحمیل مجموعه ای از تحریم ها که تاریخ آنها به سال ۱۹۷۹ برمی گردد. همچنین با نظامی سازی منطقه و فروش تسلیحات نظامی پیشرفته به متحدان و کشورهای پیرو خود در منطقه حتی آمریکا برای مهار ایران در طول جنگ ایران و عراق به حمایت های مستقیم و غیر مستقیم از صدام هم روی آورد. از زمان سقوط رژیم صدام، آمریکا امنیت خلیج فارس را «ناامنی ایران» تعریف کرده است و همراه با متحدان خود این سیاست را بطور منسجم پیگیری کرده است. سیاست مبتنی بر «ایران هراسی» و نظامی کردن منطقه نتوانسته است منجر به یک نظم امنیتی منطقه ای مطمئنی شود. مثلا بر اساس گزارش «توازن نظامی ۲۰۱۵ » که توسط موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک انگلستان منتشر شده است، عربستان سعودی با داشتن ۸۰ میلیارد دلار بودجه دفاعی بعد از آمریکا و چین بیشترین هزینههای نظامی را در جهان دارد. با این حال می توان گفت که هزینه های سرسام آور نظامی عربستان نتوانسته است منجر به یک عربستان سعودی امن یا خلیج فارس امن شود و حتی بر عکس، منطقه در مقایسه با ۴ دهه قبل بی ثبات تر است.
بطور کلی تعریف آمریکا از نظم امنیتی خلیج فارس چیست؟ آیا این تعریف می تواند امنیت متحدان منطقه ای این کشور را تضمین کند؟
تعریف آمریکا از نظم امنیتی خلیج فارس شبیه به یک هدف متحرک است که بر اساس دینامیک های منطقه و فرا منطقه ای تغییر می کند. در دوران جنگ سرد دینامیک های دو قطبی جهانی و منطقه ای پارامترهای مجموعه امنیتی خلیج فارس را تعریف می کردند. با دور شدن از فضای دو قطبی جنگ سرد و حرکت به سمت یک ساختار قدرت چند مرکزی تر تبعاتی را برای برداشت امنیتی دوره دو قطبی داشته است. برای ایالات متحده آمریکا «تهدید ایران» جایگزین تهدید اتحاد جماهیر شوروی شد که تعریفش هنوز بطور کامل توضیح داده نشده است. این تعریف نه تنها عاری از هر گونه مبانی ماهوی است بلکه دستور العملی است برای درگیری های مداوم و بی پایان منطقه.
آمریکا تاکیدش بر «امنیت دولتی» (State security) متحدانش در منطقه است. اما عواملی که امنیت متحدانش را تهدید می کند عوامل داخلی هم هستند. منظورم این است که دولت های غیر دموکراتیک مطالبات شهروندان خود را نادیده می گیرند. با در نظر گرفتن این حقیقت آمریکا چگونه می تواند این تضاد(حفظ ثبات متحدان در تضاد با دموکراسی) را حل کند؟
امنیت یک مفهوم چند وجهی است. امنیت نظامی که بطور سنتی تعریف می شود تنها یکی از اجزاء پدیده پیچیده تر است. در طول جنگ سرد برای ایالات متحده آمریکا آسان تر بود تا ابعاد غیرنظامی امنیت را با متمرکز شدن اولیه بر روی تأمین کمک های نظامی به کشورهای پیرو خود در جهان سوم نادیده بگیرد. البته این یک سیاست کوته بینانه بود که اثرات متعاقب متعددی هم برای آمریکا در پی داشت. در سال های اخیر برخی از رهبران آمریکا با اکراه به اشتباهاتشان در دوران جنگ سرد اذعان کرده اند. با این حال توبه گرگ مرگ است و آمریکا با حمایت های لفظی از حفظ ارزش های دموکراتیک، بار دیگر به سیاستهای گذشته خود بازگشته و یک «مجموعه امنیتی» ایجاد کرده است که شدیداً وابسته به سرپا نگهداشتن نظام های سیاسی غیر دموکراتیک و قدیمی منطقه است. به نظر می رسد ایالات متحده آمریکا نه تنها قابلیت کنار گذاشتن عادت های قبلی خود را ندارد بلکه قصد این کار را هم ندارد. آمریکا امنیت را در امنیت گذرای رژیم های حاکم در بیشتر مناطق خاورمیانه تعریف کرده است.
گفتگو: پیمان یزدانی-جواد حیران نیا