به گزارش خبرگزاری مهر، نشست مطالعات تفسیری با دو عنوان «تفسیر در جهان مالایا» با حضور دکتر مجید دانشگر، استادیار دین پژوهی دانشگاه اتاگو در نیوزلند و «مطالعات تفسیری در غرب» با حضور خانم دکتر نیلساز ، استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه تربیت مدرس، در بخش مکتوب بیستوسومین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم در باغ کتاب برگزار شد.
نیلساز در ابتدای این نشست گفت: قرن نوزدهم نقطه عطفی در مطالعات قرآنی محسوب ميشود، زيرا رويكرد «نقادانه غيرجدلي» در اين عصر پايهگذاری شد و مطالعه آكادميك قرآن كه از قرن هفدهم با تأكيد بر مطالعات تخصصی عربی در دانشگاهها آغاز شده بود، رونق يافت و از آن هنگام روزبهروز از نشاط و پويايی بيشتری برخوردار ميشود. اين پژوهشهای قرآنی را در نگاهی كلی میتوان در دو دسته «مطالعات پيرامون محتوا و سبك قرآن» و «مطالعات تفسيری» جای داد.
وی ادامه داد: در دسته نخست، بحثهای مختلفی مانند تأثيرپذيری اسلام از ساير اديان، مطالعات لغوی (با دو رويكرد واژهپژوهی تاريخی و معناشناسانه)، مطالعه بر سبک قرآن و تاريخگذاری قرآن مطرح میشود. بيهيچ ترديدی عنوان «تفسيرپژوهی در غرب»، نام «گلدتسيهر» و اثری را كه ما بیشتر با عنوان ترجمه عربی آن «مذاهب التفسير الاسلامي» میشناسيم.»
نیلساز توضیح داد: تفسيرپژوهی بخشی از مطالعات قرآنی در معنای عام است كه از سدههای نخست هجری با رديهنويسی كشيشان مسيحي ــ مانند «رديه يوحنای دمشقی » و «نيكتاس» آغاز شد. رويكرد جدلی كه در رديه نويسيها بازتاب يافته است حدود 11 قرن يعنی از قرن هشتم ميلادی تا قرن نوزدهم، رويكرد غالب در مطالعات قرآنی غيرمسلمانان بوده است. شواهدی از آشنايی با تفاسير را در برخی از اين رديهها میتوان يافت. مانند کتاب «خوان آندرس» با عنوان نوظهور «گمراهی فرقه محمدی و قرآن در آغاز قرن شانزدهم» كه در آن از تفسیر زمخشری و ابنعطیه استفاده شده است. در اين اثر 70 آیه قرآن ابتدا به لاتین آوانگاری و سپس ترجمه شده است.
نیلساز با بیان اینکه در قرن هفدهم هم «ماراچی» کشیش ایتالیایی اقدام به چاپ متن كامل عربی قرآن كرد، افزود: اين چاپ شامل متن كامل رديهای در چهار جلد است كه او در 1691 بر قرآن نوشته بود. همچنين شامل توصیفی از زندگی محمد (ص) و مقدمهای بر قرآن و ترجمهای دقیق به لاتین بود. متن عربی بر اساس موضوع، تقسیم شده و ترجمه لاتین را به همراه دارد و فرازهایی مفصل از متون اسلامی خاص به زبان عربی در حاشیه آمده که گاه ترجمه هم شده است. سرانجام ردیهای مفصل از منظری کاتولیکی آمده است. ماراچی در این چاپ از مجموعه نسخههای اسلامی موجود در کتابخانه واتیکان استفاده کرده است که علاوه بر تفاسير، شامل منابع کلامی، تاریخی و فقهی هم میشود.
این کارشناس علوم قرآن و حدیث ادامه داد: در همين قرن «آندره دوريه» نخستین ترجمه فرانسوی قرآن كه در واقع نخستين ترجمه كامل قرآن به يكی از زبانهای اروپايی بود را به انجام رساند و از تفسيری چون «انوارالتنزيل» بيضاوی و تفسير «الجلالين» استفاده كرد. جورج سيل هم كه يكی از موفقترين ترجمههای قرآن به زبان انگليسی را در قرن هيجدهم فراهم آورد در توضيحات خود به وفور از تفسير بيضاوی كمک گرفته است.»
وی در ادامه به مبحث مطالعات تفسيری پرداخت و افزود:«فعاليتهای خاورشناسان در اين حوزه متنوع بوده است. «تحقیق و چاپ تفاسیر» نخستین بحثی است که میتوان در اینباره مطرح کرد. تفسير بيضاوی، نخستین تفسير كاملی بود كه با تحقيق علمی توسط «فلايشر» در 1846 ــ 1848 به چاپ رسيد. البته اين تفسير به سبب نسخههای خطی متعدد، پيش از آن هم مورد استفاده خاورشناسان قرار گرفته بود. تحقيق و چاپ این کتاب در ابتدا توسط «آرتور جفری»، تحقيق و چاپ مقدمه «الكشف والبيان ثعلبی» توسط گلدفلد و «تفسير ابن وهب» توسط مورانيی به انجام رسید.»
نیلساز در این باره مطالعات روششناختی تفاسير، دیگر مبحث مطروح در «تفسیرپژوهی غرب» گفت:«تحقيق «لوث» در مورد تفسير طبری نخستین تلاش در روششناسی تفاسير است. اگرچه «نولدكه» پيش از آن به اهميت تفسير طبری اشاره كرده بود اما درواقع مقاله لوث بود كه توجه مجامع علمی را به اين تفسير معطوف كرد، زيرا نخستین مطالعه تحليلی با مراجعه مستقيم به تفسير طبری بود.»
وی كتاب «گرايشها در تفسير اسلامي» اثر گلدتسيهر را مهمترین اثر در اینباره دانست و اظهار کرد: اين كتاب در اصل، متن سخنرانيهايی بود كه قرار بود گلدتسيهر به دعوت دانشگاه اپسالا به سال 1913 در سوئد ايراد كند؛ امری كه هرگز تحقق نيافت. اين سخنرانيها كه در 1920 بهصورت كتاب منتشر شد، مروری كلی بر تفاسير اسلامی است. اگرچه هنوز هيچ اثری كه بتواند جايگزين اين كتاب شود از سوی قرآنپژوهان غربی تأليف نشده است، اما بايد توجه داشت كه كتاب گلدتسيهر به هيچ وجه اثری كامل و جامع نيست. او با اشارهای به مراحل آغازين تفسير و تفسير ماثور، اطلاعاتی در مورد تفاسير معتزله، صوفی، شيعی و تفسير در عصر جديد بهويژه در مصر ارائه كرده است.
وی ادامه داد: در دهههای پايانی قرن بيستم، با چاپ تعداد زيادی از متون تفسيری سدههای نخستين هجری و نيز تفاسير كلاسيك يعنی آثار مربوط به قرن چهارم به بعد، مطالعات تفسيری رونق چشمگيری يافت. پژوهش «ژيليو» درباره تفسير طبری، «راجر آرنالدز» و «ژاك ژوميه» بر تفسير فخر رازی، «گوتس» بر تفسير ماتريدی، «پل نويا» بر تفسير صوفيانه، «باورينگ» بر تفسير تُستری و سُلمی از اين نمونه هستند.»
نیلساز افزود: از سوی ديگر تفاسير جديدی كه پيوسته در جهان اسلام تأليف میشود، بهویژه جريانهای نوگرا در تفسيرنگاری كه خاصه در قرن بيستم در مصر آغاز شد نيز حوزهای ديگر برای مطالعات تفسيری خاورشناسان فراهم آورده است. «باليون» مروری كلی بر تفاسير نوشتهشده از 1880 تا 1960 داشته و «جانسِن» به تفاسير مصری پرداخته است. «ژاك ژوميه» بر «مكتب تفسيری المنار»، «ديانگ» بر «تفسير طنطاوي» و «كارتيه» درباره احمد خلفالله كار كرده است. در اين ميان تفاسير غير اهل سنت كمتر مورد توجه قرار گرفته است. جز كتاب «براشر» درباره «تفاسير اوليه شيعه»، در اين زمينه تنها مقالات معدودی نگاشته شده است. پژوهشهايی هم درباره تفاسير صوفيه بهويژه تفسير تُستَری، تفسیر سُلَمی و تفاسير اسماعيلی صورت گرفته است.
وی در ادامه سخنانش اظهارداشت: برخی زير شاخههای تفسير مانند اسباب نزول، نسخ و قصص انبياء نيز موضوع مطالعه برخی خاورشناسان قرار گرفته و آثاری در اين زمينهها تأليف شده است. در اين ميان اثر «ورستيخ» با عنوان «دستور زبان عربی و تفاسير قرآنی در سدههای نخستين اسلامي» از اين ويژگی برجسته برخوردار است كه نشان میدهد مطالعات تفسيری میتواند در تبيين چگونگی تكوين و تكامل ساير رشتههای علوم در اسلام به ما كمك كند. تجربه ورستيخ در رديابی سير تكوين و تطور نحو عربی در تفاسير قرآنی را ميتوان در حوزههای ديگر مانند كلام، عرفان، تصوف و گرايشهای فرقهای نيز پی گرفت.
دکتر نصرت نیلساز در ادامه تاريخگذاری متون كهن تفسيری را بخش مهم در تفسیرپژوهی غرب دانست و توضیح داد: يكی از حوزههای مهم و بحثانگيز مطالعات تفسيری، مسئله صحت انتساب و تاريخگذاری متون كهن تفسيری است. در اين حوزه بهطور كلی سه رويكرد اساسی وجود دارد که عبارتاند از، بررسی و تحليل اسناد، روايات و تحليل سند و متن روايات.
وی درباره بررسی و تحليل اسناد روايات توضیح داد: اين روش مبتنی بر تجزيه و تحليل مطالب نقلشده در كتابهای رجالی درباره راويان و مقايسه سلسله سند روايات در تفاسير گوناگون است. تحليل اسناد تفسير طبری توسط «هورست» در 1951 و بررسی سندهای تفسير ابنعباس توسط «گلدفلد» نمونههايی از مطالعات انجامشده با اين رويكرد است.
نیلساز رویکرد تحليل سند و متن روايات را چنین تشریح کرد: عدهای از خاورشناسان در بحث بر سر وثاقت متون تفسيری و چگونگی نقل شفاهی يا مكتوب اين متون، به بررسی سند اكتفا نكرده، بلكه به بررسی و مقايسه متن روايات نيز پرداختهاند؛ مانند پژوهش «اشتاوت» با عنوان «روايات تفسيری مجاهد بن جبر» كه به سال 1969 در دانشگاه گيبسن ارائه شد. وی برخلاف هورست كه تنها به بررسی سند پرداخته بود، متن روايات تفسيری را نيز مورد مطالعه و بررسی قرار داد و تفسير مستقل منسوب به مجاهد را با روايات تفسيری مجاهد در تفسير طبری و نيز تفسير منسوب به سفيان ثوری و تفسير عبدالرزاق صنعانی (م 211) از معمر بن راشد (م 153)، مقايسه كرد. «ليمهاوس» نيز از بررسی و تحليل متن و سند نقلهای مختلف تفسير مجاهد برای تبيين مراحل پيدايی تفسير و شكل انتقال ميراث تفسيری بهره برد. «برگ» هم اسانيد و متن روايات تفسيری ابنعباس در تفسير طبری را برای پاسخ به پرسش چالشانگيز وثاقت متون تفسيری بررسی كرد.
این استاد علوم قرآن و حدیث، درباره «تحليل ادبي» و تفسیر پژوهی غرب گفت: خاورشناسانی كه در صحت اسناد ترديد جدی دارند و معتقدند راويان يا تدوین گران كتابهای اوليه، اسناد را جعل كردهاند تا بر تقدم تاريخی متنی متأخر، و در نتيجه وثاقت و اعتبار متن دلالت كند، برای تاريخگذاری احاديث، با ناديده انگاشتن اسانيد روايات، صرفاً متن را مورد بررسی قرار ميدهند. نخستين كسی كه اين شيوه را به طور گسترده در حوزه متون تفسيری كهن بهكار گرفت، «جان ونزبرو» بود. وی با نامعتبر خواندن «اسناد» در تاريخگذاری متون تفسيری، اين فرضيه روششناختی را مطرح ساخت كه به جای تكيه بر سند و گزارشهايی كه در منابع اسلامی آمده، بايد از شيوه تحليل ادبی استفاده شود.
وی ادامه داد: دغدغه اصلی «ونزبرو» در كتاب مطالعات قرآنی چگونگی پيدايش و تكوين تفاسير قرآن و نقش آنها در روند تبديل قرآن به متنی معتبر، مرجع و تثبيتشده در جامعه است. او در فصل چهارم كه «اصول تفسير» نام دارد و نيمی از كتاب را تشكيل ميدهد به بررسی تفاسير پيش از طبری ميپردازد. او با اشاره به اين كه تاكنون معيارهای مختلفی ــ مانند نوع آياتی كه تفسير شده، شيوه مفسر و يا تاريخ تأليف تفسير ــ در تقسيمبندی تفاسير به كار گرفته شده است، بيان ميدارد كه هدف او ارائه دو معيار متفاوت است. «ونزبرو» بر اساس دو معيار «سبك» و «كاركرد»، تفاسير پيش از طبری را به پنجگونه داستانی، فقهی، متنی، بلاغی و تمثيلی تقسيم ميكند. او معتقد است جز تفاسير تمثيلی، ساير گونهها به لحاظ تاريخی همين ترتيب را دارند.
نیلساز اظهار کرد: مراد ونزبرو از «كاركرد»، نقشی است كه هريك از گونههای تفسيری در شكلگيری يك جامعه خودآگاه دينی ايفا ميكنند. بهعنوان نمونه، وظيفه تفاسير داستانی، بيان جزئيات عبارات ناتمام و مبهم كتاب مقدس و پاسخ به پرسشهايی است كه در اين باره مطرح ميشود، و نقش تفاسير بلاغی نشان دادن برتری عربی بر ساير زبانها و اثبات برتری قرآن بر شعر و نثر عربی است.
وی مراد از «سبك» را چنین توضیح داد: «سبک»، ساختار كلی يك اثر و ابزار تفسيری بهكاررفته در آن است. بهعبارت ديگر، محتوای تفسير و نحوه ارائه مطالب توسط مفسر، سبك آن را مشخص ميسازد. ونزبرو با بررسی تفاسير مختلف پيش از طبری، 12 «ابزار تفسيري» را شناسايی كرده كه عبارتاند از: ذكر اختلاف قرائات، ذكر شواهد شعری، تبيين لغوی، تبيين نحوی و تبيين بلاغی، ذكر امر محذوف يا مقدر، تشبيه و تمثيل، بيان ناسخ و منسوخ، سبب نزول، تعيين مبهم، احاديث نبوی و ذكر حكايت. او معتقد است ميزان بهكارگيری اين «عناصر تفسيري» است كه يك گونه تفسيری را از ساير گونهها متمايز ميسازد. بنابراين هر گونه تفسيری، يك ساختار به حد كافی منسجم و يكپارچه دارد به نحوی كه ميتوان عناصر الحاقی بدان را شناسايی كرد.»
این سخنران در ادامه سخنانش گفت: «ورستيخ» برای تبيين چگونگی تدوين و سير تطور اصطلاحات تخصصی در دستور زبان عربی، به سراغ تفاسير اوليه قرآن رفته است. نظريه اساسی «ورستيخ» در كتاب «نحو عربی و تفاسير قرآن در نخستين سدههای اسلامی» اين است كه پس از رحلت پيامبر (ص) اصليترين فكر و ذكر مؤمنان، متن قرآن بود. همين دغدغه در واقع انگيزه همه تلاشهای آنها برای دستيابی به پديده زبان را شكل ميداد. به عقيده «ورستيخ» به همين دليل بايد شكل اوليه بررسی و مطالعه زبان عربی را در تفاسير قرآنی جستوجو كرد. از منظر نیلساز، «ورستيخ» پس از بيان نظريه خود به مسئله وثاقت متون اوليه اسلامی ميپردازد. او پس از گزارشی از جريان شكاكيت در وثاقت متون اسلامی كه با «گلدتسيهر» آغاز شد، توسط «شاخت» ادامه يافت و با «ونزبرو» به اوج خود رسيد، از تئوری «سزگين» مبنی بر وجود منابع مكتوب از قرن نخست هجری در مقدمه اثر عظيماش در معرفی نسخههای خطی اسلامی سخن ميگويد. او تلاش سزگين را در پيدايش «رويكردی جديد به وثاقت متون اسلامي» بسيار مؤثر ميداند، اما استناد و اتكای اصلی «ورستيخ» در اين كتاب به مطالعات «شولر» و «موتسكي» است.
وی درباره وثاقت تفاسير اوليه اظهارکرد:««ورستيخ» آرای «شولر» و «موتسكي» در مورد پيدايش و تكوين احاديث را در زمينه تفسير نيز صادق ميداند. او با بهرهگيری از روش موتسكی به بررسی تفسير مقاتل بن سليمان پرداخته و نتيجه گرفته كه اين اثر، سند معتبری است كه وضعيت تفسير را در دهههای نخست قرن دوم نشان ميدهد. اين تفسير را ابوصالح هُذَيل مستقيماً از مقاتل شنيده، و در سال 190 برای ثابت بن يعقوب نقل كرده است. «ورستيخ» میگوید هم هذيل و هم راويان بعدی اين تفسير، در مواردی كه مطالبی را به متن تفسير افزودهاند، مشخص ساختهاند كه اين مطالب را از طريق زنجيره اصلی راويان از مقاتل نقل نميكنند. همچنين وقتی كه تفسيری را از شخصی ديگر ذكر ميكنند، به اين واقعيت اشاره دارند كه آن را از طريق مرسوم و متعارف روايت آن متن، سماع نكردهاند. به بيان ورستيخ، ظاهراً «ونزبرو» كه ذكر اقوالی از فرّاء و ثعلب در تفسير مقاتل را به لحاظ تاريخی امری نابهنگام و عجيب ميخواند، از اين ويژگی نقل در تفسير مقاتل آگاه نبوده است.»
نیلساز ادامه داد: «ورستيخ» اين شيوه ناقلان در مشخص كردن مواردی كه خود به تفسير افزودهاند، را شاهدی بر صحت و وثاقت آنها در نقل متن تفسير ميداند؛ و مانند موتسكی معتقد است كه اين كار از يك جاعل بعيد است. او همچنين درباره تفسير مجاهد، تفاوت نقلها را ــ كه شامل جايگزينی واژگان با مترادف آنها، اضافات يا حذفهايی كه ربط چندانی به محتوا ندارند و يا شرح عبارات خاصاند، با توجه به تئوری «شولر» قابل توجيه ميداند و میگوید همه نقلهای تفسير مجاهد معتبر و موثق است بدين معنی كه همه آنها نمايانگر تعاليم مجاهد هستند.»
نیلساز در ادامه به ابزارهای تفسيری در تفاسير سدههای نخست اشاره کرد و گفت: «ورستيخ» در فصل سوم با عنوان «شيوهها و مباحث تفسيری در دوران اوليه اسلام» به بررسی و تحليل تعدادی از تفاسير اوليه ــ مانند تفسير مقاتل بن سلیمان، مجاهد بن جبر، سفيان ثوری، كلبی، زيد بن علی و مصنف عبدالرزاق صنعانی ــ پرداخته است. وی میگوید تفاسير اوليه منحصراً به يك بحث و موضوع نپرداختهاند، بلكه تقريباً تمام جنبههای متن قرآن را به درجات مختلف مورد بررسی قرار دادهاند. اين جنبهها را ميتوان تحت دو عنوان كلی قرار داد: جنبههای مرتبط با بهكارگيری متن قرآن در مسائل جامعه اسلامي و جنبههای مرتبط با بررسی معانی و ويژگيهای متن مانند قرائات.
وی افزود: «ورستيخ» مهمترين انگيزه مطالعه و بررسی قرآن در تفاسير و احاديث اوليه را، بررسي «قابليت كاربرد قرآن در مسائل اجتماعی و امور دینی» ميداند. او با ذكر موارد متعددی از بهكارگيری آيات در موقعيت های مختلف درمصنف عبدالرزاق، می گوید اين امر مستلزم آشنايی با محتوا و ساختار قرآن است. از همان ابتدای نزول وحی مردم برای دريافت معنای قرآن و موارد كاربرد آن نياز به راهنمايی داشتند؛ بهعنوان مثال، واژههای دشوار بايد معنا ميشد، موارد كاربرد آيه توضيح داده ميشد، گاه لازم بود چند آيه با هم تركيب شوند تا معنای درست خود را بيابند، برخی آيات كه در وهله نخست متعارض بهنظر ميرسيد بايد تبيين ميشدند، افراد يا چيزهای ناشناسی كه قرآن به آنها اشاره كرده بايد معين ميشد، گاه نيز مشخص نبود كه مخاطب يك آيه خاص چه كسی است و احتياج به تبيين داشت. از ديدگاه ورستيخ، كاملاً منطقی است كه فرض كنيم مردم پرسش درباره متن قرآن را از همان ابتدای نزول وحی آغاز كردند. از این رو در زمان حيات پيامبر(ص) از ايشان و پس از رحلت پيامبر از افرادی كه در اين امر خبره بودند، سؤال ميكردند.»
وی ادامه داد: ورستيخ ضمن اين كه نيازهای جامعه اسلامی در اعمال عبادی و مسائل اجتماعی به قرآن را منشأ تفسير ميداند، بر اين نكته تأكيد ميورزد كه هيچ شكی وجود ندارد كه مؤمنان از همان ابتدا «مسحور و شيفته كتاب مقدس خود» شده بودند. آنها قرآن را بهعنوان كلام مستقيم خدا گرامی ميداشتند و از اينرو آرزو داشتند معانی كلام الهی را با تمام ظرايف و دقايقش بهطور كامل دريابند. وی سپس به نمونههايی از كاربرد گسترده قرآن در جامعه اسلامی اشاره ميكند. مثل اينكه افراد در عقيده يا تصميمی به آيات قرآن استناد ميكردند، يا اينكه با ذكر آيات قرآن به بحث و جدل با يكديگر ميپرداختند. در اینگونه موارد، گاه افراد در محضر خليفه ضمن بحث و جدل به طور مرتب در نقد ديدگاه طرف مقابل به آيات استشهاد ميكنند و گويی اين امر را مسلم ميدانند كه هيچ مشكلی در تفسير آيات وجود ندارد. در برخی گزارشها ميبينيم كه به كاربرد يك آيه در شرايط خاص اعتراض شده است. گاه نيز به مفهوم يك آيه در مقابل منطوق آن استناد ميشود.
در ادامه این نشست، مجید دانشگر، استادیار دین پژوهی دانشگاه اتاگو در نیوزلند با اشاره به حوزه زبان مالایی گفت: این حوزه از کشورهای اندونزی، مالزی، تایلند و بخشهایی از کشورهای دیگر تشکیل میشود. جنوب تایلند دروازه ورود اسلام به جهان مالایی بود، ولی همچنان گمانهزنیها درباره ورود اسلام به جهان مالایی محل بحث و سخن است. اسلام به صورت رسمی در قرن 13 میلادی وارد صحنه زندگی و صحنه سیاسی مردم مالایی شده است. این مسئله را از آثار تاریخی میتوان دریافت، مثلاً «ابن بطوطه» ساکنان آنجا را مسلمان خوانده است.
دانشگر با بیان اینکه آنچه از منابع تاریخی میتوان متوجه شد این است که پس از قرن 19 میلادی جهان مالایا تحت تأثیر اسلام و آموزههای آن قرار گرفته است، تاکید کرد:«سوماترا مرکز توجه تاجران مسلمان عرب بود و روابط بسیاری بین مردم این منطقه و مسلمانان وجود داشت. در مقبرههای آن دوران آیات و اذکار قرآنی بر روی سنگ قبرها نوشته شده است که امروزه به وضوح میتوان آنها را مشاهده کرد و تاریخ وجود اسلام در آن منطقه را متوجه شد.
دانشگر با اشاره به اینکه ادبیات تفسیری در جهان مالایی کاملاً متأثر از اهل سنت است، تصریح کرد: گروهی جنبش تفسیری مالایی را به کلاسیک و مدرن تقسیم بندی کردهاند. جنبش تفسیری کلاسیک در این تقسیمبندی متعلق به قرن 17 تا 19 میلادی است و دوران پس از آن در بخش مدرن جای میگیرد. تفسیرهای قبل از قرن 17 جهان مالایی به زبان «جاوا» نوشته شدهاند که متعلق به دوران پیش از استقلال اندونزی است. مردم مالایی از قدیم توسط عربستان حمایت میشدند و معمولاً آنان برای تحصیل به عربستان میرفتند.
وی به تفاوت تفسیرهای کلاسیک و مدرن جهان مالایی اشاره کرد و گفت: «محمد النووی الجاوی» از علما ومفسران مالایی بود که با نهضت اصلاحطلبان دینی مصر همزمان بود، ولی با توجه به روابط صمیمانه با عربستان از ورود به این نهضت وحشت داشت اما در کل آنچه تفسیرهای کلاسیک را از مدرن جدا میکند، پیروی کلاسیکها از عربستان و پیروی مدرنها از مصریهاست. هیچ کدام از این تفسیرها تحت تاثیر شیعه نبوده است و در جهان مالایی به جز تفسیر جدید «المصباح» که در آن به آراء علامه طباطبایی ارجاع داده شده است، هیچ تفسیر متأثر از شیعه را نمیتوان یافت.