هفته نامه پنجره نوشت: همان اندازه كه آغاز جنگ هشت ساله در زنجيرهاي از وقايع به همپيوسته كمابيش به سهولت فهميده ميشود، پايان آن پر از ابهامات و افتادگيهايي است كه درك آن را دشوارتر ميكند. از اين رو هفتهنامه پنجره با برگزاري ميزگرد قطعنامه ۵۹۸ با حضور موافقان و مخالفان سعي کرده است تا دركي جامع و مستند از پايان جنگ هشت ساله در ذهن مخاطب شکل گيرد و در عين حال از كتمان و پردهپوشي در بيان وقايع با توجه به سپري شدن ربع قرن از اين اتفاق بپرهيزد و قضاوت را به خوانندگان عزيز بسپارد. در اين ميزگرد رزمندگان، فرماندهان، صاحبمنصبان دولتي و پژوهشگران عرصه دفاع مقدس حضور دارند تا يک واقعيت از چند نما مورد کنکاش قرار گيرد. جعفر جهروتيزاده و محمد فلکي از فرماندهان زمان جنگ، علي رحماني از رزمندگان دفاع مقدس، دکتر محمدحسين مشايخي از معاونين نخستوزيري در زمان جنگ و کامران غضنفري از پژوهشگران دفاع مقدس و صاحب کتاب «راز قطعنامه»، در اين نشست گرد هم آمدند تا به تحليل و بررسي قطعنامه ۵۹۸ بپردازند. اين ميزگرد در نمايشگاه مطبوعات، غرفه پنجره، تشکيل شد و مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. اکنون به مناسبت سالگرد اين قطعنامه، خواننده اين ميزگرد خواندني باشيد.
آقاي غضنفري به نظر شما اشخاصي که جنگ را به قطعنامه رساندهاند چه هدفي را دنبال ميکردهاند؟ آيا تصميم و عملکرد سياسي برخي افراد را ميتوان خيانت محسوب کرد، چراکه به حکم عقل در خيانت، تعمدي در کار است.
غضنفري: موضوعي که من در کتاب راز قطعنامه بهصورت گذرا به آن اشاره کردهام اين است که جمهوري اسلامي پذيرش قطعنامه را ۲۷ تيرماه سال ۱۳۶۷ به سازمان ملل اعلام کرد، اما قطعنامه در آن تاريخ از جانب برخي از مسئولين پذيرفته نشد، بلکه پنج ماه قبل از اينکه امام آن را بپذيرد، مورد قبول مسئولين مربوطه قرار گرفت و بدون اطلاع و اجازه امام به سازمان ملل و شوراي امنيت اعلام شد. به اين مطلب هم اشاره کردم که آقاي محمدجعفر محلاتي، نماينده ايران در سازمان ملل، ۱۳ اسفند سال ۱۳۶۶ يادداشت رسمي به رئيس شوراي امنيت سازمان ملل ميدهد و اعلام ميکند جمهوري اسلامي آماده اجراي قطعنامه ۵۹۸ است. در مصاحبهاي در شبکه abc آمريکا نيز همين مسئله را عنوان ميکند.
آقاي محسن رضايي فرمانده وقت سپاه در زمان جنگ، در چند مصاحبه که سالهاي اخير انجام دادند، در سال ۸۵ به اين موضوع اشاره ميکند که ايران در سال ۱۳۶۶ قطعنامه را پذيرفته بود. ايشان در سال ۸۷ و ۸۸ هم مصاحبه انجام داد و اين مسئله را مجددا تکرار کرد و گفت همه فکر ميکنند ايران قطعنامه را در سال ۶۷ پذيرفته در صورتي که مسئولين در سال ۶۶ پذيرفته بودند اما اعلام نکردند تا کارهاي ديپلماتيک را پشت صحنه انجام دهند.
ايشان در دو سه مصاحبه به اين مطلب اشاره ميکند که مسئولين سال ۶۶ قطعنامه را پذيرفتند نه سال ۶۷خبرنگاري سال ۹۰ از آقاي هاشمي ميپرسد که آقاي محسن رضايي در مصاحبهها گفته است که قطعنامه سال ۶۶ پذيرفته شده نه ۶۷ که آقاي هاشمي تکذيب ميکند و ميگويد: ما همان روز که تصميم گرفتيم به پذيرش قطعنامه، با امام مطرح کرديم و امام پذيرفت و همان موقع هم اعلام کرديم. شايد منظور در ميان خودشان باشد. يعني ميان خود فرماندهان سپاه شايد قطعنامه را پذيرفته باشند!
نظر ديگر دوستان در اينباره چيست؟ آقاي رحماني لطفا شما بفرماييد.
رحماني: زمستان سال ۶۶ در مائوت بوديم. رودخانه طغيان کرده بود، برف سنگيني هم آمده بود، در وضعيت بدي گير کرده بوديم، خيلي بد بود. بچهها به من گفتند اگر شما دسترسي به آقاي هاشمي داريد به ايشان اطلاع دهيد اين وضع درست نيست که ما را به غرب کشور آوردهاند. شب که ميشود يک منطقه را ميگيريم اما صبح آن را پس ميدهيم و شهيد ميدهيم. خلاصه وضع خيلي بد بود، يادم هست حتي پوتين نبود و ما چکمه ميپوشيديم. رودخانه هم طغيان کرده بود و ۱۲ لشکر و تيپ هم آن طرف مانده بودند. بچهها من را از رودخانه عبور دادند، من هم آمدم و تماس گرفتم و سپس بعد از ظهر جمعهاي بود رفتم منزل آقاي هاشمي. يادم هست تازه از راه رسيده بودم و با همان وضع رفتم منزل آقاي هاشمي. ايشان در اتاقي با حاج احمد آقا نشسته بود. وارد شدم و گفتم حاجآقا ما را به منطقه غرب و شمال غرب فرستاديد، آنجا آب در هاون کوبيدن است. شب ارتفاعات را ميگيريم و صبح پس ميدهيم، بچهها هم در آن برف و باران کردستان کجا را ميتوانند بگيرند؟! گفتم قبول دارم بعد از عملياتهاي کربلاي چهار و پنج راه ما در جنوب بسته شده، اما از شما خواهشي دارم، از طرف بچهها ميگويم به ما اجازه دهيد برويم جنوب، قلب دشمن را بشکافيم و برويم. هر اتفاقي ميخواهد بيفتد، بيفتد اما ما در غرب نميتوانيم کاري از پيش ببريم، شرايط جنگ براي ما خوب نيست. آقاي هاشمي به احمد آقا رو کرد، گفت حاج احمد آقا من باز هم سر حرف خود هستم؛ همان مطلبي که مدتي پيش به امام پيشنهاد کردم، اعتقادم پذيرش قطعنامه است و سر حرفم هستم. حاج احمد آقا نيز حاضر بود و صحبتهاي ما را ميشنيد. خدا ميداند با اين سخن آقاي هاشمي من فکر کردم خواب ميبينم چون ما ميگفتيم جنگ، جنگ تا رفع فتنه، اصلا بچههاي جنگ با وجود همه مشکلات و کمبودها در اين فضاها نبودند. آقاي هاشمي گفت سلام به بچهها برسانيد. آمدم بيرون، چون مجروح بودم با عصا بهسختي راه ميرفتم. يکي از محافظان بهنام آقاي مددي گفت آقاي رحماني، در اين سرماي زمستان چرا عرق کردي؟ چيزي شده است؟ رفتي پيش آقاي هاشمي چه شد، چرا با اين وضع آمدي؟ با اين حرف آقاي هاشمي سرگيجه گرفته بودم و داشتم تلوتلو ميخوردم.
اين خاطره را به اين دليل نقل کردم تا تصريح کنم پيگيري بحث پذيرش قطعنامه حداقل از سال ۶۶ در ميان برخي از مسئولان و صاحبمنصبان ـ خصوصا از جانب آقاي هاشمي به عنوان فرمانده جنگ ـ شروع شده بود. واقعيت امر، من هم اگرچه در هنگام شنيدن اين سخن از زبان آقاي هاشمي جا خوردم اما پس از تحليل و بررسي شرايط، به اين نتيجه رسيدم که چارهاي جز پذيرش قطعنامه نيست. لازم است اين را هم اضافه کنم که پس از عقبنشيني ايران از برخي مناطق مثل حلبچه در ۲۲ تيرماه ۱۳۶۷، ادامه حملههاي عراق و تشديد فشار بينالمللي به ايران، نشستي بر اساس دستور امام و با حضور ۴۰ تن از شخصيتهاي مهم کشور۲۵ تيرماه ۱۳۶۷، تشکيل شد. امام در پيامي به اين جلسه که مرحوم سيد احمد خميني قرائت کرد، ميفرمايد: خداوندا از تو ميخواهم از تو ميخواهم تا هرچه زودتر شهادت را نصيبم فرمايي. گفتم جلسهاي تشکيل گردد و آتشبس را به مردم تفهيم نمايند مواظف باشيد ممکن است افراد داغ و تند با شعارهاي انقلابي شما را از آنچه صلاح اسلام است دور کنند، صريحا ميگويم بايد تمام همتتان در توجيه اين کار باشد. قدمي انحرافي حرام است و موجب عکسالعمل ميشود. شما ميدانيد که مسئولان رده بالاي نظام با چشمي خونبار و قلبي مالامال از عشق به اسلام و ميهن اسلاميمان چنين تصميمي گرفتهاند خدا را در نظر بگيريد و هر چه اتفاق ميافتد از دوست بدانيد.
مشايخي: در سال ۶۵ عربهاي منطقه در راس آنها سعوديها، با هماهنگي غرب تصميم گرفتند قيمت نفت را به نازلترين سطح ممکن برسانند، يعني پنج يا شش دلار براي هر بشکه. از همان موقع قيمت نفت افت کرد و من در جريان مسائل بودم و اجلاسهاي اوپک را خودم ميرفتم. يادم هست زکي يماني بعد از انقلاب مصاحبهاي کرد و گفت انقلاب اسلامي باعث شد درآمد نفت ما دو برابر شود، اما ما نيمي از آن را خرج براندازي خودشان خواهيم کرد. اين مطلب را عربها بهصراحت اعلام کردند و به ويژه سعوديها با شمشير از غلاف کشيده روبهروي ما ايستادند. آنها با خيانت تمام، قيمت را بهجايي رساندند که ما ديگر نفس نميتوانستيم بکشيم. يعني ميخواستيم مواد اوليه، غذا، گندم و... را تامين کنيم اما در سيلو يک دانه گندم نداشتيم که آرد کنند و نان به مردم بدهيم. کار بهجايي رسيد که کسري بودجه بالاي ۵۰ درصد رفت. حتي برخي گزارشها رسيده بود که در جبهه بند پوتين هم نداشتيم.
اينکه برخي دوستان ميگويند دولت طوري عمل ميکرد که ما تسليم شويم، اين يک جفاي بزرگ به تاريخ است. از همان زمان که کشتيها وارد خليجفارس نميشدند، نفت نميرفت، جنس نميآمد، بحث بيمهها و کشتيراني و... بههم ريخت و حتي عراق با هواپيماي فرانسوي، نفتکشهاي ما را ميزد. شرايط خيلي وخيم و بد شده بود. واقعيت امر اين که است که حضرت امام خودشان به درستي سکاندار کشتي و فرمانده و ناخدا بودند و تا روز آخر هم خودشان تصميم گرفتند. اينکه برخي از دوستان ميگويند به ايشان قطعنامه را تحميل کردند اين جفا به امام است، امام خودشان تصميم گرفتند. من پنج ماه با ايشان در فرانسه زندگي کردهام. با شناختي که از امام پيدا کردم اصلا چنين امامي را نميشناسم که زير بار تحميل برود. امام خودش بعد از شنيدن همه حرفها به آن چيزي که ميرسيد در موردش حرف ميزد و قضاوت ميکرد و به صراحت نظر ميداد. جاهايي داريم که سران سه قوه به يک تصميمي ميرسيدند که امام ميگفت نظر من اين است، بگوييد خميني اين را گفت که موارد زيادي هم از اين دست داريم. در سال ۶۵ که قيمت نفت به پنج ـ شش دلار رسيد و بودجه دولت براي اداره کشور و ذخاير ارزي به اتمام رسيد، مسئولان در فکر راهحلي براي اداره کشور و جنگ بودند که به قطعنامه منتهي شد.
فلکي: من ابتدا عذر ميخواهم و بهعنوان کوچکترين فرد و شاگرد شما در ابتدا لازم است بگويم اگر صورت مسئله، بحث خيانت و خدمت است به نظر من اين جمله خيلي بزرگ و سنگيني است و من ترجيح ميدهم وارد اين قضاوتهاي سنگين نشوم.
من ۳۲ سال نظامي بودهام و بچه تهران هم هستم، يادم است بعد از عمليات کربلاي ۵ خدمت آقاي هاشمي رسيديم، ايشان فرمودند معمولا اعزام به جبهه را براساس آمار استان در نظر ميگيرند، اما من ميخواهم بگويم براي تهران بهگونهاي ديگر بررسي کنند. ايشان قريب به مضمون، اينگونه فرمودند که تهران چون رزمندگانشان در متن مسائل سياسي هستند، ماشينهاي ما را ميبينند، مسائل سياسي را ميبينند، بايد عليالقاعده کمتر به جبهه بروند. اما مشاهده ميشود به نسبت، آمارشان براي اعزام به جبهه بالاست و اين نشاندهنده بينش آنهاست. من اين را بهعنوان اعتقاد خودم که در لشکر سيدالشهدا بودم ميگويم.
مطلب ديگر اينکه هيچ حادثه مهم تاريخياي را نبايد در همان مقطع و حوالي آن مقطع بررسي کرد. پذيرش قطعنامه اتفاق بزرگي بود که ما نبايد بگوييم يک سال قبلش زکي يماني)وزير نفت وقت عربستان سعودي) نفت ما را پايين آورد و آن اقدام نتيجه داد. بلکه بايد به عقبتر برگرديم، زماني که جنگ شروع شد، در آن زمان در جامعه در قبال جنگ دو گونه تفکر وجود داشت يک گروه معتقد بودند بايد دشمن از بين برود حتي اگر به قيمت جانمان تمام شود و عدهاي هم معتقد بودند که دشمن قدر است و ما توان ايستادگي در برابر آن را نداريم، سردسته گروه دوم شخصي مثل بنيصدر بود. رهبر گروه اول نيز حضرت امام(ره) بود. جنگ سياسي داخلي، اول بين اين دو گونه تفکر در گرفت و آن قواي باطل و ضعيف را از بين برد و امام توانست حاکميت را بهدست گيرد. صحبتهاي حضرت آقا را چند روز پيش پخش کردند ايشان نقل به مضمون گفتند زماني که سپاه مردم را بسيج کرد، برخلاف تصور آنهايي که ميگفتند جنگ به مردم ربطي ندارد، وقتي مردم را به ميدان آوردند، جنگ به کجا رسيد!؟ جنگ به عمليات بيتالمقدس و فتحالمبين رسيد. اما آهنگ حرکت جنگ بعد از عمليات بيتالمقدس هم کند شد، چون باز بين افراد جامعه دو گروه به وجود آمد.
بعد از فتح خرمشهر آهنگ حرکت جنگي ما کند شد، آقاي غضنفري اگر من حتي يک اشکال از کتاب شما نگيرم، ميخواهم بپرسم نقش ارتش و سپاه در اين کتاب کجاست؟ آقاي هاشمي در نهر خين گفتند ما بعد از عمليات کربلاي ۴ به قدري در بحران بوديم که يکي از فرماندهان يک شب تا صبح فکر کرد و اعلام کرد ما به غير از پايان دادن به جنگ هيچ راهي نداريم. آقاي عزيز جعفري بود. به آقا رحيم گفتم چرا آقاي عزيز جعفري تا الان موضع نگرفته؟ يا درست است يا خير؟ اگر نادرست است چرا موضع نگرفته؟
من ميگويم اگر آقاي ميرحسين، نبوي و ديگر آقايان در پذيرش قطعنامه از قبل اقدام کردند، ارتش و سپاه چه کار کردند؟ اين موضوع در کتاب شما نيامده پس اين کتاب ناقص است. اگر شما يک حادثه مهم تاريخي را ميخواهيد بررسي کنيد بايد همه واقعيات را ذکر کنيد يا حداقل بگوييد قطعنامه از اين منظر مدنظر من بررسي شده است.
بعد از عمليات خرمشهر، دو دستگي بين سياسيون و فرماندهان بهوجود آمد. عدهاي گفتند ما همينجا جنگ را تمام کنيم اما عدهاي گفتند نه، ما يک عمليات بزرگ انجام دهيم و چيزي دستمان باشد بعد جنگ را تمام کنيم که تفکر آقاي هاشمي از اينجا نشأت گرفت. در مناظرات انتخاباتي ديديد که آقاي محسن رضايي به آقاي ولايتي گفت مگر قرار نبود که کار بزرگي کنيم؟ مگر فاو را نگرفتيم، شما چهکار کرديد؟
نقش سپاه و ارتش و فرماندهانشان بهعنوان عناصر تعيينکننده در اين کتاب نيامده، نظرات آقاي رشيد در سال ۶۵ و بعد از عمليات کربلاي۴ را نياوردهايد، نظرات آقاي عزيز جعفري را نياوردهايد، مشروح جلسه شوراي فرماندهي که متشکل از ۱۷ فرمانده لشکر بود و من و آقاي رحماني هم بوديم که آقاي علي فضلي گفت من ميزنم، همه فرماندهان گفتند نميزنيم و کار جنگ تمام است، در کتاب شما نيامده است.
مطلب ديگر اين است که آيا آن تصميم و فکر درست بوده يا خير؟ که اين موضوع بررسي خاص خودش را ميطلبد. بهنظر من اين دو اشکال در کتاب شما وجود دارد و شما حوادث بعد از بيتالمقدس و نقش فرماندهان سپاه و ارتش در جنگ را مورد توجه قرار ندادهايد.
لازم است تذکر دهم بحث ما پيرامون پذيرش قطعنامه و نقد و بررسي آن است و ناظر به نقد کتاب «راز قطعنامه» نيست، از اين رو لطفا چارچوب بحث را مراعات کنيد.
غضنفري: بله بهتر است محدوده بحث مشخص شود چون اگر خواسته باشيم به ابعاد جنگ بپردازيم، ۱۰ جلسه هم بگذاريم باز هم کم است. بحث الان ما خود قطعنامه ۵۹۸ است نه مسائل ديگر جنگ مانند خيبر و بيتالمقدس و... . پس بهتر است بحث را در همين بستر ادامه دهيم تا شايد بيان مطالب ناظر به پذيرش قطعنامه در روشنسازي هر چه بيشتر آن مفيد و موثر واقع شود.
جهروتيزاده: بايد از زواياي مختلف به بحث موضوع قطعنامه نظر افکند، درباره اين بحث که ما قطعنامه را قبول داريم يا خير؟ برحسب اينکه ولايت قطعنامه را قبول کرده، قطعا ما هم قبول داريم. اما خوب همه معتقديم محتواي متن پيام امام درباره قبول قطعنامه برايمان تلخ بود و دل همه ما را شکست.
حالا سوال اينجاست که چرا کار به اينجا کشانده شده که امام که قبلا ميگفتند اگر جنگ ۲۰ سال هم طول بکشد ما ايستادهايم، در پيام قطعنامه ميگويد من آبرويم را با خدا معامله کردم و جام زهر نوشيدم.
يا مسائلي که امام فرموده بودند، مانند اينکه صدام جز خودکشي راه ديگري ندارد، اينها نشان ميدهد که عزم امام بر اين بوده که جنگ تا نابودي رژيم بعث عراق ادامه پيدا کند. قطعنامه ۵۹۸ هم سال ۶۶ صادر شده بود اما امام زيربار نرفته بودند. در اينجا مطالبي از حاج محسن رفيقدوست نقل شده که بهتر است با ايشان در اينباره صحبت شود. ايشان مطرح ميکند که آقاي هاشمي با من تماس گرفتند که بيا و من رفتم و دو ماه بعد از ملاقات من با آقاي هاشمي، پذيرش قطعنامه توسط امام صورت گرفت.
ايشان ميگويد آقاي هاشمي به ما گفت ميخواهيم بار جنگ را به دوش دولت بيندازيم و ستادي تشکيل داد و فرماندهي جنگ و اين قبيل مسائل. در مجموع آنچه از ملاقات آقاي رفيقدوست و آقاي هاشمي برداشت ميشود اين است که تا دوماه قبل از پذيرش قطعنامه، دولت آقاي ميرحسين هيچ نقشي در جنگ نداشته است. درحاليکه رژيم عراق و صدام تمام امکاناتش را بسيج کرده بود و به جبهه و جنگ آورده بود. البته ما اين را هم نميخواهيم بپذيريم که مانند صدام چون ميخواست در جنگ پيشرفت خوبي داشته باشد مردم را زير پا له ميکرد، اين هم خوب نيست. اما بايد يک تعادلي برقرار ميشد، نه افراط صدام و فشار بر مردم و نه تفريط دولت ما که هيچ امکانات مهندسي، راهسازي، بودجه و... را در اختيار جنگ قرار نداد و اگر اين فشارها بر حضرت امام نبود، امام قطعا قطعنامه را نميپذيرفتند. اما بههرحال چون ولي فقيه زمان، امام و رهبر ما پذيرفتند ـ با همه مسائلي که در آن بود ـ ما هم پذيرفتيم. شايد همه بچههاي رزمنده، ماهها اشک در چشمهايشان خشک نشد. بعضا گوشه کنار گريه ميکردند که خدايا قرار ما اين نبود، بالاخره قرار بود حرفهاي امام تحقق پيدا کند و تا انتها برويم. واقعا محتويات متن پيام حضرت امام براي ما بسيار سنگين بود. بنده مقصر اصلي را دولت ميدانم چون دولت برنامهريزي نکرد. دولت حداقل بايد ۵۰ درصد امکاناتش را در خدمت جنگ ميگذاشت. وزارت راه چقدر در خدمت جنگ بود؟ ما براي راهسازي مشکلات داشتيم. براي انتقال يک لشکر از يک منطقه به منطقه ديگر مشکل داشتيم. مگر انتقال يک لشکر به جنوب چند روز زمان ميبرد؟ حال در طرف مقابل صدام ظرف ۲۴ ساعت لشکرهايش را منتقل ميکرد.
بحث قطعنامه اين مسائل را شامل ميشود. در مجموع من اعتقادم دارم امام تحت فشار برخي افراد مجبور به پذيرش قطعنامه شدند، ضمن اينکه اگر امام قطعنامه را نميپذيرفتند، بعضيها شايد مملکت را با مشکل مواجه ميکردند.
با توجه به نامهاي که آقاي هاشمي به امام مينويسد که فرماندهان سپاه درخواست امکانات و تجهيزات کردهاند و ما قادر به تامين نيستيم، آيا واقعا با توجه به شرايط اقتصادي کشور، امکان تهيه تجهيزات مورد نياز جبههها فراهم نبود؟
مشايخي: سعي کنيم حرفهايي بزنيم که در آخرت جوابگو باشيم. قضاوت خيلي کار سنگيني است. اينکه دولت نقشي در جبهه و جنگ نداشت، بيانصافي است. صدامي که شما ميگوييد، فقط اعراب منطقه، ۷۰ ميليارد دلار کمکش کردند.
جهروتيزاده: با اين حال جداي از کمک اعراب منطقه و کشورهاي غربي به صدام، تمام وزارتخانههايش هم در خدمت جنگ بود، اما ما کدام وزارتخانهمان در خدمت جنگ بود؟
مشايخي: من اصلا حرف شما را قبول ندارم که دولت در خدمت جنگ نبود. بفرماييد چهکسي بودجه ارتش و سپاه و بودجه جنگ را تامين ميکرد؟ از آسمان ميآمد؟ مائده آسماني بود؟!
جهروتيزاده: دولت فقط بودجه را تامين ميکرد، بودجهاي که مجلس برايش تعيين کرده بود. والسلام، هيچ وزارتخانهاي امکاناتش در خدمت جنگ نبود.
مشايخي: تمام امکانات لجستيک دولت در خدمت جنگ بود. وزارتخانه راه تمام لودرها و گريدرهايش در خدمت جنگ بود، انصاف داشته باشيد.
غضنفري: اجازه بدهيد. من بهعنوان کسي که حداقل چهار سال کار مطالعاتي و پژوهشي در اين حوزه انجام دادهام و صدها جلد کتاب از مسئولين جنگ، آقاي هاشمي، آقاي رضايي، آقاي رفيقدوست، دهها کتاب از مرکز تحقيقات جنگ سپاه و کلي از کتابها و مقالات مربوط به جنگ را مطالعه کردهام، حداقل، اجازه بدهيد اين مطلب را با ذکر آمار و ارقام خدمتتان ارائه کنم.
مقدمهاي که ناتمام ماند از بحث ما پيرامون قطعنامه ۵۹۸ است، قطعنامه ۲۹ تيرماه ۱۳۶۶ به تصويب رسيد. جمهوري اسلامي ايران که رئيسجمهورش در آن دوره مقام معظم رهبري بود، فرداي روز صدور قطعنامه يعني ۳۰ تير ۱۳۶۶ اعلام کرد که اين قطعنامهاي را که توسط آمريکا عليه جمهوري اسلامي و بهصورت ناعادلانه تصويب شده ما نميتوانيم بپذيريم، اين اولين موضعگيري رئيسجمهور وقت بود.
دو روز بعد يعني اول مرداد ۱۳۶۶، وزير امور خارجه جمهوري اسلامي، آقاي دکتر ولايتي مصاحبه ميکنند و ميگويند اين قطعنامه، قطعنامه صلح نيست و در آن متجاوز مشخص نشده، شرايط صلح در آن گنجانده نشده و در آن تضميني براي عدم حمله مجدد صدام به ايران وجود ندارد، از اينرو ما نميتوانيم اين قطعنامه را بپذيريم. دو هفته بعد وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران بيانيهاي در ۱۸بند صادر ميکند و موضع رسمي نظام را اعلام ميکند و آنجا نيز همين موضوع پيشگفته را تکرار و تصريح ميکند اين قطعنامه ناعادلانه، يکطرفه و عليه جمهوري اسلامي است؛ چون در آن متجاوز مشخص نشده و بحث غرامتها تعيين نشده و ما نميتوانيم چنين قطعنامهاي را بپذيريم. امام نيز در پيام ۶ مرداد در قضيه کشتار حجاج بهصورت ضمني به اين موضوع اشاره ميکند. در مهرماه ۶۶ آقاي هاشمي هم در يادداشتي ميگويد امام پيغام فرستاد که در نماز جمعه بگوييد ما هيچ سازشي در پيش نداريم.
حضرت امام تا روز ۲۳ تيرماه ۶۷ حاضر به پذيرش قطعنامه نميشود. ۱۳تير ۶۷ يک روز بعد از سرنگون شدن هواپيماي مسافربري ايران توسط آمريکا، امام پيام ميدهد و مردم را به حضور در جبهه براي جنگ با آمريکا و اذناب آن دعوت ميکند. يعني تا تاريخ ۱۳ تير ۶۷ امام همه اين مسائل را ديده است. يعني زدن هواپيما، کاربرد تسليحات شيميايي توسط صدام در مناطق مختلف، موشکباران و بمباران شهرها و... را ديده، و با علم به همه اينها ميگويد مردم بيايند در جبهه و امام ميگويد هرگونه ترديد در جنگ خيانت به اسلام و خيانت به رسولالله صلياللهعليهوآلهوسلم است.
چطور ميشود امام در ۱۳تير ۶۷ قاطعانه از ادامه جنگ دفاع ميکند و به هيچ عنوان زيربار پذيرش قطعنامه نميرود؟ در ادامه در فاصله ۱۳ تا ۲۲ تير هم که آقاي هاشمي نزد امام ميرود و مصرانه از امام ميخواهد که بايد قطعنامه را بپذيريد و امام نميپذيرد و ايشان را رد ميکند، پس چطور ميشود روز ۲۳ تير امام قطعنامه را در آن جلسه خصوصي سران ميپذيرد؟
به نظرم اين بر ميگردد به شش يا هفت گزارشي که آقاي هاشمي جلوي امام ميگذارد. گزارش ميرحسين موسوي نخستوزير، گزارش وزير اقتصاد و گزارش وزير برنامه و بودجه. اين سه گزارش، گزارش اقتصادي است. مفهومش اين است که کشور بهلحاظ اقتصادي ديگر توانايي پشتيباني از جنگ را ندارد، وضعيت اقتصادي کشور زير صفر است و ديگر پولي وجود ندارد. يک گزارش آقاي سيدمحمد خاتمي وزير ارشاد وقت مبني بر اينکه مردم از جبههها استقبال نميکنند و تمايل حضور در جبهه را ندارند. يک گزارش آقاي محسن رضايي فرمانده سپاه و گزارش آقاي ظهيرنژادرئيس ستاد ارتش که محتواي گزارشهاي نظامي اين است که ما از لحاظ نظامي توان مقابله با نيروهاي صدام را نداريم. يکي گزارش هم توسط خود آقاي هاشمي مبني بر تاييد همه اين موارد؛ معناي اين گزارشها آن بود که همه آقايان دستها را به علامت تسليم بالا بردهاند و اينجاست که امام قطعنامه را ميپذيرد. دو روز بعد يعني ۲۵ تير ۶۷ امام دستور به جمع شدن روساي کشور براي حضور در يک جلسه را ميدهد، بعضي ائمه جمعه، وزرا و وکلا هم حضور پيدا ميکنند تا برايشان وضعيت را توضيح بدهند و تصميمگيري شود.
در آن جلسه بيست و پنجم، امام توسط حاج احمد آقا يک پيام براي مسئولين ميفرستند که اين نامه را آقاي هاشمي چندسال پيش منتشر کرد. امام در نامه اشاره ميکند به نامه فرمانده سپاه آقاي محسن رضايي و ميگويد؛ فرمانده سپاه که يکي از کساني است که معتقد است بايد جنگ را ادامه داد، نوشته است ما تا پنج سال آينده هيچگونه پيروزي نخواهيم داشت، اگر تا پنج سال آينده بتوانيم ۳۵۰ تيپ پياده، ۲۵۰۰ تانک، ۳۰۰۰ توپ، ۳۰۰ هواپيماي جنگي، ۳۰۰ هليکوپتر داشته باشيم و چهار الي پنج ميليارد دلار شوراي پشتيباني جنگ براي ما تامين بودجه کند و به شرط اينکه بتوانيم آمريکا را هم تا آن زمان از خليجفارس بيرون کنيم، به اميد خدا ميتوان گفت پنج سال بعد يعني سال ۷۱ عمليات آفندي داشته باشيم. اين خلاصهاي است که امام از نامه محسن رضايي ارائه ميکند.
کاري که من در کتاب راز قطعنامه کردم، اين سه دسته گزارشهاي اقتصادي، سياسي و نظامي را بررسي و تلاش کردهام نشان دهم با کمال تاسف هر سه گزارش خلاف واقع بود و اين را با مستندات گوناگون ارائه کردهام. آقاي هاشمي ۲۷ خرداد ۶۷ به ملاقات امام ميرود، آقاي محسن رضايي و آقاي حسين علايي هم اين را نقل کردهاند. در آن ملاقات به امام ميگويد که فرماندهان براي تامين مايحتاج چيزهايي از ما ميخواهند که توان و پول تهيه آنها را نداريم، امام فرمودند از مردم ماليات جنگي بگيريد. آقاي هاشمي ميگويد از مردم ماليات گرفتهايم و تا آخر هم گرفتهايم که بيشتر امکان ندارد، امام ميگويد، نفت پيشفروش کنيد. بعد آقاي هاشمي ميگويد مردم به جبهه نميآيند و استقبال از جبهه نميکنند، امام ميگويد اگر مشکل اين است، فتواي جهاد ميدهم. هر عذر و بهانهاي که ميآورد امام راهحل ارائه ميدهد. يک يا دو روز قبل از نامه آقاي محسن رضايي در دوم تير، آقاي هاشمي به ايشان ميگويد ما چند ميليارد دلار براي عملياتهاي سپاه کنار گذاشتهايم، شما هرچه نياز داريد بنويسيد و بدهيد که آقاي رضايي نامه دوم تير را مينويسد. آقاي هاشمي ميگويد اين نامه را پيش امام ميبريم تا امام تصميم بگيرد. اين مطلب را سردار رشيد در مصاحبهاي اعلام ميکند. عليرغم اينکه آقاي رضايي ادعا ميکند من نامه را خطاب به آقاي هاشمي نوشتهام و نه براي امام، اما آقاي رشيد در مصاحبهاي گفت، آقاي هاشمي به ما گفت اينها را بنويسيد و بدهيد تا با امام مطرح کنيم، يعني آقاي رضايي ميدانست که نامه پيش امام ميرود.
نکته اينجاست که به آقاي رضايي ميگويند چند ميليارد دلار براي شما کنار گذاشتهايم براي عمليات، اما از طرف ديگر در ملاقات با امام گزارش ميدهند که هيچ پولي نداريم. تناقضات اينجاست.
دليل ديگر اينکه بعد از پذيرش رسمي قطعنامه در تاريخ ۲۷ تير ۶۷ که عراق سه روز بعد از آن به ايران حمله کرد، در قضيه عمليات مرصاد، آقاي رضايي در مصاحبهاي ميگويد که مردم هجوم آوردند به جبههها، مشکل نفرات نداشتيم، مشکلات اقتصادي هم حل شده بود. بعد ايشان حدود يک هفته بعد پيام ميفرستد براي امام که ما آمادهايم براي حمله به بصره و تصرف بصره.
سوالاتي اينجا مطرح ميشود، با وجود نامهاي که آقاي ميرحسين موسوي و وزراي ديگر نوشته بودند براي امام که کفگير به ته ديگ خورده و وضعيت اقتصادي کشور زير صفر است و هيچ پولي موجود نيست، آن چند ميليارد که آقاي هاشمي به آقاي رضايي ميگويد از کجا آمده است؟ ما در کتاب نشان داديم که ادعاي بيپولي صحت نداشته و حداقل در ديماه ۶۶ در حدود شش ميليارد دلار ذخيره ارزي داشتهايم. يعني غير از پولي که دولت با آن کشور را اداره ميکرده، ما شش ميليارد دلار هم ذخيره ارزي داشتهايم.
نشانه ديگر صحت نداشتن بيپولي اين است که آقاي رضايي يک هفته بعد از پذيرش قطعنامه ميگويد مشکلات اقتصادي حل شد، اگر پول نداشتيم پس طي اين يک هفته پول از کجا آمد؟
در مورد اين موضوع که دولت پاي کار نيامد، در کتابم در موارد متعددي از قول آقاي محسن رضايي فرمانده سپاه آوردهام ـ اين حرفها را در همان زمان جنگ گفته ـ که ميگويد:(دولت پاي کار نميآيد و امکاناتش را هم نميآورد)، ايشان چندبار در مصاحبهها و صحبتهايش ميگويد بهطور متوسط دولت ۱۲ درصد بودجه را به جنگ اختصاص داده است. در انتها هم ميگويد از سال ۵۹ تا سال ۶۷ دولت ۱۲ درصد بودجه را به جنگ داده و مابقي ۸۸ درصد را به غير جنگ داده است و اين آمار را سازمان برنامه و بودجه هم تاييد کرده است که دولت در طي هشت سال جنگ، فقط حدود ۱۲ درصد بودجه را در اختيار جنگ ميگذارد. اين همان چيزي است که بارها امام ميگفت جنگ بايد در راس امور باشد و آقايان گوش نميدادند و حرف امام را به عمد روي زمين ميگذاشتند.
جهروتيزاده: اين مسئلهاي که دولت پاي جنگ نبود هيچ ارتباطي با مقام معظم رهبري ندارد، بحث آقا در اين مسئله مطرح نشود. زماني که مسئولي نميدانست جاده خوزستان کدام طرف است، آقا در خط مقدم خودشان حضور پيدا ميکردند. يک عده دنبال قدرت و حکومت کردن بودند. بحث ديگر اينکه از نظر بنده فشارها به حضرت امام براي پذيرش قطعنامه بيارتباط با فتنه ۸۸ نيست.
مشايخي: همه مراقب باشيم، آخرت بايد پاسخگو باشيم، يکايک اين حرفها که برايش فکت و مستند ميسازيم را در آخرت بايد پاسخگو باشيم. همه آقايان الحمدلله حي هستند، پيش آقاي رضايي ميرفتيم ميگفتيد دو ساعت به من وقت بدهيد، روي اين قصه کار کردهام، شما اين حرفها را زدهايد؟ حداقل حرف را مستقيم از خودش گرفته باشيم بهتر است. آقاي هاشمي حي هستند، شما داريد کار تاريخي ميکنيد، من از همه برايتان وقت ميگيرم، با ايشان صحبت کنيد و بگوييد چه گذشت بر جنگ؟
اينکه شما بگوييد دولت اصلا براي جبهه و جنگ قدمي برنداشت، خدا را گواه ميگيرم عاقبت جوابي نداريد. قبول ندارم، آن زمان، هم نخستوزير پاي جنگ بود و هم همه امکانات دولت. يعني مملکت مجلس نداشت؟ رهبر نداشت؟ رهبر هيچ نميدانست؟ يعني فقط گزارش آقايان ميرفت تا نظر امام را تغيير دهد؟
غضنفري: بنده براي آقاي محسن رضايي نامه نوشتم و به آدرس دبيرخانه مجمع تشخيص فرستادم، روي سايت خودم و بعضي سايتها مندرج شد. ايشان را دعوت به مناظره کردم درباره قطعنامه و پايان جنگ. تا الان هيچ جوابي به بنده ندادند. آقاي هاشمي همان هفته اول که اين کتاب منتشر شد، ارديبهشت سال ۹۲ در نمايشگاه، همان هفته اول کتاب را برايشان خريدند و بردند، کاملا کتاب را خواندهاند و از آن اطلاع دارند. تا الان يک خط جواب به ما ندادهاند. آقاي رضايي تا الان يک خط جواب نفرستاده است.
رحماني: اينکه ميگويند حضرت آقا هيچ نقشي در جنگ نداشت من نميپذيرم. ما بعد از رحلت امام فهميديم، امام چه نگاه ويژهاي به حضرت آقا داشتند. يک روزه اين اتفاق که نيفتاده است! پس نتيجه ميگيريم که امام به آقا اطمينان داشتند و حرف ايشان را بيشتر از همه قبول داشتند. اعتقادم اين است که حضرت آقا بعد از امام بيشتر از همه براي جبهه و جنگ دلسوز بودند. چطور ميشود اين همه اتفاق بيفتد و حضرت آقا که اينقدر پيش امام اعتبار داشتند، نروند و واقعيت را نگويند و امام از ايشان قبول نکند؟ مگر ميشود؟ با توجه به نگاه ويژهاي که حضرت امام به آقا داشتند، چطور ميشود همه جلساتي که مسئولين کشوري و فرماندهان نظامي پيش امام رفتهاند، آقا در آنجا حاضر نباشد؟ من اين را نميتوانم قبول کنم. براي اينکه خودم حداقل در شرايطي قرار داشتم که ميدانستم در جلساتي که پيرامون مسائل مهم، خصوصا جنگ با امام برگزار ميشد، قطعا حضرت آقا حضور داشت. چطور ميشود در آن جلسات آقا سکوت کنند و هيچچيزي نگويند؟ درحاليکه واضح است آقا بعد از امام، بيشتر از همه دلسوز جنگ بودند و غصه جنگ را ميخوردند.
سوال من از عزيزان اين است، فرض کنيم ما قطعنامه را نميپذيرفتيم. در آن زمان بحث زدن شهرها مطرح بود و ممکن بود صدام شيميايي بزند. مشکلات عديده ديگري هم بود که فرصت بيان آنها نيست و من فقط روي همين شيميايي مانور ميدهم، فاجعه حلبچه که يادتان هست. به نظرم بحث شيميايي بسيار مهم است. صدام به مردم خودش در حلبچه هم رحم نکرد. او حتي به لحاظ بمبهاي شيميايي نيز هر روز بيشتر از قبل تجهيز ميشد. اگر صدام بمباران شيميايي شهرها را شروع ميکرد چه ميکرديم؟ يادتان هست که تا سردشت رسيد؟ ما با ميليونها انساني که در معرض خطرات بمباران شيميايي بودند چه ميکرديم؟ همان خونخواران استکبار که به صدام سلاح ميدادند، بمبهاي شيميايي نيز دادند و اراده صدام بر بمباران شيميايي کلانشهرهاي ايران بود. اگر اين اتفاق خداي ناکرده رخ ميداد ما در اوج ذلت قطعنامه را ميپذيرفتيم و مجبور هم ميشديم و سوال اساسي من اين است آيا در اين صورت، اصلا جنگ ادامه پيدا ميکرد؟!
ما وقتي عمليات خرمشهر را آغاز کرديم، اين نبود که فقط خرمشهر را بگيريم يا پشت دروازه خرمشهر بمانيم، قرار بود عبور کنيم، اما ميسر نشد. اينکه ميگويند حضرت امام گفته من ابا دارم در خاک دشمن بروم، بالاخره همه کساني که دستي در آتش داشتند ميدانند که وقتي عمليات شروع شد قرار بر اين بود بعد از فتح خرمشهر نايستيم و ادامه بدهيم و با عبور از اروند، داخل خاک عراق شويم، اما نشد.
به نظر شما اگر جنگ ادامه پيدا ميکرد، نتايج مفيد و مثبتي به همراه داشت؟
رحماني: من از برادري که از سرداران جنگ بود و مطلع هم بود سوال کردم، گفتم سردار، اگر ما جنگ را ادامه ميداديم و قطعنامه را نميپذيرفتيم نتيجه چه ميشد؟ واقعا پاسخي براي گفتن نداشت. يک شهر کوچک ما سردشت را شيميايي زدند، شيميايي هيچ پادزهري ندارد؛ يعني موادي که صدام بهکار ميبرد و شليک ميکرد به طرف بچههاي ما، بهطرف سردشت ما، اينها درمان نداشت و قابل تحمل نبود. شما يک فرد شيميايي شده را سراغ داريد که دارو خورده باشد و خوب شده باشد؟ من با دلايلي که خودم دارم موافق پذيرش قطعنامه هستم. حالا بگوييم پذيرش قطعنامه انجام نميشد و جنگ ادامه پيدا ميکرد، چه ميشد؟ مثلا تا ۱۰ سال بعد هم ميجنگيديم، اصلا فرض کنيد تا همين الان ميجنگيديم. چه اتفاقي ميافتاد؟ حتما ميدانيد که بعد از عمليات کربلاي ۵ در سال ۶۵ راه جنوب بسته شد و ما مجبور شديم به سمت غرب کشور برويم که آنجا هم درگير شديم و دستاوردي غير از منطقه عملياتي «مائوت» نداشتيم. معتقدم اگر کسي مدعي شود ما در سال ۶۷ ميتوانستيم بغداد را بگيريم، اندک اطلاعاتي از جنگ ندارد. اصلا پذيرش قطعنامه، بد، اما معتقدم حتما ادامه جنگ بدتر بود و عاقل بين بد و بدتر، بد را انتخاب ميکند. برادرمان آقاي غضنفري ميگويند پذيرش قطعنامه بد است، بنده ميگويم آيا ادامه جنگ بدتر نيست؟ آقاي جهروتيزاده چرا جنگ را ادامه ميداديم؟
جهروتيزاده: من يک جمله ميگويم. آيا من ميخواستم جنگ ادامه پيدا کند يا شما ميخواستيد جنگ ادامه پيدا کند؟ ما نگفتيم که جنگ ادامه پيدا کند، امام ميفرمود جنگ اگر ۲۰ سال هم طول بکشد ما ايستادهايم. اين جمله را يک فرد عادي نگفته که بگويم اگر جنگ ادامه پيدا ميکرد، به کجا ميرسيديم.
رحماني: اگر امام قطعنامه را نميپذيرفت وظيفه ما ايستادگي تا پاي جان بود و اصلا ترديدي در اين نيست که ما همه سربازيم و وظيفه ما فرمانبرداري از حضرت امام است. اما پذيرش قطعنامه در کل براي ما خوب شد و دستاورد خوبي هم داشت. معتقدم آقاي هاشمي به عنوان جانشين فرمانده کل قوا با پيشنهاد پذيرش قطعنامه به حضرت امام، بزرگترين خدمت را به اين کشور کرد و البته آن خميني را که من ميشناسم، فرزند امام حسين است و خون امام حسين در رگهايش است، او هرگز قبل و بعد از انقلاب مصلحتانديشي نکرد مگر براي اسلام. خمينياي که من ميشناسم فردي نيست که کسي دورش زده باشد. خمينياي که فرزندش را که پاره تنش است و کمي زاويه ميگيرد ميفرستد قم، بعد با وساطت برميگردد. اين خميني که من ميشناسم خمينياي نبود که آقاي هاشمي و محسن رضايي و روغني زنجاني فريبش بدهند. من اين خميني را نميشناسم.
مشايخي: اينکه دوستان ميگويند شرايط اقتصادي کشور شرايطي بود که ما ميتوانستيم جنگ را ادامه بدهيم، براي من فکت بياوريد، تمام گزارشهاي مالي دولت، وضعيت بالاي ۵۰ درصد کسر بودجه و صفر ارزي را نشان ميدهد، دولتي که بايد بنشيند روي صفر ارزي، چگونه ميخواهد مملکت را اداره بکند؟ دولتي که ميگويد اگر ما هيچ درآمدي نداشته باشيم جنگ را چگونه بايد اداره بکنيم، اين ميشود دولت ضد جنگ؟ مملکتي که با بدترين شرايط بانک مرکزي فقط اسکناس چاپ ميکند چون چيز ديگري ندارد. مملکتي که درآمد آن به پنج ميليارد دلار در سال ميرسد و هر چند وقت يکبار، يک کارخانه به هوا ميرود. مملکتي که پنج استانش در آتش و خون قرار دارند. مملکتي که در آن طبق گفته خود آقاي رضايي خيلي از مسئولين استانهايش با ما بودند، زير دست ما بودند. اين مملکت و رئيس آن ديگر چهکار بايد بکند؟ مگر اين مسئولين استاني جزو دولت نبودند؟ مگر اينها دولت نبودند که ميجنگيدند؟
جهروتيزاده: اين صحبتي که شما ميکنيد معنايش اين است که امام در متن کار نبودند، امام نميدانستند مملکت مشکلات اقتصادي دارد. امامي که به تاييد حرف آقاي غضنفري که تا چهار ـ پنج روز قبل از قبول قطعنامه اصرار بر ادامه جنگ داشتند، اطلاعي از مشکلات مملکت نداشتند؟ در آن زمان فردي در راس امور کشور بود بهعنوان فرمانده کل قوا که ما موظف به اطاعت بيچون و چرا از ايشان بوديم. امروز هم حضرت آقا بهعنوان راس نظام و بهعنوان فرمانده کل قوا هستند که ما مکلف به اطاعت بيچون و چرا از ايشان هستيم. نه فقط ما بلکه همه مسئولين رده پايينتر از آقا، موظفند که از ايشان تبعيت کنند. اينکه اگر قطعنامه را نميپذيرفتيم و جنگ ادامه پيدا ميکرد، اينها به ما ربطي ندارد.
البته لازم به تذکر است بحث ولايتپذيري جزو مفروضات جنگ است و بحثي در آن نيست، محل مناقشه ما ادامه جنگ و عدم پذيرش قطعنامه است که چه پيامدهايي ميتوانست به همراه داشته باشد.
غضنفري: آقاي کاظمپور اردبيلي معاون وزير نفت وقت و نماينده ايران در اوپکديماه ۶۶ مصاحبهاي ميکند، در آنجا ميگويد، ما در طي ۹ سال گذشته يعني قبل از ديماه ۶۶ با درآمد ساليانه متوسط ۲۴ ميليارد دلاري سر کرديم. سال گذشته هم با درآمد کمتري توانستيم سر کنيم. اما بهطور متوسط در طي هشت سال جنگ، بودجهاي که براي جنگ اختصاص دادهاند بعضي سالها دو ميليارد، بعضي سالها دو و نيم ميليارد و بعضي سالها سه ميليارد بوده است. به طور متوسط در هشت سال جنگ، سالانه ۱۲ درصد بودجه صرف جنگ شده است. اينها آمار يک مقام رسمي دولت است، چيزي نيست که من از خودم جعل بکنم.
آقاي کاظم پور اردبيلي آمار ديگري هم ميدهد و ميگويد در سال ۱۹۸۶ ـ يعني سال ۶۵ که بدترين سال جنگ بهلحاظ اقتصادي براي ما بود که درآمدمان به حداقل رسيد ـ درآمد توليد ناخالص کشورهاي عضو اوپک ۵۶۸ ميليارد دلار بوده است و در اين ميان جمهوري اسلامي ايران با ۱۳۳ميليارد دلار توليد ناخالص ملي، بالاترين ميزان را در ميان کشورهاي عضو اوپک داشته است. اين آمار معاون وزير نفت است، من جعلش نکردهام. يعني در بدترين سال جنگ بهلحاظ اقتصادي ما بالاترين درآمد را در ميان کشورهاي عضو اوپک داشتهايم. بعد به امام گزارش ميدهند که وضعيت اقتصادي کشور زير صفر است.
مشايخي: اين جواب من نبود. اين مغالطه است. شما مستند از کاظمپور اردبيلي ميگوييد، ما سازمان برنامه و بودجه را داريم که در آن درآمدها، واردات، صادرات، هزينهها و... مشخص است. سال ۶۵ هنگامي که قيمت نفت به پنج ـ شش دلار سقوط کرد، ما سالانه شش ـ هفت ميليارد بيشتر درآمد نداشتيم و بايد مملکت و جبهههاي جنگ را اداره ميکرديم. ۷۰ ميليارد دلار عقبه صدام بود، از آن طرف تمام زرادخانهها، تمام دلارهاي نفتي منطقه و همه امکانات لجستيک و نظامي هم در اختيار صدام بود.
غضنفري: آقاي مشايخي شما آمار نداريد اما من آمار دارم. آمار سازمان برنامه و بودجه را هم آوردم و گفتم از قول سازمان برنامه و بودجه بهطور متوسط هر سال ۱۲ درصد بودجه براي جنگ هزينه شده است. اما اينکه قصه امام چه بود؟ دو جمله ميخوانم يکي از آيتالله سيدمحمد خامنهاي و دومي از خود امام. آيتالله سيدمحمد خامنهاي گفته است همان وضعي که بعدا درباره جام زهر دادن به امام تکرار شد و يکي دو نفر موثر در جنگ، چنين به عرض امام رسانده بودند که جبهه امکان دفاع بيشتر ندارد و امام ناگزير شدند به سختي و به تلخي براي حفظ نظام و جان جوانان، جام زهر را نوشيدند و با متارکه جنگ موافقت کردند. اما بعد که خلاف گفتههاي امناي خائن بر ايشان ثابت شد، جبران آن ممکن نبود و امام نتوانست حکم خود را پس بگيرد.
امام نيز در نامه ۶ فروردين ۶۸ ـ تقريبا آخرين نامههاي امام خطاب به آقاي منتظري ـ ميفرمايند: تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگانش به اسلام. از خدا ميخواهم که به پدر پير ملت عزيز ايران، صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا بيش از اين طعم تلخ خيانت دوستان را نچشد.
فلکي: من در عرايضم به دو مطلب اشاره کردم که در کتاب شما نيست. گفتيد کتاب را کنار بگذاريم. اين کتاب بهجاي اينکه قضاوت را به خواننده وا بگذارد، خودش جملاتي با محتواي قضاوت بهکار برده، همين جمله آقاي سيدمحمد خامنهاي، اگر در اين جمله امناي خائن وجود نداشت، آيا شما اين جمله را در کتاب ميآورديد؟ در بالا هم گفتيد جناب آقاي هاشمي بهطور ضمني اعتراف ميکند. پس مشخص مي شود شما از همان اول محکوم ميکنيد. آقاي رحماني ميفرمايند اگر ما قطعنامه را نميپذيرفتيم چه ميکرديم؟ شما يک جمله بگوييد در طي اين ۳۵ سال اگر دستور رهبري يا دستور امام را انجام نميداديم چه ميشد؟ اين هم مثل همان است. مسلم است اگر دستور رهبري را نميپذيرفتيم، ضلالت و گمراهي الي آخر بود، فلذا در آن مقطع بايد قطعنامه را ميپذيرفتيم. من يک جمله بگويم که فقط بنده و ايشان اعتقاد داريم، اين کلاهي که سر ما ميگذارند که اگر رهبري نبود هيچ احدالناسي نميپذيرفت، اين چيزي که روي دوش ما ميگذارند ـ کاش روي دوش ما ميگذاشتند، اما روي دوش شهيدان هم گذاشتهاند ـ اينگونه نيست، مسلم است که ما فقط بهخاطر رهبري پذيرفتيم. حالا خوب است يا بد، بماند.
رحماني: اگــر قطعنــامــه را نميپذيرفتيم، امر امام را مطاع نبوديم. من عرض کردم، ريشههاي پذيرش قطعنامه را در آن مقطع نبايد ببينيم، يک روندي طي شد، اما نه به آن صورت که آقاي مشايخي ميفرمايند که دولت خدمتگزار بود، البته اينکه دولت خيانت هم کرد و هيچ کاري نکرد، من اين را هم قبول ندارم.
جهروتيزاده: ما عبارت خيانت را بهکار نبرديم. گفتيم دولت نقشي نداشت.
رحماني: قبول دارم کاري که صدام کرد، آن دولتي که صدام تشکيل داد، نداشتيم. ما نقص داشتيم، انصافا وزراي ما در هفته دفاع، يک لباس خاکي ميپوشيدند و گهگاهي به قرارگاه ميآمدند. ما قبول داريم اينها در مسير جنگ، امکانات دولت را بهکار نگرفتهاند، آقاي مشايخي ميگويند دولت و مجلس نبايد اين کار را ميکردند. اما اگر در آن مقطع قطعنامه را نميپذيرفتيم، آسيبها و آفتهايي نصيب ما ميشد که تحمل و جبرانش حقيقتا امکانناپذير بود.
جهروتيزاده: اعتقاد من اين است که ما اين بحث را در يک کلمه خلاصه کنيم چون حضرت امام، رهبري و وليفقيه زمان قطعنامه را پذيرفتند، ما هم پذيرفتيم. اگر حالا نميپذيرفتيم چه اتفاقي ميافتاد، به ما ارتباطي ندارد... .
نقطه عطف بحث اينجاست که اين قصه براي ما خيلي سنگين است چون ما در متن جنگ بوديم، خدا شاهد است گاهي وقتها مسائلي مطرح ميشود که نيرو به جبهه نميآمد، اما همه به ياد داريم حضرت امام يک پيام داد و وقتي سپاه محمد صلياللهعليهوآلهوسلم به پادگان دوکوهه آمد، غير از پر شدن ساختمانها، بيابانهاي دوکوهه را هم چادر زديم، بچه بسيجيها رفتند، حتي يک بخشي از نيروها را بهخاطر نبود امکانات مجبور شديم برگردانيم. نيرو بيش از حد آمده بود، پس هيچکس حق ندارد مردم را متهم کند. هيچ احدي حق ندارد بگويد مردم به جبهه نيامدند. جنگ را مردم اداره کردند. جنگ را مردم با اين سربلندي در مقابل همه کشورهاي دنيا به اينجا رساندند و حتي اجازه ندادند يک وجب از خاک کشور ما را بيگانه تصاحب کند. ۲۰۰ سال قبل هر جنگي در ايران شده بود يک بخشي از کشور ايران جدا شده بود و دفاع مقدس تنها جنگي بود که ما يک وجب از خاکمان را نداديم. گاهي اوقات لازم است استدلال داشته باشيم.
آيا ميتوان عنوان داشت پذيرش قطعنامه از جانب امام به اين دليل بود که ايشان جرياني در اطرافش ميديد که در حال کنار آمدن با غرب بودند؟
فلکي: يک جملهاي را آقايان غضنفري و مشايخي هم تاييد کردند که ما اگر بگوييم امام را که ۸۰ سال زير بار حرف هيچ احدي بدون دليل نرفت، ظرف ۴۸ ساعت زير بار چهار نامه و چهار آدم بردند، خيلي زور دارد. شناختمان نسبت به امام کم است. من معتقدم در آن مقطع بايد قطعنامه را ميپذيرفتيم، بعد از آن هم هيچکاري نميتوانيم بکنيم. در هيچ کجا امام در جملات و کلماتشان نگفتند من بالاجبار پذيرفتم.
جهروتيزاده: البته امام در پيامشان دارند که مسائلي هست که انشاءالله در آينده به ملت ايران خواهيم گفت.
غضنفري: هم سردار رشيد گفت دولت امکاناتش را پاي کار نميآورد، هم سردار فضلي گفت و هم خود آقاي رضايي بارها گفتهاند و ديگران. احتمالا سال ۶۳، جلسهاي بود که هيئت دولت با امام ديدار داشته است. آقاي رفسنجاني به عنوان فرمانده جنگ در يکي از يادداشتها و گزارشهاي خود پيرامون فضاي اين جلسه نوشته است؛ در ديدار هيئت دولت با امام، امام به دولت بهخاطر نرسيدن به نيازهاي جبهه، تاختند.
اينکه فرمودند در پذيرش حضرت امام همه تابعيم، بله قبول داريم. اما تصميمي که امام گرفت، خودش گرفت؟ با اختيار خودش بود؟ و هيچکس هم به او تحميل نکرد؟ کاملا غلط است و من به هيچ عنوان قبول ندارم. به امام معصوم هم تصميمهايي را تحميل کردند، چه برسد به امام خميني. من جملهاي پشت کتاب آوردهام درباره صلح امام حسن عليهالسلام. امام خميني دوم شهريور سال ۶۵ در مورد صلح امام حسن عليهالسلام ميگويند: درباره امام حسن و قضيه صلح، آن هم صلح تحميلي بود، براي اينکه امام حسن، دوستان خودش يعني آن اشخاص خائني که دور او جمع شده بودند، او را جوري کردند که نتوانست خلافش بکند، صلح کرد. آن هم صلح تحميلي بود، اين صلحي هم که ميخواهند بهما بگويند همين است.
امام خميني(ره)که فقيه است، مجتهد جامعالشرايط است، رهبر انقلاب است، صلح امام حسن عليهالسلام راکه امام معصوم است، چنين تفسير ميکند، ميگويد چه کساني امام حسن عليهالسلام را مجبور به صلح با معاويه کردند؟ دوستان خودش. پس به امام معصوم (عليهالسلام) صلح را تحميل ميکنند، چه برسد به امام خميني(ره).اما چه طور تحميل کردند؟
در کتاب نشان دادم، گزارش اقتصادي، سياسي و نظامي که به امام داده بودند خلاف واقع و کذب بود، با گزارشهاي کذب امام را وادار به پذيرش قطعنامه کردند، امامي که تا روز قبل در مقابل پذيرش قطعنامه مقاومت ميکرد و نميپذيرفت.
مشايخي: در اين فاصله چه اتفاقي افتاد؟
غضنفري: همين گزارشهايي که به امام دادند.
مشايخي: اين گزارشها در عرض يک شب آمد؟
غضنفري: بله ۲۳ تير ۶۷
مشايخي: اين گزارشها که بهصورت مستمر براي امام ميرفت.
غضنفري: جور ديگر بوده...
مشايخــي: گـــزارشهــاي اقتصادي بهصورت مستمر و ماهيانه براي امام با فونت درشت که ايشان بتوانند حتي بدون عينک بخوانند ارسال ميشد. شما ميخواهيد در اين کتاب، ياران نزديک به امام را خائن به جنگ و انقلاب معرفي کنيد و اين خيانت بزرگي است به تاريخ اين کشور. با اين وضع هيچيک از ياران امام ديگر نبايد در صحنه انقلاب باقي بمانند و حتي چنين بلايي را هم در مرحله بعد سر حضرت آقا ميآوريد. بابا! اينها خدمت کردند به کشور شما داريد ذهنيت نسل جوان و آينده کشور را به اين سمت ميبريد که همه ياران خميني(ره) خائن بودند، مثل ياران امام حسن مجتبي عليهالسلام. اين يک محملي است براي زدن ياران نزديک امام.
غضنفري: دوست و برادر عزيزم فرمودند اين جفاي در حق امام است و بهواقع بهنوعي امام را زير سوال ميبريم. جملهاي را از آقاي هاشمي نقل ميکنم که يکي دو بار ايشان در مصاحبهها گفتهاند. آقاي محمد دروديان(پژوهشگر تاريخ جنگ و از راويان دفتر سياسي سپاه در قرارگاه کربلا)هم در کتاب «روند پايان جنگ»، صفحه ۲۸ اين جمله را نقل کرده است.
ميگويند آقاي هاشمي گفتند؛آن گزارشي که دولت و سپاه )آقاي رضايي) در پايان جنگ به امام داد که منجر شد به پذيرش قطعنامه توسط امام، اگر اين گزارش را اينها پنج سال قبل به امام داده بودند امام به تصميم ميرسيد و همان موقع جنگ را تمام ميکرد. اين گزارشي که اينها دادند معلومات امام را بههم ريخت. مفهوم اين جمله چيست؟ آيا اين جمله آقاي هاشمي توهين به امام است يا جمله من؟ اين جمله معلومات امام را بههم ريخت، آيا معنايش جز اين است که امام پنج سال گزارشهاي غلط دريافت ميکرده و برمبناي گزارشهاي غلط تصميمگيري ميکرده، اما در تير ۶۷ که گزارشهاي صحيح را به امام دادند تازه متوجه حقايق جنگ شد و تصميم به پذيرش گرفت؟! آقاي هاشمي که ميگويد امام پنج سال تصميم غلط ميگرفته، امام را زير سوال ميبرد يا بنده که ميگويم براساس گزارشهاي غلط، روز ۲۳ تير ۶۷ امام تصميم به پذيرش قطعنامه گرفت؟
رحماني: هرکس امام را زير سوال ببرد، غلط است. ما خوب دفاع کرديم، خوب جنگيديم و خوب هم قطعنامه را پذيرفتيم.
غضنفري: ايشان سوال کردند که آيا کانال اطلاعاتي امام فقط فرمانده سپاه بود و رئيس دولت؟ نخير يکي از کانالهاي اطلاعاتي امام جناب آقاي هاشمي بودند که هم رئيس مجلس بود و هم فرمانده جنگ و گزارشهاي اصلي جبهه را ايشان به حضرت امام در طي هشت سال جنگ ميدادند. يعني يکي از کانالهاي اطلاعاتي مهم حضرت امام (ره) آقاي هاشمي بودند.
مشايخي: يکي از کانالها هم حضرت آقا بودند که آن زمان رئيسجمهور بودند. آقا موثقترين افراد بودند که گزارشها را ميدادند.
غضنفري: ما از کسي که در آن زمان هم سمت رياست مجلسرا داشتند و هم سمت فرماندهي جنگ را داشتند، از ايشان نقل قول ميکنيم. يعني يکي از مقامات ارشد کشور هستند.
ايشان اين جمله را در موضع فرمانده جنگ و در موضع رئيس مجلس شوراي اسلامي فرمودند. آقاي محمد دروديان هم در کتاب «روند پايان جنگ» در صفحه ۲۸ ثبت کرده است که اگر آقاي رضايي و رئيس دولت اين گزارش را بهجاي سال ۶۷، پنج سال جلوتر داده بودند، امام(ره)به تصميم ميرسيد و جنگ را تمام ميکرد. گزارشهاي ۶۷ ايشان، معلومات امام (ره) را بههم ريخت. اين جمله توهين مستقيم به حضرت امام(ره)است.
ما دو مطلب را مطرح کرديم، يکي اينکه اگر مسئولين آن زمان از همان ابتداي جنگ به فرمايشهاي امام عمل ميکردند، مهمترين فرمايش امام خطاب به مسئولين کشور «جنگ در راس مسائل کشور است، جنگ اولويت اصلي کشور بايد باشد»، اگر مسئولين آن زمان به اين حرف امام عمل ميکردند، جنگ هشت سال طول نميکشيد، در سه يا چهار سال تمام ميشد و با پيروزي کامل ما هم تمام ميشد. اگر به حرف امام گوش کرده بودند که متاسفانه گوش نکردند.
تحليل من اين است که بهجاي اينکه جنگ در راس مسائل کشور باشد، مسئولان وقت جنگ را بهعنوان يک مسئله کاملا فرعي و دستچندم کشور تلقي کردند، با ۱۲ درصد اختصاص بودجه به جنگ، اين يعني نه تنها جنگ در اولويت اصلي کشور نبود بلکه کاملا يک مسئله فرعي و دستچندم بود.
مشايخي: اگر اولويت اصلي دولت مسئله جبهه و جنگ نبود، شما بگوييد پس اولويتش چه بوده است؟
غضنفري: من معتقدم آنها حرف امام را گوش نکردند و بههمين دليل جنگ، هشت سال طول کشيد. اين را آقايان رضايي و رشيد ميگويند و همه صحبتهايشان ثبت و ضبط شده است. در ثاني اگر نميپذيرفتيم به تصريح فرمانده سپاه و فرمانده جنگ و وزير سپاه و بسياري از مسئولين ديگر ـ که مصاحبههاي اخيرشان موجود است ـ ما در پايان جنگ در موضع قدرت قرار داشتيم. امکاناتي که ما در پايان جنگ داشتيم بسيار بيشتر از امکانات سال ۶۱ و فتح خرمشهر بود. به تصريح نخستوزير، وزير سپاه و فرمانده جنگ و رئيسجمهور، انواع و اقسام تسليحات و تجهيزات مورد نياز جبههها، بخش عمدهاش در داخل کشور توليد ميشد. بخش اندکي وابسته به خارج بوده است. بهلحاظ توان نظامي، بعد از پذيرش قطعنامه بود که نيروهاي عراق در تاريخ ۳۰ تير ۶۷ از جنوب و از غرب به ما حمله کردند و جلو آمدند، تا ۳۰ ـ ۴۰ کيلومتري اهواز هم پيشروي کردند، خرمشهر و آبادان هم به محاصره افتاد، از غرب هم منافقين را پشتيباني کردند و به داخل آمدند، آقايان هاشمي فرمانده جنگ، رضاييفرمانده سپاه، رفيقدوست وزير سپاه ميگويند در آن قضيه ضرب شصتي به عراق نشان داديم که مجبور شد همه نيروهايش را پشت مرزهاي بينالمللي ببرد. اين نکته را هم توجه داشته باشيد که ما آنچنان توانمندي داشتيم که نيمه مرداد ۶۷ يعني دو هفته بعد از پذيرش قطعنامه، آقاي محسن رضايي پيغام ميفرستد براي حضرت امام که الان آمادهايم براي حمله به بصره و تصرف بصره. يعني تصرف دومين شهر بزرگ عراق. يعني ما اينقدر نيروي نظاميمان توانمند است که قدرت اين کار را داريم. در اين ماجراي حمله عراق در بعد از قطعنامه که نيروهايش تا نزديک اهواز ميآيد، امام يک پيام دو خطي براي سپاه ميدهد و مي گويد اينجا نقطه حياتي ميان اسلام و کفر است، يعني نقطه شکست يا پيروزي اسلام يا کفر است، اينجا بايد متر به متر جنگيد و هيچچيز از هيچکس پذيرفته نيست، اينجا يا سپاه حياتي دوباره در کشور پيدا ميکند يا براي هميشه يک سپاه ذليل و مردهاي ميشود. اين پيام را حاج سيد احمدآقا پشت تلفن ميخواند و آقاي رحيم صفوي در قرارگاه جنوب پيام را ميگيرد و به فرماندهان لشکرها و گردانها و... ميرساند. بچهها به فاصله دو ساعت به خط ميزنند، يکي از فرماندهان عراقي بعدا در مورد همين حمله ميگويد، در اين قضيه ظرف کمتر از يک هفته ۱۸ تيپ زرهي عراق منهدم شد و اين مربوط است به مرداد ۶۷ يعني چند روز بعد از پذيرش قطعنامه. ما اينقدر بهلحاظ نظامي قدرتمند هستيم که در کمتر از يک هفته، ۱۸ تيپ زرهي صدام را منهدم ميکنيم. آيا ما با همان امکانات نظامي توان پيروزي نداشتيم؟ نميتوانستيم بر عراق غلبه کنيم؟
رحماني: ميرفتيم داخل چهکار ميکرديم؟ اين را شما جواب بدهيد!
غضنفري: تا پيروزي بر صدام و شکستش و تصرف بغداد. آقاي محسن رضايي در حدود سال ۶۴ ميگويد، رفتيم براي درخواست امکانات براي عمليات، آقاي هاشمي گفت ما ميدانيم اگر به شما بودجه و امکانات کافي بدهيم تا بغداد پيش ميرويد و بغداد را هم ميگيرد. اما اگر بغداد را هم تصرف کرديد و صدام سرنگون شد و آمريکا عليه ما بمب اتم بهکار برد چهکار کنيم؟ اين استدلال را ببينيد! يعني به اذعان خود آقاي هاشمي، ما توان سقوط صدام را داشتيم.
فلکي: من جملهاي را يکبار عرض کردم، ما در طول ۳۵ سال گذشته هر بار رهبري و امام يک جملهاي گفتند و انجام داديم موفق شديم. اما اگر انجام نداديم هم خسران ولايتي کرديم و هم تدبير رهبري را که بالاترين تدبير است، گوش نکرديم و شکست خورديم. من معتقدم اينکه ايشان ميفرمايند اگر جنگ ادامه مييافت پيروزي با ما بود، خير به نظرم اصلا موفقيتآميز نبود.
همين بحثي که الان حضرت آقا هم ميفرمايند که دشمن ما، دشمن ماست. کسي نيست که فقط با ما دشمني کند، تصوري هست که فردي يا کشوري مقابله ميکند، کاري کنيم که ديگر دشمني نکند. اين اشتباه است، دشمن ما، دشمن ماست، اين دشمن امروز ما، سال ۶۷ هم دشمن ما بود. آن سال ۶۷ اگر جنگ را ادامه ميداديم، اگر امام پذيرش قطعنامه را نميپذيرفتند، يقينا دشمن عداوت سنگينتري ميکرد. من نميگويم اتمي ميزد. بههرحال بعد از گذشت ۲۷ ـ ۲۸ سال، اثر آن تدبير را ميبينيم.
جهروتيزاده: آمريکا جراتش را ندارد.
فلکي: جراتش را ندارد! درطول تاريخ کجا سراغ داريم ۲۷۰ مسافر را روي آسمان بزند؟ اما زد. در کجاي تاريخ سراغ داريم بمب اتم بزند؟ مگر هيروشيما و ناکازاکي را نزد؟ زد. کجا سراغ داريم کشوري، شهر خودش را بمباران شيميايي کند؟
غضنفري: از پس يک حماس و حزبالله بر نيامدند.
فلکي: هفته پيش سالگرد شهادت شهيد حسن مقدم بود. برادرش محمد گفت يک بندهخدايي خوابي ديده و گفته شهدا به مرحلهاي ميرسند که تمام وجودشان خدمت براي اسلام و بشريت ميشود. خداوند خدمت اينها را ميبيند که خالص است لذا در جسم بشري نميتواند ببيند و اينها را رها ميکند. براي من سوال بود آيا واقعا شهدا اين کار را ميکنند؟ گفت: يک شب حسن را در خواب ديدم، به او گفتم من و تو از بچگي باهم ميرفتيم مسجد و بخاري روشن ميکرديم، خدا وکيلي الان چهکار ميکنيم، حسن گفت يک حکم جديدي گرفتم براي عمليات بعدي، گفتم مگه شما عمليات هم ميکنيد؟ گفت برو ببين در غزه چهکار کرديم!
اگر امروز کشور ايران در مقابل ترفندها و دسيسهها ايمن است، نه بهخاطر اين است که تا بيتالمقدس جنگيد، بلکه بهخاطر اين است که از بيتالمقدس به بعد جنگيد. تا بيتالمقدس فتح خرمشهر وظيفهمان بوده است. از فتح خرمشهر به بعد بود که ما جنگيدم و امروز در امنيت هستيم. بصره و امثال بصره بازيهاي کالکي ما بود، بازيهاي روي کاغذ ما بود، هدف ما فرمان امام بود. مگر در کربلاي۴ نزديم؟ مگر در مقدماتي رمضان نزديم، توانستيم يک قدم به جلو برويم؟ خير، برگشتيم. ما فقط بهخاطر گفته امام جنگيديم، آن روز هم که گفت صلح کنيد صلح کرديم. امروز اگر بگوييم چه اتفاقي ميافتاد و مدام از اين چهها بگوييم، خيلي سوالات زيادتري پيش ميآيد.
امام گفت صلح بکنيد و قطعنامه را بپذيريد و ما پذيرفتيم. البته امام نگفت درباره پذيرش قطعنامه حرفي نزنيد. بله بايد بررسي کنيم در چه شرايطي امامي که تا ۱۰ روز قبل از پذيرش با صلابت و قاطعيت ميگويد بايد بجنگيم، جنگ، جنگ تا رفع کل فتنه و... بعد قطعنامه را ميپذيرد بايد آن زمينهها را بررسي کنيم تا به درد تاريخ آيندهمان بخورد.
من معتقدم که انحراف بعد از فتح بيتالمقدس بود. امام آن روز جام زهر را نوشيد که ما آهنگ حرکت را بعد از عمليات بيتالمقدس کند کرديم. براي اينکه عدهاي از سردمداران ما بهدنبال اين بودند که برويم عمليات بزرگي انجام دهيم که با آن عمليات بزرگ بتوانيم برويم پاي ميز مذاکره و ما آن کار را کرديم. اين آقا که اينجا ايستاده، فرمانده گروهاني بود که از اروند در والفجر ۸ عبور کرد، جزو کساني است که با مرتضي قرباني رفتند. ما اين کار را کرديم و والفجر ۸ را هم گرفتيم. ابهت نظامي کاذب عراق را هم شکستيم. ولي سياسيون با ما همراهي نکردند. اگر اين بحثها مطرح ميشود من کوچک شما هستم، دست و پاي شما را ميبوسم، قصدم اين نيست که اهانت کنيم، قصدم اين است که بگويم ما هشت سال فرمان امام را اطاعت کرديم اما کساني که نزديک به امام بودند گاه در اطاعت از امام اشکالاتي داشتند.
مشايخي: ما هشت سال جنگيديم و خون داديم، اين را بهخاطر مسائل و اميال سياسي خراب نکنيم.
جهروتيزاده: اينکه سردار فلکي گفتند ما بايد اين موضوع را براي نسلهاي آينده بررسي کنيم، واقعا اينگونه است. من خودم پيوسته با جوانان در ارتباطم. سوال عمده جوانان اين است که چرا بعد از آزادسازي خرمشهر، جنگ را تمام نکرديم؟ کسي پاسخ اين سوال را نداده است که دشمن دنبال چه بود؟! سازمان ملل قطعنامهاي صادر کرد که بعد از خرمشهر جنگ را تمام کنيم، وقتي خرمشهر آزاد شد از ۱۲۰۰ کيلومتر مرزي که با عراق درگير بوديم، در عمليات بيتالمقدس فقط ۱۰۰ کيلومتر آزاد شد. دشمن هم قصدش آتشبس و تمام کردن جنگ نبود. دنبال فرصتي براي تجدد قوا بود، امکانات هم از کشورهاي ديگر به دستش ميرسيد، نيرو هم ميرسيد. اسراي عراقي که ما داشتيم، با مليتهايي حدودا از ۲۸ کشور بودند، يعني ۲۸ کشور کمک نيروي انساني به عراق ميکرد. عربستان هم سه سال پيش اعلام کرد در جنگ، عربستان ۷۰ ميليارد به عراق کمک کرده است. ما واقعا بعضي از ابعاد جنگ را بررسي نکردهايم. در عمليات بيتالمقدس گردان مالک را برديم کنار جاده آسفالتي اهواز ـ خرمشهر تا عمليات کنيم، وقتي گردان را به همراه شهيد احمد بابايي انتقال داديم، رسيديم پشت ميدان مين. بچههاي تخريب، معبر باز کردند. در نزديکي جاده من وقتي ميخواستم به بچهها بگويم حمله را آغاز کنيد، واقعا مات و مبهوت مانده بودم چون از ۴۰۰ نفر چيزي حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر سلاح نداشتند، قمقمه آب نداشتند، سرنيزه نداشتند. اينها ابعاد معنوي جنگ است. ولي ما چون اعتقاد الهي داشتيم، توکلمان به خدا بود و از اهلبيت عليهمالسلام مدد ميگرفتيم و از اينرو بود که امکانات کم ما به امکانات زياد دشمن ميچربيد. مشايخي: در اين جنگي که بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شروع شد، دشمنان انقلاب همقسم هستند که اين انقلاب را که انقلاب مکتب اهلبيت عليهمالسلام است به هر قيمتي نابود کنند ولي انشاءالله تا روزي که ما قدس را آزاد کنيم اين جنگ ادامه دارد، نه هيچ جنگي متوقف شد و نه جنگي پايان گرفت. جنگ ادامه خواهد داشت تا روز آزادي قدس