مدیر انتشارات بروج در نشست صبح ناشر پیشنهاد کرد ناشرانی که توانایی پرداخت هزینه‌های توزیع را ندارند، با تشکیل یک گروه و صنف، به صورت جمعی فعالیت کنند.

به گزارش خبرنگار مهر، بیست و چهارمین نشست از سری نشست‌های صبح ناشر، صبح امروز یکشنبه ۴ مرداد با حضور سید صفر صالحی مدیر انتشارات بروج در مرکز رسانه‌ای شیرازه برگزار شد.

صالحی در ابتدای این نشست درباره چگونگی شکل گیری انتشارات بروج گفت: سال ۷۷ بود که به همراه خانم دکتر معصومه آباد تصمیم گرفتیم یک کار فرهنگی را پایه گذاری کنیم که فعالیتی برای دوران بازنشستگی مان هم داشته باشیم. بعد از گفتگوهایمان دیدیم که کار نشر با روحیاتمان سازگار است. در سال ۷۷ کار را شروع کردیم و خیلی در سایه و آرام فعالیت می کردیم. آغاز کارمان هم با ترجمه و چاپ مجموعه کتاب‌های «بدن من» همراه بود. 

وی افزود: تیم انتشارات ما بیشتر از اعضای خانواده تشکیل شده است. اکثر ترجمه ها را دخترانمان به همراه خانواده انجام می دادند و انجام می دهند. در ابتدای کار من ماموریتی به خارج از کشور داشتم و چند سال نبودم. هنگام برگشت، بچه ها گفتند از ماموریت سوغاتی بیاور. من هم گفتم چه سوغاتی ای بهتر از کتاب. بنابراین مجموعه «بدن من» را با خود آوردم و ترجمه اش کرده و به چاپش رساندیم. آن زمان، با توجه به تجربیاتی که کسب کرده بودیم، احساس کردیم که حوزه کودک، ظرفیت زیادی دارد اما حوزه ای مغفول مانده است. 

این مدیر نشر در ادامه گفت: بیشترین سنی که بچه‌ها باید در آن مطالعه کنند، صفر تا شش سالگی است. حتی بسیاری از دانشمندان و علوم هم ثابت کرده اند که مطالعه مادر هنگام بارداری، در کتابخوان شدن بچه موثر است. از صفر تا شش، سنی است که سیناپس‌های مغزی در اوج خود خستند و اگر کسی در این دوران کتابخوان شود، دیگر لازم نیست نگران او باشید؛ منتهی کتاب‌هایی که جذاب و قشنگ باشد و کودک را جذب کند، باید در دسترس اش قرار بگیرد. با مجموع همه این صحبت‌ها بود که قرار را بر این گذاشتیم کار را با بخش کودک آغاز کنیم. این شد که ترجمه کتاب‌ها را آغاز کردیم. یکی از مسائلی که در کشورمان وجود دارد این است که ما همیشه می خواهیم زود نتیجه بگیریم حال آن که هر کاری از جمله کار نشر، سعه صدر می‌خواهد و باید برای چندین سال آینده برنامه‌ریزی کرد، نه برای امروز و فردا.

بچه‌ها را از صفر تا شش سالگی کتابخوان کنیم

صالحی گفت: طرحی دارم که باید ثبت شود و در آن کار جمعی از اهمیت زیادی برخوردار است. وقتی به کار جمعی درباره کتاب و فرهنگ کودک صحبت می کنیم، باید آموزش و پرورش، وزارت بهداشت، شهرداری و ... در کار حاضر باشند و مشارکت کنند. نکته مهم این است که بچه نباید در خانواده رها شود. این روزها متاسفانه پدرومادرهای تحصیل کرده هم بچه ها را رها می کنند. باید نهاد و ارگانی باشد که خانواده ها و بچه ها را در کنار هم حفظ کند. طرحی که داریم این است که ارگان یا نهاد مطلوب، کودک را از خانواده تحویل بگیرد و تحویل بدهد. کودک باید مرتب تحت نظام آموزشی منضبطی باشد. اگر بتواند لذت مطالعه را درک کند، مساله حل می شود. آیا دیده اید که بچه بگوید از عروسک یا از ماشینش بدش می آید؟ باید کاری کنیم تا این وضعیت برای کتابش هم به وجود بیاید. اگر لذت کتابخوانی را درک کند، دیگر آن را کنار نخواهد گذاشت.

مدیر انتشارات بروج گفت: کتاب‌های «بدن من» که کارمان را با آن‌ها شروع کردیم، در ابتدا ۱۰ جلد بودند و چون مخاطبان زیادی از آن ها استقبال کردند، مجلدات ۱۱ تا ۲۰ این مجموعه را هم به چاپ رساندیم. این کتاب‌ها، برای بچه‌های مقطع راهنمایی و دبیرستان و در واقع، پزشکی به زبان ساده هستند. مترجم های کتاب ها هم، دخترانم هستند که هر دو در رشته پزشکی تحصیل می کنند. کتاب های دیگر ما در انتشارات بروج، بیشتر برای بچه های پیش دبستانی، و اکثرا درباره آشنایی با ابزارهای مختلف است.

ناشرانی که توانایی پرداخت هزینه ها را ندارند یک گروه صنفی تشکیل بدهند

وی در ادامه با اشاره به مشکلات کار نشر گفت: ما متاسفانه ویترین نداریم و ناچار شدیم امکان فروش الکترونیکی را در سایت مان بارگذاری کنیم. البته شانس ما این است که از طریق نشر ارتزاق نمی کنیم و یک حقوق بازنشستگی داریم ولی خیلی از ناشرها هستند که کتاب چاپ می کنند ولی نمی توانند عرضه و پخش شان کنند. به خاطر مشکلات مالی و معیشتی است که کتاب هنوز در سبد خانواده ها وارد نشده است. کتاب کودک، این روزها فروش خوبی دارد و سودش بالاست ولی برای ناشرانی که ویترین دارند و کتاب هایشان به فروش می رود. اگر ناشری با یک پخشی کار کند، پروسه گرفتن پولش بسیار زمان بر است و ۸ ماه بعد به پولش خواهد رسید. به نظرم چاره کار، تشکیل یک شبکه گروهی از ناشران است. یعنی جمعی از ناشران دور هم جمع شوند و به شکل گروهی با هم کار کنند؛ ناشرانی که نمی توانند هزینه چاپ و دیگر هزینه ها را بپردازند، بیایند و گروه صنفی تشکیل بدهند.

صالحی در بخش دیگری از سخنانش گفت: کتاب باید پیام داشته باشد؛ هم برای بچه ها هم برای والدین. نمی شود بیاییم و فقط شنگول و منگول سال ها پیش را چاپ و عرضه کنیم. به اعتقاد من کتاب باید برای وضعیت جامعه اش، پیام داشته باشد و وقتی خواننده آن را می خواند، احساس کند که مطلب جدیدی، دستگیرش شده است. مطالب و محتوا هم باید با فرهنگ جامعه همخوانی داشته باشد و نمی شود از تولید محتوا غافل شده و مرتب از منابع خارجی ترجمه کنیم.

مدیر انتشارات بروج در بخش دیگری از این نشست درباره کتاب پرفروش «من زنده ام» گفت: این کتاب تا زمان برپایی مسابقه کتاب و زندگی، به چاپ ۱۷۵ رسید و در حال حاضر هم نزدیک به چاپ دویستم آن هستیم. هر نوبت چاپ آن نیز با ۲ هزار نسخه منتشر می شود. با تاریخ و پیشینه فرهنگی که ما داریم، فکر می کنیم این میزان تیراژ، برای ما بسیار پایین است. رهبر انقلاب هم اشاره داشتند که کتاب هایی مانند «دا» و «من زنده ام» باید با چاپ میلیونی منتشر شوند. دقت کنید که کتابی مانند «۱۲ سال بردگی» ۲۱۰ نوبت، چاپ می خورد. نکته این جاست که ما کتاب خوب داریم اما شبکه هایی که تبلیغ کننده کتاب باشند، نداریم. هنوز هم نتوانسته ایم با شبکه های بین المللی کار کنیم. در کشورهای دیگر، مخاطبان تشنه آشنایی با مفاهیمی چون دفاع مقدس ما هستند ولی در این بخش ضعیف کار کرده ایم و ارتباط چندانی برقرار نشده است. 

خودمان باید تلاش کنیم و فرهنگ مان را به دیگران بشناسانیم

این مدیر نشر گفت: در کشوری مانند ژاپن که اولین رتبه میزان مطالعه را با آمار ۹۰ دقیقه در روز دارد، مردم برای خرید یک کتاب جدید، صف می بندند. آیا در کشور ما دیده اید که مردم پشت کتابفروشی ها صف ببندند تا فلان کتاب جدید را بخرند؟ پس راه در پیش داریم. درباره ترجمه کتاب پرفروشی مانند «من زنده ام»، دیدیم که هیچ نهاد و ارگانی دست به کار نشد.  بنابراین خودمان اقدام کردیم و قدم در راه گذاشتیم. به این ترتیب، این کتاب در حال حاضر به زبان اردو در پاکستان ترجمه می شود و دوستان روی ترجمه عربی آن نیز کار می کنند. ترجمه انگلیسی آن نیز تمام شده است. در شرایط فعلی می توان، فرهنگ ایران و دفاع مقدس را تبلیغ کرد. ضمن این که تشنگی از آن طرف هم وجود دارد ولی این مائیم که باید فرهنگ مان را به دیگران بشناسیم. 

صالحی با بیان خاطراتی درباره چگونگی نگارش کتاب «من زنده ام» گفت: وقتی خانم آباد این کتاب را می نوشت، واقعا از نظر روحی و جسمی در شرایط بدی بود و یادآوری خاطرات اسارت اش، بسیار دشوار بود. رهبر انقلاب هم به ایشان و شخصیت های مشابهش گفتند که خاطراتشان نباید در سینه مدفون شود. ولی خانم آباد دو همرزم دیگر هم داشت که اصلا نمی خواستند خاطرات سال های اسارت شان را به خاطر بیاورند. وقتی ایشان خاطراتش را می نوشت، حتی در برخی مواقع از شدت درد اعصاب، دستش کار نمی کرد و نمی توانست بنویسد. وقتی کتاب را برای ویرایش و اصلاح به آقای مرتضی سرهنگی سپردیم، ایشان گفت من به این مطالب دست نمی زنم چون این ها دلنوشته هستند. بنابراین تنها از نظر دستوری و ویرایشی آن ها را مورد مطالعه قرار داد. 

وی افزود: معصومه آباد، ناآرام است. او مانند ماهی است که نمی توان او را صید کرد. همیشه دوست دارد حرکت کند و در تکاپو باشد. به یاد دارم در سال های جوانی مان، برادرانش من را دعوا می کردند که چرا رهایش کردی که به جبهه برود و این همه ماجرا به وجود بیاید؟ من هم جوابی نداشتم بدهم و می گفتم: او خودش این گونه است! ناآرام و پرتکاپو! تا ۲ سال اول اسارتش بود که هیچ خبری نداشتیم. البته ناامید هم نبودیم. من هم آن سال ها در هلال احمر خدمت می کردم. بعد از سال سوم بود که خبردار شدیم معصومه زنده و در اردوگاه های عراق است.