مجله مهر- عطیه همتی: یک زیر زمین تنگ و باریک پر از پارچه های تیره و نخ هایی که به در و دیوار آویزان شده اند و هوایی آنقدر گرفته که مجبوری برای آنکه حالت جا بیاید چند نفس عمیق بکشی تا شاید از این هوای کهنه به ریه هایت برسد. صبح رسیده ایم و بچه ها سخت مشغول کارند کمتر کسی با کسی حرف می زند. سرها همه پایین است و صدای چرخ های خیاطی همه جا را پر کرده است. عده ای هم که راه می روند نگاهی به ما می کنند و به حضور چند غریبه بین شان واکنش نشان می دهند. نگاهم را تیز می کنم و به دستها، پاها، چشمها و حتی نگاه هایشان خیره می شوم معلولیت هایشان را حدس می زنم و وقتی نگاه هایمان به هم گره می خورد نگاهم را می دزدم که به کسی برنخورد. کارکردن در این کارگاه کوچک یک اولویت عجیب برای استخدام دارد: «معلولیت» یعنی باید معلول باشی تا بتوانی در این کارگاه استخدام شوی!
برای سر زدن به این کارگاه با «اصغر شیرزادی» رئیس هیئت مدیره انجمن تخصصی معلولان همراه شدیم تا او برایمان از این کارگاه و مشکلات معلولان بگوید.
استفاده از معلولان نمادین و شعاری شده است!
آقای شیرزادی وقتی با عصا وارد کارگاه می شود می فهمیم که خودش هم از ناحیه پا معلولیت دارد. شاید همین موضوع است که خیلی از معلولان مشغول در این کارگاه با او احساس راحتی بیشتری دارند. وقتی از او درباره اشتغال معلولان می پرسیم حرفهای مهمی برای گفتن دارد: «قانونی وجود دارد که می گوید کلیه دستگاههای دولتی موظفند ۳ درصد شاغل معلول جذب کنند که تقریبا همه دستگاه ها طفره رفتند. اگرهم معلولان جایی مشغول به کار هستند به صورت نمادین هستند. من به شما می گویم اگر این قانون اجرا هم شود دردی از معلولان دوا نمی شود. مگر سال گذشته چند نفر استخدام دولتی شدند که سه درصد از آن مشکلات کاری معلولان را حل کنند. دولت باید قوانینی حمایتی وضع کند تا از بنگاه ها و انجمن های معلولان حمایت شود. یعنی معلولان دورهم جمع شوند و باهم یک کاری را تشکیل دهند تا فعالیت هایشان به صورت گسترده و وسیع باشد.»
اگر مجبور شویم آدم سالم می آوریم
بیشتر افراد شاغل در این کارگاه معلول هستند مگر افرادی که شغل شان طوری باشد که آدم های معلول نتوانند آن را انجام دهند. مثل اتو کردن لباس ها که به قول آقای شیرزادی برای معلولان مناسب نیست چون زود خسته می شوند و ممکن است برایشان خطر داشته باشد واگرنه اولویت کار در اینجا معلولان هستند و اگر آدم سالمی وارد شود از روی ناچاری است. آقای «محمد احتشامی» مسئول کارگاه می گوید اینجا حقوق ها براساس تعداد کارهای انجام شده محاسبه می شود. برای همین حقوق ها متفاوت است. برنامه اینجا هم اینطور تنظیم شده که بسیاری از شاغلین پارچه های برش خورده را به خانه میبرند و در خانه کارهایشان را انجام می دهند و فقط هرچند وقت یکبار برای بده بستان های کاری سر می زنند. این کار به نفع خودشان هم شده، هم از سختی های رفت و برگشت راحت شدند هم در محیط خانه می توانند با آرامش کارشان را انجام بدهند و این موضوع روی حقوقشان هم تاثیر بسیار مثبتی داشته است. مخصوصا کسانی که به علت معلولیت رفت و آمد برایشان دشوار است.
ماهیانه ۱۵ هزارلباس تولید می کنیم
همین کارگاه کوچک و نقلی با آدمهای پر تلاشش رقیب سرسختی برای هم صنف هایش است. آقای احتشامی می گوید: «این بچه ها اگر در کارشان اول نباشند که هستند بی شک جز بهترین ها هستند چون کارهایشان را حتی از آدم های سالم دقیق تر انجام می دهند. ما بارها به آنها گفته ایم که هیچ وقت معلولیت را فدای کیفیت نمی کنیم و اگر آنها می خواهند که کارشان رونق داشته باشد باید برای بهترین کیفیت تلاش کنند.» به همین خاطر وقتی لیست مشتریان را می خواهیم حدود هفتاد هشتاد اسم روبرویمان می گذارند و می فهمیم از این مجموعه کوچک و با دستهای پرتلاش این بچه ها ماهیانه ۱۵ هزار دست لباس کار تولید می شود. حالا بسیاری از مجموعه های بزرگ مانند راه آهن جمهوری اسلامی، شرکت های بزرگ خودروسازی و پتروشیمی لباس کارهایشان را از اینجا تهیه می کنند و آنقدر کار این بچه ها خوب است که حالا آنها هستند که مشتریان را انتخاب می کنند.
از کارم خوشم می آید
یکی از بچه های مهربان و زحمتکش این کارگاه سهیل است. سهیل متولد ۱۳۶۵ است و سندرم داون دارد. به گفته آقای شیرزادی سهیل پیش از آنکه وارد کارگاه شود در خانه بیش فعالی داشته که حتی موجب آزار همسایه ها هم بوده مثلا یک بار داخل ماشین یکی از همسایه ها شلنگ آب انداخته و تمام ماشین را پرآب کرده است. حالا سهیل در بخش برش کاری این مجموعه مشغول کار است. کارش را خیلی تمیز و با دقت انجام می دهد و همه از او راضی هستند. سهیل ماهی حدود ۴۵۰ هزارتومان دارد و وقتی از او می پرسم با در آمدش چه کار می کند با همان صدای خاص خودش می گوید: «من فقط هربار ۳ تا ۵ هزارتومانی بر می دارم و بقیه را به مادرم می دهم تا توی بانک برایم پس انداز کند.» وقتی از سهیل می پرسم کارش را دوست دارد یا نه؛ با لبخند رضایتی می گوید: «خیلی از اینجا راضیم. از کارم خوشم میاد. از آقای احتشامی هم خیلی راضیم. خیلی خوش اخلاقه.» سهیل صبح ها به این کارگاه می آید و ساعت حدود ۶ از اینجا خودش به خانه می رود. سهیل ماهیانه از بهزیستی فقط ۵۰ هزارتومان مستمری می گیرد.
دوست دارم پس انداز کنم، نمی شود!
آقا فرزاد، قدیمی ترین کارگر این مجموعه است که از ناحیه دست معلول است. او دوتا بچه دارد و وقتی درباره معلولیت بچه ها می پرسیم می گوید فقط یکی از بچه ها یک پایش مقداری مشکل دارد. حقوق قدیمی ترین فرد این کارگاه بین ۷۰۰ تا ۹۰۰ هزار تومان است. آقا فرزاد هر روز مسیر طولانی را از افسریه با ماشینش می آید. به خاطر معلولیت مشکل گواهینامه دارد ولی سر راه مسافر هم سوار می کند تا خرج زندگی یک جورهایی تامین شود. آدمهای اینجا انگار هیچ آرزو و حرفی ندارند وقتی از آرزوهایشان می پرسم همه می خندند و چیزی نمی گویند وقتی از ناصر ۲۹ ساله می پرسم چه آرزویی دارد با شرمی سرش را پایین می اندازد و می گوید الان نمی تواند جواب دهد چون باید فکر کند.
ناصر چند معلولیتی است و ۴ سال است در این کارگاه کار می کند این معلولیت را از راه رفتن و حرکت دستهایش می توانید ببینید. حقوق ناصر حدود ۴۰۰ هزار تومان است که ۹۳ هزارتومان آن خرج بیمه می شود. می گوید دلش می خواهد پس انداز کند اما نمی شود. آقای شیرزادی می گوید خانواده ناصر از اینکه او اینجاست خیلی خوشحالند چون پیش از این ناصر وقتی توی کوچه می رفته اراذل و اوباش از معلولیت و سادگی اش سوء استفاده می کردند و او را اذیت می کردند. اما حالا از او و استعدادش در این کارگاه در جهت مثبت استفاده می شود و کارکردن او در این مجموعه از یک ناهنجاری جلوگیری کرده است.
از نامه بازی خسته شدیم
پروین از بچه های بهزیستی است که متولد ۴۵ است. زنی که از بچگی در پرورشگاه بزرگ شده و از ۱۸ سالگی روی پای خودش ایستاده است. معلولیت پروین از ناحیه پا است. وقتی بالای سرش می رویم رادیو گوش می کند. او ۱۵ سال است خیاطی می کند و زندگی اش را با حقوق ماهیانه ۷۰۰ تا ۹۰۰ هزار تومان می گذراند و ماهیانه خودش پول بیمه می دهد. وقتی از او می خواهیم که درباره مشکلاتش بگوید یک جمله می شنویم: «این همه گفتم به کجا رسید که این بار برسه؟» دلش از بهزیستی و خدماتی که باید بدهند و نمی دهند پر است. بارها برای حل مشکلاتش به این در و آن در زده اما از نامه بازی های اداری خسته شده و حالا تصمیم گرفته بیمه اش را خودش پرداخت کند. چون دیگر حوصله این رفت و آمدها را ندارد.
بغل دستی پروین ناشنواست و نمی توانیم با او حرف بزنیم و فقط نگاهمان می کند. آخرکار هم پروین با ما شرط می بندد که سال بعد هم اینجا بیاییم همین وضعیت ادامه دارد و صدای آنها به جایی نمی رسد.
ما بیشتر کمک معنوی می خواهیم تا مادی
این کارگاه کوچک اجاره ای زندگی این بچه های معلول را می چرخاند. کارگاهی که آقای شیرزادی می گوید به جای آنکه حمایت شود بارها پلمپ شده و در آخر هم هزینه سنگینی برای تغییر کاربری گرفته اند چون معتقدند کاربری اینجا انبار است و نباید تبدیل به چنین جایی شود. آقای شیرزادی رئیس انجمن معلولان درباره این موضوع می گوید: «حداقل کمک نمی کنند، مانع تراشی نکنند. بگویند تا زمانی که معلولان در اینجا کار می کنند این کارگاه برای شما باشد. ما بچه ها را نمی توانیم به راحتی جابه جا کنیم و هرجایی برویم. چون معلول هستند ممکن است اگر محل مناسب نباشد زمین بخورند و به هزار مشکل دچار شوند. شهرداری بودجه زیادی صرف گرم خانه ها و کارتن خواب ها می کند. بهتر نیست یک مقداری از این بودجه هم صرف معلولان شود تا پیشگیری از معضلات جامعه شود. چون متاسفانه بزهکاران از معلولان سوء استفاده می کنند و ممکن است هزاران مشکل برای این بچه ها به وجود بیاید که اگر جذب کار شوند به جایش به یک فرد مفید برای خانواده و جامعه تبدیل می شوند. الان بهزیستی کلی املاک بلا استفاده دارد. یعنی این امکان وجود ندارد که این املاک برای اشتغالزایی معلولان صرف شود که حداقل مشکل مکان نداشته باشند؟ باور کنید جامعه معلولان بیشتر از آنکه حمایت مالی بخواهد حمایت معنوی می خواهد. ما قانونش را داریم ولی دستگاههای اجرایی متاسفانه به آن عمل نمی کنند.»