به گزارش خبرنگار مهر، ۲۸ مرداد برای هر ایرانی یادآور خاطره تلخ کودتای آمریکایی- انگلیسی است که سرنوشت ملت ایران را برای سال های مدید تغییر داد و آن را از قطار تغییر و تحولی که حق هر ملتی است خارج کرد. در این کودتا دولت مردمی مصدق را از قدرت ساقط کرده و دولتی خودکامه به جای آن ب رمسند قدرت نشاندند و جامعه ایران را از مسیری که از انقلاب مشروطه آغاز شده بود را منحرف کردند. به مناسبت سالروز ۲۸ مرداد با دکتر علی ططری دانشآموخته تاریخ که در سال های اخیر تحقیقات دامنه داری را در حوزه تاریخ معاصر و پارلمان در ایران و جهان انجام داده است به گفتگو نشسته ایم.
مدیریت مرکز اسناد، مدیریت مرکز پژوهش، دبیر شورای سیاستگذاری اسناد، معاونت سردبیری نشریات علمی اسناد بهارستان و سندپژوهشی بهارستان کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی از مهمترین مسئولیت های او در این سالهاست. تدریس تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران و اسلام در دانشگاههای امیرکبیر، الزهرا، خواجه نصیرالدین طوسی و... از جمله دیگر فعالیت های اوست.
*شرایط زمان کودتای ۲۸مرداد چگونه بود؟
آن شرایط از دو وجه قابل بررسی میباشد: یک وجه آن شرایط داخلی است و وجه دیگر آن شرایط خارجی یا بینالملل میباشد. دولت مصدق که به تعبیری یکی از مردمیترین دولتهای تاریخ معاصر ایران به شمار میآید از حمایت اقشار مختلف برخوردار بود؛ با وجود بروز تغییر و تحولات جدی در جامعه، دو طیف روحانیون و روشنفکران به میزان زیادی از این دولت حمایت کردند. این دوره مصادف با دوره هفدهم مجلس و سلطنت محمدرضا شاه پهلوی بود. چند الویت و چند هدف از سوی دولت دکتر مصدق پیگیری میشد: یکی بحث ملیکردن صنعت نفت و دیگری، اصلاح قانون انتخابات بود که از مسائل مهم این دوران بود. اما تمام وقت و انرژی دولت دکتر مصدق مصروف ملیشدن صنعت نفت شد.
نفت که امروز به عنوان مهمترین ثروت ملی در اختیار مردم ایران است و بیشترین سهم را در درآمد ایران دارد، پیش از ملیشدن، عایدی و درآمدی برای ایرانیان دربر نداشت. نفت، استراتژیکترین محصولی بود که کشورمان در دست داشت چرا که هم بر مسائل سیاسی و حتی مسائل فرهنگی و اجتماعی ما تأثیرگذار بود، از این رو، در آن دوران این ثروتی خدادادی که حق ملت ایران بود ناجوانمردانه به یغما میرفت و سالها بدون هیچ نظارتی از سوی حکومت ایران، توسط کمپانی نفت انگلیس و ایران استخراج میشد و متأسفانه سهم کمی هم به مردم و دولت ایران میشد. دکتر مصدق در این اقدام و در گام اول علیرغم مشکلات و معضلاتی که برای وی به وجود آوردند، مصمم به ملیشدن صنعت نفت گردید و در آخر پیروز شد.
شرایط بینالملل نیز بدینصورت بود که چندسالی از پایان جنگ جهانی دوم میگذشت و دنیا در حال جبههگیری و آرایش جدید سیاسی بود و بلوک غرب و بلوک شرق شکل گرفته بود. از جمله تحولات و آثار این جنگ شکل گرفتن قدرتی جدید به نام ایالات متحده آمریکا بود، تا قبل از این تحول، مهرهگردان و بازیگر اصلی میدان خاورمیانه و منطقه ما و حتی دنیا، انگلیس بود. بدینترتیب امریکا در رأس بلوک غرب قرار گرفت و شوروی در راس بلوک شرق.
دنیا محل و میدانی برای درگیری منافع این دو قدرت بود و ایران هم خواه و ناخواه به دلیل موقعیت استراتژیک در منطقه خاورمیانه در وسط این میدان قرار گرفت. به دلیل وجود نفت، هرچه بیشتر در کشاکش این قدرتها واقع شد. همانگونه که در دوره قاجار، سیاست استعماری روسیه و انگلیس در کشورمان بسیار تأثیر داشت در دوره مورد بحث نیز با گفتمانی جدید و با آرایش سیاسی جدیدی ادامه داشت و ظهور دولتها و قدرتها و شاهان در ایران همیشه زیر نگاه تیزبین قدرت استعمارگر حاضر در منطقه بود.
*با توجه به همین شرایط مردم ایران در چند روز قبل از کودتا یعنی ۲۵مرداد در حمایت از دکتر مصدق به خیابانها میآیند در صورتی که چند روز بعد علیه دکتر مصدق به خیابان میآیند این پدیده را شما چگونه ارزیابی میکنید؟
از سال ۱۹۸۱ به بعد آرشیو امنیت ملی ایالت متحده امریکا اسنادی را منتشر کرد که در بین آن اسناد چند برگ سند مهم وجود دارد که گویای اهداف امریکاییها و بحث آنارشیسم و هرجومرج در کشور ماست. در این اسناد بحث بدبینی وجود دارد، یعنی میخواستند جنگ روانی در بین مردم ایران راه بیاندازند. البته مباحث دیگری مانند جذب طرفداران و... نیز هست اما در آن اسناد یکی از مهمترین اهداف همین راه انداختن جنگ روانی و هجمه تبلیغاتی عظیم علیه دکتر مصدق بود.
اما نقش نمایندگان انگلیس و بهویژه برادران رشیدیان را که قادر بودند فعالیت گستردهای در کشور انجام دهند و از سران آشوبطلب بودند و با پول مردم را علیه دکتر مصدق شوراندند، باید مورد توجه قرار داد. طبق اسناد دستگاه اطلاعاتی ایالات متحده یعنی سازمان سیا دولت کودتا و بهویژه ایالت متحده و انگلیس این مأموریت را عهدهدار بودند و یا بخشی از سیاست و برنامه آنها بود.
یعنی این اسناد به صراحت مسئله کودتا را بخشی از سیاست خارجی آمریکا معرفی میکنند. البته زمینههایی هم در داخل وجود داشت اما میخواهم بگویم که آنها هدفی داشتند که آن هدف را با برنامهریزی خاص و جامعهشناسی دنبال میکردند که این بحث خیلی مفصل و طولانی است. حضور انگلیسیها در ایران حدوداً یک حضور ۴۰۰ ساله است. اما از ابتدای قاجار تا انقلاب مشروطه و تا زمانی که به کودتا میرسیم عناصر انگلیسی اعم از مستشاران نظامی، کارگزاران سیاسی، همیشه گزارشها و خاطرات خود را مکتوب میکردند و حتی برای پارلمان انگلیس و نیز دستگاه سیاست خارجی و کسانی که برای این حوزه برنامهریزی میکردند، میفرستادند.
اینها از قبل نگاهی جامعهشناسانه و عمقی از جامعه ایران داشتند. از ایلات و عشایر و طوایف شناخت داشتند. در این دوره که ظهور قشر شهرنشین و شهرنشینی در دهههای بیست و سی رشد فزایندهای در ایران داشت، شناخت خوبی نیز از اقشار اجتماعی و طبقات شهری به دست آورده بودند. در داخل ایران هم زمینههایی وجود داشت که بخشی از آن به شخصیت دکتر مصدق مربوط میشد.
اگر بخواهیم بخش داخلی را تقسیمبندی کنیم میتوان آنها را در دو دسته قرار داد. ابتدا دستهای که در آشوبها و مخالفتها و تظاهرات علیه دکتر مصدق حضور داشتند، آنها منافع خاصی نداشتند و تحت تأثیر قرار گرفتند اما بخش دیگر کسانی بودند که منافعی داشتند و با هدفی آمده بودند. مثلاً کسانی که وابستگان شرکت نفت انگلیس و ایران بودند، یعنی منافعی داشتند یا اینکه به صورت خانوادگی هوادار سیاست انگلیس در منطقه بودند.
خانوادههایی در شرق، مرکز، غرب و جنوب ایران وجود داشتند که به صورت سنتی هوادار سیاستهای انگلیس بودند. برخی جیره و مواجیب هم میگرفتند و به تعبیری حقوقبگیر یا مزدبگیر بودند و منافعی از این هواداری و نزدیکی با سیاست برایشان حاصل میشد.
بخشی هم که به صورت مستقیم درگیر با قرادادهای نفتی بودند که اگر نفت ملی میشد دچار ضرر مادی میشدند. بخشی دیگر هم دربار و اشراف و وابستگان دربار بودند. به هر حال اینها مخالفان جدی دکتر مصدق بودند که با هدف خاصی مخالفت و دشمنی با دکتر مصدق را دنبال میکردند. بخش دیگری هم سیاستهای دکتر مصدق بود که باعث شد مخالفینی را هم در بین سیاسیون و هم در بین نظامیان و حتی روحانیون پیدا کند.
یعنی هر سه پایه قدرت این سالها، یعنی روحانیون و مشخصاً آیتالله کاشانی رابطه خوبی با دکتر مصدق نداشت، در صورتی که در آغاز با او همراه بود. اما از جریان سی تیر ۱۳۳۱ به بعد به طیف بقایی و مکی ... پیوست. در بین سیاسیون هم بقایی و مکی و حائریزاده را میتوان نام برد که نفوذ بسیاری داشتند و کمکم از دکتر مصدق جدا شدند. در بین نظامیان هم افسران نظامی از جمله در ارتش و ژاندارمی به صفوف مخالفین پیوستند.
در این زمان شهربانی طرفدار دکتر مصدق بود که با قتل فجیع سرتیپ افشارطوس، دیگر کسی نبود که آن طیف را مدیریت کند. اما بخش دیگری هم ناآگاهی اجتماع را شامل میشد که نکته مهمی است که باید به آن پرداخته شود. همه این طیفهایی که برشمرده شد، مهم و تأثیرگذار بودند بهویژه وقتی که در نقطه مقابل قرار میگرفت. پول انگلیس و ایالات متحده در کشور سرازیر شد، دربار هم در آن سمت بود. جامعه هنوز از دوره مشروطه عبور نکرده بود که درگیر این مسئله شد و خرد جمعی با توجه به شرایطی که وجود داشت نمیتوانست تصمیم درست را بگیرد و تحت تأثیر قرار گرفت.
به عقیده من، اساسیترین مرحله روند شکلگیری و نهادینهشدن یک نهضت و یک انقلاب همان مرحله پیدایش نظام اندیشه است. یعنی آن مرحله که تکوین مبانی فکری و نهادینه شدن آنها میشود. این قدم مهمترین قدم است اما وقتی که مقایسه میکنید چه در زمان انقلاب مشروطه و چه در این دوران و بهویژه در دروه پیشامشروطیت به خوبی واضح و مبرهن است که یک اندیشه قوی در آن دوران شکل نگرفت.
عمده رسائلی که در دوره قاجار و بعد از آن مشروطه اعم از سیاسی و غیرسیاسی چاپ شده است نشان میدهد که روشنفکران و منورالفکران و نخبگان سیاسی ما و کسانی که پیشروان تغییر و اصلاحات در جامعه بودند به جای تعمق و تأمل در سرچشمه و آن تمدنی که در غرب شکل گرفت بیشتر مجذوب ظواهر آن شده بودند.
یعنی پیشرفت غرب را بیشتر در ظواهر میدیدند و شاید مجذوب آن دموکراسی و انتخابات و نظمی که در جامعه و دستگاه دیپلماسی غرب وجود داشت، شده بودند این در حالی بود که جامعه اروپا یک روند ۴۰۰ ساله را طی کرده بود. از دوره رنسانس تغییرات در تمام ابعاد و براساس جامعه آن روز تعبیه شده بود. در فرانسه قبل از انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ میلادی کسانی مانند روسو و منتسکیو کتابهایی مینویسند که برخی از بخشهای این کتابها عیناً قانون اساسی فرانسه را تشکیل میدهند. در صورتی که روشنفکران ما با وجود زحمات بسیار و نگاه خاص خود، اما ذوالابعاد نبودند و تمام جوانب را درنظر نیاوردند. هر یک از آنها با تأثیرپذیری از پایگاه اجتماعی خود، دیدگاهی خاص داشته است.
هیچ موقع هم اندیشههای آنان، آمال و آرزوهای جامعه را ارضا و دنبال نمیکرد. بحث نهضت ملی هم مانند اتفاقاتی که در مشروطه افتاد نشان میدهد که اندیشهای قوی در پشت قضیه وجود نداشته است. هم رهبری و هم کسانی که به عنوان تئوریسین نهضت ملی بودند و در آن دوران حضور داشتند، نتوانستند جامعه را بهطور کامل شناسایی کنند و براساس تواناییهای جامعه برنامهریزی کنند که این اتفاق و کودتا رخ ندهد.
*بعد از برکناری رضاه شاه توسط انگلیسیها و روی کار آمدن محمدرضا شاه که تجربهای آن چنانی ندارد آیا جوانی شاه در زمان نهضت ملی شدن صنعت نفت تأثیر در کودتا نداشت؟
شکی در این نیست که محمدرضا شاه پختگی سالهای ۴۲ را نداشت. یعنی اگر بخواهیم حیات سلطنت محمدرضا شاه را تقسیم کنیم یک دوره از سال ۲۰ تا ۲۸ است. از سال ۲۸ یعنی بعد از ترورش قدرت او بیشتر میشود در این سالها قطعاً قدرت دهه ۴۰ و بعد از کودتای سال ۳۲ را نداشته است. حتی در بعد از سال ۳۲ هم تا زمانی که زاهدی بود باز هم سایه زاهدی بر محمدرضا شاه بود. بعد از اینکه زاهدی رفت کمکم در یک شیب ملایمی که در دهه ۴۰ این شیب تندتر میشود قدرت محمدرضا بیشتر شد. اما ضعیف بودن درست است و شکی در این نیست که قدرتش کم بود و حتی فرارش و خارج شدنش در زمان کودتا نشان از ضعفش بود.
دول بیگانه نیز از وی به خاطر منافع خودشان حمایت میکردند و بهویژه این نکته را باید حتماً مد نظر داشته باشیم که جنگ سردی در این سالها آغاز شده بود که به نظرم یکی از نقطههای عطف جنگ سرد هم کودتای ۲۸ مرداد بود. یعنی یکی از دلایل تشدیدکننده جنگ سرد بود.
شما خاطرات ایدن و اسناد سیا را بخوانید. خود دکتر مصدق هم در خاطراتش اشاره میکند و به صراحت میگوید که بعد از اینکه در اسفند ۳۱ که استالین فوت کرد شرایط برای سقوط دولت من مساعد شده بود. یعنی در این گفتمانها رد زیادی از محمدرضا شاه نیست. واقعاً در این دوره، کلیدواژه محمدرضا شاه چقدر رد و بدل میشود؟ در خاطرات مصدق، اسناد سیا، خاطرات ایدن و ... افسران حزب توده در این دوره بیشتر به دولت مصدق لطمه زدند به خاطر اینکه آنها جو را بیشتر مشوش کردند و امریکا را نگران کرد، انگلیس نقش واسطهای داشت و خود امریکا هم منافع نفتی ایران را دوست داشت و دوست داشت که انگلیس را کنار بزند و در درآمد نفتی ایران سهیم شود. یعنی یک رقابت داخلی هم با انگلیس داشت.
به این دلیل که اول از دربار حمایت کرد. اما حضور حزب توده که یکی از قویترین احزاب تاریخ سیاسی ما بوده است، بیش از پیش امریکا را تحریک کرد و انگلیس هم مدام آمریکاییان را تحریک میکرد که احتمال این هست که شوروی به ایران حمله کند و ایران را بگیرد. بهویژه خلائی هم بعد از استالین وجود داشت که خودش یک قدرت در منطقه بود و به صورت عریان اجازه نمیداد که امریکائیان دخالت کنند. اما بعد از مرگ وی همانطور که دکتر مصدق در خاطراتش میگوید شرایط از همه لحاظ فراهم شده بود و در داخل هم شاهد حضور گسترده حزب توده هستیم که حتی در روستاهای ایران هم تشکیلات داشت در سالهایی که مردم اصلاً نمیدانستند که حزب چیست و رسانهای به صورت جدی نبود و درصد آگاهی و سواد مردم در جامعه شهری کمتر از ۴۰ درصد و در جامعه روستایی حدود ۱۵درصد بود.
حزب توده حضور موثر داشت که این بیش از بیش باعث تحریک شد. در مجموع این دلایل و بررسیها را که ما کنار هم قرار میدهیم حضور محمدرضا در این سالها قطعاً کمرنگ بوده است. بازیگران داخلی کسانی غیر از محمدرضا شاه بودند و بازیگران خارجی هم که انگلیس و ایالت متحده بودند.
*آقای دکتر فرمودید اصلاح قانون انتخابات یکی از اهداف دولت مصدق بود. لطفاً این را بیشتر باز کنید و بفرمایید که تا چه اندازه موفق شد که بر این موضوع مانور بدهد. قسمت اول که ملی شدن نفت بود تقریباً به نتیجه رسید اما قسمت دوم کمتر به آن پرداخته میشود که شاید بتوان گفت که یکی از اهداف و دستاوردهای مشروطه بود و به ارث به دکتر مصدق رسیده بود که میخواست آن را اصلاح کند و به تعبیری میخواست آن را به روزتر کند.
قانون انتخابات ایرادات بسیار جدی داشت، یحیی دولتآبادی و حتی دکتر معین بعداً مقالاتی مینویسند حتی در سالهای ۱۳۰۵، رد این ایرادات را پیدا کردهام. با مطالعه مجله آینده متوجه میشویم که مقالات متعدد و متنوعی در این خصوص چاپ شده است. البته یحیی دولتآبادی، تقیزاده و دکتر معین در دهه ۲۰ ایرادات جدی درخصوص انتخابات داشتند. انتخابات که هر از گاهی به موقع برگزار نمیشد و تقلب و دخل و تصرف در انتخابات خیلی راحت شده بود و به ویژه دولت ها و دربار به سهولت راههای دخالت در انتخابات را دریافته بودند. خواسته های دیگری هم در جامعه بود که حقیقتاً دکتر مصدق نتوانست و صلاح ندید آنها را محقق کند.
بحث حضور زنان هم در این سال ها مطرح بود. زمزمه هایی در جامعه بود که با توجه به مخالفت هایی که در جامعه صورت گرفت آن بخش را دکتر مصدق کنار گذاشت. لایحه انتخابات اما هیچگاه به صورت جدی مطرح نشد. یعنی قرار شد بعد از ملی شدن صنعت نفت بحث قانون انتخابات به مجلس بیاید و در مجلس تصویب شود و به ویژه ایرادات آن گرفته شود. حتی دکتر معین عقیده اش این بود که انتخابات را صنفی کنیم مانند آن چیزی که در دوره اول بود. یعنی برای نخبگان سهمیه ای پیش بینی شود. در این دوران پیشنهادات متنوعی بود. یک ایراد بزرگ دیگر این بود که انتخابات هنوز مدیریت و سازماندهی نشده بود که در یک روز برگزار شود. انتخابات یک ماه طول می کشید و شرایط را برای تقلب فراهم می کرد.
یعنی در برخی حوزه ها ممکن بود ۲۰ یا ۲۵ روز با انتخاباتی که در تهران برگزار می شد اختلاف زمانی وجود داشته باشد و این راه را برای تقلب در انتخابات و دخل و تصرف در آن تسهیل می کرد و همچنین سیستم انتخاباتی که وجود داشت، شناسنامه گرفتن، نیروهای نظامی و انتظامی خیلی راحت می توانستند در انتخابات دخل و تصرف کنند. همه این مواردی بود که می خواست بر روی انتخابات بحث شود و آن را اصلاح کنند. متأسفانه فرصتی برای اصلاح دست نداد و دولت دکتر مصدق سقوط کرد.