خبرگزاری مهر - استانها: هزاران دل بیقرار شامگاه دوشنبه گرد هم آمده بودند تا قصه کبوتران بی نام و نشانی را بازگو کنند که عشقبازی و جانبازی را در مناطق عملیاتی پنجوین، دربندی خان، چوارتا، بلفت و کرکوک معنا کرده اند. تاریخ می آید و می رود و حماسه جاویدان مردان عملیات های والفجر ۴، والفجر ۹، والفجر ۱۰ و نصر ۷ از دل مردان و زنان این سرزمین زدوده نمی شود.
قله های سربه فلک کشیده کردستان نمایی از مردی و مردانگی شان شده است و از تبار قافله ای هستند که در پروازشان جز وصل به معبود چیز دیگری ندیدند.
ورقهای تاریخ، رستم، آرش کمانگیر، سهراب را به یاد می آورد اما خاطره رستم های زمانه مان هیچگاه از دل فراموش نمی شود. قصه پهلوانی رستم های امروز وطن، پهلوانی رستم و سهراب را از یاد می برد.
دوشنبه شب قروه ستاره باران از حضور فرشتگانی بود که قصه شیر مردیشان در جای جای کشور پهناورمان نقش بسته است و تصویرشان در دست مادران و پدران، فرزندان و همسران به چشم می آمد.
جمعیت همه منتظر آمدن شهیدان گمنام بودند، زن و مرد، پیر و جوان آمده بودند تا کبوتران پرپر شده دشت شقایق را زیارت کنند. عده ای از بانوان بسیجی هم خنچه هایی را برای دیدار آورده بودند که دل هر داغدیده ای را به درد می آورد.
بی تابی در چهره تک تک افراد جمعیت نمایان بود، مدام ساعتهای خود را نگاه می کردند، بوی اسپند و عود خیابان را فرا گرفته بود. قلب ها دیگر آرام نداشت، تا چشم کار می کرد جمعیت بود، پسر نوجوانی چفیه به گردن اسپند روی آتش می ریخت و صلوات می داد، آن طرف تر مردی با صدای بلند مداحی می کرد.
پیران عصا به دست و قد خمیده در کناری نشسته و همه در انتظار آمدن شهدا به نقطه ای خیره شده بودند. خیابان ها آب و جارو شده بود و شاخه های گل دست جمعیت، فضای انتظار را معطر کرده بود.
حس عجیبی است، بوی اسپند، چهره های بغض آلود و صدای مداحی که مدام نام شهیدان را صدا می کرد، همه ذکر یا حسین بر لب داشتند و دلها با شنیدن اسم حسین می لرزید.
پیرمردی کنار خیابان سر به عصا تکیه داده و نشسته بود، نزدیک که شدم صدای هق هق گریه اش بغض گلویم را شکست و من نیز با او همراه شدم، مادری صدا می زد پسرم، پسرم می آید و عکس پسرش را مدام می بوسید. کمتر کسی را می دیدی که گونه اش از اشک نمناک نشده باشد.
هر لحظه که می گذشت دلها بی تابتر می شدند، صدایی از بین جمعیت بلند شد که شهدا را آوردند، با شنیدن نام شما دلها لرزید و جمعیت ولوله کنان به سمت شماها آمدند. آری همه مردم شهر اینجا بودند تا قدوم شما را طوطیای چشم کنند، امروز عطر شما در فضای شهر قروه پیچیده بود و همه آمده بودند تا بگویند منتظرتان بودیم تا به خانه برگردید.
در بین جمعیت فرمانده سپاه قروه را دیدم که اشک ریزان مراقب نظم جمعیت بود، نزدیک رفتم و پرسیدم از اینکه شهدای گمنام بعد از چندین سال به وطن باز می گردند چه احساسی دارید، وی با همان بغض در گلویش گفت: شهدا مردان دلیری بودند که از جان و مال و لذتهای زندگی به خاطر دفاع از وطن و مردمشان گذشتند.
سرهنگ سعید شعبانی ادامه داد: ما هرچه داریم از همین شهدا داریم، شهدا تمام وجود خود را گذاشتند تا امروز ما را حفظ کنند و ما را در امنیت کامل ببینند. امروز، ما باید در دفاع از ارزشهایمان، دینمان و رهبرمان کوشا باشیم و این انقلاب شهدا را به انقلاب امام زمان(عج) متصل کنیم.
مسئولان همه پشت سر هم کاروان را همراهی می کردند، نگاهم به ماموستا یداله محمدی افتاد که داشت برای پسر جوانی شرح عشق و ایثار می داد: حال و هوای زندگی است امروز، اینان جان خود را برای حدود و ثغور، ناموس و شرف ما دادند و عزت امروزی ما از الطاف این جوانمردان است.
خود را به مادر شهیدی رساندم که قاب عکس فرزند شهیدش را در دست داشت و زیر لب نام یا حسین را تکرار می کرد، ملوک عبدالملکی، مادر شهید حبیب اله عبدالملکی، با لبخند عکس پسرش را نشانم داد و گفت: پسرم را به پیشواز شهیدان آورده ام و دعا می کنم برای مادرانی که چشم انتظارند.
از احساسش که پرسیدم با اشکهای جاری از گونه هایش، گفت: اینکه سالها انتظار بکشی و منتظر برگشت عزیزت باشی سخت است و این را مادرانی می دانند که خود سالیان سال درد انتظار را کشیده باشند.
مادرانی که همچنان چشم به راهند
صدای هق هق گریه به شانه ها امان نمی داد وقتی که از مادر قد خمیده ای نام برده شد که با گذشت سالها پس از جنگ، همچنان چشم انتظار فرزند برومند و سردار بی نام و نشان سالهای جنگ است و هربار که در خانه به صدا در می آید می پندارد که سفر کرده اش از سفر بازگشته است.
بلور بهرامی، مادر شهید مفقودالاثر محمدرسول زند، از سالها چشم انتظاری برای فرزندش می گوید: امروز روز پسر من هم هست، اینان همه فرزند من هستند و بوی محمدرسولم را می دهند، همه این شهیدان آمده اند تا نوید بازگشت فرزندم باشند.
تشییع کبوترهای گمنام
پیکرهای مطهر ۱۷ لاله گمنام زیر سایه خورشید قروه درخشیدند، آری باز هم آشنایان گمنام آمدند به میهمانی این دیار، همه جمعیت به پا خواسته بودند تا این فرزندان بی نام و نشان را در آغوش گیرند، کبوترهای گمنامی که بر روی دستهای مردمان شهرستان درخشیدند و دلهای بیقرار را آرام کردند.
سرهنگ محمدرضا شرفبیانی از شناسایی یکی از همین شهدا خبر داد و گفت: یکی از این ستاره های بی نشان، افتخار سرداری کشور را دارد و از فرماندهان لشکر عاشورا است. سردار شهید منصور سودی از شهیدان استان زنجان است که به زودی به آغوش خانواده اش بعد از ۳۰ سال چشم انتظاری باز می گردد.
فرماندار قروه هم گفت: امروز قروه کردستان محل نشست و برخواست فرشتگان الهی است.
شعبان سپهر بیان کرد: اینان همان پرستوهای مهاجری هستند که پس از طی راه ۳۰ ساله صبوری پیشه کردند تا مام وطن را در آغوش گیرند. این شهیدان شما در معامله با خدایتان چه کردید که پس از ۳۰ سال، باقیمانده اجسادتان هم افتخارآفرین، غرور آفرین و دشمن شکن است. درود بر شما شهیدان که ولی زمان خویش را تنها نگذاشتید.
وی غرور و سرور مردم را در استقبال از کاروان شهدا بی نظیر خواند و افزود: سر سجده فرود می آوریم در مقابل این فرهنگ ایثار و شهادت که همچنان زنده است و سپاس می گوییم از اینکه به گرمی و صلابت این مسافران خسته بال را به آغوش گرفته و پذیرا شدید.
سپهر با بیان اینکه وحدت شما مردم که از هر مرام و فرقه و قشر حاضر شدید خود خاری است به پای دشمنان، اظهار داشت: درود بر شما که میزبان فرشتگان بودید و نشان دادید که فرهنگ ایثار و شهادت را فراموش نکردید.
وداع با شقایق های پرپر
از چهار راه حسینیه تا میدان اتحاد و بعد هم چهار راه بوعلی اشک بود که نثار ورودتان شد و عطر شما بود که ماندگار شد در فضای شهر و بعد هم با بدرقه همین مردم که به استقبال آمده بودند راهی چشم به راهان دیگری شدید. مردم وداعشان را با شما کردند و دلهای پردردشان را راهی قدوم مبارکتان.
ای آشنایان گمنام خوش آمدید، میدانید مردم این مرز و بوم سالهاست که منتظر دیدار شما هستند، سالهاست که چشم انتظار قدوم اهورایی شما هستند، سالهاست که منتظر استشمام عطر پیراهن شمایند، سالهاست که دست به دعا برای آمدن شما زمان را نظاره می کنند و امروز آمدند تا بگویند تا جان در بدن دارند از راه شما و خون شما دفاع خواهند کرد، آمدند تا بگویند فراموش نخواهند کرد که شما چه دلیرانه در برابر ظلم برای دفاع از وطن ایستادید و چه سرافراز در راه وطن جان دادید.