خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: چهارشنبه ۲۵ شهریور آخرین روز از برپایی اولین دوره مدرسه تابستانی کتابخوان در شهر مشهد بود در این دوره جلسات و کارگاه های آموزشی برای کتابداران برگزیده از سراسر کشور برگزار شد.
یکی از اساتید این دوره مهدی خیراللهی بود که دو کلاس «مغز فعال و کتابخوانی موثر» ۱ و ۲ را برای کتابداران برگزار کرد. خیراللهی دارای مدرک دکترای ریاضی و کارشناسی علوم حدیث است و از جمله صاحب نظران مسائل اقتصادی در کشور است.
بعد از برگزاری کلاس های آموزشی خیراللهی، فرصتی پیش آمد تا گپ و گفتی با او داشته باشیم. نکته مهم در این گفتگو، تعادل و توازنی است که خیراللهی سعی می کند درباره مسائل فرهنگی و اقتصادی برقرار کند. یعنی بحران وضعیت کتاب و کتابخوانی در جامعه را تنها از زاویه فرهنگی نگاه نمی کند بلکه معتقد است باید از وجه اقتصادی نیز به این موضوع توجه داشت.
مشروح متن گفتگو با مهدی خیراللهی در ادامه می آید:
*به نظر شما تربیت کتابداران و آموزش دادن آن ها در دوره های مختلف، موجب کتابخوان شدن مردم ما می شود؟ چون اگر کتابخوان هایی کاملا حرفه ای و مسلط داشته باشیم اما مردمی که به کتابخانه نیایند نداشته باشیم، به نظر نمی رسد کاری از پیش برده باشیم.
ما در حال تعریف وظیفه برای کتابدار هستیم. معتقد هستم هدایت شده می تواند دیگران را هدایت کند. وقتی کسی کتابدار حرفه ای شد، این قدرت را دارد که برنامه هایی را برای تبلیغ محصولش تدارک ببیند. عقیده دارم که در دنیای امروز، مهم فروش محصول است، مهم فروش محصول است و مهم، فروش محصول است. یک معلم دارد کارش را می فروشد. پدری که نتواند با فرزندش ارتباط برقرار کند، مشکل فروش دارد و یعنی نفهمیده که چه متاعی برای ارائه دارد. کتابدار حرفه ای با آموزش متوجه می شود که کتاب و محتوایی که در اختیارش است، بسیار ارزشمند است.
*شما می گویید کسی می تواند هدایت کند که هدایت شده باشد. اما اگر طرف مقابل نخواهد هدایت شود، چه؟
هیچ کسی فطرتا دوست ندارد که عقب افتاده بماند. وقتی به این نکته رسیدیم که سهم هر کشوری بین کشورهای دیگر، به اندازه علم آن کشور است، خیلی از مفاهیم علمی و حتی پول درآوردن ما متحول خواهد شد. کتابدار حرفه ای می تواند تدابیری برای جذب آدم ها اتخاذ کند. این تدابیر جذب از قدرت علمی کتاب ها صحبت می کند.
امروز در دنیا در حوزه فروشندگی، می گویند کافی است یک بار از ما خرید کنید تا مشتری دائمی ما شوید! حالا کتابدار حرفه ای می آید یک کتاب را با توجه به نیاز مراجعه کننده معرفی می کند که زندگی فرد را تحت الشعاع قرار دهد و خود به خود به خاطر تاثیری که کتاب داشته، فرد به جلو هل داده می شود تا دوباره سراغ کتابدار مورد نظر برود و کتاب بگیرد.
*البته به شرطی که کتابدار مراجعه کننده را به خوبی بشناسد و مشکلاتش را بداند.
بله. کاملا. کتابدار با این تکنیک هایی که یاد می گیرد، به این جا می رسد که بتواند مشتری سازی هم بکند. فقط قرار نیست کتابدار بنشیند که مشتری بیاید بلکه باید مانند شیر باشد، تمرکز و شکار کند؛ با خود بگوید جمعیت آماری در کجاست؟ در مدرسه، در دانشگاه و ... و سراغ این جمعیت ها برود و ببیند چه تفاهمنامه ای می تواند با آن ها ببندد. اگر مخاطب نمی آید، ما می رویم و مشتری پیدا می کنیم.
*این هم مستلزم وجود شرایط ایده آلی یا به تعبیری آرمانی ماست که شمارگان کتاب بالا باشد و ... در صحبت هایی که درباره بازدیدتان از کتابخانه های فرانسه و انگلستان داشتید، به موفقیت های آن ها اشاره کردید. یعنی اگر ما هم فرمولی که آن ها پیاده کرده اند پیاده کنیم، مساله حل می شود؟
نه. این موضوع فرق می کند. مثلا در کانادا، اتوبوس هایی وجود دارد که کتاب ها را به محلات می برند و معرفی می کنند. بعد مردم کتاب ها را به امانت می برند و برخی هم کتاب ها را پس نمی آورند. این پس نیاوردن، پیام دارد و معنی اش این است که این کتاب مورد استقبال است. بنابراین تیراژش بالا می رود. امروز در دنیا، خریدن کتاب مهم نیست. خواندن کتاب مهم است. خیلی از ما کتاب خریدیم و کتابخانه هایمان پر از کتاب است. اما کتاب نمی خوانیم. ما باید ساختاری تعریف کنیم که در آن، کتاب خوانده شود.
*یک نکته وجود دارد. مانند برخی از بازیگران سینما که حضورشان گیشه فیلم را تضمین می کند، بعضی نویسندگان مانند ام.جی. رولینگ یا موراکامی هم هستند که مردم شب پیش از انتشار کتابشان، پشت کتابفروشی ها صف می بندند. خب این نشان می دهد که این نویسنده موفق است و کتابش می فروشد.
این نویسنده شیوه موفق بودن را بلد است. شیوه فروش بهتر را یا به عبارتی شیوه محتواسازی مناسب را بلد است. عده ای از نویسندگان بدون حساب و کتاب می نویسند. خب مخاطب یک بار کتابشان را می خرد، دو بار می خرد. اما برای بار سوم دیگر سراغ آن ها نمی رود. گروهی هستند که خوب می نویسند یعنی اثرشان ساختار خوبی دارد اما ممکن است محتوا نداشته باشند. این ها هم بعد از مدتی از یاد مخاطب می روند. اما سومین گروه، حرف های خوب می زنند. ممکن است ساختار خوبی هم نداشته باشد ولی حرف خوبی در حال بیان است. ما نویسندگان زیادی داشته و داریم که حرف های خوب می زنند اما ساختار و ویترین خوبی برای حرف شان تدارک ندیده اند.
نوع چهارم، همان گروه از نویسندگان موفق خارجی هستند و دلیل موفقیت شان این است که تک خوری نمی کنند. می آید کنار یک جامعه شناس یا دانشمند و از او استفاده می کند. این گونه نیست که طبق ضرب المثل جامعه ما، هر کس از مادرش قهر کرد نویسنده یا ناشر شود. نویسندگی یک مهارت است و خارجی ها آن را می آموزند. یعنی کنار یک جریان قرار می گیرند. جامعه شناسی می کنند و فرهنگ را می فهمند. آن موقع است که حرف های خوب می زنند. وقتی حرف های خوب می زنی، در بورس هستی و نیامده ای تا بروی. آمده ای تا بمانی. کتابت بزرگ تر می شود، انتشارش بیشتر می شود و حتی کتاب های دیگر هم به دایره ناشرانت می پیوندند.
*البته به نظر، مشکل ریشه ای تر از این حرف ها باشد. اوایل انقلاب را در نظر بگیرید که شمارگان کتاب ها به مرور به ۵ هزار و ۳ هزار نسخه رسید و حالا به چندصد نسخه رسیده است. فکر می کنم دغدغه خود مردم است که عوض شده و امروز دیگر کتابخوان نیستند.
اگر مردم علت انجام کاری را بدانند، نیازی به هل دادنشان نیست.
*ببینید ما داریم از یک طرف، امکانات کتابخانه ای را گسترش و کتابدارها را آموزش می دهیم. اما از طرف دیگر توجه نداریم که این روزها اسمارت فون (تلفن های هوشمند) در جامعه حکمرانی می کنند و اصلا مبدا میل مردم عوض شده است. شاید برنامه آموزنده ای هم که مردم، مقابل گیرنده تلویزیون می بینند، برنامه های مستند شبکه های تلویزیون و ماهواره باشد. مردم ما دیگر دنبال کتاب خواندن نیستند.
دلیلش این است که نمی دانند، خواندن موجب رقم خوردن چه اتفاقاتی در مغزشان می شود. من این نکته را در یکی از جلسات آموزشی این دوره مدرسه کتابخوان هم گفتم که شما وقتی متنی را می خوانید، یا موضوعی را می بینید، یا زمانی که در کلاس درس قرار می گیرید یا در یک گفتگو قرار می گیرید، هر کدام نتایج خاص خود را در پی دارد. مثلا در خواندن، متن بدون مقاومت به درون شما نفوذ پیدا می کند. وقتی با طرف مقابل گفتگو می کنید، گارد می گیرید و مانع ایجاد می شود. امروز در دنیا، برای ایجاد جنگ های فرهنگی از همین نکته بهره می برند، یعنی بدون این که دشمنت را شناسایی کنی، دشمن به درونت نفوذ کرده است. برای این کار هم هزینه می کنند و از رسانه ها استفاده می کنند.
کتاب، جزو موضوعات رسانه ای است. کتاب در کنار ماهواره، گوشی همراه و دیگر رسانه ها قرار می گیرد. این نمی شود که چون مردم به آن توجه نمی کنند، حذف شود. کتاب هم یک سهمی دارد. کتابخوانی سهمی در فرهنگ هر کشور دارد و یکی از شاخصه های فرهنگی هر کشوری که می خواهیم بررسی اش کنیم است.
*مقصر وضعیت فعلی کیست؟ مسئولان و دستگاه های اجرایی یا مردم؟ یا بهتر بگوییم چه کسی بیشتر مقصر است؟
هر دو. این دو جدا از هم نیستند.
*مسئولان مرتب دنبال افتتاح طرح های مختلف برای کتابخوان کردن مردم هستند اما اصل و ریشه قضیه از جای دیگر است. خود مردم اگر نخواهند کتاب بخوانند، با افتتاح هزاران کتابخانه هم کاری از پیش نخواهیم برد.
بله. باید آن باور و آن فرهنگ یا انگیزه را ایجاد کنیم. یعنی به جای ساختمان سازی، آدم سازی بکنیم. آدم هایی را تربیت کنیم که این مساله را اشاعه بدهند. ما نیازمند محتواسازی های قدرتمند هستیم. ما هنوز سازمانی در این حوزه نداریم که کتاب سازی کند.
*البته از عبارت کتاب سازی گاهی برداشت های منفی می شود.
نه. منظور من مطابق با اهداف خودمان و صحبت این بحث است. ذهنیت من این است که هر دو گروه، صحبت اصلی شان کتابخوانی نیست؛ هم دولت هم ملت. باید به یک موضع مشترک برسند که موضوع کتابخوانی در کشور هم مهم است هم ضروری. باید آمار بگیریم که مسئولان چقدر مطالعه می کنند! باید متوجه بشویم که اعمال و سخنان فلان مسئول، براساس تجربیات گذشته است یا هنوز هم مطالعه می کند. وقتی این مساله برای مسئول یا مردم مهم نباشد، با کار و طرح مرتب به جایی نخواهیم رسید. به نظر من هر دو طرف باید به این موضوع برسند، اصطلاحا هر دوانه باید به آن رسیدگی کنند.
بگذارید در این زمینه مثالی بزنم. آمدم جریانی راه اندازی کردم به این نام که «آن چه که یک نماینده مجلس باید بداند»، «آن چه که یک همسر باید بداند» و ...
*خب همین کتاب های مفید هم خوانده نمی شود.
اگر فرد نمی خواند، یعنی مطابق با این معنی گام برمی دارد که هرچه در این عالم اتفاق می افتد، تصادفی است. اما اگر به این نکته برسد که سهم هرکسی از زندگی به اندازه علم و فهم اوست، اتفاقات دیگری می افتد. دنیای امروز، دنیای اندیشه است و تغییراتی که در دنیا می افتد، روی اندیشه سوار است. کسی هم نمی تواند این مساله را کتمان کند. وقتی این مساله ملموس شد، دیگر لازم به هل دادن آدم ها نیست.
زمانی بوده که در کشور ما، حمام ها و بیمارستان ها کتابخانه داشتند. یعنی فهمیده بودند که علم و دانش چه کاری می کند. ژاپن از همین فرهنگ استفاده می کند و در اتوبوس هایشان کتاب می گذارند.
*این دوره ای که می گویید، برای چند سال پیش است؟
مدارک تاریخی می گویند حدود ۳ هزار سال پیش. حتی داریم که در آن زمان، افراد می نشستند و با هم گفتگو می کردند. هرچه هم از این گفتگوها در می آمد، ثبت می شد.
*خب ما فقط بلد هستیم به گذشته بنازیم و نگاهی به آینده نداشته باشیم.
جالب است که دیگران دارند از این فرهنگ کهن استفاده می کنند. چه اشکالی دارد که شهرداری بیاید و در اتوبوس ها و مراکز اجتماعی اش، کتاب بگذارد؟
*در سال های اخیر کارهایی در این زمینه انجام شد.
اما ادامه پیدا نکرد. این کارها زمانی انجام می شد اما دیگر انجام نمی شود. شهرداری همین که مبلغ نیم درصد کتابخانه های عمومی را پرداخت کند، کار بزرگی کرده است. بودجه نهاد کتابخانه های عمومی کشور، باید تامین شود تا چرخش بچرخد. قانون اعلام کرده که شهرداری موظف است نیم درصد از درآمد خود را به کتابخانه های عمومی بدهد اما این کار هم به درستی انجام نمی شود. پس معلوم است که عده ای وجود دارند که اعتقادی به این جریان ندارند که اگر سطح اطلاعات و علم مردم بالا بیاید، راحت تر می توان با آن ها روبرو شد و شهر را راحت تر و کم هزینه تر اداره کرد.
اگر من مدیر نهادی باشم، به نظر شما با کارمندهای فهیم و با درک زودتر به هدف می رسم یا با کارمندانی که علم و دانش چندانی ندارند؟ خب بنابراین می آیم و برای آن ها دوره آموزشی می گذارم. وقتی حرفه ای شوند، سرعت رسیدن به نتیجه افزایش پیدا می کند. پس سرمایه ای را از دست نمی دهم بلکه سرمایه گذاری کرده ام تا برداشت بیشتری داشته باشم.
*که البته دیدی کاملا متفاوت از این بین ما وجود دارد و این است که هرچه زیردستان، پایین تر از سطح مدیر باشند، راحت تر می توان آن ها را اداره کرد. چکیده ای از این بحث را در جمله یا جملاتی بفرمائید.
انگلیسی ها ضرب المثلی دارند که می گوید «یک کلمه برای آدم عاقل کافی است». همان چیزی که ما هم می گوییم «در خانه اگر کس است یک حرف بس است.» کسی که حرفه ای باشد، راحت تر متوجه می شود. اگر در جریان علم و یادگیری و فرهنگ سازی در حوزه کتاب و کتابخوانی هزینه کنیم، چیزی را از دست نداده ایم. بلکه سرعت رسیدن به اهدافمان بیشتر می شود.
گفتگو: صادق وفایی