آبادان - فوتبال در آبادان با سایر شهرهای ایران حکایتی متفاوت دارد. فوتبال در این شهر جنگ زده فراتر از ورزش است چرا که حتی جنگ نیز آن را از بین نبرد ولی بعد از جنگ، فوتبال در آبادان به ایست قلبی رسید.

خبرگزاری مهر - گروه استان‌ها: شاید باید همه چیز را زیر سر پارچه‌هایی دانست که در هم پیچیده می‌شدند تا گرد شوند و توپ، یا شاید هم نیاز است که تقصیر را بر گردن توپ تنیس انداخت که وقتی در نفت انداخته می‌شد، پوست می‌انداخت تا در آبادان برای فوتبال تغییر کاربری دهد.

هر چه بود دیگر تفاوتی ندارد، به این خاطر که این دیار شهر فوتبال ایران شد؛ حتی در روزهای فرود. نمی‌شود سرگذشت فوتبال آبادان را در محدوده پاراگراف‌ها زندانی کرد اما شاید این سطور قسمتی باشند از داستانی که فراتر از یک کنش اجتماعی در یک بوم خودنمایی کرد.

فوتبال در آبادان به درستی و به دور از اغراق یک «فراورزش» است. به تعبیری-در فضای قیاس- می‌توان فوتبال آبادانی را در گذر زمان به مثال «آبستره» ای تعریف کرد که باید دید و از آن گذشت.

 

فوتبال همپای «هوبیو» آبادانی شد

بدون شک بازی‌های محلی دارای قدمت بیشتری نسبت به ورزش‌های مدرن و نه ورزش‌های مادر هستند اما در کنار هوبیو و اش‌تی‌تی؛ فوتبال هم خیلی زود جای خودش را در کوچه‌های داغ کواتر و غیر کواتر (خانه های شرکت نفت) آبادان پیدا کرد.

در خصوص تولد رسمی فوتبال در آبادان تفاوت روایت وجود دارد اما شاید قابل استنادترین قصه در این فضا «انگلیسی» بودن این رشته ورزشی در این شهر است. بعد از گره خوردن داستان نفت و جنوب، خارجی‌های بسیاری به مناطقی مثل بوشهر، بندرعباس و چابهار سرازیر شدند که همین افراد پس از پیدا شدن نفت در مسجدسلیمان حرکت خود را به سمت خوزستان آغاز کردند.

تفریحات پرتغالی‌ها و انگلیسی‌ها در آن روزها پرداختن به ورزش‌هایی مثل کریکت، بیس‌بال، شنا، راگبی و مخصوصاً فوتبال بود. انگلیسی‌ها در سال‌های ابتدایی ورود به آبادان فوتبال هفت نفره را بازی می‌کردند که مهاجران سراسر ایران با تماشای این ورزش علاقمند به تشکیل تیم‌هایی در منطقه شدند تا حریف تمرینی مناسبی برای تیم‌های خارجی باشند.  

بنابر شنیده‌ها از موسپیدکرده‌های ورزش آبادان، در آن سال‌ها تیم‌های این شهر را بیشتر کلونی (منتخب) قوم‌‌ها و حتی مذاهب تشکیل می‌دادند. تیم ارمنی‌ها، بلوچ‌ها (تیم شاهپوری)، عرب‌ها، بوشهری‌ها (تیم رویین‌تن) نخستین شکل سازمان‌یافته محلی را برای دور هم جمع شدن و برنده شدن را در فوتبال آبادان شکل دادند.

آغاز رقابت‌های دپارتمانی

این دیدارها با حضور ۸۰ تیم از ادارات پالایشگاه در دو رده ارشد (رتبه اول) و جزء (دسته دوم) آغاز به کار کرد تا تورنمنت هر ساله فوتبال شهر که جوایز آن‌هم از انگلیس می‌آمد شکل بگیرد. این بازی‌ها به شکل نظم یافته‌ی انگلیسی و با جدولی شبیه لیگ این کشور برگزار می‌شد. ۱۷ زمین خاکی در شهر وجود داشت که با برنامه مدون و صحیح از تمام آن‌ها برای برگزاری مسابقات ارشد و جزء استفاده می‌شد.

بازیکنان با لباس منظم و یکدست و با اتوبوس‌های متحدالشکل قبل از دیدار به سمت زمین حرکت می‌کردند تا ضمن استفاده از نوشیدنی، تغذیه مناسب و مدون، ارائه‌دهنده فوتبال باشند. تیم‌های حمل و نقل، ساختمان، ابزار دقيق و حراست را شاید بتوان قدرتمندترین تیم‌های درون‌سازمانی پالایشگاه آبادان دانست، تیم‌های که همواره بر سر قهرمان شدن در مسابقات دپارتمانی دست به کری(!) بودند.

فوتبال فراتر از پالایشگاه

با تماشای جذابیت مسابقات دپارتمانی کم‌کم فوتبال به نقاط دیگر شهر و بیرون از پالایشگاه نیز راه پیدا کرد و تیم‌داری برای ورود به برگزاری رقابت‌های باشگاهی از حدود سال۱۳۱۰شمسی در آبادان پا گرفت.

نخستین تیم سازمان‌‌یافته شهر متشکل از مقتدرترین بازیکنان مسابقات ادارات مثل رودباری، برادران بم‌زاده و... با عنوان «کارگر» تشکیل شد تا تیم شماره یک آبادان شود؛ تیمی که بعدها بازیکنان به نامی مثل حاجیان، سردار، سیاه‌زاده و برادران سعدونی را هم در ترکیب دید.

پس از آنکه کارگر که تیمی پالایشگاهی بود به عنوان قدرت نخست فوتبال منطقه مطرح شد، با توجه به این موضوع که دیگر مردم شهر-غیرنفتی‌ها- تیمی را در اختیار نداشتند، گروهی محصل از مدارس فرخی و رازی اقدام به شکل دادن مجموعه‌ای با عنوان «محصلان» کردند که بنیان‌گذاران این تیم محمدعلی حسینیان و پرویز دهداری بودند.

تیم محصلان با جمع کردن نخبه‌های تحصیلی - ورزشی شهر مثل فخروییان، ترابی، ثامت، جلال‌زاده و صفریان ضمن اینکه به فعالیت‌های سیاسی می‌پرداخت؛ اخلاق و ورزش را هم دنبال می‌کرد. این گروه آنقدر در آبادان محبوب شد که هر بازیکن برای ورود به آن حق عضویت پرداخت می‌کرد. آرام آرام تیم محصلان تغییر نام داده و عنوان «آزاد» را برای خود انتخاب کرد، تیمی که مورد غضب نیروهای سلطنتی هم قرار داشت. همین مجموعه با قدرت گرفتن به مرور زمان به جدی‌ترین رقیب برای کارگر که تا آن روز حرف اول را در خوزستان و حتی کشور می‌زد تبدیل شد.

بعد از آنکه حکومت از فعالیت‌های سیاسی بازیکنان تیم آزاد-نام برگفته از آزادی اندیشه- پرده برداشت این تیم به «جم» تغییر اسم داد که در واقع جم ریشه اصلی تیمی شد که بعدها شاهین نام گرفت و در سال ۱۳۳۹ نخستین قهرمان فوتبال ایران شد؛ تیمی که می‌توان موسس اصلی آنرا  فردي به نام حسين مشکين که قهرمان تنيس‌روي‌ميز بود، نامید.

ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد

به مرور زمان سن و سال بازیکنان قدیمی جم بالا رفت و این مجموعه نیازمند نیرویی جوان‌تر شد که بازیکنانی مثل برمکی، سالیا، جاسمیان و علمداری از تیم البرز و سعدونی، کوهزاد، شاعری و فتاحی از تیم الوند به جمع یاران دهدای پیوستند.

در همان سال‌ها بود که مرحوم دهداری برای انجام یک بازی به عنوان بازیکن کمکی به جمع شاهینی‌های تهران پیوست که بعد از آن مسابقه به پیشنهاد مسئولان تیم تهرانی و با توجه به این موضوع که جم آبادان پشتوانه و حامی مالی و معنوی نداشت و البته دقت به این مسئله که دو تیم به لحاظ عقیده و تفکر به هم نزدیک بودند تیم جم تبدیل به شاهین آبادان شد؛ تیمی که هواداران پرشماره آن در ورزشگاه این شهر در زمان ورودش به زمین مسابقه با شعار «ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد» زنگ خطر را برای حریف صرفا فوتبالی به صدا در می‌آوردند.

در همان سال‌ها کارگری‌ها هم بیکار ننشسته بودند. آنها با تقویت کارآموزان رو به جوانگرایی آورده و با اضافه کردن جوانانی مثل کارجو، فرامرزی، خواجه‌ییان و زارعی نشان دادند که خطر حضور تیمی جدید مثل شاهین را احساس کرده‌اند.

در این میان شاید بتوان نخستین شهرآورد بزرگ فوتبالی کشور را در دیدارهای شاگردان دهداری در تیم شاهین و محمود زارع در تیم کارگر جستجو کرد. رقابت‌های سنگین ورزشی که این سنگینی را تنها و فقط در مستطیل سبز احساس می‌کرد و بعد از آن هر چه بود دوستی بود و نزدیکی.

همه‌گیری فوتبال از کوچه تا باشگاه

حالا دیگر فوتبال برای آبادان در سبد روزمرگی قرار گرفته بود. از کوچه‌های تنگ کنار شیروانی‌های تانکی دو تا آرزوی بازی کردن در گران(گراند) شاپوری همه را بر آن می‌داشت تا بدوند؛ بدوند به دنبال ‌گردی سرنوشت‌ساز یک توپ.

در کنار همین جوان‌های عاشق دویدن، مردانی حضور داشتند که می‌دیدند تا بشناسند، بسازند و رو کنند و در این میان فرقی هم نداشت که منوچهري کتاب‌فروش، عيسي نجيبي شهرداري‌چی و یا حتی محمد آقاجری نابینا باشند؛ مهم فوتبال بود، که بود.

البرز، کيان، تاج، سازمان جوانان، سپه، دارايي، کارگرجوان، ديهيم، بندر، آزاد، ايرانگاز، داريوش، کورش، جاويد، پيروز به مرور آمدند تا آبادان برای فوتبالیست داشتن سقفی را تعیین نکند. همه این داشته‌ها و این بودن‌ها در مقابل یک اتفاق فوتبالی بزرگ کم آورد و «صنعت نفت» آمد.

طبقه ۱۴ وزارت نفت و سرنوشت فوتبال آبادان

یک باستانی‌کار و یک کشتی‌گیر اراکی، که در زادگاهش به «غلام شیرزاد» معروف بود بانی تغییر سرنوشت فوتبال آبادان شد؛ از تکثرگرایی تیمی تا تک قطبی شدن. هر چند غلامحسین واقف در واقع مجری سیاستی بود که وزارت نفت و در کل فدراسیون وقت فوتبال برای آبادان رقم زده بود.

واقف، شکل‌گیری تیم فوتبال صنعت نفت آبادان را اینگونه روایت کرد: «يك روز در خانه نشسته بودم كه تماس گرفتند و گفتند؛ سريع خودت را به تهران و طبقه ۱۴ وزارت نفت برسان. طبقه‌اي كه اتاق امير نويدي در آن قرار داشت. در روزهايي كه نائب رئيس هيئت فوتبال آبادان بودم، جعفر نامدار دبير اين هيئت بود و او بود كه در خصوص من با نويدي صحبت كرده بود، به طبقه ۱۴ معروف و اتاق نويدي رفتم. براي دقايقي صحبت كرديم و در نهايت گفتم كه اگر قرار است آبادان يك نماينده در مسابقات كشور داشته باشد و آن نماينده هم وزارت نفتي باشد چرا تيم كارگر را راهي بازي‌ها نكنيم، قبول نكردند و گفتند كه مي‌خواهيم تيم صنعت نفت ايران را داشته باشيم و بايد تيمي منتخب از آبادان را بسازيم.»

وی ادامه داد: «از هر تيمي، پنج يا ۶ بازيكن را انتخاب كردم. فضاي بدي در فوتبال آبادان در آن سال‌ها حاكم شده بود. همه با هم اختلاف پيدا كرده بودند. اين تفكر كه قرار است بازيكن‌دزدي در تيم‌ها شكل بگيرد بوجود آمده بود.»

و صنعت نفت متولد شد تا به اعتقاد بسیاری از کارشناسان فوتبال منطقه بعد از این اتفاق، مرگ تدریجی فوتبال در آبادان محقق شود. تیمی که ماحصل فیلترینگ کیفیت فنی و شالوده فوتبال آبادانی بود در مجموع پنج دوره حضور خود در لیگ تخت جمشید، ۴۱ برد، ۴۷ تساوی و ۴۶ باخت را در پرونده کاری دید و بهترین عنوان کسب شده‌اش را به پنجمی در همین مسابقات ختم کرد.

خاطرات تلاقی جنگ و فوتبال

آخرین دوره مسابقات لیگ تخت جمشید بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیمه کاره ماند تا فوتبال آبادان پیش از جنگ تحمیلی دوباره در محلات این شهر داغ شود. فوتبال در آبادان در کوچه‌ها هنوز هم جریان داشت تا اینکه ۳۱شهریور ۱۳۵۹بیاید و سرنوشت فوتبال را نیز همانند عاقبت مردمان این منطقه تغییر بدهد.

با آغاز یورش رژیم بعث به منطقه، برخی از فوتبالیست‌های آبادانی مجبور به مهاجرت از شهر شدند و برخی دیگر نیز ماندند تا فوتبال را ابزاری کنند برای حفظ روحیه. خاطرات بسیاری از فوتبالیست‌هایی که در سالهای جنگ تحمیلی نیز در آبادان حضور داشتند روایت می‌شود؛ خاطراتی که گواه این موضوع هستند که فوتبال در هیچ زمانی در آبادان ایستایی نداشته، حتی در اوج باریدن آتش و گلوله.

لیلا دهداری همسر شهید ناصر شاملی، فوتبالیست تیم‌های صنعت نفت و استقلال آبادان لحظه شهادت وی را در آبادان و در زمین فوتبال اینگونه روایت می‌کند: «بر خلاف دفعات قبل آخرین باری که خواست به آبادان بازگردد از من درخواست کرد تا او را به ترمینال برسانم. شاید باور نکنید که زمان خداحافظی ناصر را روی آسمان می‌دیدم روز شهادتش با من تماس گرفت و گفت که ناهار نخورید من تا ظهر برمی‌گردم. برادر من دنبالش رفته که به بهانه‌ای با وی همراه نشد. به محمدعلی ملک‌زاده از دوستان نزدیکش گفته بود باید باشم، ‌ اصرار مرحوم اسفندیار دوستانی را برای عزیمت به ماهشهر نپذیرفت. بعدازظهرها در قالب تیم بهداری تمرین می‌کردند که توپ دور برد عراق محل فعالیت آنها را هدف قرار می‌دهد. همه به سمت سنگر می‌روند به غیر از ناصر. شاهدان عینی روایت می‌کنند که ناصر در همان لحظه گفت که این توپ دنبال من می‌گردد و توپ دوم واقعاً به دنبال ناصر شاملی بود.»

عبدالواحد بزمه؛ دیگر پیشکسوت فوتبال آبادان که او نیز در سال‌های دفاع مقدس در این شهر حضور داشت از آن روزهای پرخاطره می گوید: «به خوبی یادم می‌آید که در روزهای جنگ، آنهایی که از بیرون وارد آبادان می‌شدند، وقتی فوتبال بازی کردن ما را می‌دیدند باورشان نمی‌شد که در منطقه‌ای جنگی حضور دارند. در یکی از مسابقات آن سالها در حین مسابقه شاهد اصابت یک گلوله به دیرک دروازه بودیم که بعد از این اتفاق به شوخی می‌گفتیم، تیر به تیر خورد.»

بانو رستمی همسر مرحوم علی نکویی از بازیکنان سابق تیم فوتبال صنعت نفت آبادان و از جانبازان جنگ تحمیلی نیز از خاطرات سال‌های دفاع مقدس و حضور همسرش در آبادان اینچنین می گوید: «در آن روزها شاید در طول یک سال تنها سه یا چهار بار او را می‌دیدیم، جالب اینجاست در اوج بمباران‌ها هم فوتبال را در آبادان رها نکرد.»

در این میان شنیدن خاطره فرخ (فاروق) فتاحی دروازه‌بان سالهای دور تیم فوتبال شاهین آبادان از زمان جنگ نیز شنیدنی‌ست: «همزمان با بمباران آموزش و پرورش آبادان در سال ۵۹، قرار بود در جلسه‌اي در اين محل حاضر باشم که به خاطر اتفاقاتي در آن نشست شرکت نکردم، آموزش و پرورش به خون کشيده شد. غلامحسين مصيبي، علي صيادي و محمد خواستگار شهيد شدند. روزنامه‌های دنيا و کيهان ورزش اعلام کردند که بنده هم شهيد شده‌ام. در برنامه ورزش و مردم خبر شهادت فاروق فتاحي را پخش کردند حتي در اصفهان مسابقات گل کوچک به خاطر بزرگداشت من برپا کردند. پنج ماه طول کشيد تا توانستم ثابت کنم که زنده‌ام.»

پویایی فوتبال آبادانی در بیرون از آبادان

مهاجرت در فضای جنگی نیز باعث نشد که فوتبال آبادانی بمیرد و در کنار آنهایی که بودند و زیر گلوله هم فوتبالیست ماندند، برخی دیگر نیز رفتند تا برای آنهایی که آوارگی آوار سنگینی برای روحیه‌شان بود، تسلی باشند. بدون شک و بی‌مبالغه باید منوچهر سالیا را یکی از منجیان نام فوتبال آبادان در سال‌های جنگزدگی نامید. سالیا نام آبادان و صنعت نفت فوتبال آن را در شیراز حافظ بود، اتفاقی که به صورت مشابه و توسط دیگر آبادانی‌ها در لوای تیم‌های «مهاجرین جنگ تحمیلی» رقم خورد.

سالیا فوتبال آبادان را در آغوش گرفت تا جنگ آن را نکشد. سالیایی که بعد از آوارگی، همین صنعت نفت را به آبادان آورد و تحویل داد. تحویل داد و اعتراض نکرد حتی در روزهایی که نبود و بهتر آنکه بنویسم؛ خواسته نشد.

امروز...

از خرداد سال ۱۳۶۸ که سالیا هدایت تیم فوتبال صنعت نفت آبادان را بر عهده علیرضا فیروزی گذاشت تا خرداد ۱۳۷۸ را شاید بتوان آخرین روزهای خوش فوتبال آبادانی که دیگر به صورت کامل در صنعت نفت خلاصه شده بود نامید. فوتبالی که بعد از آن دیگر هیچوقت آبادانی نشد. شاید لیگ برتری بود، شاید قطره‌چکانی آبادانی‌ها در آن حضور داشتند، اما دیگر نه خبری از رضایت قلبی کامل سکونشین ورزشگاه بود و نه اثری از ثبات.  

به مثال ایست‌های آنی قلبی و بدون شرح اضافه، نوشتن از فوتبال آبادانی را در خرداد ۱۳۷۸متوقف می‌کنم، فوتبالی که دیگر «سالیا» ندارد.  

گزارش از امین جوکار