«بهترین چایی که در عمرتان خورده اید.» همین جمله کافی بود تا ما را به سمت پیرمرد چای فروشی که در کنار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی بساط دارد بکشاند.هرکسی «چایی دایی» را تجربه کرده نمی تواند از طعم آن بگذرد.

مجله مهر - آزاده باقری: آنقدر از طعم ویژه چایی هایی دایی شنیده ایم که دیگر دلمان تاب نیاورد و به سراغش رفتیم چایی های دو هزار تومانی که مشتری ها با میل و رغبت آن را پرداخت می کنند چون می گویند آنقدر پرملات و خوش طعم است که به اندازه یک وعده غذایی می ارزد. به نزدیک حرم که رسیدیم از هر کس سراغ دایی را می گرفتیم او را می شناخت و نشانی اش را به ما می داد. درب شرقی، نزدیک پارکینگ حرم.

حدودا ۷۰ سال سن دارد و ۲۸ سالی می شود که بعد از بازخرید شدن از شرکت پرسی گاز؛ چای فروشی می کند. با وجود آنکه ۳۳ سال می شود همسرش را بر اثر بیماری از دست داده؛ اما بعد از فوت او هیچ وقت ازدواج نکرده و به تنهایی ۵ فرزند یادگار از او را بزرگ می کند. در حال حاضر ۴ فرزندش را سر و سامان داده و با یک پسرش در خانه ای اجاره ای نزدیک حرم، روبروی یک مسجد زندگی می کنند. می گوید مردم چایی هایش را دوست دارند چون تمام موادی که برای تهیه چای استفاده می کند از خود چای گرفته تا هل، دارچین، زعفران، نبات، آبلیمو، لیوان کاغذی و... از بهترین ها هستند. زمانی که به سراغ دایی رفتیم هنوز بساط نکرده بود. برای همین با نشانی هایی که مردم دادند به در خانه اش رفتیم تا قبل از آنکه کارش را شروع کند با او درباره شهره شدنش به خاطر چای های متفاوتش گفت و گو کنیم.

۲۸ سال است که چای فروشی می کنم

نام اصلی اش «علی اکبر آژدنیا» است که دیگر همه او را به نام «دایی» می شناسند. اگر برای اولین بار او را ببینید در تصورتان پیرمرد رنجور و خمیده ای به نظر می رسد؛ اما کافی است با او دقایقی هم کلام شوید تا ببینید که انرژی مضاعف تر از آنچه که انتظار دارید در وجودش کشف خواهید کرد. وقتی از او می پرسیم چطور شد که نزدیک به ۲۸ سال می شود در این محدوده حرم، چای فروشی می کند ماجرای زندگی اش را از ۳۸ سال پیش برایمان می گوید: «من قبل از آنکه بخواهم وارد چنین کاری شود در شادآباد، راننده شرکت پرسی گاز بودم. ۱۰ سالی هم در آنجا کار کردم؛ اما بعد از آنکه در تهران گازکشی شد من را به همراه ۲۰۰ نفر دیگر بازخرید کردند و بیکار شدیم. چند وقتی بیکار بودم تا اینکه کم کم بساط فروش چایی را برای خودم راه انداختم.»

من از مسئولین مجوز دستفروشی دارم!

 ۱۰ سال اول شروع کارم، ابتدای بازار حرم حضرت عبدالعظیم بودم. بعد از آنکه شهرداری دیگر اجازه کار در آنجا را به من و سایر دست فروشان نداد حدود ۱۸ سالی می شود که شهرداری و کلانتری به من اجازه داده اند در حوالی پارکینگ نزدیک حرم جایی که سد معبر نباشد همچنان به کار چای فروشی ام ادامه دهم. شهرداری به من مجوز دستفروشی داده است. شهرداری الان هرکسی اطراف حرم دستفروشی کند با او برخورد می کنند ولی من ۱۸ سال پیش مجوز گرفتم. کلا سه نفر اطراف حرم مجوز داشتند. یک نفر فوت کرد، الان فقط من و یک پیرمرد دیگر اجازه دستفروشی داریم!»

آنقدر همسرم را دوست داشتم که بعد از فوتش ازدواج نکردم

۵ فرزند دارد و همسرش را ۳۳ سال پیش بر اثر یک بیماری از دست می دهد و تا به امروز نیز به دلیل علاقه شدید به همسرش ازدواج نکرده است: «همسرم سال ۶۱ ناراحتی کلیه داشت. برای درمان او حتی خانه ام را فروختم و کلیه پیوندی تهیه کردم؛ اما متاسفانه کبدش هم دچار مشکل شد و فوت کرد. می گفتند پزشک اش اشتباه کرده است و شکایت کنم. اما من این کار را نکردم چون دکترش که نمی خواست همسرم بمیرد؛ اتفاقی است که افتاده. هیچ پزشکی دوست ندارد بیمارش بمیرد. آنقدر همسرم را دوست داشتم که دیگر ازدواج نکردم و بچه هایم را خودم به تنهایی بزرگ کردم. ۵ فرزند دارم. ۲ دختر و ۲ پسرم سر خانه و زندگی شان رفته اند. یک پسر دیگر هم دارم که با من زندگی می کند و هنوز ازدواج نکرده. صافکار ماشین است و با هم زندگی مان را می چرخانیم. شب جمعه ها، عاشورا و تاسوعا و شب هایی که خیلی سرم شلوغ است فرزندانم برای کمک پیش من می آیند. اما همیشگی نیست و در روزهای دیگر خودم می توانم از پس مشتری ها بربیایم.»

شب های زمستان پرفروش

با وجود آنکه تنها شغل دایی همین چای فروشی است؛ اما شهرداری به شرطی اجازه بساط کردن به او داده است که از ۷ شب به بعد و حوالی زمانی که هوا تاریک می شود بساط کند و در طول روز اجازه کار کردن ندارد. با این حال از کار و فروشش راضی است‌. «من دیگر پیر شده ام و کار دیگری از دستم برنمی آید همین که شهرداری به من اجازه داده است ساعاتی را بساط کنم باز هم خدارا شکر می کنم. خرج خودم و خانه را می آورم.»

از فروش هم راضی است اما مانند هر فروشنده ای دیگر بازار برایش زمانی پررونق و زمانی هم بی رونق است: «در کل سال مشتری ها خوب هستند اما خوب در تابستان فروش کمتر است؛ اما زمستان ها خدا را شکر به خاطر آب و هوا و دلچسب بودن خوردن چای، فروش بهتر است.»

چایی به همراه نبات، زعفران، دارچین، آبلیمو، هل و خاک شیر

بعد از این سوال هاست که می رسیم به اصل مطلب و رمز خوش طعم و متفاوت بودن چای های دایی را از خودش می پرسیم که می گوید: «من تمام تلاشم این است که چای خوب به دست مردم بدهم. در همه خانه ها چای پیدا می شود پس باید چایی به مردم بدهم که شاید در خانه یا حوصله درست کردن آن را ندارند یا واقعا بلد نیستند. برای همین در کنار تهیه یک چای با کیفیت از بهترین نبات، زعفران، هل، دارچین و... استفاده می کنم تا طعم واقعی و دلنشینی داشته باشد.» چای دو هزار تومانی اش هم بهترین چایی است که به دست مشتری می دهد: «چایی های ۲ هزار تومانی من با نبات، زعفران، دارچین، آبلیمو، هل و خاک شیری که در تابستان ها به آن اضافه می کنم تشکیل شده. این چای را در لیوان های کاغذی می ریزیم که هم از نظر سلامت مشکل نداشته باشد و هم بهداشت را به شکل صد در صد رعایت کنم. چایی های ساده ام را هم معمولا یا با نبات می فروشم  یا هل و دارچین که هزار تومان هستند. خیلی ها وقتی به چای من را می خورند به من می گویند طعم چایی های من در ایران تک است. همین تعریف ها به من حس خیلی خوبی می دهد. الان در هر کافه و چای خانه ای بخواهی استکانی چای بخوری باید بالای ۱۰ هزارتومان هزینه کنید اما من با کمترین قیمت سعی کرده ام چای خوبی به دست مردم بدهم.»

پنجشنبه شب های پررونق

از مشتری های روزانه اش که می پرسیم می گوید: «روزی ۵۰-۶۰ مشتری دارم. بعضی وقت ها بیشتر است و بعضی وقت ها هم کمتر. شده تا ۱۵۰ لیوان چای هم در یک روز فروخته ام؛ اما از این روزها زیاد نیست. خدا را شکر در کل زندگی ام می چرخد. درآمد ماهیانه ام به غیر از هزینه هایی که برای درست کردن چای پرداخت می کنم در ماه حدود ۸۰۰ هزار تومان است. روزهای پرمشتری ام معمولا پنجشنبه شب ها است که اصلا مشتری هایش با روزهای دیگر فرق می کند. تاسوعا، عاشورا و شب های ماه رمضان هم خوب است.»

هر روز بساط می کنم تا مشتری هایم دست خالی نروند

دایی هر روز بساط می کند و دوست ندارد یک روز بساط نکرده باشد و مشتری هایی که به سراغش آمده اند نتوانند آن روز از چایی هایش بخورند و مجبور شوند دست خالی بروند: «تمام تلاشم این است که هر روز سر ساعت مشخصی که بساط می کنم در جای خودم باشم تا مشتری هایم بی چای نمانند. چه آن روز یک مشتری داشته باشم چه صد مشتری می روم تا هر وقت هر کس هوس چایی کرد و با خودش گفت بروم کنار حرم چای دایی را بخورم من باشم و با نبودنم شرمنده اش نشوم. امروزم را نگاه نکنید که مشتری ثابت دارم و هرچایی را ۲ هزار تومان می فروشم. شب های زمستانی بود که سال ها پیش بدون مشتری تا نیمه شب اینجا بودم. آن زمان چایی ام مثل امروز خوب نبود و مشتری زیادی هم نداشتم ولی حتما تا زمان مقرر اینجا می ماندم تا هرکه چایی خواست بداند من اینجا هستم! الان هم اگر ساعت ۲ نصف شب بگذرد، دیگر به مشتری چایی نمی دهم! اگر چایی بدهم توقع پیدا می کند و روزهای دیگر هم برنامه ریزی ام را به هم می‌ریزد! »

من که نتوانستم طعم این چایی را تجربه کنم ولی یکی از مشتری های دایی برایم از آداب و رسوم جالب چایی دایی می گوید: «دایی همیشه وسواس دارد که شما بهترین چایی را تجربه کنید. اگر خانمی همراه شما باشد حتما قبلش یک قاشق از زعفران و نبات آب شده به خانم می دهد تا کیفیت آن را تست کند چون دایی معتقد است خانم ها خیلی خوب طعم و کیفیت را متوجه می شوند! یا مثلا حتما به خانم ها یک لیوان اضافه هم می دهد تا دست هایشان از داغی چایی نسوزد. هر بار هم ابتکاری جدید در چایی های دایی وجود دارد. مثلا آخرین بار خاک شیر به چایی اش اضافه کرده بود تا طبع گرم نبات و زعفران شما را اذیت نکند و همه این کارها حاصل تجربه خود اوست. چایی های او برایتان واقعا طعم منحصر بفرد و ویژگی خواهد داشت.»

کم کم به زمان غروب نزدیک می شویم و دایی چای فروش هم خودش را آماده می کند که زودتر بساط فروش چایی اش را راه بیندازد و آب جوش آماده کند تا مبادا دوست داران بهترین چایی دنیا معطل بمانند.