به گزارش خبرنگار مهر، شب گذشته سه شنبه هفتم مهر ماه برنامه «خندوانه» با حضور خانواده های شهدای اقلیت و ادیان روی آنتن شبکه نسیم رفت.
رامبد جوان در ابتدای این برنامه با اشاره به حادثه «منا» بیان کرد: متاسفانه در این چند روز اخبار بدی به گوش ما رسید، ما این واقعه تلخ را به همه مردم ایران تسلیت می گوییم و برای خانواده بازماندگان و مردم ایران آرزوی صبر می کنیم. این برنامه که امشب دیده می شود قبل از حادثه «منا» تولید شده است بنابراین در طول برنامه هیچ نامی از این حادثه به میان نمی آید.
وی در برنامه شب گذشته خود درباره شهدا و جانبازان هشت سال دفاع مقدس بیان کرد: این جانبازان سپری را تشکیل دادند که هیچ کس نتوانست به درون آن نفود کند و هنوز که هنوز است یک کلیمی صبح که از خانه خود بیرون می آید به همسایه اش سلام می دهد، یک جوان مسلمان هنوز جای خود را در اتوبوس به یک پیرمرد مسیحی می دهد و یا یک اهل سنت به یاری پیرزن شیعه ای می آید که بار سنگینی دارد. ما هم این بار در «خندوانه» این افتخار را داریم که میزبان خانواده های شهدای ادیان در ایران باشیم.
در این برنامه نمایندگانی از شهدای آشوری ها، اهل سنت، ارامنه و زرتشت حضور داشتند و جوان بیان کرد که متاسفانه نتوانسته اند در برنامه میزبان خانواده های شهدای کلیمی ها باشند.
آمده ام تا بگویم مردم ایران فقط گریه نمی کنند
مادر شهید ابوالفضل کلهر از جمله مهمانان این برنامه بود که در سخنانی درباره حضور خود در «خندوانه» و کاری که خانواده های شهدا باید انجام دهند بیان کرد: من اگر اینجا هستم تنها به این دلیل است که عده ای می گویند مردم ایران فقط گریه می کنند و من آمده ام تا بگویم اینگونه نیست. شهدای ما معتقد هستند که کاری حسینی کردند و رفتند و حالا ما که مانده ایم باید کاری زینبی کنیم و اتفاقا باید صبر و استقامت داشته باشیم.
وی ادامه داد: اتفاقا شهدا هم در کنار شادی ها هستند اما شادی های خوب و موثر و «خندوانه» هم شادی مثبت و خوب است و همه را در کنار هم جمع می کند.
همچنین پیتر از طرف خانواده شهدای آشوری در این جمع حضور داشت و بیان کرد که خانواده های شهدای آشوری حدود ۴۰ تا ۵۰ شهید را در راه جنگ داده اند.
وی که به نمایندگی از یک شهید به برنامه آمده بود، اظهار کرد: روزی که شهید ما آلفرد برای جبهه می رفت درباره دلیل خود از این اقدام به مادرش بیان کرد: من برای کشورم می روم و اگر اکنون نروم دیگر نه من در کنار تو خواهم بود و نه تو در کنار من خواهی بود و بعد در عملیات کربلای ۶ به شهادت رسید.
همچنین مهمان دیگر این برنامه به نمایندگی از خانواده شهدای ارامنه از برادر خود گفت و توضیح داد که وقتی برادرش بعد از سه سال اسارت به منزل آمد ۵۰ درصد جانبازی داشت و با کمک قرص و آمپول تا چند سال پیش زنده بود و بعد به شهادت رسید.
بغضی که در «خندوانه» شکست
حامد خلیلی به نمایندگی از خانواده های شهدای اهل تسنن از شهر سردشت در این برنامه حضور یافته بود و هنگامی که خود را معرفی می کرد بغض گلویش را فراگرفت و همین باعث شد تا رامبد جوان اجازه بخواهد تا او را در آغوش بگیرد.
خلیلی از شهیدان و جانبازان شهر سردشت و مظلومیت آنها گفت و این امر را دلیلی برای بغض خود دانست.
وی از رامبد جوان برای این برنامه تشکر کرد و یادآور شد: من خودم را که در این جمع می بینم بسیار خوشحالم و از جوان ممنونم که با این جمع نوعی احساس همبستگی برای ما ایجاد کرد تا همه بتوانیم در کنار هم باشیم و با هم از میهن عزیز خود دفاع کنیم.
روایتی از مطالعه کتابی درباره یک شهید زرتشتی توسط رهبر انقلاب
مهمان بعدی از این جمع یک زرتشتی بود که در ابتدا بیان کرد: همه ما باید قدر رامبد جوان را بدانیم، پیامبر من زرتشت است و می فرماید که زمین شادی بخش است من زمانیکه بین خانواده های شهدا هستم انگار بین خانواده خودم هستم و معتقدم که مخلص ترین افراد به جنگ رفتند.
این مادر شهید درباره فرزند خود که فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف بود اظهار کرد: من یک پسر داشتم و زمانیکه جنگ شروع شد ما با هم بحث می کردیم و دوست نداشتم او به جنگ برود. من به پسرم می گفتم تو را پنهان می کتم تا به جنگ نروی و او پاسخ می داد بعد از اینکه مرا پنهان کردی اگر ایران من را در جنگ گرفتند من دیگر چگونه می توانم زنده بمانم و زندگی کنم؟
وی ادامه داد: من روزی با دوستان پسرم صحبت می کردم و گفتم فرهاد کارهای زیاد برای جامعه انجام داد و من نمی دانم که چه کاری باید انجام دهم تا جای پای او باقی بماند و آنها از من خواستند که این خدمات را بنویسم. من هم کتاب «جای پای فرهاد» را نوشتم و این کتاب در یک روز نایاب شد به این دلیل که کتاب در نمایشگاه کتاب عرضه شده بود و همان روز رهبر انقلاب این کتاب را دیدند که پشت آن وصیت نامه فرهاد نوشته شده بود و بعد از اینکه رهبر این وصیت نامه را خواندند سخنانی بیان کردند که باعث شد استقبال از این کتاب بالا رود.
رفتن به جبهه به خاطر یک لنگه جوراب
در ادامه این برنامه وصیت نامه این شهید خوانده شد که با این مضمون خوانده شد که روزی پیرزنی به سراغ فرهاد که فرمانده یک لشکر بوده است، می رود و به او یک لنگه جوراب می دهد و بعد توضیح می دهد که در منزلش تنها به اندازه همین یک لنگه جوراب نخ داشته است و از او خواسته است که آن را بپوشد، خدا را یاد کند، سالم بماند و برود و بجنگد. وی بعد از این از مادرش می پرسد تو مادرم هستی و آن پیرزن هم مرا فرزند خود می دانست و من باید به حرف چه کسی گوش کنم.
خواندن این وصیت نامه که توسط رامبد جوان صورت گرفت فضای خاصی به برنامه بخشید و بعد از آن برادر شهید مفقوالاثر ابراهیم هادی از مادر خود و بی تابی وی برای فرزندش گفت که این سخنان هم مخاطب را با بغض همراه کرد.
وی گفت: برادرم با شروع جنگ به کردستان و بعد به مناطق عملیاتی رفت و در عملیات والفجر مقدماتی که عده ای از رزمندگان مجروح شدند عقب نشینی نکرد و ماند تا به مجروحان کمک کند. آن زمان همه می گفتند که ابراهیم هادی اسیر شده است. زمانی عده ای از اسرا را بازگرداندند و قرار بود کوچه را چراغانی کنند ما می دانستیم که مادر چشم انتظار است و خواستیم این کار را نکنند. خاطرم هست آن روز مادرم یخ و برفک های یخچال را می خورد. ما فکر کردیم شاید قندش بالا رفته است بنابراین او را به دکتر بردیم اما پزشک گفت او مشکلی به عنوان بیماری ندارد اما خواسته است که جگرش را به این ترتیب خنک کند. دکتر آن روز به ما گفت اگر وضعیت مادر به همین شکل پیش رود قلبش از درون منفجر خواهد شد. در نهایت یک روز در اثر بی خبری ها همین اتفاق هم افتاد و مادر را در وضعیتی به بیمارستان بردیم که حالش بد شده بود پزشکان به او شوک وارد می کردند اما او قلبش از درون منفجر شده بود و خون از دهانش بیرون می زد.
برنامه رامبد جوان دیشب با معرفی چند کتاب درباره این شهدا و پخش قطعاتی درباره «خلیج فارس» و دفاع مقدس پایان یافت و جوان در پایان آرزو کرد که خاک ایران همیشه سربلند باقی بماند و همه با افتخار ایرانی بودن خود را اعلام کنند.