خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: طی سالهای اخیر، تعداد کلاس های داستان نویسی در کشور رشد کرده است. این کلاسها بعضا توسط نویسندگان، منتقدان یا پژوهشگران حوزه ادبیات برگزار می شوند. تعدادی از صاحب نظران حوزه ادبیات، در مقاطعی به رشد بی رویه و یا قارچ وار این کلاسها اشاره کردهاند و گفته اند که شرکت در همه این کلاس ها توصیه نمی شود.
داود ملکی صیدآبادی ناشر و مدرس داستان نویسی نیز یکی از افرادی است که به برخی کلاس های داستان نویسی انتقاد دارد و معتقد است مدرس داستان نویسی نباید منتقد باشد. او در این زمینه مطلبی با عنوان «آسیب شناسی تدریس داستان نویسی توسط منتقدین» نوشته و آن را در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
مشروح متن این یادداشت در ادامه می آید:
داستان نویسی به عنوان یک رشته هنری آمیخته با سایر علوم انسانی از کهنترین شاخههای هنر است که در اعصار مختلف تأثیر خود را بر زندگی بشر گذارده، میگذارد و خواهد گذاشت. اما در این که نویسنده در خصوصیات و ویژگیهایی را که داراست، کدامشان اکتسابی و کدام بخش از آن ویژگیها ذاتی است حرف و حدیث و نظر بسیار بوده و هست. اما آنچه به قطعیت وجود دارد این است که بخشی از هنر نوشتن اکتسابی است که به مرور و با گذر زمان و تجربه پیدا کردن رشد و پرورش یافته و فهم نویسنده از آنها به سمت کامل شدن می رود.
بنابراین وجود فضاهائی چه به عنوان کلاس آموزش و یا مجامعی مثل کانون ها و انجمنها با محوریت یک نفر با تجربه یا خبره اجتناب ناپذیر است اما موضوع اصلی در ویژگیهایی است که این فرد به عنوان مدرس یا آموزش دهنده آن بخش اکتسابی نویسندگی باید دارا باشد. با این نگاه اگر سری به کلاس ها و کارگاه های موجود در سطح شهر بزنید بسیار دیده می شود که این آموزشها به جای این که توسط یک نویسنده که در کتاب هایش حرفی برای گفتن داشته اداره شود، توسط عزیزانی برگزار و مدیریت می شود که اسمشان بیشتر در حوزه نقد مطرح است.
اصولاًً منتقدین در رشته هنری از جمله افرادی هستند که فعالیت علمی و پژوهشی آنها رنگ و روی بیشتری نسبت به اصول اجرائی (تجربه نوشتن) آن هنر دارد. یک منقد آثار ادبی آنقدر که با تئوری های نظری، فلسفی و یا ساختاری آشنائی دارد به شخصیت پردازی، موقعیت پردازی و مهمتر از آنها جایگاه و ساختار استفاده از این عناصر آشنائی ندارد و این یک واقعیت بلاانکار است.
حال باید پرسید که چگونه فردی با این خصوصیات می تواند راهنما یا مدرس قسمت اجرائی داستان یا همان نویسندگی باشد؟ این سوال یکی از آسیب های مورد نظر در این مقاله است. به زبان ساده تر؛ کسی که بیشتر با یکسری قالب بندی های مشخص شده براساس تئوری های نظری غیراثباتی به اثر هنری می نگرد، به قطع نمی تواند ریزه کاری ها و به اصطلاح امروزی تر، چم و خم موجود در نویسندگی را درك کند و به تبع آن این نکات را منعکس کند. به عنوان مثال این دست مدرسین- منتقدین از شخصیت پردازی فقط تعاریف متداول و یا انواع آن را بر حسب نوع مطالعاتی که انجام می دهند، می شناسد اما اینکه در یک داستان یا رمان با محوریت های مختلف چقدر نیاز به شخصیت پردازی است؟ یا چه وجوهی از شخصیت نیاز به پردازش دارد؟ یا... را نمی داند و این به دلیل این است که تعاریف علمی و آکادمیک در تمامی علوم فنون و شاخه های هنری با آنچه که در واقع آفریده می شود، در خیلی از موارد تطابق کامل ندارد و همین نکته است که هنرآموزان نسبت به آن غفلت داشته و مدرسین- منتقدین عزیز هم به آن توجه نمی کنند.
نکته دیگر این است که یک منتقد براساس دانش تئوریکی که دارد، نسبت به خلق آثار وسواس و یا بهتر بگوئیم حساسیت بیشتری پیدا می کند که در بسیاری موارد تبدیل به یک فوبیای درونی می شود. البته که این نکته را می توان در بررسی آثار این دسته عزیزان به وضوح پیدا کرد. با این شاهد که در آثار اکثر این عزیزان، آثار تحقیقاتی یا متون تحلیلی در حداکثر و آثار داستانی حداقلی دیده می شود، که اکثر أ هم درگیر تکنیکهاي ساختار و فرمالیستی است. آسیب جدی در این حالت زمانی است که منتقد گرامی به عنوان مدرس شروع به تعلیم توأم با این ترس می کند که قطعاًً این حساسیت، وسواس، ترس هر چه که اسمش را گذاریم به هنرآموز نیز منتقل می شود و جرأت خلق اثر جدید را از هنرآموز می گیرد که این اتفاق باعث پایین آمدن اعتماد به نفس و در عین حال پایین آمدن اعتماد به سطح تفکر او می شود.
در نگاه بعدی و بررسی آسیب سوم اینکه یک منتقد به همان دلیل که نیاز به مباحث علمی، تئوریک و آکادمیک جهت نقد دارد، غالباًً گرفتار تکنیک های ساختاری و یا عناصر فرمانیستی داستان می شود و این توجه بیش از حد باعث می شود نتواند به قوه خلاقه، تخیل و در حقیقت تقویت بیان نگاه فلسفی خود بپردازد. در این حال وقتی این عادت در او نهادینه می شود و به تبع همین ویژگی، هنر آموزانی که در مکتب ایشان کسب هنر می کنند نیز خلقیاتی مانند او پیدا می کنند. به زبان دیگر ماحصل همچین کلاسی، هنرآموزانی است که گاهاًً از لحاظ داستان نویسی (به معنانی فنی) روان و روشن هستند اما از لحاظ محتوی به هیچ چیز دیگر غیر از موضوعات دم دستی و هزاران بار تکراری نمی توانند فکر کنند.
دقت داشته باشید، نه اینکه نخواهند بلکه نمی توانند و این به دلیل این است که به جای پرورش ذهن، تبادل فکر، تحریک تخیل و خلالاقیت بیشتر درگیر موضوعاتی مانند: راوی همان نویسنده است؟ از کدام نوع زاویه دید اول شخص استفاده کنند؟ چند نوع دیالوگ نویسی در تمام داستان های دنیا وجود دارد و ...که البته نه اینکه کم اهمیت باشند یا لازم نباشند، بلکه لازمند اما کافی نیستند. در حقیقت اینها ابزار دست نویسنده هستند برای بیان آنچه که به آن فکر می کند و اگر فکری نباشد هر چه قدر با این ابزار بازی شود، به شکل ها و فرم ها و ساختارهای مختلف بازهم آبی از آن اثر گرم نخواهد شد.
به هر رو، با پیش رو بودن این آسیب ها که البته بخش اصلی از این دست به شمار می آیند، هنرجویان شایسته است که در انتخاب این گونه اجتماعات دقت لازم را به خرج دهند و دیگر اینکه موسسات و جریان های ادبی که به دلیل اسم و رسم این عزیزان مدرس- منتقد به سراغ آنها می روند، نیز در این انحراف حرکت ادبیات، بی تأثیر نیستند و پیشنهاد می شود که به فعالیت های ادبی به صورت بنگاه اقتصادی نگاه نشود که هنر جای کسب درآمد نیست.