خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: فصل پاییز، مجال خوبی برای قدم زدن در کتابفروشی ها و اماکن فرهنگی است. یکی از داستان نویسان جوان کشور از این فرصت استفاده کرده و قصد بهره برداری از فضا و آب و هوای پاییزی را داشته است. اما با قدم گذاشتن به تعدادی از فروشگاههای کتاب، با موضوعی روبرو شده که به عقیده او، مطرح کردنش در یک یادداشت میتواند برای علاقه مندان و دغدغه مندان ادبیات مهم باشد.
آیت دولتشاه نویسنده داستانهای کوتاه و رمان با مراجعه به چند فروشگاه از فروشگاههای زنجیرهای شهر کتاب، تهیه فهرست های پیشنهادی کتاب توسط متصدیان این فروشگاه ها را مسالهای قابل نقد می داند و در قالب یادداشتی که با عنوان «بیچارگانِ خارج از فهرست شیندلر!» در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است، مسائلی را در این باره مطرح کرده است.
مساله ای که این داستان نویس طرح می کند، جدا از فهرست کتاب های پرفروش است و مربوط به کتاب های پیشنهادی بخش کتاب های داستانی این فروشگاه هاست.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
دل آدم درد میگیرد از بیاخلاقیهای ریز و درشتی که هر روز در حیطه ادبیات دارد اتفاق میافتد. هر روز به شکلی و هر ساعت به گونهای. دل آدم درد میگیرد که هر هنرمندی در هر رشته ای که فعالیت می کند سعی می کند خیرش به اطرافش و صنف خودش برسد الا این ادبیات لامذهب که هرکس دستش می رسد با موچین راه می افتد که دم دیگری را بچیند و دستش را از همه چیز کوتاه کند.
آخرین بی اخلاقی پنهانی که چندوقت است سخت ذهنم را مشغول کرده همین لیست پیشنهادی است که به در و دیوار شهرکتاب چسبانده اند و کتاب های لایق خواندن را به مخاطب ها پیشنهاد می دهد! و این یعنی هر کتابی که در آن لیست نباشد یعنی ...!
افراد پیدا و پنهانی هستند که با رفیق بازی ها و باند بازی هایشان بدجور تیشه به ریشه هرآنچه از این ادبیات مانده است می زنند. عده ای که مدت هاست با چسبیدن به دم و دستگاه های پرطمطراق چنان دور قلمروشان سیم خاردار کشیده اند که آدم لرزش می گیرد بگوید نویسنده است!
یکی نیست به این آقایان و خانم های تئوریسین و لیست دهنده بگوید عزیز، استاد، برادر، خواهر، از صبح تا شب می نالیم که ادبیات داستانی مخاطب ندارد و نویسنده جماعت قشر ورشکسته اجتماع است اما اجازه نمی دهید همین چهار کتاب خوانِ تشنه خواندن داستان ایرانی از سر اتفاق و کنجکاوی هم که شده دستی به قفسه داستان های ایرانی ببرند و باز هم از روی اتفاق کتاب یک جوان بی نام و نشان را بردارند و بخوانند.
این لیست چسباندن و کتاب های شاهکار و معروف به مخاطب پیشنهاد دادن به جز فراری دادن مخاطب از بقیه کتاب هایی که اسم شان در فهرست نیست، چه کاربرد و معنایی دارد؟! آیا مثلأ کارهای داستایفسکی و دولت آبادی وچند اسم شناخته شده داخلی و خارجی نیاز به معرفی دارند؟! یا هدف گنجاندن همان اسم رفیق و آشنا در بین این لیست پررنگ و لعاب است؟!
باز هم یکی نیست بگوید، شهرکتاب یک نهاد تقریبأ عمومی است. یا به قولی حق الناس است و قبضه کردن حق الناس یعنی غصب! یعنی ضایع کردن حاصلِ عمر و زندگی نویسنده هایی که با خون دل می نویسند و در این بی ادب بازار می کوشند ادبیات تولید کنند.
امیدوارم این یادداشت به دست لیست دهندههای شهرکتاب برسد و حداقل اعتراض من یک نفر را هم که شده بشنوند و بدانند این راه و رسم جوانمردی نیست که نویسندهها را نامحسوس دچار جوانمرگی کنند.