به گزارش خبرنگار مهر، حسین بکایی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان و دبیر کمیته فرهنگی و روابط بینالملل انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران مقالهای را با عنوان «آیا ادبیات کودک و نوجوان میتواند مدرن باشد؟» در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است که بخشهایی از آن را میخوانیم:
«بحث را با تعریف مفهوم «مدرن» از نگاه تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر، دو تن از متفکران متکب فرانکفورت که مهم ترین منتقدان دنیای جدید بودند و همچنین تعریف مفاهیم مدرن، فرهنگ مدرن، صنعت فرهنگ و با جدا کردن ادبیات کودک از ادبیات نوجوان آغاز می کنیم.
۱. از زمان پیدایش شاخهای از ادبیات به نام ادبیات کودک و نوجوان، همنشینی دو اضافه کودک و نوجوان در کنار واژه ادبیات آن قدر متداول شده است که امروز دیگر به آسانی نمی توان آن دو را از هم جدا کرد و هر یک را به تنهایی بررسی نمود. اما در همین چند سال اخیر از طرف کارشناسان زمزمه هایی شنیده می شود که تلاش می کنند ادبیات کودک را جدای از ادبیات نوجوان بشناسانند. به نظر می رسد مشکل این همنشینی در تفاوت اساسی دوران کودکی با دوران نوجوانی و تحمیل شدن ویژگی های کودک به ادبیات نوجوان و بلعکس مشکل ساز شده باشد. بحث در باره مفهموم مدرن و ادبیات مدرن نیز در برخورد با ادبیات کودک و نوجوان دچار همان مشکل می شود.
۲. دو تن از اندیشمندان حلقه فرانکفورت میگویند: فرهنگ مدرن حاصل داشتن نگاهی انتفادی است به فرهنگ. این اندیشمندان با این تعریف از فرهنگ که میگوید، فرهنگ بیان زندگی روزمره است، مخالفت می کنند و می گویند، فرهنگ بیان انتقادی زندگی روزمره است و بر اساس این نگاه عنوانی را پیش میکشند که در آن دو شکل از فرهنگ با هم متفاوت انگاشته میشود. یکی «فرهنگ مدرن» و دیگری «صنعت فرهنگ».
منظور از فرهنگ مدرن، حضور فعال عقل منتقد رادیکال در تمامی زوایای زندگی انسان و نو کردن آن چه که به عنوان فرهنگ جاری است، گرفته میشود. این نو کردن به معنی تولید دوباره آن چه که بود نیست، بلکه به معنای تولید آن چه که نسیت، هست.
در مقابل فرهنگ مدرن،صنعت فرهنگ قرار میگیرد. منظور از صنعت فرهنگ حضور عقل ابزاری است به جای عقل منتقد. عقل ابزاری قادر به تولید پدیدههای مدرن نیست و هر آن چه تولید میکند،به نوعی باز تولید آن چیزی است که قبلا تولید شده است، هر چند با شکلی دیگر. عقل ابزاری، عقلی محافظه کار است که در دست صاحبان قدرت و ثروت به کار حفظ آن چه هست میپردازد. تولیدات فرهنگی مثل برنامه های تلویزیونی و رادیویی، مجلات و روزنامه ها و سینما و... که در خدمت قدرت هستند، کاسبکاران فرهنگ هستند، نه تولید کنندگان آن.
۳. تعریف مدرن با تعریف جدید در زبان فارسی اغلب به یک معنا به کار میرود و نوشتن یک داستان، سرودن یک شعر، ترجمه یک متن، تولید بک برنامه رادیویی یا تلویزیونی، تولید یک فیلم سینمایی و... تا وقتی حاصل عمل عقل منتقد نباشد، متعلق نه عقل ابزاری و کالایی حاصل صنعت فرهنگ است و نه جدید و مدرن، جون هیچ حرف تازهای که حاصل اندیشه عقل منتقد باشد، مطرح نمیکند و وظیفه خود را توجیه و توصیف شرایط موجود و نه توضیح و جستجوی علل شرایط موجود، قرار میدهد.
عقل ابزاری انسان را مجاز به انتقاد خارج از چارجوبهای از پیش تعریف شده و مورد قبول انتقاد؛ و مجاز به پرخاش، خارج از چارجوبهای تعریف شده و مورد قبول پرخاش نمیداند. عقل ابزاری انسانها یکسان و یک شکل میخواهد و سعی می کند که همه انسانها را در یک قالب قرار دهد.
۴. دوران کودکی، دورانی خاص از زندگی انسان است که با مرزهای تا حدودی مشخص از دوران نوجوانی جدا میشود. دوران نوجوانی هم، دورانی خاص است با مرزهای تا حدودی مشخص از دوران کودکی و دوران بزرگسالی.
از جمله مهمترین تفاوتهای دروان نوجوانی با دوران کودکی تفاوت در رفتار انتقادی نوجوان در مقایسه با رفتار انتقادی کودکان و بزرگسالان است. کودک، موجودی بسیار پرسشگر اما نه منتقد است. در مقابل نوجوان، موجودی هم پرسشگر و هم شکاک و منتقد و بزرگسال در مقایسه با کودک موجودی است که هم توان پرسشگری و شک و نقد دارد و هم توان عمل.
هر چند تعریف و شناخت دوران کودکی به صورتی که امروز ما از آن آگاهیم خود محصول فعالیعت عقل منقد و رادیکالی است که عصر روشنگری را باعث شد و دنیای مدرن پس از آن را ساخت، اما کودک به دلیل تعریف متقاوتی که عمل عقل در این دوران دارد، نمیتواند موجودی منتقد و رادیکال آن چنان که بزرگسالان میتوانند باشند؛ باشد، عقل کودکی عقلی است شناسنده، یعنی در حال شناسی، نه باز اندیش و باز شناس. از این رو ادبیات کودک برای مخاطب کودک همیشه پدیدهای تازه و نه مدرن خواهد بود.
نوجوان به دلیل اطلاعاتی و تجربیاتی که در دوران کودکی کسب کرده است و مفاهمی که در دوران کودکی به شتاب و بدون دقت و وسعت لازم پذیرفته است،میتواند به باز اندیشی بپردازد. حتی این بازاندیشی میتواند به شکل آشنایی زدایی جلو کند و به نوعی نام نقد رادیکال به خود بگیرد. نوجوان بر خلاف کودک میتواند تعاریف مختلف و متفاوتی ازمفاهیم آشنا یا تاره را بشنود وتاب بیاورد و دست به انتخاب بزند.
از اینجاست که ادبیات نوجوان ظرفیتی برای مدرن شدن را نشان میدهد که ادبیات کودک فاقد آن است.