محمدمهدی اردبیلی در نشست دیگری و دیگرهراسی که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد با موضوع «دیالکتیک هگل؛ از دیگری‌ستیزی به بازشناسی دیگری» به ارائه سخنرانی پرداخت.

به گزارش خبرنگار مهر، جلسۀ دوم از نشست «دیگری و دیگرهراسی» روز گذشته در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. یکی از سخنرانان این جلسه دکتر محمدمهدی اردبیلی بود که تحت عنوان «دیالکتیک هگل: از دیگری‌ستیزی به بازشناسی دیگری» سخنرانی کرد. وی در ابتدای سخنانش بحثش را به چهار بخش تقسیم کرد: نخست، آغاز مسالۀ دیگری نزد هگل؛ دوم، سرانجام مسالۀ دیگری در پدیدارشناسی روح؛ سوم، تبعات رویکرد هگلی در خروج از انسداد من/دیگری؛ و چهارم، امکان دستیابی به نوعی راهکار هگلی برای حل مسائل امروز.

وی در بخش نخست سخنانش، به مبحث خودآگاهی از کتاب پدیدارشناسی روح پرداخت و گفت: خودآگاهی برای تصدیق خویش تنها نیازمند یک خودآگاهی دیگر است که هگل آن را «وحدتِ خود در دگربودگی‌اش» می‌نامد و در نتیجه در اینجا برای نخستین بار با مسالۀ دیگری مواجه می‌شویم. اما رابطۀ دو خودآگاهی در ابتدا خصمانه است و هریک از طرفین می‌کوشد تا با کسب بازشناسی از دیگری، خود را تصدیق نماید. به همین دلیل این دو خودآگاهی وارد نبردی تا پای جان می‌شوند تا هر یک بتواند با نفی دیگری خود را تصدیق کند. اردبیلی این بحث را یکی از دلایل انتقادات نسبت به فلسفۀ هگل می‌داند که رابطۀ انسان‌ها یا جوامع را خصمانه تعبیر می‌کند. اما این تعابیر مربوط به آغاز مسالۀ دیگری در پدیدارشناسی روح است، و باید برای تبیین رویکرد هگل، به سرانجام این رابطه توجه داشت.

اردبیلی در بخش دوم سخنانش به همین سرانجام در بخش پایانی کتاب پدیدارشناسی روح، با عنوان «دانش مطلق» پرداخت و گفت: در اینجا روح پس از عبور از دقایق مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دینی، فلسفی و هنری، به سطح مطلق وارد می‌شود که به گفتۀ هگل، همان خودآگاهی مطلق است. این دانش مطلق نهایتاً نوعی خودآگاهی جمعی است که تمام «من» ها و در نتیجه «دیگری» ها را در خود جای داده و در نسبتی روحانی با یکدیگر قرار می‌دهد. این روح مطلق، اما نه امری ثابت یا مقتدر در معنای کلاسیک کلمه نیست، بلکه به تعبیری، امری «شونده» و تکوینی است که دائماً در حال رفع و نفی خویش است. هگل در انتهای راه ادعا می‌کند که این روح مطلق، «دیگری‌سازِ خویش» است. یعنی دائماً در حال بدل ساختن خود به دیگری و نفی این تقابل است. در نتیجه، روح نهایتاً به نوعی «ما» منتهی می‌شود که جامع دیالکتیکی «من» هاست.

در بخش سوم، اردبیلی به مواجهۀ هگلی با مسالۀ دوگانۀ من-دیگری پرداخت. وی هگل را فیلسوف دیالکتیک و راه‌سوم معرفی کرد و تصریح کرد: در این خصوص نیز هگل به دنبال راه سومی میان من و دیگری است که نه به سوبژکتیویسم دکارتی-فیشته‌ای-هوسرلی منجر می‌شود و نه به من‌ستیزیِ لویناسی-پست‌مدرن بیانجامد. در این معنا هگل با استفاده از ایدۀ جایگزین کردن مفهوم «نیرو» به جای «شیئیت»، دو طرفِ «من» و «دیگری» را نه دو عنصر جوهراً مستقل، بلکه در پیوند با یکدیگر می‌داند که اساساً مقولاتی واسطه‌ای و بینا‌سوژگانی هستند و در نتیجه هم من و هم دیگری ذاتاً مقولاتی فرهنگی‌اند.

در بخش پایانی سخنرانی، اردبیلی کوشید تا با ذکر دلایل اصلی دیگری‌هراسی و دیگری‌ستیزی در جهان امروز به راهکاری هگلی برای رفع آن دست یابد. در این میان وی با نقد هر شکلی از هویت‌سازی افراطی از نوعی «اینهمانی-درعین-تفاوتِ» هگلی دفاع کرد که هم به نقد اصالت مطلق دوگانۀ من/دیگری و هم به نقد از بین بردن تمام مرزهای هویتی و حل من و دیگری در نوعی «ما» ی خیالی و وحدت وجود عرفانی منجر می‌شود. در این معنا راه برون‌رفت از انسداد نوعی وحدت-درعین-کثرت است که هم کثرت هویت‌ها را حفظ کند و هم تمایز جوهری آنها را نفی کرده و همه را در ساحتی واحد جای دهد. این وحدت در عین کثرت به نظر وی، با نوعی گفت‌وگوی میان‌هویتی، یا میان‌فرهنگی ممکن می‌شود که البته گفت‌وگویی مشخصاً نقادانه و دیالکتیکی است که نه صرفاً اعلام موضع است و نه رها کردن هر هویت در نوعی پلورالیسم نظری است. این گفت‌وگوی نقادانه می‌تواند به همان خودآگاهی جمعی بشری منتهی شود و در این بستر است که می‌توان به حل‌وفصل مسائل مهم جهان امروز، اعم از تروریسم، مهاجرت، گرسنگی، عدالت، آزادی و ... یاری رساند.