به گزارش خبرگزاری مهر، صوت پیش رو سخنی از حسن رحیم پور ازغدی با موضوع عقل و عشق در عاشورا می باشد که متن قسمت مهمی از آن نیز در ادامه تقدیم حضور می گردد :
عبارتى از امام حسين (علیه السلام) موقع خروج از مدينه نقل شده است كه فرمود:«اللهم انى احب المعروف و اكره المنكر» خدايا! من ارزش ها را دوست دارم و از ضد ارزش ها بيزارم. اين شعارى است كه امام حسين با آن ، تصميم به آغاز جنبش و خروج از مدينه را علنى كرد.
اين جمله را بر سر قبر پيامبر بيان فرمود ، با پيامبر خداحافظى كرد و از مدينه خارج شد و سفر خونين و تاريخى خود را شروع كرد و با گفتن اين جمله كه معناى تاريخى آن اين بود كه ، من بيطرف نخواهم بود، فرم هاى بسيارى در تاريخ واژگون شد و انسان جديد و جهان جديدى ساخته شد. انقلاب حسين، انقلاب بدون اميد به پيروزى بود. انقلاب با تاكيد بر وظيفه بود. جنبشى براى كشته شدن و پيروز نشدن و براى بت شكستن بود. تنها براى زير سوال بردن دستگاهى كه تظاهر به دين ميكرد و دروغ ميگفت. درست در لحظه اى كه همه آنهايى كه به نتيجه و نه تكليف ميانديشيدند، نتيجه نگرفتند، اين جمع اندكى كه به تكليف و نه نتيجه ميانديشيد، نتيجه گرفت.
كسانى كه فقط براى پيروزى مي جنگند، در واقع فقط براى خودشان ميجنگند، آنها با يك پيروزى مغرور مي شوند و وقتى شكست مي خورند و نتيجه نمي گيرند، مايوس مي شوند، اما كسانى كه براى پيروزى برنامه ريزى مي كنند، اما براى وظيفه مي جنگند، آنها در شكست و پيروزى ، به يك اندازه پيروزند و اميدوار ، و دقيقاً در اينجا است ، كه كسانى كه بين وظيفه و نتيجه ، اصالت را به نتيجه ميدهند، گرفتار پارادوكس عقلانيت و جهاد ، يا عشق و عقل ميشوند. صورت مساله را معكوس ميخوانند. اما اين نسبت ، چه وقت و در ذهن چه كسانى ، به يك تضاد لاينحل تبديل ميشود؟ يعنى از چه چشم و چه چشم اندازى، شهادت طلب بودن با عاقل بودن منافات پيدا ميكند و مجاهد بودن با حسابگر بودن؟
از چشم كسانى كه هر جهادى ، جز براى پيروزى فورى و شخصى و جز براى سود كمى و خصوصى را ، غير عاقلانه ميبينند و ملاك عقلانيت را ، نه برهان ، بلكه چرتكه بازارى ميدانند.
در همه منازعاتى كه يكطرف اش عقل باشد و طرف ديگر ارزش هاى ديگرى مثل عشق ، مثل شرع و ...، بايد مطمئن بود كه در حق عقل بدفهمى يا سوء تفاهم رخ داده است و در تاريخ بشر دست كم سه نوع تقابل با عقل صورت بندى شده است. كه منشاء سه نوع دسته بندى تاريخى شده است
يكى تنازع ميان عقل و عشق بين فيلسوف است با عارفى كه در صداقت عقل شك دارد.دوم، اختلاف بين انعطاف شكاكانه انتقادى با قطعيت عقل است كه در سنت كانت به بعد، در كفايت عقل ، شك كردند و بالاخره سوم، تفاوت عقل و شرع و مباحثات فيلسوف با محدث و متكلمى كه در ديانت عقل و دقت عقل شك ميكند.
اين هر سه صورت مساله را ، اگر از نگاه جامع تر و متعالى نگاه كنيم، با صلح و صفا ، حل شدنى است، به شرطى كه سهم عقل، سهم عشق و سهم شرع ، همه به موقع و به اندازه پرداخت شود. و اين كارى است كه در عاشورا صورت گرفته است، بر خلاف تصورى كه به ما تلقين ميشود كه در عاشورا دعواى عشق و عقل بود، و شهداى كربلا عشق را بر عقل ترجيح دادند.