محمدصادق کوشکی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و نویسنده کتاب تاریخ مستطاب امریکا گفت: با اینکه وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها اینقدر توسعه پیدا کرده اما دانش آمریکا شناسی مردم خیلی افت کرده است.

به گزارش خبرنگار مهر، «تاریخ مستطاب آمریکا» نام کتابی است که دکتر محمد صادق کوشکی، عضو هیئت علمی گروه روابط بین الملل دانشگاه تهران اخیراً با قلم طنز نوشته است. این کتاب در سه بخش به تاریخ داخلی آمریکا، تاریخ آمریکا در نسبت با دیگر کشورها و تاریخ آمریکا در نسبت با ایران پرداخته است. در این کتاب درکنار متن مستند و طنز سیاسی کاریکاتورهای مازیار بیژنی هم آمده است. در مصاحبه ای که می خوانید علاوه بر گفتگو با محمدصادق کوشکی درباره محتوای کتاب «تاریخ مستطاب آمریکا» به گونه شناسی از جریان های مخالف آمریکا در جهان و روحیه ضد استکباری در ایران امروز نیز توجه شده است:

*در خصوص کتاب «تاریخ مستطاب آمریکا» و دلیل انتخاب چنین موضوعی برای نوشتن کتاب بفرمائید؟

دلیل خیلی از رفتارهایی که در کشورمان اتفاق می افتد را به صورت مستدل و دقیق نمی دانیم؛ یکی از آنها دشمنی با آمریکاست. از اوایل انقلاب یا حتی قبل از انقلاب، مردم و انقلابیون ما اجمالاً می دانستند که آمریکا دشمن است، یقین هم داشتند و دشمنی های آمریکا را هم می‌دیدند، به همین خاطر مردم ما صدام را آمریکایی می دانستند هرچند که سندی برای این کار نداشتند اما اگر هشت سال جنگ را ببینید مردم در راهپیمایی ها و مصاحبه ها صدام را آمریکایی می‌دانستند و می گفتند: رژیم آمریکایی صدام. آمریکا را حامی صدام می دانستند اما وقتی می گفتیم سند شما چیست؟ سندی نداشتند، به تدریج این سندها بیست سال بعد از جنگ منتشر شد، فیلم ها پانزده سال بعد از جنگ منتشر شد و مردم دیدند که صدام دقیقا آمریکایی بوده و با چراغ سبز آمریکا و با حمایت آمریکا جنگ هشت ساله‌ای را علیه انقلاب و نظام راه انداخته است.

مردم می دانستند منافقین آمریکایی اند، سند نداشتند. مردم یقین داشتند آمریکا شیطان بزرگ است و به عنوان عبادت بین نمازها و بعد از نماز، مرگ بر آمریکا می گفتند. ما نمی توانستیم دقیق توضیح دهیم که چرا آمریکا شیطان بزرگ است، چرا آمریکا را استکبار جهانی می گوییم و او را مصداق و نماد استکبار جهانی می دانیم.

مردم لمس کرده بودند که حاکمیت آمریکا فرعون صفت و مستکبر است، در رفتارها و جنایت هایی که انجام داده و در حملاتی که به ما کرده و بلاهایی که سرمان آورده ردپای آمریکا را می دیدند اما ریز و مستند و مستدل و با فاکت و کد نمی توانستند بگویند، علتش هم این بود که در این قسمت متأسفانه رسانه ها و سیستم آموزشی دست به دست هم دادند تا این خلأ وحشتناک به وجود آمد یعنی الان نسلی را داریم که نه حمله آمریکا به ایرباس را به یاد می‌آورد نه پشتیبانی آمریکا از صدام، نه پشتیبانی آمریکا از منافقین و شاه.

نسل فعلی، نسلی است که به ظاهر از آمریکا بدی ندیده اما نسل اول انقلاب اینها را با گوشت و پوستشان لمس می کردند اما نسل سوم و چهارم اینها را ندیدند و لمس نکردند و به همین خاطر هرچه از اول انقلاب به الان می‌رسیم این خلأ اطلاعات نسبت به آمریکا بیشتر و وحشتناک‌تر می‌شود در حالی که رفتار آمریکا نسبت به ما هرروز خصمانه تر می شود ولی در داخل کشور تصویری که از دشمن مان آمریکا داریم هرروز کمرنگ‌تر و حساسیتها هرروز به خاطر ضعف اطلاعات از این دشمن کمتر می شود.

حتی اگر الان یک جوان حزب اللهی را بیاوریم و بگوییم چرا آمریکا شیطان بزرگ است و ده یا بیست نمونه برایمان بیاور، شاید نتواند مثال بزند چون نه در تلویزیون نه در سینما و نه تئاتر و نه کتاب درسی و دانشگاه این موارد گفته نشده است، از کجا باید بفهمد؟ حتی در این زمینه کتاب های مفیدی هم وجود نداشته یعنی پنج یا ده کتاب جالب، در قالب داستان و تاریخ خواندنی برای بچه ها و نسل جوانمان و مردم ما وجود نداشته که لااقل به صورت کار تفننی هم که شده بخوانند و ببینند چرا آمریکا شیطان بزرگ است و چرا ما با او بد هستیم و نباید با او دوست باشیم.

یکی از سوالات این است که می توان با آمریکا دوست شد؟ در این مورد خلأ و کاستی هایی وجود داشته است، مثلاً برای برخی از مسئولین ضد آمریکایی بودن بدیهی بود و فکر می‌کردند برای همه تا همیشه بدیهی است و اصلاً احساس نمی کردند که ما باید به مردم توضیح و آموزش بدهیم که چرا آمریکا بد است، برخی ها فکر می کردند چون خودشان می دانند بقیه هم این را می دانند و این غفلت بود.

مورد دیگر اینکه برخی ها می گفتند اصلا آمریکا بد نیست، چرا اجازه بدهیم معلومات ضد آمریکایی در کشور گسترش پیدا کند؟ آمریکا بد نیست. خلأ دیگر اینکه برخی ها می گفتند آمریکا بد است  ولی چون خطرناک است نباید با او درافتاد، پس بهتر است کلاً قضیه را مسکوت بگذاریم. در نهایت هم بعضی ها می خواستند بگویند چرا نباید با آمریکا دوست شد اما بلد نبودند و فکر می کردند که تکرار شعار مرگ بر آمریکا آن بصیرت را هم با خودش خواهد آورد و به همین خاطر فکر می‌کردند راهش این است که فقط شعار مرگ بر آمریکا بدهند و روی در و دیوار فحش بنویسند و پوستر چاپ کنند و نمی دانستند راهش دادن اطلاعات به مردم در خصوص آمریکاست نه تهدید و فحش.

*می شود گفت که جامعه ایرانی یک مرحله جلوتر رفت و نیاز به یک سطح از دانش جدیدتر نسبت به آمریکا ستیزی داشتیم؟

خیر، قبل از انقلاب کتاب هایی که علیه شاه در مملکت توزیع می شد، بخش قابل توجهی از آنها ضد آمریکایی بود، یکی از کتابهایی که در ایران تقریباً همه انقلابی ها قبل از پیروزی انقلاب آن را خوانده اند این کتاب «در ایران، در ویتنام» بود. در این کتاب جنایت های شاه در ساواک را با جنایت های آمریکا در ویتنام مطابقه می کردند؛ یعنی اتفاقاً نسل انقلابی ۵۷ ما دقیقاً ماجرای ویتنام را می دانست که چیست، نسل انقلابی ۵۷ و ۵۸ ظلم آمریکا به سیاهان را می دانست که چیست، ظلم آمریکا به سرخ پوستان را دقیق می دانست چیست و می توانست برایتان یک مثال تاریخی بیاورد که چرا آمریکا استکبار است و چرا شیطان بزرگ است اما هرچه به امروز می رسیم این اطلاعات کمتر و کمتر شده است.

دانش امروز ما نسبت به سال ۵۷ خیلی کمتر است با توجه به اینکه وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها اینقدر توسعه پیدا کرده اما دانش ضد آمریکایی مردم و دانش آمریکا شناسی مردم خیلی افت کرده است. اول انقلاب تلویزیون دو سریال مستند درست کرد: سرخ پوستان آمریکا و سیاه پوستان آمریکا؛ و با استفاده از فیلم هایی که خود آمریکایی ها تولید کرده بودند دقیقا گفت که دولت مستکبر آمریکا چه بر سر سیاه پوستان و سرخ پوستان آورده است، این سریال را مردم می دیدند و خیلی هم استقبال شد، فهمیدند که وقتی آمریکا می گویند یعنی نظامی که بر اسکلت و جنازه میلیونها سرخ پوست و سیاه پوست بنا شده است اما الان اگر بگوییم مردم و شاید حتی حزب اللهی ها چنین اطلاعاتی نداشته باشند.

*این حجم زیاد اطلاعات در مورد آمریکا ستیزی در آن موقع، حاصل جریان چپ بود یا موجی در جهان علیه آمریکا بود؟

یک بخش حاصل جریان چپ بود، مثل ماجرای ویتنام، یک بخش هم حاصل نگاه ضد استکباری اول انقلاب بود. مثلاً دانشجویان پیرو خط امام یک فراخوان زدند و بخش زیادی از مبارزینی که در گوشه گوشه دنیا علیه آمریکا مبارزه می کردند - حتی سرخ پوستان آمریکا- را دعوت کردند و در اینجا اجلاس گذاشتند، یعنی سرخ پوستان با همان لباس های سرخ پوستی آمدند و گفتند که آمریکا بر سرشان چه آورده است، سیاه پوستان آمدند، از فیلیپین و ویتنام و چهارگوشه دنیا آمدند، یعنی یک عطش وجود داشت که مردم می خواستند بدانند آمریکا چیست و چرا شیطان بزرگ و جنایتکار است و این نفرتی که مردم و جامعه ما اول انقلاب از آمریکا داشتند محصول آن بصیرت بود.

وقتی سفارت آمریکا به عنوان لانه جاسوسی فتح می شود تا هشت ماه مردم جلوی لانه جاسوسی می آمدند و از کار دانشجوها حمایت می کردند، مردم از سمنان پیاده راه می افتادند تا جلوی سفارت رسیدند، از همه جای ایران آمدند و از کار دانشجوها حمایت کردند یعنی یک احساس نفرت عمومی از آمریکا داشتند و تازه آمریکا در آن موقع بلاهایی که امروز سرمان آورده را سرمان نیاورده بود.

ایرباس، سکوهای نفتی و کشتی های تجارتی ما را نزده بود، ما را تحریم نکرده بود، جنگ علیه ما راه نینداخته بود و به مجاهدین خلق کمک نکرده بود و  ....؛ یعنی جنایت هایی که آمریکایی ها در آن زمان علیه ما انجام دادند خیلی کمتر بود اما مردم با اطلاعاتی که رسیده بود و آمریکا را شناخته بودند که چه جنایتکاری است این طور واکنش نشان می دادند، الان متأسفانه اطلاعات مان در مورد آمریکا خیلی خیلی کم است و یکی از انگیزه هایی که موجب شد تا این کتاب کلید بخورد همین بود که در حد خودش گوشه ای از این خلأ را پر کند، به همین خاطر این کتاب برای عموم نوشته شده است البته در عین حال که برای عام است، پژوهشی هم است، یعنی منبع، سند و ارجاع دارد. برای منابع هم عموماً سعی شده منابعی باشد که آمریکایی ها نوشته اند، منابع را هم در صفحات و هم در آخر کتاب ذکر کرده ایم یعنی علاوه بر یک کار پژوهشی، کار فرهنگی – هنری هم است.

*چرا زبان طنز را انتخاب کردید برای این موضوع؟

چون زبان پژوهشی خیلی زبان جذابی نیست، بنابراین تلاش کردم در قالب زبانی که عموم جامعه بپسندند یا همان زبان تقریباً طنز سیاسی گفته و حتی کاریکاتور هماهنگ با متون و محتوا اضافه شده که این جذابیت بیشتر شود چون زبان طنز موجب می شود برخی از تلخی ماجرا کاسته شود و خواننده بتواند تا آخر کتاب دوام بیاورد. ضمناً اطلاعاتی که در این کتاب است گاهی آن قدر آزاردهنده می شود که اگر زبانی غیر از زبان طنز بود شاید واقعاً خواننده با خواندن این کتاب افسرده می شد و نمی توانست تا آخر را بخواند به همین خاطر زبان طنز انتخاب شد.

*نوشتن کتابی با این ادبیات و سبک شاید توسط یک استاد دانشگاه از نگاه حرفه ای آکادمیک کمی نامتعارف باشد چه شد این کار را کردید؟

ضرورت جامعه بود. دانشگاه یعنی جایی که اگر علمی دارد، آن علم باید به درد جامعه بخورد. من اگر معلوماتی داشته باشم و این معلومات به درد کشور و مردم ما نخورد این معلومات چه فایده ای دارد؟ معلومات دانشگاه باید در خدمت رشد فرهنگی و فکری جامعه باشد و گره ای از گره های مردم را باز کند و یک قدمی در رشد جامعه داشته باشد. من باید خیلی افتخار کنم که خدا این توفیق را به من داده که با کمک دوستان توانسته ام کاری انجام دهم تا گوشه ای از نیاز جامعه به این اطلاعات پر شود و اتفاقا برای مخاطب عام نوشته شده اما در نظام دانشگاهی ما این کار ضد ارزش محسوب می شود.

*بازخوردهایی هم دیده اید؟

بعضی از همکارانم با من شوخی کرده اند، البته چندتا از اساتید مثل آقای دکتر دوست محمدی از اساتید دانشگاه تهران و همچنین آقای ایزدی که ایشان هم از قضا هم در آمریکا تحصیل کرده اند و آمریکا شناس هستند این کار را تأیید کرده اند و بنده را تشویق کرده اند ولی بقیه همکاران که کار را دیده بودند کنایه هایی به بنده زده اند، ولی الان اگر این کتاب را بخواهم در ساختار دانشگاهی و برای نمونه کارم ارائه کنم شاید موجب شود بگویند فلانی بی سواد است و این کار را سخیف و بی ارزش بدانند، حتی دوستانی که با پول بیت المال کنگره های عجیب و غریب علوم انسانی راه می اندازند، هیچ وقت چنین کاری را تحویل نمی گیرند و فردی که این کار را کرده به عنوان متفکر و اندیشمند تحویل نمی گیرند و راستش را بخواهید ارزشی هم ندارد.

همین که احساس وظیفه کردم چنین کاری انجام شود برای خودم قانع کننده ترین دلیل است که خلایی را پر می کند و تکلیف شرعی ام را انجام داده ام و جزئی از اعتقاداتم است و لااقل این کاری است که توانسته ام انجام بدهم. بازخوردهایی که از مردم و همین افراد عادی که کتاب برایشان نوشته شده گرفته ام خیلی ارزشمند است، یک آقایی که انیمیشن می سازد به من گفت این کتاب را خوانده ام، اجازه می دهید این کتاب را تبدیل به انیمیشن کنم؟ همین که یک هنرمند به ذهنش رسیده که این کار ارزش انیمیشن شدن دارد برای من باارزش است.

یک طلبه به من زنگ زده و گفته ما می خواهیم این را فلش کارت کنیم اجازه هست؟ یکی دیگر گفته من این کتاب را برای حلقه صالحین گرفته ام و همه بچه ها نمی توانند بخرند، اجازه می دهید بخشی از جاهایش را کپی کنم و به بچه ها بدهم؟ این واکنش ها یعنی دقیقاً رسیدن این کتاب به مخاطبش شروع شده است.

بعضی از علما و دانشمندان و دانشگاهیان ما که مسئولند دارویی بسازند که مشکل مردم را حل کند که هیچ، آنها لازم نیست در مورد دستگاه توضیح دهند و همین که دستگاه را بسازند و مثلاً روش جراحی را ابداع کنند با جامعه ارتباط دارند، اما در حوزه علوم انسانی، بحث ساخت چیزی نیست، اولین وظیفه علوم انسانی رشد و آگاهی جامعه است، در علوم انسانی بیشترین میزان روشنفکربازی و خودبرتربینی اتفاق افتاده است چه در حوزه و چه در دانشگاه، یعنی افتخار این است که تو از چیزهایی به عنوان دانش صحبت کنی که مردم نمی فهمند و اصلاً معلوم نیست به چه درد مردم می خورد.

کتابهایی را بنویسی که جز چهار نفر مثل خودت هیچکس آن را نفهمد، سخنرانی هایی کنی که جز امثال خودت هیچکس آنها را نفهمد، در این فضا اتفاقاً نمونه های درستی هم داریم. آیت الله مطهری از کتابهای آخری که نوشته است «داستان راستان» بوده است، نه این را گفته که این کار کلاس مرا پایین می آورد نه از این کار خجالت کشیده است. شهید دستغیب بعد از نوشتن کلی کتاب از کارهای آخری که نوشته «داستان های شگفت» است یعنی داستان های مذهبی در مورد کرامات انبیاء و اولیاء نوشته که همه می توانند آن را بخوانند، از اینها جالب تر آقا نجفی قوچانی «سیاحت غرب» و «سیاحت شرق» نوشته، بالاخره ایشان برای خودشان کسی هستند، شیخ بهایی «کشکول» را نوشته است که کتاب عامه فهم است یا کتاب موش و گربه را نوشته است. یعنی در بزرگانمان عالمان علوم انسانی را فراوان داریم، مثلا جلال آل احمد داستان نویس است اما غرب زدگی را هم نوشته و یک اندیشمند است.

*در حال حاضر علوم انسانی در جامعه ما در بن بست گیر کرده است به نظرتان چنین حرکت هایی یعنی پیوند خوردن با جامعه می تواند آن را از بن بست بیرون بیاورد؟

امیدواریم واقعا اینطور باشد. به هرحال باید کسانی این سد غلط را بشکنند، یعنی من دانشگاهی اگر به درد رشد فرهنگ جامعه ام نخورم به چه درد می خورم؟ دانشگاهیان ما عموماً از بیت المال ارتزاق می کنند، اگر گامی در جهت رشد فرهنگ و اندیشه برندارند به چه درد می خورند؟ به همین خاطر باید این کارها آنقدر زیاد شود که اساتید علوم انسانی برای حل مشکلات جامعه و مردم، کاربردی کار کنند و نظام دانشگاهی دیگر به کارهای بی خاصیتی که مثلا علمی-پژوهشی هستند امتیاز ندهد، به کارهایی امتیاز بدهد که توانسته گره ای از گره های جامعه را باز کند و در خدمت رشد فرهنگ جامعه بوده است ولی تا آن زمان باید مقاومت کنیم و تسلیم وضع موجود نشویم حتی اگر نظام دانشگاهی به ما امتیاز منفی هم بدهد باید این کارها را انجام دهیم.

* آیا به نوشتن این سبک کتاب ادامه می دهید مثلاً برای رژیم صهیونیستی و یا انگلستان هم می توان کارهای مشابهی تولید کرد.

اگر می خواستیم همه جنایات آمریکا را بیاوریم این کتاب باید ۸ جلد می شد! نمونه های خاصی را در آن آورده ایم و برای آوردن آنها هم دلیل داشته ایم یعنی اگر بخواهیم تکمیل شود باید فقط برای آمریکا شماره ۲ و ۳ هم بیاید! به هرحال برای ادامه خداوند باید توفیق بدهد. اینکه بخواهیم کافی نیست و باید همه اسباب و لوازم موجود باشد. واقعیت این است که مردم و دوستان تا الان نسبت به این کار لطف داشتند یعنی کمتر از یک ماه چاپ اول آن تمام شده است. مثلاً دوستان رسانه ای اوج حاضر شدند برای این کار یارانه بدهند که این کار ارزانتر به دست مشتری برسد و این نشان می دهد این دوستان در این قسمت وظیفه فرهنگیشان را انجام دادند یعنی کتاب را نخریدند که کتاب را رایگان در جامعه توزیع کنند که این کار غلطی است بلکه به عنوان وظیفه ای که آن سازمان بر عهده داشته کمکی کردند که قیمت تمام شده کتاب پایین بیاید تا تعداد خریداران بیشتر شوند.

قیمت واقعی کتاب پشت جلد نخورده است، بخشی به خاطر یارانه سازمان اوج کاهش پیدا کرده که این کار خوب و فرهنگی است و مردم هم در حد الان خوب استقبال کرده اند و در برخی شهرستان ها این کتاب مشتری دارد و یک نسخه اش هم نیست و باید چاپ دوم برسد تا توزیع شود. اما نکته این است که این قدم اول است، من بدون تردید می خواهم بگویم بچه های فراوانی در این مملکت هستند که قلم قوی تر از این قلم را دارند و می توانند بهتر از این کار را عرضه کنند، این کار بهانه ای است که آنها به نوعی تشویق شوند که شروع کنند، هرچند بنده هم وظیفه دارم که اگر بتوانم و توفیق باشد مثلا جلد دوم یا سوم این کتاب را هم در مورد خود آمریکا، اروپا و یا اسرائیل کار کنم اما واقعا دوست دارم به جای اینکه من بخواهم اتفاقی را تکرار کنم، بچه هایی هستند که مثلا قدرت طنزشان بیشتر است و کافی است یک مقدار سوادشان را بالاتر ببرند و از این کار زیباتر و خلاقانه تر انجام دهند. چرا من باید تکرار کنم؟ چرا این کار استارتی نباشد که جلد دوم این کار را یک جوان در یک گوشه مملکت با خلاقیت و اطلاعات دقیق تر ننویسد؟

*در فضای داخلی با این تجربه تاریخی برخورد با آمریکا که جامعه ایرانی از سر گذرانده اند چه شده که بخشی از جامعه ما چه مردم چه سیاستمداران نگاهشان به آمریکا تلطیف شده است؟ 

چهره آمریکا در نظر مردم تلطیف شده چون اطلاعات دقیق در مورد ماهیت آمریکا نداده ایم و آمریکایی ها تصاویر زیبایی از خودشان نشان داده اند. در این ماجرا مردمی که مدام اطلاعات گرفته اند که آمریکا قشنگ است، آمریکا خوب و بهشت است و هیچ اطلاع دیگری نداده ایم که واقعا آمریکا چیست، بعد از مدتی توقع داریم مردم چه چیزی را باور کنند؟ همان اطلاعاتی که گرفته اند را پس می دهند.

عمده فیلم هایی که مردم ما می بینند آمریکایی است، عمده بازیهای کامپیوتری و انیمیشن هایی که می بینند آمریکایی است، عمده کتابهای علمی که می خوانند چاپ اولش در آمریکا اتفاق افتاده است، عمده دانشمندان و دانشگاه های معتبری که می شناسند و حتی رسانه هایی که می بینند مربوط به آمریکاست، توقع داریم چه چیزی پس بدهند؟ در قبال این حجم ورودی از آمریکا که در ذهن این مردم است صدا و سیمای ما حتی یک سریال ضد آمریکایی ساخته است؟ سینمای ما یک فیلم ضد آمریکایی ساخته است؟ ما یک انیمیشن ضد آمریکایی ساخته ایم؟ ما چند داستان با کیفیت متوسط ضد آمریکایی داریم؟ چند نمایشنامه یا تئاتر ضد آمریکایی روی صحنه برده ایم؟ هیچ. ما در بهرین حالت یک آمریکا مرگ به نیرنگ تو در اول انقلاب ساختیم و یکی هم همین سرودی که آقای سیار شعرش را گفته و بین ماجرای آمریکا و محرم مقارنه کرده است.

خب، مردم ما از کجا بدانند؟ باید به آنها وحی شود که آمریکا بد است؟ آمریکایی ها در خلیج فارس میلیاردها دلار به ما ضرر زدند و سکوهای ما را زدند. چند نفر از این ماجرا خبر دارند؟ در مورد این تا به حال مستند و خبری دیده اید؟ اگر در نماز جمعه تهران یک نظرسنجی بگذاریم که چندنفر می دانند آمریکا به سکوهای نفتی ما حمله کرده و میلیاردها دلار به ما ضرر زده است؟ در نماز جمعه چند نفر می دانند؟ مردم ما از کجا باید بدانند وقتی هیچکس اینها را به مردم نگفته است؟ به مردم چیزی نداده ایم که از آنها بپرسیم چرا نمی دانید. خب از کجا باید بدانند؟

مردم باید بدانند که با استکبار دشمن بشوند یا خیر، مردم اول انقلاب لمس کردند و اطلاعات داشتند. نکته این است که وقتی در مورد اینکه استکبار چیست و مصادیق آن کدام است هیچ چیزی به مردم نگفته ایم توقع داریم نگاه ضداستکباری رشد کند؟

*و اگر این روند ادامه پیدا کند ...؟

استحاله جمهوری اسلامی. همین.

*مسئولین چطور؟ 

مسئولین فرق می کنند، اینکه خیلی از مسئولین آمریکا را برای دنیای خودشان می خواهند. کاملا قضیه فرق می کند. عموم کسانی که در مسئولین جمهوری اسلامی قبله شان آمریکاست برای دنیا این کار را می کنند. یعنی مسئولین جمهوری اسلامی خیلی بهتر از مردم می دانند که آمریکا چیست و کیست. مردم اطلاعاتی ندارند اما اینها در حدی که بدانند آمریکا چیست و کیست اطلاعاتی دارند اما بخش زیادی از مسئولین ما به خاطر دنیایشان ترجیح می دهند کاری با آمریکا نداشته باشند یا طرفدار بهبود رابطه با آمریکا باشند، چون می دانند دنیایشان تأمین می شود.

البته متأسفانه ذهن برخی از مسئولین ما هم آمریکایی است یعنی اصلاً آمریکا قبله و کعبه آنهاست و آمریکا را جز منشأ خیر و خوبی نمی دانند! آنها آمریکا را مفتاح کل مشکلات و مسائل می دانند. عمدتاً هم کسانی هستند که اعتقادی در خدمت آمریکا هستند و می گویند آمریکا یعنی خیر و خوبی و وظیفه داریم ایرانی را که با این خوبی درافتاده به این سمت ببریم که توبه کند و به درگاه آمریکا عذر تقصیر بیاورد و آدم بشود! و در ذیل عنایات و اطاعت آمریکا دربیاید.

*شما می گویید در دوره انقلاب مردم به حدی رسیده بودند که ساختار حکومت شاه با اینکه چیزی ارائه نمی داد فضا چنان بود که تولید می کرد. الان در مردم چه اتفاقی افتاده که حتما باید ساختار به آنها چیزی بدهد؟

قبل از انقلاب فضای کلی جهان در بعد عدالت خواهی ضد استعمار بودن و استقلال خواهی فضای چپ بود و در آن فضا دانشجوها در کل دنیا پیشگام بودند و در ایران هم چنین فضایی وجود داشت به همین خاطر ادبیات ضد امپریالیستی در ایران بازتوزیع و بازتولید می شد و دانشجویان پیشگام مصرف این اطلاعات بودند، این به اضافه نظام استبدادی پهلوی که از طرف آمریکا حمایت می شد و مردم ظلم و ستم آن را لمس می کردند باعث شده بود که اینکه آمریکا چه تاثیری در بدبختی ما دارد برای مردم محسوس شود و آمریکای ظالم جا بیفتد.

بعد از پیروزی انقلاب هم صدا و سیما چند سریال داشت که تا حدودی جا افتاد. جنگ و کودتا و تجزیه طلبی شد و مردم این را لمس می کردند اما بالاخره بعد از جنگ تا به امروز دیگر امکان لمس که وجود ندارد، از آن طرف آمریکایی ها شروع به تبرئه و ارائه تصویر مثبت از خودشان کردند و عوامل آمریکایی شروع به تبرئه آمریکا کردند و نشان دادند تقصیر ما بوده و آمریکایی ها در این ماجراها بی تقصیر بودند و ما پایمان را روی دم آمریکایی ها گذاشتیم و از اول تخلف کردیم و آمریکایی ها به تخلفات ما واکنش نشان دادند، این عده هم شروع به تولید اطلاعات کردند و آن را به جامعه عرضه کردند.

رسانه و شبکه های ماهواره ای هم بوده و ما هم در خصوص اینکه آمریکا چیست به مردم اطلاعاتی ندادیم، توقع دارید که مردم ضد آمریکایی شوند؟ تنها آموزش ضد آمریکایی این بوده که به بچه ها در مدرسه و سر صف بگوییم مرگ بر آمریکا بگویند، همین! هیچ آموزه دیگری هم نبوده است.

*اگر بخواهیم آمریکاستیزی را گونه شناسی کنیم چند دسته در جهان علیه آن هستند؟

بعضی ها آمریکا را با همان نگاه چپ گرایانه و عدالت خواهانه امپریالیست می دانند. بعضی ها به خاطر اینکه آمریکا مخل استقلال کشورشان بوده، به نوعی مزاحم استقلال و امنیت کشورشان می دانند و ضد آمریکایی اند، بعضی ها دغدغه عدالت در بشریت را دارند و از این طریق با آمریکا مشکل دارند مثلاً تیپ آمریکاستیزی چگوارایی. بعضی ها با دیدگاه های اعتقادی آمریکاستیزند؛ انقلاب اسلامی از این جنس است.

*درباره مورد آخر بیشتر توضیح می دهید؟

آمریکا ستیزی با دیدگاه اعتقادی یعنی اینکه به عنوان امری دینی آمریکا را ادامه خط فرعون و نمرود و هامان و آن را شیطان بزرگ می داند. برخی ها هم مثل چین آمریکا را رقیب خودشان می دانند و با آمریکا در مسیر توسعه به عنوان رقیب تنش دارند.

*چرا این کتاب به نادر مهدوی تقدیم شده است؟

توضیح آن در خط زیر داده شده است، نادر مهدوی کسی است که فکر می کنم این کتاب هر موفقیتی پیدا بکند به برکت اسم ایشان است. چیزی که زیر آن نوشته ام کفایت می کند، ولی می دانم و یقین دارم که اگر این کار برکت و موفقیتی پیدا کند حتما به برکت نام ایشان است. توضیح بیشتری نمی دهم تا مخاطب برود بفهمد که چه کسی بوده است ولی می دانم آمریکایی ها بهتر از ما ایشان را می شناسند. اگر قرار بود توضیحی بدهم توضیح را حتما در کتاب می دادم.