به گزارش خبرگزاری مهر، نشست نقد و بررسی فیلم «مخمصه» بعد از اکران این اثر دوشنبه ۱۸ آبان با حضور امیر پوریا و کیوان کثیریان در سینماتک خانه هنرمندان برگزار شد. در ابتدای این نشست کثیریان از تقابل دنیرو و آل پاچینو در فیلم پرسید و امیر پوریا در پاسخ گفت: نحوه مواجهه این دو نفر در فیلم، به رفتار مقتصدانه کارگردان مربوط میشود و تجربه فیلمی مثل «قتل عادلانه» نیز شاید مهر تاییدی بر تشخیص مایکل مان در این فیلم باشد. دلیل آن هم به قائل بودن مایکل مان به ابعادی فراتر از زندگی و حفظ ساحت افسانهای برمیگردد. عملا تنها صحنه فیلم که این دو نفر با هم حضور دارند، صحنه پایانی فیلم است.
وی افزود: پلان آخرِ فیلم نیز به بخشیدن لذاتِ شیوه بازیگری محدود نمیشود، بلکه از منطق خودِ درام و مواجهه این دو آدم نشات میگیرد. همین امر موجب محبوبیت مایکل مان در میان تماشاگران سینمای ایران است؛ او فیلمهایی میسازد که مسعود کیمیایی الان نمیسازد. یکی از نشانههای آن، ارزش یافتن آدمی از طریق بزرگ بودن دشمن و در ادامه بزرگ داشته شدن از طرف دشمن است. چنین ترفندی با الگوی سینماییِ این نوع درام نیز همسو است.
شیوه قصهپردازی این فیلم را به اصطلاح «بازی موش و گربه» مینامند که منطق آن بر تعقیب و گریزی پایانناپذیر استوار است. چنین داستانهایی بهرغم تعدد در تاریخ سینما، هیچگاه دچار کهنگی نشدهاند. به علاوه این شیوه در دو دهه اخیر و پس از تلفیق شیوههای مختلف در دوران پست مدرن، در قالبهای ملودرام، وسترن، گنگستری و.. هم به کار گرفته شده است.
سپس کثیریان به دیالوگی از دنیرو در فیلم اشاره کرد و گفت: دیالوگی از سوی دنیرو مدام در فیلم تکرار میشود مبنی بر اینکه باید تا جایی درگیر افراد شد که در صورت لزوم بتوان به سرعت از کنار آنها عبور کرد. این تکرار، ذهن تماشاگر را به سمتی میبرد که شاید در صحنه پایانی فیلم، همین دیالوگ تبدیل به پاشنه آشیل دنیرو شود. اما درعمل میبینیم چنین اتفاقی رخ نمیدهد.
پوریا در پاسخ گفت: این امر به هوشمندی فیلم برمیگردد. نکتهای که در این میان وجود دارد و موجب تقویت این گمانه از سوی تماشاگر میشود، نقش ایدی در فیلم است که شخصیتی آسیبپذیر از خود نشان میدهد. البته این آسیبپذیری که از چهره او نمایان است، به ورطه فلاکت نمیافتد و این موضوع انتخاب عالی مایکل مان و اهمیت درست دیدن صورتها در هنگام انتخاب بازیگر را نشان میدهد.
وی ادامه داد: مایکل مان در برابر شکل برقآسای تدوین در سینمای امروز میایستد و روی صورت آدمها مکث میکند. همانگونه که در سینمای ایران، مسعود کیمیایی استاد انتخاب کردن صورت است. برخلاف برخی تصورات آنچه در صورت آدمها میبینیم، امری جهانی است و به مناسبات ایرانی محدود نمیشود. چنین ادراکاتی در صورت افراد بسیار مهم است و ما نیز در سینمای ایران به آن احتیاج فراوانی داریم.
پوریا همچنین در پاسخ به سوال کثیریان در خصوص امکان جابجا کردن نقش این دو نفر در فیلم و آمادگی بیشتر آل پاچینو برای ایفای نقشهای عصبی، گفت: شاید انتخاب آنها در این دو نقش به رندی سینمای آمریکا در دست زدن به انتخابهای معکوس برگردد اما نباید فراموش کرد که دنیرو نیز بهرغم خونسردی، نوعی عصبیت فروخفته و انفجاری از خود بروز میدهد. چهره کلاسیک دنیرو بدون اصرار بر شیک بودن، او را از جسمانیت و موقعیتهای درگیر زمان و مکان فراتر میبرد.
وی افزود: از سوی دیگر آل پاچینو نیز در عین آراستگی، دچار نوعی اغتشاش است که در وضعیتهای نیازمند تمرکز بالا، قادر به انجام آن نیست. در نهایت شاید میشد با تغییر حس صورت این دو نفر، جای آنها را در فیلم عوض کرد. باید اذعان کرد سینمای دنیا و آمریکا هنوز نتوانسته تصویری رویایی و افسانهای از همبازی شدن دنیرو و آل پاچینو ثبت کند. فیلم «مخمصه» نیز بهرغم عظمتش نتوانسته دِین سینما به علاقمندان این دو نفر را ادا کند و از این نظر لذتی به گنجینه سینما بی افزاید.
این منتقد در پاسخ به سوالی درباره موسیقی فیلم و تاثیر سینمای ملویل بر مایکل مان گفت: موسیقی فیلم همچون آوایی در فضای رمز و راز فیلم جریان دارد. این موسیقی که گویی به شکلی زیرجلدی تزریق شده، با فضای رستگاری آدمها در فیلم انطباق دارد و بهگونهای زیرمتنی عمل میکند. بهکارگیری این موسیقی سبب دوری از دیالوگهای شعاری در مورد انسانیت میشود. مایکل مان افرادی را پایبند به قواعد انسانی تصویر میکند و به آنها امکان رستگاری میدهد که اساسا در جامعه حقوقی ندارند و حتی از حمایت قانونی برخوردار نیستند. اینجاست که تاثیر سینمای ملویل بر سینمای مایکل مان آشکار میشود. در «مخمصه» نیز شاهدیم که بارها بر یکسان بودن ارزشهای انسانی تاکید میشود.
این منتقد سینمایی به شرایط فعلی فیلمسازی در سینمای ایران اشاره کرد و گفت: در طول سال به ندرت با فیلمهایی مواجه میشویم که بازیگر بعد از خواندن فیلمنامه، برای بازیگری در فیلم بیتابی کند. افراد در عوضِ شوق اولیه برای ساخت فیلم، سعی میکنند پس از ساخته شدن، با ادعاهای خود ضعفهای فیلم را بپوشانند. کار به جایی رسیده که برخی کارگردانها حتی بازیگر فیلم را نمیبینند و انتخاب بازیگر را به دستیار خود واگذار میکنند. این مسائل همه در فیلم جاری میشود و در نهایت تماشاگر نیز از دیدن آن لذت نمیبرد.
وی در پایان گفت: فارغ از اینکه فیلم در نهایت خوب از آب در بیاید یا نه، چنین شوق و اشتیاقی برای ساختن فیلم در تکتک فیلمهای فردی مثل مایکل مان وجود دارد و تاثیر خود را بر تماشاگر میگذارد.