به گزارش خبرنگار مهر، تازه ترین کتاب منتشر شده از الکس فرگوسن اسطوره مربی گری دنیای فوتبال و سرمربی سابق تیم فوتبال منچستر یونایتد با عنوان «رهبری»، چهل روز پس از انتشار با ترجمه شایان سادات از سوی نشر میلکان منتشر شد.
کتاب، زندگی نامه خود نوشت سر الکس فرگوسن است که با محوریت سالهای حضور و فعالیت وی در تیم فوتبال منچستر یونایتد نوشته شده است.
این کتاب، به اذعان ناشر آن ماجرای زندگی مردی است که توانسته از دل سختیها، افتخار بیرون بکشد. مردی که زندگی برایش بهمفهوم کار است و کار نیز بهمعنای خلاقیت و این هر دو را چنان بههم پیوند زده که تبدیل به یکی از خلاقترین و ماندگارترین مردان روزگار خود شده است.
به گفته ناشر، این کتاب،فقط درباره فوتبال نیست؛ درباره مدیریت زندگی و کار است. مدیریت آرزوها و برنامهریزی برای آنها تا قلهی دستیابی. حکایت سرسختی مردی است که نظم بریتانیاییاش را با خلاقیت جوانگرایی درهم آمیخته تا به ما نشان دهد که هیچ کدام از این دو عنصر بهتنهایی برای موفقیت کافی نیست و فقط با ترکیب دو عنصر نظم و خلاقیت میتوان به راهی گام گذاشت تا همیشه در اوج باشی. این کتاب نه تنها کتاب راهنمایی برای اهالی فوتبال است بلکه برای هر خوانندهای است که به خود و آرزوهایش ایمان دارد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
وقتی کارلوس کیروش مربی تمرین تیم بود، چند بازیکن، در جلسات تمرین بیعلاقه بودند زیرا بهنظرشان کاری تکراری بود. بههمین علت، یکی از جلسات تمرین را متوقف کردم و به آنها گوشزد کردم: «وقتی بازیکن بودم آرزو داشتم کارلوس مربیام باشد. تمام این تمرینهایی که بهنظرتان تکراری است در هنگام بازی که وقت برای فکرکردن ندارید، ملکه ذهنتان شده.«
بهترین مصاحبهای که داشتم، با کارلوس کیروش بود. دنبال یک مربی خارجی میگشتم که بتواند به چند زبان صحبت کند و رابط ما با بازیکنان خارجی باشد. اندی راکسبورگ، مربی سابق اسکاتلند، کارلوس را که آن زمان تیم آفریقای جنوبی را هدایت میکرد به من معرفی کرد. کوئنتین فورچون، بازیکن منچستر، هم که خود اهل آفریقای جنوبی است نیز معرف مثبت دیگری برای کارلوس شد. وقتی کارلوس به مصاحبه آمد، همهکار را درست انجام داد. قبلاً او را ندیده بودم. طوری لباس پوشیده بود انگار قرار است بعد از مصاحبه به مراسم ازدواجش برسد و از شیوه نشستناش بهروشنی دریافتم که بهشدت خواستار این شغل است. با دقت به من نگاه میکرد. همیشه حواسم هست تا ببینم مصاحبهشونده، با مصاحبهکننده ارتباط چشمی برقرار میکند یا نه، چون این نکته اعتمادبهنفس آنها را نشان میدهد. کارلوس طرحهای خوبی در سر داشت و سؤالات خوبی هم میپرسید. بسیار باتجربه و مشتاق بود و من هم در استخدام او تردیدی نکردم.
کارلوس کیروش که اصالتاً اهل موزامبیک (این کشور قبلاً مستعمره پرتغال بوده) است، درمجموع پنج سال دستیار من بود. او تشویقام کرد تا با اسپورتینگلیسبون رابطه برقرار کنم، چون این تیم بازیکنهای جوان و بااستعداد زیادی را پرورش میدهد. ما همه به کارلوس علاقه داشتیم و حرف او هم منطقی بهنظر میرسید، بنابراین تصمیم به تبادل مربی گرفتیم تا شرایط متفاوتی را تجربه کنیم. سال ۲۰۰۱، جیم رایان را که بیستویک سال سابقه مربیگری در منچستریونایتد داشت، به لیسبون فرستادم و او متوجه مهاجم جوان و شانزده ساله تیم نوجوانان لیسبون شد که کریستیانو رونالدو نام داشت.
وقتی کارلوس کیروش در سال ۲۰۰۸ برای دومین بار از منچستریونایتد جدا شد تا تیم ملی پرتغال را مربیگری کند، به او گفتم اشتباه بدی کرده است. گفتم: «تنها بر اساس دو چیز در مورد تو قضاوت خواهند کرد؛ اینکه جامجهانی یا قهرمانی اروپا را برنده خواهی شد یا نه. پس خودت بگو: تابهحال شده پرتغال بتواند قهرمان جهان شود؟» ولی کارلوس تصمیم گرفته بود تیم کشورش را هدایت کند و همین کار را هم کرد. همانطورکه حدس زده بودم، این تصمیم اشتباه بود و نتیجه فاجعهباری برای او داشت. اگر این تصمیم را نمیگرفت، حتا میتوانست جانشین من در منچستریونایتد شود.
ما در یونایتد جانشین داخلی مشخصی نداشتیم، هرچند در تلاش داشتنش هم نبودیم. حتا قبل از آمدن خانواده گلیزر به یونایتد، تنها کاندیدای داخلی واقعی برای نقش مربیگری کارلوس کیروش بود. متأسفانه او با دو بار ترک یونایتد ـ اول برای رئال مادرید و بعد با انتخاب مربیگری تیم پرتغال ـ شانس خود را از دست داد.
این کتاب را نشر میلکان در ۳۲۰ صفحه با قیمت ۲۴ هزار تومان منتشر کرده است.