یادداشت بین الملل ـ محمد قادری: «امنیت» در نظام بین الملل مقوله ای پیچیده است، مقوله ای که باید نسبت به آن نگاهی ساختاری و بنیادین داشت. به عبارت بهتر، تحلیل پدیده هایی که ریشه در حوزه امنیت بین الملل دارند با نگاه های مقطعی و غیر ریشه ای اساسا امکان پذیر نیست. این قاعده در خصوص حوادث تروریستی اخیر در پاریس نیز صادق است.
بر این اساس، اگر بخواهیم وقایع تروریستی پاریس را در چارچوب یک تحلیل امنیتی و فرا منطقه ای ارزیابی کنیم، گریز و گزیری نیست جز اینکه نکات زیر را مورد مداقه قرار داده و بر آن اساس بررسی کنیم:
الف) بحران تروریستی پاریس به لحاظ امنیتی خاستگاهی منطقه ای نداشته، بلکه خاستگاهی آتلانتیکی دارد، چه، سیاست های خاص ناتو و در راس آن ایالات متحده آمریکا، انگلیس و فرانسه در منطقه ملتهب خاورمیانه و حتی شرق اروپا به گونه ای است که «واکنش برانگیز» است. واکنشی که این بار در مرزهای منطقه محصور نمانده و در خیابان های پاریس هم خودنمایی کرده است.
ب) سیاست های تسلیحاتی پاریس در منطقه و معاملات کلان تسلیحاتی این کشور با دیکتاتوری های عربی منطقه نظیر آل سعود در جزیرة العرب، آل ثانی در قطر و آل خلیفه در بحرین، نقش مهمی در تزریق بحران تروریسم در منطقه و بازتاب آن در پاریس داشته است. به عبارت بهتر، سیاست های کلان تسلیحانی دولت های مختلف فرانسه اعم از راستگرا و سوسیالیست به گونه ای بوده که در مناطق دیگر جهان تزریق بحران کرده است. لذا حادثه پاریس از این منظر هم بازتابی نسبت به رفتار و سیاست های ضد انسانی دولت پاریس به نظر می رسد. بر این اساس؛ گزافه نیست اگر کشته شدگان این واقعه را قربانیان دولت فرانسه بدانیم.
ج) باید این حقیقت را پذیرفت که نطفه نحس و نجس «داعش» برآمده از یک ایدئولوژی ساختگی و خطرناک است که جنبه عملیاتی آن اگر از بعد فکری اش قوی تر نباشد، قطعا ضعیف تر نیست. لذا مقامات سیاسی و امنیتی فرانسه باید به این سوال مهم پاسخ دهند که چرا طی سال های گذشته جلوی ترویج و تبلیغ این ایدئولوژی وهابی ـ صهیونیستی خطرناک را در کشور خود نگرفته و طرفداران اندیشه های تکفیری را ـ که دارای تابعیت فرانسوی بوده اند ـ تحت نظر و بازداشت قرار نداده اند و تازه مدت زمان اندکی است که به گونه ای کاملا صوری در قالب ائتلاف مضحک ضد داعش تنها به اقداماتی نمایشی بسنده کرده اند. پاسخ این سوال البته روشن است، چه، در مخیله دولتمردان فرانسه تنها «کاشتن باد» در سرزمین های اسلامی بود و هیچگاه تصویری از «دروی طوفان» در آن نقش نبست.
د) بر اساس آنچه شواهد ماجرا می گویند، مهاجمین دارای تابعیتی فرانسوی بوده و به لهجه غلیظ فرانسوی تکلم کرده اند. این مسئله خود نشان می دهد که دامنه یارگیری داعش تنها محدود به منطقه خاورمیانه نبوده است. حال مقامات فرانسوی باید پاسخ دهند که چرا مقوله ای مهم به نام «یارگیری داعش در اروپا» را طی سالهای اخیر منکر شده یا فراموش کرده بودند.
ه) «ابهام و ناکارآمدی» حلقه اتصال بسیاری از وقایع تروریستی در اروپا به یکدیگر محسوب می شوند. در جریان حادثه حمله به دفتر نشریه هتاک «شارلی ابدو» نیز شاهد ابهامات عملیاتی و امنیتی زیادی درباره این واقعه بودیم که هیچ گاه نسبت به آنها پاسخ دقیقی داده نشد. در حال حاضر نیز ابهامات زیادی به لحاظ امنیتی در قبال وقایع جاری در پاریس وجود دارد، از جمله اینکه چرا سطح بالای تهدیدات امنیتی پیش از این حادثه از سوی نهادهای اطلاعاتی فرانسه پیش بینی نشده بود؟ فراموش نکنیم که این اتفاق دومین حادثه تروریستی در فرانسه طی دو سال اخیر است. از این رو قاعدتا دستگاه های امنیتی فرانسه باید پیش بینی واقع بینانه تری در خصوص این حوادث می داشتند.
و) مقامات فرانسوی و خصوصا رسانه های این کشور سعی دارند این حادثه را با ماجرای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در ایالات متحده آمریکا مقایسه کنند. این قیاس به لحاظ امنیتی هدف دار و البته خطرناک است. آنچه مسلم است اینکه حادثه ۱۱ سپتامبر در هاله ای از ابهام و دروغ ایجاد شد و در نهایت منجر به راه اندازی جنگ های مستقیم و بعدا نیابتی در منطقه شد. حال مقامات فرانسوی باید منظور خود را از این مقایسه به صورتی دقیق بیان نمایند. آیا این مسئله قرار است بهانه ای شود تا دولت فرانسه از پس چندین سال جنگ نیابتی در منطقه این بار علنا پا به میدان مثلا مبارزه با تروریسم بگذارد؟
ز) واکنش امنیتی فرانسوی ها نسبت به حوادث تروریستی اخیر پاریس در رصد اصل ماجرا بسیار تعیین کننده است. چه اینکه؛ فعلا همگان شاهد تاکتیک «آرام سازی افکار عمومی» توسط مقامات فرانسوی بوده و دستگاه های اطلاعاتی فرانسه هنوز وارد مرحله «مدیریت صحنه» و «تشریح عملیات پس از وقوع فاجعه» نشده اند. این نوع رفتار آنها در مدیریت شرایط پس از ماجرا طی ۴۸ ساعت آینده می تواند تعیین کننده بسیاری از معادلات باشد.
ح) فرانسه ناگزیر به تجدید نظر در سیاست های امنیتی خود در منطقه و نظام بین الملل است. این تجدید نظر باید به صورت همزمان در سیاست های نظامی ـ تسلیحاتی و امنیتی فرانسوی ها صورت گیرد. از سوی دیگر، فرانسوی ها باید در سیاست کلان خود در قبال تروریسم نیز تجدید نظر کنند، زیرا سیاست تفکیک تروریست ها به خوب و بد توسط مقامات فرانسوی و حمایت غیر مستقیم تسلیحاتی از آنها در منطقه عملا نتایجی این چنین را قابل پیش بینی تر می کند.
ط) غیر از فرانسه، اتحادیه اروپا نیز باید در سیاست های کلان امنیتی خود تجدید نظر کرده و مدیریت تروریسم را متوقف و آن را با سیاست هایی مبتنی بر مقابله واقعی با تروریسم تکفیری جایگزین سازد. این تجدید نظر باید در قالب یک سیاست امنیتی جمعی، اعلامی و واقعی مورد تصویب نهادهای اطلاعاتی اروپا قرار گیرد و سران اروپا یک بار هم که شده بدون شو و نمایش و به شکلی کاملا واقعی در مورد موضوع تروریسم تصمیم گیری کنند.
ی) فاصله گیری از ایالات متحده آمریکا و سیاست های امنیتی این کشور در منطقه مسئله دیگری است که فرانسوی ها باید در دستور کار خود قرار دهند، چرا که پیروی فرانسوی ها از سیاست های امنیتی واشنگتن تاکنون هزینه های زیادی برای پاریس در نظام بین الملل داشته است. هم اکنون این هزینه ها بیشتر و سخت تر شده و به حوزه اجتماعی و داخلی فرانسه سرایت کرده است به گونه ای که هزینه جانی و روانی آن را مستقیما مردم فرانسه پرداخت می کنند.
آنچه در پایان باید بدان اشاره داشت اینکه؛ تمام این اتفاقات اگرچه در ظاهر پیچیدگی هایی دارد، اما از یک فرمول ساده پیروی می کند که مرحله به مرحله عبارت است از: «نفوذ در جهان اسلام، بدعت گذاری در مفاهیم کلان دین و مذهب، فرقه سازی، یارگیری از عناصر جاهل و سطحی، وارونه سازی دوست و دشمن، عملیات علیه صلح و آرامش جوامع به نام اسلام، انگاره سازی وحشی بودن اسلام، نهادینه کردن اسلام هراسی و تنفر از مسلمانان در دل پیروان دیگر ادیان و در نهایت جلوگیری از گرویدن به دین خاتم با تمسک به این حربه».
در این حادثه هم آنچه در پایان نمود پیدا کرده و با عملیات روانی و رسانه ای بدان دامن زده خواهد شد، این است که که عده ای مسلمان وحشی مردم فرانسه را ترور کرده اند و... همانگونه که پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اتفاق افتاد!