به گزارش خبرنگار مهر، جریان تکفیر موضوعی است که امروزه نه تنها دامن جهان اسلام بلکه دامن جهان غرب را هم گرفته است. تکفیری ها امروزه در غالب نیروهای تندرو مانند داعش به تکفیر همه عالم و مردم جهان چه مسلمان و چه غیر مسلمان می پردازند. همچنین در پی این فتاوا دست به اقدام خشونت آمیز و کشتار افراد بی گناه در اقصا نقاط جهان می زنند.
اما به راستی تکفیر چیست و اندیشه تکفیری چگونه تفکری است؟ می دانیم که کلمات کفر و کافر در قرآن نیز به کرات آمده است. مسأله این است که نگاه قرآن به مسأله کفر چه تفاوتی با نگاه جریان های تکفیری دارد و تکفیری ها چگونه با برداشتی سطحی و ظاهری از آیات قرآن جنایات خود را توجیه می کنند.
در این راستا با دکتر مهدی فرمانیان، رئیس دانشکده ادیان و مذاهب اسلامی به گفتگو پرداخته ایم که از نظر می گذرد؛
*اساسا تکفیر و کافر در قرآن چگونه است و قرآن چه کسانی را کافر قلمداد میکند و استفادههایی که گروههای تکفیری از این مباحث میکنند چگونه است؟
مسئله تکفیر یکی از موضوعات قرآنی و اسلامی است که تمام علما در کتابهای فقهی به آن پرداختهاند، اما علمای اسلام با مراجعه به کتاب و سنت به این نتیجه رسیدهاند که تکفیر در اسلام دو نوع است: گاهی اوقات کفر در مقابل ایمان است و گاهی اوقات کفر در مقابل اسلام است. یعنی گاهی اوقات کلمه کفر به افرادی اطلاق میشود و حال آنکه از نظر فقه اسلامی مسلمان محسوب میشوند. برخی از موارد، مواردی است که شخصی به خاطر عمل، گفتار یا اعتقادی کافر محسوب میشود به این معنا که از اسلام خارج میشود.
قائل شدن به خروج از اسلام بسیار محتاطانه و بسیار مضیق هست. اما کفر در مقابل ایمان بسیار موسع هست. یعنی توسعه دارد. اگر بخواهم دقیقتر بیان کنم باید بگویم که تقریباً میتوان گفت همه علمای اهل سنت و شیعه با مراجعه به کتاب و سنت به این نتیجه رسیدهاند که کفری که در مقابل اسلام است یک فرد را از دین خارج میکند، از اسلام خارج میکند و دیگر مسلمان محسوب نمیشود و دیگر احکام اسلامی بر او بار نمیشود و این اتفاق زمانی صورت میگیرد که شخص، منکر ضروری دین باشد.
اگر کسی منکر ضروری دین شد، آنگاه این فرد کافر محسوب میشود به این مفهوم که از اسلام خارج است، اما باز چند مانع وجود دارد. یعنی اگر کسی منکر ضروری دین باشد به این شرط که جاهل نباشد، یعنی جهل مانع حکم است، یعنی جهل مانع میشود که حکم تکفیر را بر فردی بار کنیم و بگوییم که او کافر است. دوم تأویل است یعنی اگر مسلمانی به سراغ کتاب و سنت رفت و از کتاب و سنت تأویل و تفسیری ارائه داد که نتیجهاش منکر ضروری دین است اما چون به کتاب و سنت مراجعه کرده است و با تأویل به این مسئله رسیده است، باز این فرد کافر محسوب نمیشود.
به فرض مثال روشنفکران جهان اسلام را اگر بررسی کنید؛ بسیاری از روشنفکران گاهی از اوقات مطالبی را بیان میکنند که کفرآمیز است. مثلاً کسی که مسئله تجربه نبوی را مطرح میکند و به نوعی وحی را انکار میکند و به نوعی ارتباط خداوند را با پیامبر انکار میکند، در واقع او نبوت را انکار می کند اما این فرد منکر ضروری دین محسوب نمیشود چون دارد تأویل میکند.
نکته سوم شبهه علمی است؛ «تدرأ الحدود بالشبهات» حدها به خاطر شبههها از بین میروند. این شبهه میتواند شبهه مصداقی یا شبهه مفهومی باشد و اگر کسی برایش شبهه مفهومی علمی به وجود آمد و ما نتوانستیم برای آن خدا را ثابت کنیم و او واقعاً لجباز نیست، بلکه به دنبال حقیقت است اما به آن نرسیده است با اینکه به نوعی منکر خدا در رسالت میشود، اما چون شبهه علمی دارد در این مورد هم حد کفر از ایشان برداشته میشود. بنابراین جهل، تأویل و شبهه سه عامل مهمی هستند که مانع حکم تکفیر برای مسلمین هستند.
بنابراین کافر کسی محسوب میشود که جاهل نباشد، تأویل نکرده باشد و شبههای برایش وجود نداشته باشد و در عین حال منکر ضروری دین باشد. حالا بحث این است که این انکار به چه نحوی میتواند باشد. اگر انکار ضمنی باشد یا اگر فردی حرفی زد که از لوازم آن انکار است باز این آدم منکر محسوب نمیشود. اما ضروری دین چیست؟
ضروری دین طبق تعریفی که کردهاند آنی است که مورد اتفاق فریقین باشد، یعنی هر کسی که به دین مراجعه کند، میفهمد که این مساله جزء ضروریات دین است، مانند اصل نماز و اصل توحید. بنابراین اگر کسی اینها را صراحتاً انکار کرد و گفت مثلاً نماز در اسلام نیست یا پیامبر خدا، پیامبر خدا نیست یا توحید را جز دین ندانست، اما به این شرط که جاهل نیست، تأویل نکرده و شبهه علمی ندارد و این آدم از همه لحاظ کامل است اما در عین حال ضروریات دین را انکار میکند، این آدم کافر محسوب میشود. بنابراین اگر امروزه بگردید در جهان اسلام شاید به ندرت کافر پیدا کنید به این مفهوم که از اسلام خارج شده باشد و احکام اسلامی به او بار نشود.
همچنین از طرفی پیامبر فرموده است هر کسی شهادتین را بگوید مسلمان است تا وقتی منکر ضروری دین نشده است. با تمام شرایطی که مطرح شده تا این شرایط وجود دارد، این آدم مسلمان محسوب میشود. پس صرف شهادتین موجب میشود که فرد مسلمان شود و خروج از آن بسیار سخت است. خروج آن به این شکل است که منکر ضروری دین باشد در صورتی که همه شرایط گفته شده را هم داشته باشد. بنابراین ما کفری که در خیلی از جاها داریم، کفر در مقابل ایمان است؛ یعنی اینکه فرد مومن نیست اما مسلمان محسوب میشود. بنابراین بسیاری از فرقهها هستند که انحرافی و باطل هستند اما هنوز مسلمان محسوب میشوند.
*پس تکفیری ها چگونه با استناد به افکار ابن تیمیه دست به تکفیر می زنند؟
در باب ابنتیمیه اختلاف وجود دارد. ابنتیمیه در بعضی اوقات عباراتی را به کار برده است که از آن کفر در مقابل اسلام تعبیر میشود. خیلی از زمانها مطالبی گفته که کفر در مقابل ایمان از آن برداشت میشود. متاسفانه امروز، تکفیریها به سراغ آن مطالبی از ابنتیمیه رفتهاند که کفر در مقابل اسلام از آنها برداشت میشود و از آنها استفاده میکنند و حکم به تکفیر تمام مسلمانان را میدهند، اما اگر شما بررسی کنید که آیا واقعا ابنتیمیه تکفیری هست یا نه، باید توجه کنید که آدمهایی که به سراغ ابنتیمیه رفتهاند، اساساً دو دستهاند، اگر شما بزرگان سلفیها را در کل جریانها بررسی کنید میبینید که به فرض مثال رشید رضا، حسن البنا و ... تکفیری نیستند.
بسیاری از بزرگانی که تحت تاثیر ابنتیمیه بودهاند، معتقدند که مسلمانان هنوز مسلمان اند و به خاطر کارهایشان از اسلام خارج نشدهاند. ممکن است مسلمان مشرک باشند اما این شرک، شرکی نیست که اینها را از اسلام خارج کند چرا که اینها منکر ضروری دین نشدهاند. ابنتیمیه معتقد است ما دو نوع تکفیر داریم. تکفیر مطلق و تکفیر معین.
غالباً کسانی که تحت تاثیر ابنتیمیه هستند و سواد بالایی دارند و عالم اند، حکم به تکفیر مسلمین ندادهاند و غالباً کسانی که بی سواد یا کمسوادند مانند محمدبن عبدالوهاب، مانند القاعدهایها، داعشیها، سلفیهایی که غالبشان سواد چندانی ندارند، آنها رفتهاند از عبارتهای ابنتیمیه تکفیر معین را فهمیدهاند یعنی گفتهاند این فردی که توسل میکند به حکم اینکه دارد عملی مشرکانه انجام میدهد، کافر است و از اسلام خارج شده است. یا باید دوباره اسلام بیاورد یا کشته میشود. متاسفانه امروز تکفیریها به سراغ عبارتهایی از ابنتیمیه میروند که آن عبارتها بوی تکفیر معین را میدهد آن را اتخاذ میکنند و بر اساس آن به کفر همه مسلمانان فتوا میدهند.
دقیقاً عمل، رفتار و برداشتهای تکفیریهای امروزی مانند خوارج زمان حضرت علی(ع) است. آنها هم با برداشتهای سوءشان از آیات قرآن در روایات و برداشتهای سطحی ظاهرگرا و بدون دقت در آیات و روایات دیگر و بدون یک جمعبندی دقیق از کتاب و سنت آن فتواها را میدادند و حتی رفقای خودشان را هم تکفیر میکردند. الان هم میبینیم که داعش به تکفیر القاعده و القاعده به تکفیر طالبان حکم میدهد و ... . اینها به خاطر جهل بر مبانی کتاب و سنت، ظاهرگرایی و استفاده از بعضی از آیات در روایات بدون توجه به جمعبندی درست از آیات و روایات و استفاده مقطعی از برخی از کلمات و سخنان افرادی مانند ابنتیمیه، ابنقیم جوزی و دیگر افرادی که مورد قبول اینهاست، متاسفانه برداشتهای سطحی و تقطیع شده از عبارات و آیات استفاده میکنند مانند اینکه قرآن میگوید ومَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُون. هر کسی به آنچه خدا نازل کرده است حکم نکند کافر است.
کلمه کفر به مفهوم کفر در مقابل اسلام نیست. آن کفر در مقابل ایمان است که کل علمای اهل سنت در طول تاریخ همین را گفتهاند و گفتهاند که حاکم مسلمان ظالم همچنان مسلمان است و شما نمیتوانید علیه آن قیام کنید. گفتهاند که قیام علیه حاکم ظالم مسلمان جایز نیست.
تحلیل من این است که تکفیریها برای اینکه میخواستهاند آن مفهوم اساسی که در اهل سنت وجود داشته که قیام علیه حاکم ظالم مسلمان جایز نیست را عوض کنند. یا باید بگویند قیام علیه حاکم ظالم مسلمان جایز است که در آن صورت مانند شیعه میشوند و متهم به شیعهگری میشوند. برای رفع این مشکل گفتند که آن حاکم ظالم را کافر کنیم در آن صورت قیام علیه حاکم ظالم کافر نه تنها جایز بلکه واجب است و متاسفانه این چنین با تغییر مفاهیمی که در طول تاریخ در اهل سنت بود به نوعی خواستند که با ظالمان بجنگند اما متاسفانه با وارد کردن مفهومی با نام تکفیری که بدترین نوع تغییر در مفهوم بود این بلا را بر سر جهان اسلام آوردند و بسیاری از جوانان را جذب خود کردند و متاسفانه قدرتهای استعماری و برخی از قدرتهای منطقه هم به خاطر منفعتطلبیها و سیاستهای سوئی که دارند از اینها سوءاستفاده میکنند.
*برای مبارزه با اینها بهترین راه را چه میدانید؟
بهترین راه مبارزه کار فرهنگی کردن از سوی علمای اسلام است. ببینید خوارج در همان صدر امسال و از سال اول بودند و امام علی(ع) با آنها جنگید و خیلیها را کشت و فرمودند که چشم فتنه را درآوردم واقعاً اینها فتنه هستند. فردی مانند امام علی(ع) میخواهیم که چشم فتنه را دربیاورد. اما با توجه به اینکه امام علی(ع) هم آنها را از بین برد باز میبینیم که اینها در تاریخ برگشتهاند و دوباره خوارج ظهور و بروز پیدا کردهاند. اما علمای جهان اسلام کار فرهنگی کردن را شروع کردهاند و مقابله با آنها را در مباحث علمی و فلسفی را شروع کردهاند. اما به هر حال کارهای فرهنگی هم زمان می برد که شاید حدود ۱۰۰ یا ۱۵۰ سال طول کشید که خوارج کمکم، جهان اسلام آنها را پس زد و مجبور شدند به گوشههای جهان اسلام بروند. یعنی دو یا سه قرن طول کشید که کار فرهنگی و کارهای نظامی دست به دست هم داد تا این فضا از بین رفت الان هم همینطور است.
علما باید دست به دست هم بدهند و اگر علما بخواهند لااقل با توجه به فضای موجود اینترنت و فضای مجازی زودتر میتوانند این فضای تکفیر را جمع کنند. اما شرط آن این است که با هم متحد شوند شرطش این است که از منافع شخصی بگذرند. از اینکه تهدید میشوند نترسند، از مرگ نترسند و همچنین منافع کشورشان را در نظر داشته باشند. منافع جهان اسلام بر منافع دیگرشان مقدم باشد. اگر بخواهند فضا را به سمت جنگهای مذهبی، قبیلهای و طایفهای ببرند و به خاطر اینها سکوت کنند و به این مسائل ورود نکنند، قدر مسلم مشخص است که جهان اسلام مالامال روی خوش به خودش نخواهد دید و این فضا ادامه خواهد یافت.
نظرم این است که سیاسیون و افرادی که در فضای سیاسی کار میکنند باید وارد یک فضای انتقادی بشوند. علما هم به صورت جدی باید وارد مباحث علمی – فرهنگی در عین حال مباحث علمی با رویکرد محترمانه باشد. ببینید خیلی از افرادی که به گروههای تکفیری میپیوندند، واقعاً قربت الی الله میروند. کسی که به خودش بمب میبندد و اینچنین فضایی را ایجاد میکند این فرد فریب خورده است. فریب مفاهیم اشتباه را خورده است، لذا سیاسیون باید مقداری فضای سیاسی را تلطیف کنند که از این فضای سیاسی کسی سوءاستفاده نکند. دوم علما به صورت جدی ورود کنند و دست به دست هم بدهند و برخی از اختلافات گروهی را کنار بگذارند و با هم یکصدا تکفیر را رد کنند و علل این خشونت و قتل و غارت مسلمانان را مطرح میکنند و نفی کنند که این صدا به همه برسد تا شاید کمتر جوانی وجود داشته باشد که این صدا را نشنیده باشد و کمتر به گروههای تکفیری بپیوندند.