به گزارش خبرگزاری مهر، دور دوم نخست وزیری «دیوید کامرون» بر انگلستان که از ۶ ماه پیش آغاز شد همزمان بود با پیروزی «جرمی کوربین» در انتخابات ریاست حزب کارگر. وی با خود موجی عظیم از تمایلات چپ گرایانه را به همراه آورد که خبر از وقوع طوفان در صحنه سیاسی انگلستان می داد. بسیاری بر این باور بودند که انتخاب کوربین ادامه نقشه های کامرون را در بسیاری از موارد چون طرح جدایی انگلستان از اتحادیه اروپا و یا حضور در ائتلاف ساختگی ضد داعش با مشکل مواجه خواهد ساخت.
دیری نپایید که این پیش بینی ها به حقیقت نزدیک شد چرا که به دنبال حضور نظامی روسیه در سوریه و به دنبال آن حملات تروریستی پاریس، کامرون بهانه ای یافت تا به اسم مبارزه با داعش طرح حمله هوایی به سوریه را به پارلمان انگلستان بفرستد که توانست رأی پارلمان را نیز به دست آورد.
تلاش کامرون برای گسترش دامنه حمله جنگنده های انگلیسی از عراق به سوریه آزمونی برای سنجش پایبندی کوربین به عقاید سوسیالیستی بود. کامرون ادعا می کند که حمله به سوریه را با هدف پیشگیری از تهدیدات تروریستی علیه انگلستان انجام می دهد و همین مسئله موجب شده تا اعضای حزب کارگر دچار تردید شده و به جای آنکه به آموزه های ضد جنگ کوربین استناد کنند در اقدامی معکوس جانب رقیب وی یعنی کامرونِ محافظه کار را نگه دارند.
در این بین، خبرگزاری مهر با توجه به فراز و نشیب هایی که کوربین در ادامه رهبری حزب کارگر با آنها مواجهه خواهد بود، گفتگویی با دکتر «سید جواد میری» دانشیار حوزه جامعهشناسی و تاریخ ادیان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی داشته است تا ببیند آیا کوربین با توجه به عدم استقبال انگلستان از جریان های سوسیال – دموکرات اروپایی می تواند ادامه رهبری خود بر حزب کارگر را تضمین کند.
سید جواد میری دارای مدرک دکتری از دانشگاه «بریستول» انگلستان است و از سوابق حرفه ای وی می توان به تدریس در دانشگاه های روسیه، چین، انگلستان و مالزی اشاره کرد.
چرا ایده دولت رفاه محور که در ذیل نام حکومت های سوسیال دموکرات اروپایی به بقای خود ادامه می دهد، وقتی پای انگلستان و حزب کارگر به میان می آید، وجاهت خود را از دست می دهد؟
وقتی صحبت از سوسیالیست به میان می آید باید مسئله را کمی شفاف تر توضیح دهیم. شاید بتوان نهضت ها و جنبش هایی را که به گونه ای ملهم از ایده سوسیالیست بوده اند، به طور عمده به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول معتقد هستند که سوسیالیسم مساوی با کمونیسم است و این مورد را هم در ارتباط با فضایی می بینند که در اتحاد جماهیر شوروی سابق جریان داشت که باید به عنوان مثال دولت در دست یک نیروی آوانگارد و پیشاهنگ بیافتد تا بتواند در سطح جامعه تغییرات ماهوی ایجاد کند. این ایده ای بود که در نهله های سوسیالیست وجود داشت اما در طول دوره ظهور تا فروپاشی شوروی سابق به بوته فراموشی سپرده شد.
اما همزمان با تعریف سوسیالیستی شوروی سابق، در غرب و بخش هایی از شمال اروپا نیز یک نوع نگرش رفورمیستی نسبت به ایده های چپ گرایانه مطرح بود مبنی بر اینکه ایجاد تغییر در جامعه نباید با تکیه بر رویکرد انقلابی اتفاق بیافتد بلکه باید جامعه را آرام آرام به سمت تغییرات تدریجی برد. بر این اساس، ایده سوسیالیسم نباید حول محور ایجاد آرمان شهر متمرکز شود بلکه باید به گونه ای تقلیل یافته تر رفاه اجتماعی را در جامعه ایجاد کند. این ایده در کشورهایی مثل سوئد، دانمارک، نروژ، فنلاند و حتی ایسلند تقریبا طی ۵۰ تا ۶۰ سال اخیر آرام آرام نهادینه شد.
تفاوت نگاه سوسیال دموکرات سوئد با آن نگاه چپی که در حزب کارگر انگلستان وجود دارد چیست؟
حقیقیت امر آن است که پیچیدگی جامعه انگلستان به عنوان یک امپراتوری بزرگ که حداقل حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال بر جهان حکم روایی کرده است با کشور کوچکی مثل سوئد قابل قیاس نیست. کارتل های بزرگ، شرکت های فراملیتی و مستعمره های بزرگی که در انگلستان حضور داشت اجاز نفوذ ایده های سوسیالیستی را درهیچ یک از اشکال کمونیستی (شوروی سابق) و سوسیال دموکرات (سوئد) نمی داد. اما، بعد از فروپاشی امپراتوری بریتانیا نهله های مختلفی از سوسیالیسم در قالب احزاب چپ – که نمونه بارز آن حزب کارگر است- رشد کرد و اتفاقا تغییرات بسیار زیادی را هم در سطح جامعه بریتانیا ایجاد کرد.
مثلا یکی از موارد بسیار بارز مسئله «بیمه درمانی و بهداشت همگانی» است که تا حدودی مسئله دولت رفاه محور را در انگلستان نهادینه کرده است. البته روی کار آمدن دولت محافظه کار «مارگارت تاچر» نخست وزیر اسبق بریتانیا تا حدودی عرصه را برای حزب کارگر تنگ کرده و آن را به سمت فرسایش برد. اما، ایده های چپ در انگلستان دو فرم بسیار متضاد به خود گرفته است. حتی امروز در جامعه روشنفکران انگلستان با افرادی برخورد می کنیم که خود را کمونسیت می دانند و این ادعا را مطرح می کنند که ایده کمونیست ایده معتبری است و جهان هنوز به مرحله درک و فهم آن نرسیده است. ولی نحله دومی هم در میان قشر روشنفکر وجود دارد که معتقدند از آن روایت کلانی که به عنوان مثال در ایده کمونیسم و یا حتی سوسیالیسم وجود داشت باید فاصله گرفت و به یک نگاه میانی و معتدل رسید. به عنوان مثال، آنها از قسمت هایی که تحت عنوان عدالت اجتماعی و ایده های رفاه محور می شناسیم، حمایت می کنند.
اما در پاسخ به اینکه حزب کارگر انگلستان تا چه اندازه توانسته این ایده های متضاد را در خودش به منصه ظهور برساند، باید بگویم واقع امر آن است که حزب کارگر یکدست نیست و طیف های مختلفی در آن وجود دارد اما همه آنها به گونه ای با ایده سوسیالیسم جهانی همزاد پنداری می کنند.
آیا می توان انتخاب «جرمی کوربین» به ریاست حزب کارگر انگلستان را به منزله مقدمه ای برای پذیرش ایده های چپ گرایانه در انگلستان تصور کنیم یا تب سوسیالیسم انگلیسی در همین جا فروکش می کند؟
یک واقعیت انکارناپذیر درباره انگلستان و اصولا هر کشوری که از احزاب سیاسی قوی برخوردار است، تطابق پذیری و یا انعطاف این احزاب مختلف است که معمولا فاصله زیادی از آرمان هایی می گیرند که ایدئولوژی ها و کلان ایدئولوژی هایی را در دل خود دارند. برای مثال به «تونی بلر» از رهبران سابق حزب کارگر انگلستان نگاه بکنید. وی در زمان خود چهره محبوبی بود اما وقتی به برنامه ای که بلر بر اساس آن وارد معادلات سیاسی انگلستان شد، نگاه بکنیم متوجه می شویم بسیاری از سیاست هایی که دنبال کرد در چارچوب ایدئولوژی چپ حزب کارگر قابل توجیه نبود.
اصولا چپ در دنیا به پیشرو بودن و فاصله داشتن از سیاست های محافظه کارانه و تهاجمی که به گونه ای رنگ و بوی راست داشته باشد، معروف است. اما شما می بینید که در اوج محبوبیت بلر به عنوان رهبر حزب کارگر در بریتانیا، وی ناگهان در سطح جهانی همپیمان یک جناح راست افراطی مثل نومحافظه کاران آمریکا شده و کل سیاست انگلستان را در ذیل این نومحافظه کاری تعریف می کند.
نتیجه آنکه معمولا سیاست مداران وقتی در راس احزاب قرار می گیرند در معادلات سیاسی خیلی پراگماتیک تر به مسائل نگاه می کنند تا اینکه بخواهند به عنوان مثال بر اساس راهبردهای ایدئولوژیک تعریف شده عمل کنند. دلیل اصلی آن است که در فاصله نظر تا عمل منطقة الفراق هایی است که در این منطقة الفراق باید دست به اجتهادهایی زد به ویژه در واکنش به مسائلی که پیش بینی درباره آنها صورت نگرفته است. در واقع، حزب تا زمانی اهمیت دارد که بتواند قدرت را هم در دست بگیرد و اصولا نفس احزاب این است که بتوانند قدرت را قبضه کرده و در عین حال با ایجاد یک گفتمان مشروعیت زا ابزاری داشته باشند برای مشروعیت زدایی از رقبای خود. اگر از این منظر نگاه بکنیم، حزب کارگر به احتمال زیاد می تواند موفقیت های کلانی پیدا کند. جالب آنکه جامعه انگلستان ایدئولوژی زده نیست بلکه برعکس جامعه ای پراگماتیست است.