روزنامه شهروند نوشت: یعقوب یادعلی را یادتان هست؟ بهترین روزهای جوانیاش به باد رفت به جرم توهین به قومیتها. بعدها البته مشخص شد این مسأله، محصول یک تسویهحساب شخصی بوده است. پدرام رضاییزاده هم احضار شد به دادگاه به خاطر تمسخر خودرو ملی، پژو! بعد جامعه پزشکان به خاطر توهین سریال«ساختمان پزشکان» نسخه اعتراض پیچیدند، بعد در لرستان یک عده «سرزمین کهن» را زمین زدند، بعد دکترها به حواشی «در حاشیه» دامن زدند، بعد نماینده تبریز آتش «فتیلهای»ها را بالا کشید. حالا هم که مردم کاشان پای «نفس گرم» نشستهاند و نماینده کرمان یقه «شهرزاد» را گرفته.
شکایت نماینده کرمان از سریال «شهرزاد»
در آخرین قسمتهای سریال شهرزاد یکی از شخصیتها به جایی که از آن آمده اشاره میکند و دیالوگی دارد که این بار دستاویز نماینده مردم کرمان شده. محمدمهدی زاهدی، نماینده مردم کرمان و راور، روز گذشته در پایان جلسه در تذکری به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی علنی گفته: «اخیرا سریالی با عنوان «شهرزاد» به کارگردانی شخصی به اسم «ح. ف» در شبکه نمایش خانگی آمده که توهین جدی به مردم ولایتمدار و بصیر دیار کریمان شهر کرمان است. این مسأله جای تأسف دارد که اجازه پخش چنین سریالهایی را میدهند و لازم است نسبت به جمعآوری آن اقدام کنند و ما نیز شکایت به قوه قضائیه را در دست پیگیری داریم.»
پاسخ کارگردان
حسن فتحی پس از اظهارات نماینده کرمان، عنوان کرد: «جایگاه فرهنگی و اقتصادی رفیع مردم هنرپرور کرمان در تاریخ ایران بر کسی پوشیده نیست و این موضوع مایه مباهات است. در بخشی از قسمت یازدهم سریال نهتنها معلوم میشود که خانواده شیرین كه درواقع شخصیت منفی و افادهای قصه است، کرمانی نیستند بلکه مردم نجیب و نازنین کرمان مورد ستایش قرار میگیرند.» جملاتی شبیه به آنچه کمال تبریزی در سریال «سرزمین کهن» گفت. و ماجرا اگر همینطور ادامه پیدا کند، هر کارگردانی باید بیاید و توضیح بدهد که جان این و آن، قصد و نیتی نداشته و فلان حرف از دهان شخصیت منفی بیرون آمده و توطئهای در کار نبوده و قسعلیهذا.
اصل جریان چیست؟
میدانید، ماجرا سر این نیست که توهینی شده یا نشده. ماجرا سر موجی از بیاخلاقیهای فرهنگی و سیاسی است که مثل طاعون افتاده به جانمان. اوایل منیتها و تسویهحسابهای شخصی منجر به رسانهای شدن موضوع میشد، بعد پای اقشار تحصیلکرده مثل پزشکان و وکلا باز شد و حالا هم که سیاستمداران وسط آمدهاند تا آب را به زمین خودشان کج کنند و از این تخم تازه میوه بچینند. وقتی از دکتر سعید معیدفر، جامعهشناس، در اینباره پرسیدم گفت: «متأسفانه ما هر چقدر جلوتر میرویم، جای اینکه انسجام اجتماعی و اشتراکاتمان بیشتر شود و توجهمان به معیارهایی بالاتر مثل پیوندهای اجتماعی معطوف شود، برعکس هر روز منیتهای قومی و طایفهای و محلی و شهری دوباره دارد اهمیت پیدا میکند. درواقع یک مقدار اگر عقبتر برویم به یاد میآوریم که در هر کوی و برزنی، همه خودشان را در مجموعهای بزرگتر به نام «ایران» ادغام میدیدند و خیلی برایشان اهمیت نداشت که جایی سوژه امر فکاهی یا طنز قرار بگیرند. مهم این بود که این سوژه طنز چرخ میخورد و میگشت بین طوایف و قومیتها. مهم این بود که بالاخره این طنز از این شهر میرفت به شهر دیگر و در مجموع هرکدام از این شهرها و طوایف، در این طنز درگیر میشدند و درنهایت خود این جریان، فرصتی برای گفتوگویی غیررسمی و دیالوگی غیررسمی میان فرهنگها و ملل و اقوام مختلف ایران ایجاد میکرد. در خلال این جریان هم سطح تحمل همه بالا میرفت. بالاخره شما وقتی وارد یک دیالوگ میشوید، باید سطح تحملتان بالا برود چون خواهناخواه دیالوگ، عرصه تفاوتهاست و شما باید خودتان را آماده کرده باشید و درنهایت هم محصولش همافزایی و انسجام است. اما وقتی متاسفانه زمینههای دادوستد فرهنگی و اجتماعی میان ملل و اقوام مختلف سستی پیدا میکند و افراد آن احساسی را که قبلا داشتند دیگر نسبت به «ایران بزرگ»شان احساس نمیکنند و همدیگر را بهعنوان یک شهروند در اموراتشان مشترک نمیبینند، متاسفانه با چنین مشکلاتی روبهرو میشویم. اینکه کسی یک حرفی یا دیالوگی بزند و ما معانی منفی از آن برداشت کنیم، میتواند اصل گفتوگوی فرهنگی و این دادوستد فرهنگی را زیر سوال ببرد.»
گلایه بازیگر «شهرزاد» خطاب به کرمانیها
پریناز ایزدیار، بازیگر نقش شیرین در سریال «شهرزاد» روز جمعه نسبت به اعتراض کرمانیها واکنش نشان داد. این بازیگر در اینستاگرام خود نوشت: «خیلی تعجب کردم. واقعا نمیدونم به این حرفها باید خندید یا گریه کرد. عزیزان دل کرمانی، هموطنهای نازنین من اول اینکه داستان سریال شهرزاد مربوط به سال ١٣٣٢ است و اون زمان هیچ شهری حتی تهران ذرهای به شکل امروز نبود. دوم اینکه شیرین قصه پریناز ایزدیار نیست و با توجه به شخصیت نازپروردهای که داره از رفتار اجتماعی درست و ادبیات کلامی درستی برخوردار نیست و بارها و بارها شاهد حرفها و رفتارهای اینچنینی ازش بودیم، به نظرم بعضیها با کامنتهاشون تو این هشت قسمت خیلی کملطفی کردن و از کاه کوه ساختن، بههرحال امیدوارم این سوءتفاهم برطرف بشه، همه جای ایران برای من زیباست و نه فقط روی شهر خودم، روی کشور و مردم عزیزم تعصب دارم.»
ماجرا از این قرار است تازگیها به محض اینکه بازیگری لهجهای به خود بگیرد یا بگوید در فلان ولایت مثلا از آبریزگاهی یا سر راهی، بوی بدی به مشام رسیده، جماعتی اهل آن ولایت پرچم سر چوب میزنند که آی! به ما توهین شد! کسی ماجرای «فتیلهای»ها را توجیه نمیکند یا کسی نمیگوید که توهین، کار پسندیدهای است اما ماجرای اعتراضهای اینچنین در این روزها، نهتنها به خاطر نزدیک شدن به انتخابات مجلس، بوی سیاستکاری میدهد بلکه اصولا به لحاظ آسیبهای اجتماعی، نگرانکننده است. دکتر سعید معیدفر در ادامه صحبتهایش در اینباره میگوید: «من جای دیگری هم به این موضوع اشاره کردهام که متاسفانه خیابانها و جامعه ما، عرصه بیگانگی شده. وقتی در خیابان دارید از کنار هم عبور میکنید و بدون اینکه توجه داشته باشید، تنتان به هم میخورد، همین مسأله کوچک ممکن است منشأ اختلاف بشود درحالیکه در کشورهای غربی میبینید وقتی این اتفاق میافتد، یکی به دیگری میگوید ببخشید و تمام میشود. در گذشته هم اینطور بود. چون در هر حال ما بهعنوان شهروندان یک جامعه، خواهناخواه مرزهای مشترک داریم و باید سطح تحملمان نسبت به هم بالا باشد. حالا فرض کنید صف اتوبوس است، صف مترو یا جای دیگر. ما باید بدانیم همه به یکجا تعلق داریم و همه میخواهیم در حقوق شهروندی و تکالیف شهروندی مشترک باشیم. اما وقتی هر نوع تنهخوردنی در خیابان، میتواند منشأ نزاع و خشونت شود، این به طریق اولی نشاندهنده این است که این «ما»ی بزرگ دچار شکافهای عظیم شده. یعنی هویتی که ما داریم و به هم پیوستگی را که احساس میکردیم و حاضر بودیم برای آن هزینههایی بپردازیم، درحال از دست رفتن است و الان دیگر حاضر نیستیم بابت آن هزینه بدهیم. به محض پیش آمدن کوچکترین مشکلی، بلافاصله برمیافروزیم؛ درست مثل دو غریبهای که همدیگر را نمیشناسند و با کوچکترین تلنگری به جوش و خروش میآیند.»
سیاستمدارانی که بر آتش میدمند
دکتر معیدفر در ادامه صحبتهایش به «شهروند» گفت: «همان نماینده فلان شهر که اعتراض میکند، جای اینکه بیاید و در جامعه محلی خود همبستگی ایجاد کند، برعکس احساس میکند الان فرصتی هست برای منافع شخصی، منافع جناحی یا گروهی خودش، نه منافع ملی. یعنی حتی یک نماینده مجلس هم دایم به پروژه من، محل من، گروه من و قوم من فکر میکند. نمیخواهم بگویم نباید اینطور باشد. وقت خودش اینها هم حایز اهمیت هستند اما درعینحال ما با هم سوار یک کشتی هستیم و درعین این تفاوتها باید اشتراکاتمان را هم ببینیم و تلاش کنیم برای اینکه سوءتفاهمها را حل کنیم. قدیم اینطور بود. بزرگترها وسط میآمدند تا سوءتفاهمها را حل کنند تا دوباره اعضای فامیل و خویشان و اعضای قوم و طایفه را به هم وصل کنند. الان مثل اینکه همه دنبال فصل کردن هستند نه وصل کردن. و همانطور که گفتم اینها نشانه خوبی نیست. تحقیقاتی هم که دستگاههای ما از جمله وزارت کشور کردند، نشاندهنده این است که متاسفانه میزان سرمایه اجتماعی افول کرده و میزان اعتماد اجتماعی آدمها به همدیگر پایین آمده. ضریب خشونت در جامعه بالا رفته، همه اینها عوامل خوبی نیست و نشاندهنده این است که نیروهای گسیختگی دارند فعال میشوند و نیروهای همبستگی درحال خانهنشین شدن هستند و به حالت تعلیق درآمدهاند. البته نمیخواهم بگویم الزاما این اتفاقات فقط به خاطر این است بلکه اتفاقات دیگری را هم که آدم کنار اینها میگذارد، اینها در کنار هم معانی جدیدی را مستفاد میکند که گفتم.»