به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب مبانی فلسفه سیاسی مشاء تألیف دکتر مرتضی یوسفی راد، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، به تازگی توسط انتشارات این پژوهشگاه منتشر شد.
یوسفی راد در بخش جمع بندى و نتیجه گیرى این اثر نوشته است: دانش فلسفه سیاسى در پى پرسش بشر از چیستى سیاست، پدیده ها، امور سیاسى و تعیین ملاکات و مبانى قابل اتکا براى تشخیص درستى یا نادرستى آنهاست تا از آن طریق بتواند به حقایق غایى انسان و زندگى آن، یعنى آرمانهاى پیش رو دست یابد. بنابراین پرسشهاى اساسى فلسفه سیاسى پرسش از غایات یعنى معطوف به یک ملاک و هنجار معین است؛ همچنان که پاسخهاى آن نیز غایى است و باید با تلاش به آنها دست یافت.
از طرفى فلسفه هاى سیاسى در درون یک دستگاه فلسفى بزرگترى تولید مىشوند که نه تنها دغدغه زندگى آدمى و کیفیت نظم حاکم بر آن را دارند، بلکه به کل جهان هستى و اصول حاکم بر آن اندیشیده، نظم زندگى فردى، اجتماعى و سیاسى را در درون آن و در مطابقت با آن قرار مى دهند و به مطالعه دو نوع اصول حاکم بر آن مى پردازند: یکى اصول ناظر به ماهیت قوانین، نهادها، قدرت، سیاست، آمریت، رفتارهاى سیاسى، ارزشها و فضایل و دوم اصول ناظر به بهترین و عادلانه ترین نظم سیاسى است.
از طرف دیگر آنچه در اینجا از فلسفه سیاسى سخن به میان مى آید، آن است که در گذشته در درون سنتهاى فلسفى تولید شده، امروز دیگر از آنها سخن به میان نمى آید یا اگر از آن یاد مى شود، در معنا و سرشتى که در گذشته از آن اراده مى شد، نیست، بلکه معنایى محدود از آن اراده مى شود اما جوامع امروزین تاکنون نتوانسته اند از گذشته خود کامل فاصله بگیرند و همواره اندیشه هاى فیلسوفان معاصر و امروزین ریشه در اندیشه ها و نظریات سیاسى داشته است.
دغدغه حاکم بر این پروژه آن است که چگونه مى توان سنت فلسفى مشائیان را با ویژگىهاى منحصر و برجسته خود همچون خردورزى و توجیه عقلانى هستى، انسان و زندگى و همچون اعتقاد به اختیار انسان، به زندگى سیاسى امروزین که توجه ویژه به خردورزى و اختیار انسان و حضور مردم در زندگى سیاسى در قالب مردم سالارى دارد، کشاند تا جامعه سیاسى امروزین نه تنها از سنت خود بیگانه نگردد، بلکه بتواند بر پایه سنت درونى خود در تمایز با دیگر مکاتب فکرى و اعتقادى از زندگى خود توجیهى عقلانى و مقبول و مطابق با نیازهاى امروزین ارائه دهد.
در این پروژه ادعا آن است که دستگاه فلسفه مشاء در نسبتش با زندگى مدنى و سیاسى، در صدد تولید دانش خاص و مطابق با رویکردهاى خاص هستى و انسان تحت عنوان فلسفه سیاسى مشاء برآمده است و این دانش با ابتنا بر مبانى و رویکردهاى هستىشناختى، انسانشناختى، غایتشناختى و معرفتشناختى به توجیه شکل، ماهیت و سیرت خاص از زندگى مىپردازد که به میزانى که مبانى و رویکردهاى مذکور برجسته شوند، این دانش در توجیه زندگى و هدف و غایت انسان از دیگر فلسفه هاى زندگى که در درون دیگر مکاتب نهفته اند، جدا و متمایز مى گردد. بنابراین هر یک از رویکردهاى ذکرشده، ضمن اینکه بخشى از مبانى فلسفه سیاسى مشاء را که طى فصول پنج گانه ذکر شد، تبیین کرده، در عین حال آن را متمایز از دیگر فلسفه هاى زندگى مى کند و در مجموع مبانى فلسفه سیاسى مشاء را صورت بندى مى کند.
این رویکردها با ماهیت هستى شناختى و معرفت شناختى عبارتند از:
ـ رویکرد حقیقت گرایانه: این رویکرد فیلسوف مشایى را بر آن مىدارد که به دانش و معرفت حکمت رو آورد تا از طریق آن به حقیقت اشیا و امور، اعم از پدیده هاى سیاسى و غیر سیاسى و نظرى و عملى پى برده، از حقایق حسى تا حقایق عقلى دست یابد و از جمله این حقایق پى بردن به حقیقت مدینه فاضله و لوازم آن است تا فرد مدنى در درون آن به سعادت حقیقى دست یابد. این رویکرد فلسفه مشاء و فیلسوفان مشایى را از رویکردهاى سوفسطایى و پندارگرایانه و از منکران حقیقت متمایز مىسازد؛ چنانکه از رویکرد عینى و عملى و واقعى به شناخت پدیده و تفسیر و تبیین آنها در دوره جدید جدا مىکند.
ـ فضیلت گرایى: به باور فلاسفه مشاء اشیاى تکوینى و موجودات سیاسى و غیر سیاسى در کنار برخوردارى از علل مادى و صورى، از علل فاعلى و غایى نیز برخوردارند. چنین اعتقادى موجب مى شود آنان افزون بر اینکه از ماهیت و سرشت موجودات سیاسى ـ در کنار موجودات غیر سیاسى ـ بحث کنند، از حقیقت آنها که با بررسى علت فاعلى و علت غایى آنها کشف مىشود، نیز خردورزى و تأملات فیلسوفانه داشته باشند و نه تنها در طراحى نظم سیاسى مطلوب و در خردورزى از نیازمندى هاى انسان، به نیازمندى هاى مادى انسان توجه داشته باشند، بلکه به نیازمندىهاى معنوى غایتمدارانه نیز توجه و براى انسان زندگى را فراتر از زندگى مادى تعریف کنند.
ـ اعتدالگرایى تا سعادت حقیقى: فیلسوفان مشاء کمال آدمى را در اعتدال نفسانى (اعتدال حاکم بر قواى نفس حیوانى و نفس ناطقه)، به ویژه اعتدال مدنى و اتصاف به فضایلِ حاصل از چنین اعتدالى مى دانند. نزد آنان مادام که فضایل مدنى براى نفس ملکه شوند، نفس آدمى به مراتبى از سعادت دست یافته است؛ به طورى که اگر چنین ملکهاى بقا و دوام داشته باشد، آدمى به سعادت در دنیا و ـ در آینده ـ به سعادت اخروى خود نایل مى آید.
در این صورت و در چنین حال و مرتبه اى انسان به سعادت حقیقى خود دست یافته است. فلاسفه مشاء اتصاف به هرگونه کمال و دستیابى به هر مرتبهاى از سعادت را به حضور در جامعه و تعامل با افراد مدنى مشروط مى دانند. چنین ویژگى در نظریه اعتدال و نظریه سعادت اینان، نظریه آنان را از دیدگاه فلاسفه اشراقى و حکمت متعالیه ممتاز مى سازد.
جمع عقل و وحى و پیوند تکمیلى میان آن دو: اعتقاد مشائیان بر این است که عقل آدمى در دریافت تمام حقیقت اشیا، به ویژه تمام حقیقت سعادت استقلال ندارد؛ از این رو آنان به نظریه عنایت و نبوت رو مى آورند تا در زندگى مدنى و حیات سیاسى در دریافت حقایقِ ثابتِ کلى، افزون بر منبع عقل، به منبع وحى نیز توجه کنند تا از طریق بهره بردن از هر دو منبع، فرد مدنى و جامعه و نظام سیاسى به تکمیل کمالات خود دست یابد. اعتقاد به جمع عقل و وحى و وجود رابطه تکمیلى میان آن دو با تقریر و تبیین عقلى، ویژگى فلاسفه مشاء، آن هم فیلسوفان شرق تمدن اسلامى، همچون فارابى، ابنسینا و خواجه نصیرالدین طوسى است.
ـ رویکرد واقع گرایى ـ غایت گرایانه: فیلسوفان مشاء به ملاحظه رسیدن به اهداف و غایات از طریق حرکت از وضع موجود و ناقص به وضع مطلوب و به ملاحظه رسیدن انسان به کمال خود و رفع نواقص و کاستى هاى عالم ارضى و موجودات زندگى مدنى، اگرچه مطلوب خود را غایت گرایانه مى نگرند و تعیین مى کنند، اما در نحوه دستیابى به آرمانها و مطلوبها کاملاً واقع گرایانه عمل مى کنند و به تولید نظریاتى که از واقع حکایت مى کند، نظیر تبیین دنیوى از وحى و نبوت، مى پردازند. این ویژگىِ رویکردى نیز در میان فلاسفه اسلامى، در میان فیلسوفان مشاء برجسته است.
این رویکرد موجب مى شود مشائیان نه از محیط فرهنگى و سیاسى اجتماعى خود دور باشند ـ چنان که آنچه در حکمت عملى خاصه حکمت مدنىِ خود خردورزى کردهاند، ناشى از دغدغه ها و مسائلى است که محیط فرهنگى و سیاسى اجتماعى عصر خود براى آنها تولید کرده است و نه کاملاً عملگرا و به دور از رویکرد فضیلت گرایانه به حیات و انسان باشند تا ناچار شوند چیزى را تجویز کنند که تنها اقتضاى حیات مادى و حیات حیوانى انسان آنها را مى طلبد، بدون آنکه به کمال و سعادت انسان و لوازم مادى و معنوى آن بیندیشند.
مباحث این کتاب که در پنج فصل تنظیم شده است عبارت است از:
سخن پژوهشکده••• ۱۳
فصل اول: مفاهیم و کلیات••• ۱۵
فصل دوم: مبانى معرفت شناختى فلسفه سیاسى مشاء••• ۵۵
فصل سوم: مبانى هستى شناختى فلسفه سیاسى مشاء••• ۱۰۲
فصل چهارم: مبانى انسانشناختى فلسفه سیاسى مشاء••• ۱۴۶
فصل پنجم: مبانى غایتشناختى فلسفه سیاسى مشاء••• ۲۱۱