کریشتف کیسلوفسکی کارگردان مشهور لهستانی علاوه بر فیلم‌های سینمایی چند داستان نیز در کارنامه دارد که «رمان -فیلمنامه» نامیده شده و بین ژانر داستان و فیلمنامه قرار دارند.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: کریشتف کیشلوفسکی را در ایران بیشتر به خاطر فیلم سینمایی «زندگی دوگانه ورونیکا» و سه گانه «سفید-‌آبی- قرمز» او می‌شناسند. البته علاقه مندان به سینما، «ده فرمان» و فیلم‌هایی چون «یک فیلم کوتاه درباره عشق» یا «یک فیلم کوتاه درباره کشتن» را هم از او در خاطر دارند.

به هر روی، کیشلوفسکی را بیشتر به عنوان یک فیلمساز می شناسیم اما این کارگردان لهستانی، علاقه زیادی به ژانر داستان داشته و نوشته هایی هم در این زمینه دارد.

هانا کرال دوست و به نوعی دراماتورژ کیشلوفسکی ۳ اثر داستانی او را به صورت منسجم در سال ۲۰۰۱ به چاپ رساند و در سال ۲۰۱۱ هم مصاحبه ای درباره این کار خود داشت که در آن گفتگو به توضیحات و چگونگی به سرانجام رسیدن این کتاب، یعنی «اتفاق و دو داستان دیگر» پرداخت. کرال بیشتر اهل داستان و ادبیات بوده و کیشلوفسکی بیشتر اهل سینما. این دو هم در هر دو حوزه با یکدیگر دادوستد داشته و به یکدیگر کمک می کردند. بنابراین هانا کرال کمک شایانی در به سروسامان رسیدن این داستان ها برای چاپ، کرده است.

به تازگی ترجمه ای از کتاب مذکور که ۳ رمان _ فیلم نامه کیشلوفسکی را در بر می گیرد، به چاپ رسیده که ۳ داستان چاپ شده در آن، توسط عظیم جابری به فارسی بازگردانی شده است. مطالعه این رمان فیلم نامه ها احساس مطالعه یک فیلمنامه یا تماشای یک فیلم را به مخاطب منتقل می کند. گویی مشغول خواندن فیلمنامه چند اثر از کیشلوفسکی هستیم و یا داریم فیلمشان را تماشا می کنیم. البته فیلم هایی از این ۳ اثر داستانی توسط کیشلوفسکی ساخته شد، تفاوت هایی با نوع داستانی و رمان شان دارند.

کیشلوفسکی در این داستان ها، لهستان پس از کمونیسم یا همان کمونیسم زده را به تصویر می کشد و  آرزوی داشتن زندگی آرام و بی دغدغه را می توان از همان ابتدا در داستان «آرامش» مشاهده کرد؛ داستانی که اسمش هم موید مفهوم و روح درونی آن است. این داستان درباره مردی است که از زندان آزاد می شود و برای خود برنامه می ریزد تا زندگی اش را با ازدواج و داشتن شغل سر و سامان بدهد. این اتفاق تا حدودی می افتد اما تحولات اجتماعی که جامعه کمونیسم زده لهستان آن روز با آن دست به گریبان بود او را راحت و آسوده نمی گذارد. به این ترتیب مرد بین مدیران محیط کارش و کارگران و دوستانش قرار می گیرد. بهای این موقعیت بینابینی را هم می پردازد. البته همان طور که در مصاحبه هانا کرال بیان شده (این مصاحبه در انتهای همین نسخه ترجمه چاپ شده است) پایان این رمان فیلم نامه تا حدودی باز است و مخاطب مخیر است که فکر کند بعد از کتک خوردن مرد از دوستانش، زنده می ماند و او را به بیمارستان می رسانند. ولی کیشلوفسکی نقطه پایان را در همان جایی که مرد به زمین می افتد و محیط اطراف را از دیدگاه او می بینیم، می گذارد.

داستان دوم کتاب، «آماتور» قصه و شرح حال یک فیلمساز مستند آماتور است. هم در این داستان و هم در دوتای دیگر، می توان نقش پررنگ سرنوشت را مشاهده کرد. این نقش در داستان آخر کتاب «اتفاق» بسیار پویاتر است که موجب می شود در فرازهایی از مطالعه اش، کاملا احساس خواندن یک فیلمنامه را داشته باشیم. به هر حال، در داستان «آماتور» که کیشلوفسکی بسیاری از وقایع و شنیده ها و دیده های زندگی خود را به آن وام داده است، با یک تکنیسین مکانیک روبرو هستیم که روزی رئیسش به دلیل داشتن دوربین فیلمبرداری شخصی، او را مجبور می کند برای شرکتی که در آن کار می کند، فیلم تبلیغاتی درست کند. راهی که فیلیپ (شخصیت اصلی داستان) می رود یا به عبارتی اتفاقاتی که سرنوشت پیش پایش می گذارد، از جمله حوادثی هستند که بسیاری از هنرمندان لهستانی و اروپایی شرقی آن را تجربه کرده اند. فیلیپ که یک زندگی آرام با همسر و دختر تازه متولدشده اش دارد، با موفق شدن در مستندسازی و بالا گرفتن کارش، خانواده را فراموش کرده و غرق در کار فیلمسازی می شود. همین هم باعث از هم پاشیدن خانواده اش می شود و همسرش ترکش می کند. جالب است که برخوردهای شخصیت همسر فیلیپ (ایرِنا) شباهت زیادی با دید و نظرگاه خانواده های ایرانی درباره هنر سینما و مستندسازی دارد. ایرنا پیش از شروع فیلمسازی فیلیپ و بالا گرفتن کارش، مرتب از او می خواهد که فیلمسازی را رها کند.

در سطرهای بالایی، به لهستان کمونیست زده اشاره شد. بد نیست به شخصیت مدیرهایی که در دو داستان «آرامش» و «اتفاق» حضور دارند اشاره کنیم. این شخصیت ها از جهت پرداخت جای تامل زیادی دارند و آینه دار یا شمایل طیفی از مردم لهستان در همان سال های بعد از جنگ جهانی هستند. مدیر در «آرامش» شخصیتی خداگونه و مقتدر دارد. اوست که با لطف و بخشندگی آنتونی (شخصیت اصلی) را استخدام کرده و موجب سر و سامان گرفتنش می شود. اما وقتی پای منافعش به میان می آید شخصیتی بی تعارف و جدی است که از آنتونی می خواهد به جای رفقایش، جانب او و کارخانه را بگیرد. مدیر داستان «آماتور» هم عامل اصلی فیلمساز شدن فیلیپ است. یعنی هم اوست که فیلیپ را به جلو هل می دهد و باعث فیلمساز شده و مشهور شدنش می شود.

با اشاره ای که به لهستان کمونیست زده کردیم، بد نیست نظریه ادبی متقدم مارکیستی را هم در نظر بیاوریم که پایه آن به این ترتیب است که روبنای فرهنگی جامعه، از زیربنای اقتصادی اش تاثیر می گیرد و اگر زیربنا آباد باشد می توان به آباد بودن روبنای فرهنگی نیز امیدوار بود. توجه به این زیربنای اقتصادی را در شخصیت هایی که کیشلوفسکی ترسیم کرده، به خوبی می توان دید. دغدغه اقتصادی و معیشتی شخصیت ها از جمله مسائلی است که در فکر آن ها می خوانیم و به عنوان نیروی پیشران و جلوبرنده آن ها کار می کند.

اگر بخواهیم از منظر نظریه های ساختگرایی یا پساساختگرایی به این ۳ رمان فیلمنامه نگاه کنیم، باید بگوییم که از نظر ساخت و فرم، هم رمان هستند هم فیلمنامه البته کفه داستان بودنشان (به دلیل توصیف و تشریح جزئیات) سنگین تر است. به طور خلاصه از منظر پساساختگرایی هم می توانیم وجود گفتمان قدرت را در شمایل شخصیت مدیر و در افق وسیع تر، جبری که سایه اش بر سر شخصیت های داستان ها سنگینی می کند، اشاره کنیم. البته این بحث، سطور و جملات زیادی می طلبد که از حوصله این مطلب بیرون است.

رمان فیلمنامه «اتفاق» که سومین اثر چاپ شده در این کتاب است، از نظر طرح داستانی و ساختاری، پیشروتر از دو داستان پیشین است. از همان ابتدای داستان، لحن تردیددار راوی دانای کل، جلب توجه می کند. «آیا قبل از آن که ویتک دلوگوش را ببینیم که با ساکی زیر بغل در ایستگاه قطار ووچ می دود، باید چیزی راجع به او بدانیم؟ یا به زودی هرچه را که تا آن روز (سه سال قبل) برایش اتفاق افتاده بود خواهیم فهمید _ زمانی که در پرواز، هواپیمایش دچار تکان های شدید می گردد و او چند اتفاق زندگی را می بیند که از میان تکه های خاطرات به تدریج رو به زوالش رژه می روند؟»

 اتفاق، در ایستگاه قطار می افتد و سرنوشت و تقدیر شخصیت ویتک را رقم می زند. اما کیشلوفسکی با عدم قطعیت، چند اتفاق را روایت می کند که اگر هرکدامشان رخ می داد، بازه زمانی ۳ ساله قصه به چه شکل متفاوتی رخ می داد. یکی از جملات ابتدایی داستان هم که در معرفی شخصیت ویتک آمده، به این ترتیب است: «گیریم که او در ژوئن ۱۹۵۶ در پوزنان متولد شده است...» اوضاع و شرایط لهستان در سال های دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به خوبی در این رمان فیلم نامه به تصویر کشیده شده است و از خلال حالت های مختلفی که در صورت رسیدن یا نرسیدن ویتک به قطار رخ می دهد، می توان شرایط اجتماعی، سیاسی این کشور را در بازه زمانی مذکور دید.

یکی از معانی داستان «اتفاق» و هم دو داستان دیگر این کتاب، در جامعه ای که داستان ها در بسترش رخ می دهند، معنی «اتفاق» یا تقدیری است که پیش روی انسان گذاشته می شود. شخصیت های ۳ قصه، علاوه بر نقش فعالانه و کنشگری ای که دارند، گویی نقشی انفعالی هم دارند که باعث می شود حوادث و اتفاقاتی آن ها را به سمت و سویی پیش ببرد. در مجموع مطالعه کتاب «اتفاق و دو داستان دیگر» از کیشلوفسکی برای طرفداران و علاقه مندان سینمای این کارگردان، لذت بخش خواهد بود چون همان طور که اشاره شد با خواندن این داستان ها گویی مشغول تماشای فیلم های کیشلوفسکی یا فیلمنامه آن ها هستند. این لذت بعد از دیدن فیلم هایی که بر پایه همین داستان ها ساخته شده اند، مضاعف خواهد شد.

صادق وفایی