حضرت محمد ( ص ) مي آيد ، تا پنجره هاي گشوده به روي «شب» و «شك» و «شيطان» را ببندد و درهايي را ، فرا روي مردم ، به روي «روز» و «يقين» و «رحمان» بگشايد .
مي آيد تا دستهاي بسته را باز كند، گامهاي خسته را به آسايش برساند ، پاهاي دربند را برهاند ، گردنهاي گرفتاران را از زنجيرهاي گران آزاد كند ، محرومان موحد را عليه مترفين «شك مدار» بشوراند ، «سبطيان» را بر ضد «قبطيان» بر انگيزد و از آنان ، «موسي» هايي فرعون ستيز بسازد .
مي آيد تا ديده هاي كور را بينا سازد ، خفتگان را بيدار كند ، بندگان «دنيا» را ، سروران «آخرت» نمايد ، افق هاي دوردست تري را در چشم انداز كوته نظران «نقد انديش» و «نزديك بين» به تماشا بگذارد.
مي آيد از ديار يار و كوي وحي مي آيد ، از سوي خدا مي آيد ، با دروازه هايي از علم و عرفان و مرجانهايي از آيه و سنت .
مي آيد ، تا درد «جهل» را با داروي «حكمت» درمان كند . تا بيماري شرك را با پيام توحيد شفا بخشد . تا مردم را از«ستم اديان» تحريف شده ، به «عدل اسلام» كشانده و از « اطاعت مخلوق» به « طاعت خالق» دعوت كند...
ولادت حضرت محمد(ص)
در عام الفيل (سالى كه سپاه ابرهه به قصد تخريب خانه خدا به مكه هجوم آوردند) قادر متعال از نسل اسماعيل پيامبر (ع) فرزندى به دنيا آورد كه قرار بود با ابلاغ آخرين شريعت الهى، بزرگترين تحول را در تاريخ بشريت ايجاد كند و مكتبى حيات بخش و انسان ساز را به تشنگان معرفت و عدالت عرضه نمايد.
نام پدر اين كودك، عبدالله و نام مادرش آمنه بود. پس از تولد نوزاد، طى مراسمى خاص، نام "محمد" را براى او برگزيدند. اين نام را (عبدالمطلب) جد پيامبر انتخاب كرد و مادرش، نام (احمد) را برگزيد و در قرآن به هر دو نام اشاره شده است.
پدر او بنابر آنچه مشهور است، پيش از ولادت (محمد) از دنيا رفت. تربيت و نگهدارى كودك را عبدالمطلب، جد او و پس از وى ابو طالب، عموى ايشان متكفل شدند.
كودك سه روز از مادر شير خورد. پس از آن، وى را به (ثويبه)، كنيز ابولهب ـ عموى پيامبر ـ سپردند. او چهار ماه كودك را شير داد، سپس وى را به (حليمه سعديه) سپردند و او آخرين دايه حضرت بود.
محمد (ص) در سرزمين سخت و خشن عربستان رشد و كمال يافت. سرزمينى با مردمى خرافى، بت پرست، متعصب، جاهل و نادان، مردمى كه دختران را زنده به گور مي كردند و گاه به خاطر تعصبات بيجاى قبيله اى، سالها با يكديگر مي جنگيدند. اگر شتر يك قبيله وارد سرزمين قبيله ديگرى شده و كشته مي شد، همين براى آغاز جنگى بزرگ كافى بود!
پيش از بعثت، در ميان مردم مكه فقط 17 نفر و در ميان مردم مدينه فقط 11 نفر باسواد بودند. كعبه كه پايگاه توحيد ومركز يكتاپرستى است، به بتخانه و محل آويختن اشعارى پوچ و بي محتوا تبديل شده بود. در چنين شرايطي آثار خداپرستى محو و رذايل، فضيلت و فضيلتها نيز رذيلت محسوب مي شدند .
محمد در دوران جوانى چنان معروف و خوشنام و درستكار بود كه به (امين) ملقب شد و حتى در ميان منازعات قومى، وى را به عنوان داور انتخاب مي كردند. از جمله، هنگام نزاع بين قبايل عرب بر سر نصب حجرالاسود در محل خود، كه ميانجيگرى پيامبر، همه را مسرور ساخت و به مشاجره آنها خاتمه داد. در دوران جوانى مدافع سرسخت ضعفا و دشمن سرسخت ظالمان و ستمگران بود. (محمد امين) از امضاكنندگان پيمانى بود كه به (حلف الفضول) شهرت داشت و اين، پيمانى بود كه جمعى براى احقاق حق ستمديدگان آن را امضا كردند و آن حضرت در 20 سالگى در آن شركت داشتند و به آن نيز افتخار مي كردند.
ازدواج و بعثت حضرت محمد(ص)
محمد در آن سن مدتى به چوپانى مشغول بود و گوسفندان اهل مكه را شبانى مي كرد. امانت و حسن شهرت (محمد) سبب شد كه خديجه، دختر خويلد، از ثروتمندان قريش و صاحب قافله هاى تجارى، وى را به استخدام درآورد. سپس پيشنهاد كرد كه محمد رياست قافله تجارى او را كه به شام مي رفت به عهده گيرد و در عوض، دو برابر بقيه مزد بگيرد و محمد امين نيز پذيرفت.
پيامبر (ص) پيش از بعثت، هر سال مدتى را در غار (حرا) به عزلت و تنهايى مي گذراندند. در اين مورد در نهج البلاغه حضرت على (ع) آمده است:
ولقد كان يجاور فى كل سنة بحراء فأراه ولا يراه غيرى: ايشان هر سال مدتى را در غار حرا مي گذراند و من او را مي ديدم و جز من، كسى او را نمي ديد(خطبه 190).
روزى آن حضرت در غار حرا مشغول عبادت بود كه فرشته وحى نازل شد كه بخوان، حضرت محمد كه درس نخوانده بود، گفت: (من خواندن بلد نيستم) فرشته وحى ايشان را بسختى فشرد و دوباره گفت (إقرأ) و باز همان جواب را شنيد. براى بار سوم حضرت را فشرد و گفت: (إقرأ) اين بار جواب شنيد: (چه بخوانم) فرشته وحى عرض كرد: (اقرأ باسم ربك الذي خلق خلق الإنسان من علق اقرأ و ربك الأكرم الذي علم بالقلم علّم الإنسان ما لم يعلم): بخوان به نام پروردگارت، كسى كه آفريد انسان را از خون بسته بخوان، و پروردگارت كريمترين موجودات است، كسى است كه با قلم آموخت، به انسان آنچه را كه نمي دانست، آموخت (سوره علق، آيات 1 الى 5).
بدين سان آيات اول سوره (علق) بر حضرت نازل شد. فرشته وحى سپس عرض كرد: (اى محمد! تو رسول خدايى و من جبرئيلم). حضرت از كوه حرا فرود آمده، به منزل خديجه بازگشت. چون به منزل وارد شد، پيامبر فرمودند: (من در خود سرمايى احساس مي كنم، جامه اى به من بپوشان!) سپس جامه اى پوشيده، خوابيد. در اين هنگام از جانب حق تعالى وحى آمد: (يا أيها المدّثر قم فأنذر وربّك فكبّر): اى جامه به خود پيچيده، برخيز و انذار كن و پروردگارت را به بزرگى ياد كن ـ سوره مدّثر) حضرت برخاست و فرمود: (الله أكبر، الله أكبر).
بر پيامبر (ص) واضح بود، اسلام كه همه را به برابرى مي خواند و تبعيض ها و ثروت اندوزى ها و بهره كشيهاى ظالمانه را ممنوع مي سازد، در مقابل خود مخالفين بسيارى خواهد داشت، كسانى كه حاضر به از دست دادن منافع مادى و معنوى و امتيازات اجتماعى خويش نبودند به يكباره و بدون زمينه سازى هاى قبلى نمي توان دعوت را علنى كرد. لذا مدت سه سال مخفيانه اسلام را تبليغ مي كردند. پس از خديجه، على (ع) ايمان آورد و اينها تا مدتى تنها كسانى بودند كه با پيامبر نماز مي خواندند. سپس، (زيد بن حارثه) و به دنبال او ساير مردم ايمان آوردند و نام اسلام شيوع پيدا كرد.
سه سال پس از بعثت پيامبر، طى دو مرحله، دستور علنى كردن دعوت به اسلام، از جانب حق تعالى ابلاغ شد. ابتدا دستور رسيد كه پيامبر(ص) خويشاوندان نزديك خود را دعوت كند. بدين منظور جلسه اى تشكيل شد. در آن جلسه، على (ع) كه نوجوانى بود و ابولهب عموى پيامبر و ساير خويشاوندان حضور داشتند. حضرت رسول (ص) پس از ستايش خداوند و اعتراف به وحدانيت او دعوت خود را علنى كرد و از آنان خواست كه به يگانگى خداوند و پيامبرى ايشان اعتراف كنند تا رستگار شوند.
در مرحله دوم اين آيات نازل شد: (فاصدع بما تؤمر واعرض عن المشركين إنا كفيناك المستهزئين) (سوره حجر: آيه 94 ـ 95) در اين مرحله، پيامبر (ص) همه مردم را به طور علنى و آشكارا دعوت كرد. از اينجا بود كه قريش با تمام قوا به مقابله برخاسته، اصحاب پيامبر (ص) را بسختى شكنجه كردند، آنان را تحت شديدترين محاصره هاى اقتصادى و اجتماعى قرار دادند و حتى با پيشنهادهاى فريبنده خود، خواستند آن حضرت را از ادامه رسالت خود باز دارند، ولى پيامبر با قاطعيت فرمود: (به خدا قسم، اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چيم قراردهيد تا از دعوت خود دست بردارم، هرگز چنين نخواهم كرد!).
در طى 13 سالي كه از بعثت پيامبر (ص) مي گذشت، آن حضرت با ياران خود به مدت سه سال در سخت ترين شرايط در شعب ابيطالب (دره اى در ميان كوههاى مكه) در محاصره قرار داشتند و آزار مشركين نيز هر لحظه شدت مي گرفت.
هجرت و تشكيل حكومت اسلامي
پس از آن، رسول خدا (ص) مخفيانه به مدينه مهاجرت كرده و در آنجا در محيطى امن، حكومتى اسلامى تشكيل دادند. در 10 سالى كه از حيات شريف آن حضرت باقى مانده بود، اسلام با سرعتى باور نكردنى گسترش يافت و مرزها را در نورديد.
بر طبق گفته مورخين، در طول مدت حكومت اسلامى پيامبر (ص) جنگهاى بسياري رخ داد كه در 26 و به روايتى 27 نبرد، خود پيامبر شخصاً شركت داشتند (كه به اين نبردها غزوه مي گويند) و 35 و به روايتى 48 و حتى 66 جنگ نيز تحت فرماندهى منصوبين آن حضرت به وقوع پيوست (كه به اين جنگها، سريه مي گويند).