خبرگزاري "مهر": بيست سال پيش ، پس از دخالتهاي فراوان آمريكا در جنگهاي داخلي لبنان ، در عملياتي انفجاري ، بيش از 240 تفنگدار دريايي آمريكا كشته شدند .

ساعت‌ شش‌ و بيست‌ دقيقه‌ صبح‌ 23 اكتبر 1983م‌ يك‌ كاميون‌ مرسدس‌بزرگ‌ به‌ فرودگاه‌ بيروت‌ نزديك‌ شد، به‌ راحتي‌ از مقابل‌ پستهاي‌ نگهباني‌اسرائيلي‌ در همان‌ نزديكي‌ گذشت‌، از يك‌ محل‌ بازرسي‌ ارتش‌ لبنان‌ رد شد، وبه‌ طرف‌ پاركينگ‌ پيچيد. يك‌ تفنگدار دريايي‌ با علامت‌ سوت‌، سرعت‌ گرفتن‌كاميون‌ را اطلاع‌ داد، اما قبل‌ از اينكه‌ بتواند كار ديگري‌ بكند، كاميون‌ غرش‌كنان‌ به‌ طرف‌ مدخل‌ ساختمان‌ چهار طبقه‌‌اي‌ كه‌ محل‌ سكونت‌ گردان‌ هجده‌تفنگداران‌ آمريكايي‌ و از بتُن‌ مسلح‌ مقاوم‌ در برابر حملات‌ هوايي‌ ساخته‌ شده‌بود، حركت‌ كرد. دروازه‌ آهني‌ را ويران‌ ساخت‌، يك‌ پست‌ نگهباني‌ را كه‌ ازكيسه‌هاي‌ شن‌ فراهم‌ آمده‌ بود در هم‌ كوبيد، از يك‌ مانع‌ ديگر گذشت‌، سينه‌اش‌را به‌ ديواري‌ از گونيهاي‌ شن‌ كه‌ در برابر سرسرا قرار داشت‌ كوبيد، و آنگاه‌ باچنان‌ نيروي‌ مهيبي‌ منفجر شد كه‌ ساختمان‌ مستحكم‌ را به‌ ويرانه‌اي‌ مبدل‌ساخت‌.
چند دقيقه‌ بعد از آن‌، كاميون‌ ديگري‌ به‌ قرارگاه‌ چتربازان‌ فرانسوي‌ كه‌ درحدود دو مايلي‌ قرارگاه‌ آمريكايي‌ها قرار داشت‌، برخورد كرد و انفجار آن‌ به‌حدي‌ بود كه‌ كل‌ ساختمان‌ را ويران‌ كرده‌ و 58 فرانسوي‌ را كشت‌.
از بين‌ رفتن‌ 241 تفنگدار دريايي‌ آمريكا كه‌ اكثراً در خواب‌ بودند، طي‌يك‌ روز، تلفاتي‌ بود آنچنان‌ بالا كه‌ از هنگام‌ تهاجم‌ عيدِ «تِت‌» كه‌ در23/10/1346 هـ ش‌ (13 ژانويه‌ 1968م‌)، در حين‌ جنگ‌ ويتنام‌ رخ‌ داد و246 كشته‌ بجا گذاشت‌، سابقه‌ نداشت‌.
... در قرارگاه‌ موساد از اينكه‌ ما هدف‌ حمله‌ نبوده‌ايم‌، نفس‌ راحتي‌كشيدند. تا آنجا كه‌ به‌ موساد مربوط‌ بود، اين‌ جريان‌ حادثه‌اي‌ جزئي‌ ارزيابي‌مي‌شد كه‌ ما در مورد آن‌ تا حدودي‌ سهل‌انگاري‌ كرده‌بوديم‌. اما بايد جريان‌ را به‌كسي‌ نمي‌گفتيم‌. مسئله‌ اين‌ بود كه‌ چنانچه‌ جريان‌ را افشاء مي‌كرديم‌، ردّ آن‌ رامي‌گرفتند و عاملمان‌ كشته‌ مي‌شد. آنگاه‌ دفعة‌ بعد، چنانچه‌ نوبت‌ حمله‌ كردن‌ به‌خود ما بود، خبر نمي‌شديم‌. در اين‌ صورت‌ آمريكايي‌ها چه‌ مي‌گفتند؟ لابدشانه‌اي‌ بالا انداخته‌ و مي‌گفتند:«اسرائيلي‌ها در لبنان‌ فضولي‌ كرده‌ و خودشان‌ راقاطي‌ جريان‌ كردند. اين‌ هم‌ سزايشان‌».
تلــفات‌
درباره‌ تلفات‌ و كشته‌‌هاي‌ نظاميان‌ آمريكا در انفجار مقر مارينز، ازسوي‌ منابع‌ غربي‌ و عربي‌ اظهار نظرهاي‌ متفاوتي‌ ارائه‌ شده‌ است‌، كه‌ ازآن‌ جمله‌‌اند:
ـ بعضي‌ منابع‌ غير رسمي‌ِ لبناني‌ مدعي‌ هستند كه‌ جداي‌ ازكشته‌‌هاي‌ آمريكايي‌، تعدادي‌ از نيروهاي‌ شبه‌ نظامي‌ فالانژيست‌ در اين‌حادثه‌ كشته‌ شده‌‌اند كه‌ «حزب‌ كتائب‌» (فالانژيستها) از اعلام‌ آمار تلفات‌خود امتناع‌ كرده‌ است‌. همچنين‌ گفته‌ مي‌‌شود تعدادي‌ از زنان‌ روسپي‌ نيزكه‌ براي‌ سرگرمي‌ سربازان‌ آمريكايي‌ آمده‌ بودند، جزو كشته‌‌ها بوده‌‌اند.
ـ مجله‌ «الَوحَدة‌» چاپ‌ لبنان‌، تلفات‌ آمريكا را 241 كشته‌ و 105مجروح‌ عنوان‌ كرده‌ است‌.
ـ « جبهه‌ مقاومت‌ ملي‌ لبنان‌» در كتاب‌ «العمليات‌ الاستشهاديه‌» آورده‌است‌: «با مرگ‌ چند مجروح‌ اين‌ حادثه‌ در بيمارستاني‌ در آلمان‌ غربي‌( چند روز پس‌ از عمليات‌) كشته‌‌ها بالغ‌ بر 260 نفر و مجروحين‌ نيز 30نفر بود كه‌ عده‌‌اي‌ از آنها تا ابد فلج‌ شده‌‌اند و در حال‌ حاضر در آسايشگاه‌معلولين‌ در آمريكا به‌ سر مي‌‌برند.»
ـ «روبرت‌ فيسك‌» در كتاب‌ «وَيلات‌ وطن‌» نوشته‌ است‌: « براي‌آمريكا اين‌ تلفات‌ 241 تفنگدار خيلي‌ عظيم‌ بود. حتي‌ در جنگ‌ ويتنام‌ درعرض‌ يك‌ روز اين‌ تعداد كشته‌ نداده‌ بودند.»
ـ «جوون‌ كوولي‌» خبرنگار آمريكايي‌ در كتاب‌ خود «الَحِصاد» تعدادكشتگان‌ آمريكايي‌ را 245 نفر ذكر كرده‌ است‌.
ـ «رابين‌ رايت‌» در «الغَضَب‌المُقَّدس‌» اين‌ گونه‌ آورده‌ است‌:
«بيشتر سربازان‌ در رختخوابهايشان‌ زير آوار ماندند و كشته‌ شدند؛ چون‌ساختمان‌ به‌ تلي‌ از خاك‌ و قطعات‌ سيمان‌ و ميله‌‌هاي‌ خميده‌ و شكسته‌ تبديل‌شده‌ بود. چند نفر هم‌ شانس‌ آوردند كه‌ از پنجره‌ به‌ بيرون‌ پرتاب‌ شده‌ بودند...پس‌ از آنكه‌ گروه‌ نجات‌ يك‌ هفته‌ تمام‌ در زير خروارها خاك‌ و بتون‌ به‌ دنبال‌افرادي‌ كه‌ احتمالاً زنده‌ مانده‌‌اند مي‌‌گشتند، و غالباً هم‌ با احتياط‌ و ابزار آلات‌سبك‌ اين‌ جستجو را انجام‌ مي‌‌دادند تا به‌ زنده‌ ماندگان‌ احتمالي‌ آسيبي‌ نرسد،بناچار عمليات‌ جستجو متوقف‌ شد و بقيه‌ مفقودين‌ را جزو كشته‌ شدگان‌منظور كردند و اين‌ احتمال‌ داده‌ شد كه‌ اينها هم‌ مثل‌ رانندة‌ كاميون‌، به‌ پودرتبديل‌ شده‌ باشند. در پايان‌ عمليات‌، آمار كلّي‌ِ از بين‌ رفتگان‌ متعلق‌ به‌ پايگاه‌آمريكايي‌ مارينز 241 نفر اعلام‌ شد.»
ـ «جورج‌ بال‌» در كتاب‌ «خطاو خيانت‌ در لبنان‌» درباره‌ خسارات‌آمريكا طي‌ حضور نيروهاي‌ نظامي‌اش‌ در لبنان‌، مي‌‌نويسد:
«حدود 300 تفنگدار دريايي‌ خود را از دست‌ داديم‌. 1800 تفنگداردريايي‌ به‌ مدت‌ 18 ماه‌ در شرايطي‌ زندگي‌ كردند كه‌ بي‌ دفاع‌، در كنار آتش‌ قرارداشتند. بيش‌ از 22 ماه‌ يك‌ ناوگان‌ آمريكايي‌ همراه‌ 30 هزار ملوان‌ و پرسنل‌دريايي‌ و حدود 100 هواپيما در عرشه‌ ناوهاي‌ هواپيما بر، دور از ساحل‌ لبنان‌،در حالت‌ آماده‌ باش‌ كامل‌ منتظر بودند كه‌ چه‌ موقع‌ هدف‌ حملات‌ انتحاري‌ قرارمي‌‌گيرند. تعداد بيشماري‌ از دروزيها، شيعيان‌ و سربازان‌ و غير نظاميان‌ سوري‌و لبناني‌، بوسيله‌ توپها و هواپيماهاي‌ مستقر در ناوگان‌ آمريكا كشته‌ شدند.روزي‌ هم‌ كه‌ سرانجام‌ لبنان‌ را ترك‌ كرديم‌، نه‌ تنها هيچ‌ چيز بدست‌ نياورده‌بوديم‌، بلكه‌ بهاي‌ سنگيني‌ نيز براي‌ اين‌ اقدام‌ پرداخته‌، قدر و منزلت‌ خود را ازدست‌ داديم‌ و شهرت‌ آمريكا را به‌ عنوان‌ كشوري‌ كه‌ از عقل‌ سليم‌ پيروي‌مي‌‌كند. لكه‌دار كرده‌ بوديم‌».

ـ جورج‌ بال‌، در بخشي‌ ديگر از كتاب‌ خود، تعداد كشته‌ شدگان‌آمريكايي‌ در مقر مارينز را ذكر كرده‌ و مي‌‌نويسد: «طي‌ انفجار يك‌ كاميون‌حاوي‌ بمب‌، پايگاه‌ تفنگداران‌ ما، در كنار فرودگاه‌ بيروت‌ منهدم‌ شد و265 نفر از آنها به‌ قتل‌ رسيدند.»
تحليل‌ عمليات‌
«رابين‌ رايت‌» در شرح‌ و تحليل‌ حملة‌ شهادت‌ طلبانه‌ به‌ مقر مارينزمي‌‌نويسد:
« خيلي‌ زود معلوم‌ شد كه‌ عمليات‌ چقدر درست‌ و بي‌‌عيب‌ و نقص‌طراحي‌ شده‌ است‌. ستوان‌ «هُشام‌ جابر» افسر لبناني‌ رابط‌ در مقر تفنگداران‌دريايي‌ آمريكا، گفت‌: براي‌ طراحي‌ عملياتي‌ از اين‌ نوع‌، داشتن‌ اطلاعات‌ بسيارزيادي‌ لازم‌ است‌. آدم‌ بايد از وضع‌ ساختمان‌ اطلاع‌ كافي‌ داشته‌ باشد و بداند كه‌قسمت‌ آسيب‌ پذير آن‌ كجاست‌ و نيز بايد بداند كه‌ نگهباني‌ ساختمان‌ به‌ چه‌صورت‌ و طبق‌ چه‌ برنامه‌‌اي‌ است‌. علاوه‌ بر اينها بايد بداند كه‌ عبور از موانع‌خياباني‌ چيده‌ شده‌ بر سر راه‌ وسايل‌ نقليه‌، كه‌ ارتش‌ لبنان‌ در اطراف‌ مقرآمريكايي‌‌ها تعبيه‌ كرده‌ بود، به‌ چه‌ صورت‌ امكان‌‌پذير است‌ و نيز بايد بداند كه‌سربازان‌ روزهاي‌ يكشنبه‌ ديرتر از خواب‌ بيدار مي‌‌شوند. با اين‌ حساب‌، معلوم‌مي‌‌شود كه‌ رانندة‌ خندان‌ و از جان‌ گذشتة‌ كاميون‌، به‌ طور اتفاقي‌ و از طريق‌بخت‌ و اقبال‌ نبوده‌ كه‌ توانسته‌ است‌ خود را تا درِ ورودي‌ ساختمان‌ مقربرساند»
برخلاف‌ تحليل‌‌ها و تصورات‌ رابين‌‌رايت‌، براي‌ شناسايي‌ ساختمان‌و نقاط‌ ضعف‌ آن‌، نياز به‌ تلاش‌ چندان‌ زيادي‌ نبوده‌ است‌؛ چون‌ اين‌ساختمان‌ پيش‌ از آنكه‌ مقر نيروهاي‌ مارينز باشد، مركز كنترل‌ پروازهاي‌فرودگاه‌ بيروت‌ بوده‌ و مسلماً افراد زيادي‌ در آنجا رفت‌ و آمد داشته‌‌اند وبه‌ همين‌ لحاظ‌ كسب‌ اطلاعات‌ دربارة‌ آنجا بسيار مشكل‌ نبوده‌ است‌.گذشته‌ از آن‌، وقتي‌ كسي‌ طرح‌ حمله‌ با كاميون‌ محتوي‌ هزاران‌ كيلو موادمنفجره‌ به‌ چنان‌ مقري‌ را مي‌‌ريزد، چندان‌ نيازي‌ ندارد كه‌ مكانهاي‌ اصلي‌و تجمع‌ نفرات‌ را بداند، چرا كه‌ همة‌ ساختمان‌ بر سر ساكنان‌ آن‌ ويران‌ شدو جاي‌ امن‌ و دور از انفجاري‌ باقي‌ نماند.
يكي‌ از مهمترين‌ عوامل‌ در موفقيت‌ اين‌ عمليات‌، اصل‌ غافلگيري‌بود. نيروهاي‌ آمريكايي‌ كه‌ تا آن‌ روز مغرورانه‌ و وحشيانه‌ گلوله‌‌هاي‌ توپ‌عظيم‌ ناو نيوجرسي‌ را بر سر مردم‌ لبنان‌ مي‌‌كوبيدند، همواره‌ خود رابرترين‌ قدرت‌ نظامي‌ مي‌‌دانستند، و به‌ هيچ‌ وجه‌ انتظار نداشتند و درتصور و خيالشان‌ هم‌ نمي‌‌گنجيد كسي‌ جرأت‌ چنين‌ حمله‌‌اي‌ به‌ نيروهاي‌نظامي‌ آمريكا را داشته‌ باشد. البته‌ اين‌ تصور نسبت‌ به‌ گروههاي‌غيراسلامي‌ كاملاً صحيح‌ بود. مثلاً پس‌ از انفجار مارينز، بسياري‌ ازاحزاب‌ كمونيستي‌ وابسته‌ به‌ شوروي‌ سابق‌، كه‌ با وارد آمدن‌ اين‌ ضربه‌بسيار سنگين‌ بر قواي‌ آمريكا در لبنان‌، خود را در معرض‌ اتهام‌ مي‌‌ديدند،خيلي‌ سريع‌ عدم‌ هر گونه‌ اطلاع‌ و يا ارتباطي‌ با اين‌ حمله‌ را اعلام‌ كردند تامبادا مورد خشم‌ و غضب‌ ابرقدرت‌ِ غرب‌ قرار گيرند.
ساعتي‌ پس‌ از انفجار، مردم‌ كه‌ متعجب‌ و سراسيمه‌ بدان‌ سو شتافته‌بودند، و بالطبع‌ به‌ دليل‌ نزديكي‌ حضور بسيارِ شيعيان‌ در مناطق‌ جنوبي‌ ونزديك‌ محل‌ حادثه‌، آنان‌ اولين‌ نفرات‌ بودند كه‌ به‌ آنجا رسيدند و سربازان‌عياش‌ آمريكايي‌ را كه‌ تا روز قبل‌ در كوچه‌ و خيابان‌ به‌ اذيت‌ و آزار مردم‌مي‌‌پرداختند، در اوج‌ خفت‌ و ذلت‌ ديدند و لبخند شادي‌ بر لبانشان‌ نقش‌بست‌. در آن‌ ميان‌، ديدگان‌ متعجب‌ جمعيت‌ متوجه‌ يكي‌ از روحانيون‌ اهل‌سنّت‌ شد كه‌ به‌ روي‌ سقف‌ يكي‌ از آمبولانسهاي‌ صليب‌ سرخ‌، كه‌ درنزديكي‌ مقر ويران‌ شده‌ ايستاده‌ بود، رفت‌ و با شور و شوق‌ فراوان‌،خطاب‌ به‌ كماندوهاي‌ آمريكايي‌ كه‌ اطراف‌ مقر را محاصره‌ كرده‌ و يا ميان‌آوار به‌ دنبال‌ اجساد تكه‌ تكه‌ شدة‌ همقطاران‌ خود مي‌‌گشتند، با صداي‌بلند و رسا گفت‌:
«آهاي‌ آمريكايي‌‌هايي‌ كه‌ هر روز براي‌ ما در تلويزيون‌ ناوهايتان‌ را نشان‌مي‌‌داديد و توپهاي‌ عظيم‌ نيوجرسي‌ را به‌ رخ‌ ما مي‌‌كشيديد و ملت‌ ما را از آنهامي‌‌ترسانديد؛ سرانجام‌ خداوند توپي‌ برسرتان‌ كوبيد كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ قوي‌‌تر وكوبنده‌‌تر از آن‌ را پيدا نخواهيد كرد. و اكنون‌، اين‌ ما هستيم‌. مردمي‌ كه‌ باگلوله‌‌ها و توپهايتان‌ بر سرشان‌ مي‌‌كوفتيد! اين‌ ماييم‌ كه‌ شما را مسخره‌ مي‌‌كنيم‌و حقيرتان‌ مي‌‌دانيم‌.... و حالا اين‌ شماييد كه‌ در اوج‌ ذلت‌ هستيد...!»
با پخش‌ خبر انفجار مقر آمريكاييها، مردم‌ ستم‌ كشيده‌ بيروت‌ وبخصوص‌ مسلمانان‌، شادمان‌ و خوشحال‌ اين‌ ضربه‌ عظيم‌ را بر پيكرجنايتكاران‌ «يانكي‌» تبريك‌ گفتند؛ و اين‌ همه‌، در حالي‌ بود كه‌كماندوهاي‌ آمريكايي‌، وحشتزده‌ و ديوانه‌وار، ميان‌ سقف‌ فرو ريخته‌ ومكانهايي‌ كه‌ زماني‌ اتاق‌ استراحت‌ سربازان‌ بود، بدنهاي‌ له‌ شده‌ و قطعات‌آنان‌ را بيرون‌ مي‌‌آوردند. سگهاي‌ آموزش‌ ديدة‌ ارتش‌ نيز وارد عمل‌شدند و دوشادوش‌ كماندوهاي‌ آمريكايي‌، ميان‌ ويرانه‌‌ها بو مي‌‌كشيدندو جستجو مي‌‌كردند؛ اما به‌ قدري‌ بدنها تكه‌ تكه‌ و پخش‌ شده‌ بودند، كه‌سگها هم‌ گيج‌ شده‌‌بودند كه‌ سراغ‌ كدام‌ بروند. در آن‌ ميان‌، نكته‌‌اي‌ بر سرزبان‌ مردم‌ بيروت‌ كه‌ ناظر تلاش‌ كماندوها و سگهايشان‌ بودند، شكل‌گرفت‌ و همه‌ گير شد، آنها مي‌‌گفتند:
«هيچ‌ نيازي‌ به‌ سگهاي‌ آموزش‌ ديده‌ نيست‌، هر جا برگي‌ از مجله‌هاي‌مبتذل‌ و شيشه‌‌هاي‌ مشروب‌ ديديد، سريع‌ آنجا را بگرديد و مطمئن‌ باشيد كه‌چند سرباز آمريكايي‌ اطراف‌ آن‌ پيدا خواهيد كرد!»
 پس‌ از انهدام‌ مقر مارينز، آمريكا نيروهاي‌ باقي‌ مانده‌ خود را كه‌ درحالتي‌ عصبي‌ و رواني‌ بسر مي‌‌بردند، به‌ ناو «آيزنهاور» منتقل‌ نمود و ناونيوجرسي‌ را در خليج‌ لبنان‌ متمركز كرد و نيروهايي‌ هم‌ در اطراف‌ مقرمنهدم‌ شده‌ قرار داد تا خبرنگاران‌ و عكاسان‌ غريبه‌ نتوانند به‌ آنجانزديكتر شوند. در تشكيل‌ اين‌ كمر بند امنيتي‌ و حفاظتي‌، تعداد زيادي‌ ازنيروهاي‌ ماروني‌ِ ارتش‌ لبنان‌ نيز كمك‌ كردند. همچنين‌ تعدادي‌ ازنيروهاي‌ وحشت‌زده‌ و هراسان‌ ايتاليايي‌ ـ جزو نيروهاي‌ حافظ‌ صلح‌ ـ درحفاظت‌ از مقر ويران‌، به‌ آمريكايي‌ها كمك‌ كردند.
مجروحين‌ حادثه‌، كه‌ تعدادشان‌ از كشته‌‌ها كمتر بود، به‌ وسيله‌هلي‌‌كوپترهايي‌ كه‌ در باند پرواز، واقع‌ در پاركينگ‌ به‌ زمين‌ نشسته‌ بودند وچرخش‌ پروانه‌‌هايشان‌ بوي‌ تعفّن‌ و دود را به‌ اطراف‌ مي‌‌پراكند، به‌ ناوهواپيما بر «كِنِدي‌» منتقل‌ شدند و از آنجا، بلافاصله‌ با هواپيما به‌«بيمارستان‌ نيروي‌ هوايي‌ انگليس‌» در كشور «قبرص‌» انتقال‌ پيدا كردند.اين‌ بيمارستان‌ جهت‌ مداواي‌ اوليه‌ و كارهاي‌ اورژانسي‌ براي‌ مجروحين‌انفجارات‌ بيروت‌، به‌ حال‌ آماده‌ باش‌ در آمده‌ بود. جالب‌ اين‌ بود كه‌ چنان‌وحشت‌ و هراس‌ِ بيروت‌ در آنها اثر گذاشته‌ بود، كه‌ آمريكايي‌‌ها به‌ هيچ‌وجه‌ حتي‌ حاضر نشدند مجروحينشان‌ را به‌ «بيمارستان‌ آمريكايي‌بيروت‌» ببرند.
تنها دو روز بعد از انفجار، بوي‌ متعفن‌ و تهوع‌‌آورِ باقي‌ ماندة‌ اجساددر ميان‌ آوار ساختمان‌، به‌ قدري‌ وحشت‌ آور شده‌ بود كه‌ ماسكهاي‌مخصوص‌ ميان‌ نيروهايي‌ كه‌ در عمليات‌ نجات‌ شركت‌ داشتند توزيع‌ شد.نگهباناني‌ در اطراف‌ سيم‌‌هاي‌ خاردار و توري‌‌هاي‌ كشيده‌ شده‌ دراطراف‌ محلي‌ كه‌ روزي‌ سر فرماندهي‌ نيروهاي‌ آمريكايي‌ در بيروت‌ بود،گماشته‌ شدند و به‌ آنها دستور اكيد داده‌ شد كه‌ به‌ طرف‌ هر كس‌ كه‌ به‌ درِاصلي‌ مقر نزديك‌ شد، تيراندازي‌ كنند.
يكي‌ از نكات‌ مهم‌ در اين‌ انفجار، كه‌ كارشناسان‌ آمريكايي‌ را بيشتراز ديگران‌ به‌ خود مشغول‌ داشته‌ بود، چگونگي‌ موفقيت‌ راننده‌ در گذر ازپست‌‌هاي‌ بازرسي‌ ارتش‌ لبنان‌ و آمريكا، در رساندن‌ خود به‌ مقر بود.
بعد از عمليات‌
بلافاصله‌ پس‌ از انفجار مقر مارينز، جوّ رُعب‌ و وحشت‌ بر روحيه‌نيروهاي‌ خارجي‌ حاضر در لبنان‌، بخصوص‌ آمريكايي‌ها سايه‌ افكند. ازآن‌ روز به‌ بعد، گزارشها و تهديدهاي‌ مكرري‌ دربارة‌ كاميونهاي‌ بزرگي‌ كه‌به‌ سرعت‌ در حركت‌ بودند، و راننده‌هايشان‌ لبخند بر لب‌ داشتند، به‌نيروهاي‌ مداخله‌گر مي‌‌رسيد و آنها را در كابوس‌ مرگ‌ فرو مي‌‌برد.
نيروي‌ دريايي‌ آمريكا، تشكيلات‌ خود را به‌ پناهگاههاي‌ زيرزميني‌منتقل‌ كرد و بعضي‌ از تفنگداران‌ را هم‌ در كانتينرهايي‌ كه‌ با كيسه‌‌هاي‌ پراز شن‌ استتار شده‌ و به‌ صورت‌ سنگر در آمده‌ بودند، مخفي‌ كرد.
در نزديكي‌ مقر مارينز، بر ويرانه‌‌هايي‌ كه‌ تا چندي‌ پيش‌سرفرماندهي‌ نيروهايي‌ تفنگدار دريايي‌ آمريكا در بيروت‌ بود، بر روي‌تابلويي‌ چوبي‌، به‌ رنگ‌ سرخ‌ نوشته‌ شده‌ بود:
«نزديك‌ نشويد، محل‌ جنايت‌!»
در همان‌ اولين‌ ساعات‌ پس‌ از انفجار، كارشناسان‌ و متخصصان‌تخريب‌ و انفجارات‌ به‌ آنجا شتافتند و خيلي‌ سريع‌ به‌ جمع‌‌آوري‌ همه‌قطعات‌ ـ هر چندبسيار كوچك‌ ـ ماشين‌ مهاجم‌ پرداختند؛ بلكه‌ به‌ سرنخي‌دست‌ پيداكنند.
با گذشت‌ چهار روز از حادثه‌ مرگبار، عمليات‌ رواني‌ و ايجاد ترس‌ وناامني‌ در ميان‌ نيروهاي‌ آمريكايي‌، همچنان‌ ادامه‌ داشت‌ و آنان‌ را دچارناراحتي‌هاي‌ رواني‌ و عصبي‌ مي‌‌كرد.
بــازتـــاب‌
انفجار مقر مارينز، بسياري‌ از طرحها و برنامه‌‌هاي‌ آمريكا براي‌دخالت‌ هر چه‌ بيشتر در لبنان‌ را بهم‌ ريخت‌، و بسياري‌ از تحليلگران‌ وصاحب‌ نظران‌ را به‌ اعتراض‌ عليه‌ سياستهاي‌ سردمداران‌ سياسي‌ آمريكاواداشت‌.
 «رابين‌ رايت‌» در گزارش‌ خود دربارة‌ اين‌ عمليات‌ مي‌‌نويسد:
«اين‌ حمله‌، اعتراض‌ و مخالفتي‌ بود بس‌ عجيب‌ و وحشتناك‌ باسياستهاي‌ آمريكا و نيروهاي‌ چند مليتي‌. يك‌ بار ديگر مقاومتي‌ كه‌ دست‌ِكم‌گرفته‌ شده‌ بود، اوضاع‌ را كاملاً وارونه‌ كرد. اكنون‌ فقط‌ اين‌ سؤال‌ مطرح‌ بود كه‌چه‌ زماني‌ نيروهاي‌ چند مليتي‌ از لبنان‌ خارج‌ خواهند شد؟...اقدام‌ انتحاري‌، ديگر يك‌ حادثه‌ محدود و كم‌ دامنه‌ نبود، بلكه‌ در حكم‌يك‌ جنبش‌ بود كه‌ در مقابله‌ با آن‌، نه‌ از دستگاه‌ سازمان‌‌هاي‌ اطلاعاتي‌، و نه‌ ازبر جستگان‌ و نخبگان‌ِ نظامي‌ ابرقدرت‌ دنياي‌ آزاد، كاري‌ ساخته‌ بود...»
«جورج‌ بال‌» درباره‌ زمينه‌ سازان‌ اين‌ حادثه‌، مي‌‌نويسد:
«تصميم‌ ابلهانة‌ حكومت‌ ريگان‌ در اعزام‌ تفنگداران‌ آمريكايي‌ به‌سرزمين‌ پركينه‌ و نفرت‌ِ لبنان‌، نتيجه‌اي‌ بسيار اسف‌انگيز در انفجار مقر مارينزببار آورد.»
روزنامه‌ «پِراودا» ارگان‌ «حزب‌ كمونيست‌» شوروي‌ سابق‌، پس‌ از اين‌حادثه‌ نوشت‌:
«پاييز گذشته‌ كه‌ تفنگداران‌ دريايي‌ آمريكايي‌ به‌ بيروت‌ اعزام‌ شدند، قراربود براي‌ يك‌ مدت‌ محدود به‌ منظور جدا نگه‌ داشتن‌ طرفهاي‌ درگير در لبنان‌عمل‌ كنند، لكن‌ اكنون‌ اين‌ تفنگداران‌ وارد جنگ‌ شده‌ و شهرهاي‌ لبنان‌ را باموشك‌ و گلوله‌ زير آتش‌ گرفته‌اند. داستان‌ ويتنام‌ بار ديگر در لبنان‌ شروع‌ به‌ شكل‌ گرفتن‌ كرده‌ است‌.نيروهاي‌ آمريكايي‌، روز به‌ روز عميق‌تر درگير جنگ‌ در كوههاي‌ لبنان‌(مناطق‌مسلمان‌نشين‌) شده‌اند و ژنرالها، آزادي‌ بيشتري‌ براي‌ كشتار پيدا كرده‌اند...»
 دولت‌ واشنگتن‌ در اولين‌ ساعات‌، سعي‌ كرد در مقابل‌ كشتارتفنگداران‌ دريايي‌اش‌ عكس‌العمل‌ تندي‌ نشان‌ دهد. رونالد ريگان‌،رئيس‌جمهوري‌ آمريكا، خطاب‌ به‌ گروهي‌ از خبرنگاران‌ ـ در حالي‌ كه‌سخنانش‌ از شبكه‌ سراسري‌ تلويزيوني‌ پخش‌ مي‌شد ـ گفت‌:
«مسببين‌ اين‌ حادثه‌ بايد انتقام‌ پس‌ بدهند، و پس‌ خواهند داد. ما نبايداجازه‌ دهيم‌ كه‌ جانيان‌ بين‌المللي‌ و مزدوران‌ آدم‌كش‌ آنها، صلح‌ و امنيت‌ را به‌خطر بيندازند... ما هرگز نبايد بگذاريم‌ كساني‌ كه‌ خواهان‌ خروج‌ ما از لبنان‌ هستند، كنترل‌اين‌ منطقه‌ حياتي‌ را دوباره‌ در دست‌ بگيرند».
در آمريكا، جستجو براي‌ يافتن‌ عاملين‌ انفجارها، در هر جا به‌ روال‌خودش‌ ادامه‌ داشت‌. در كنگره‌، و در وزارت‌ دفاع‌، تحقيقات‌ رسمي‌ روي‌ساختار فرماندهي‌ نظامي‌ و تدارك‌ امنيتي‌ و حراستي‌ مقر تفنگداران‌، درجريان‌ بود.
در گزارش‌ كنگره‌ آمريكا، بيشترين‌ مسئوليت‌ را متوجه‌ سرهنگ‌«تيموتي‌ جي‌. گرانتي‌» فرمانده‌ نيروهاي‌ مارينز دانسته‌ بودند؛ زيراتداركات‌ امنيتي‌ مقر ناكافي‌ بوده‌ و اشتباهات‌ بزرگي‌ از نظر موقعيت‌مكاني‌ محل‌ و همچنين‌ سلسله‌ مراتب‌ فرماندهي‌ وجود داشت‌.
در بررسيها، اين‌ نظر غلبه‌ داشت‌ كه‌ هيچ‌ گونه‌ پيش‌بيني‌ و تداركات‌امنيتي‌، حراستي‌ نمي‌تواند جلوي‌ كسي‌ را كه‌ از جانش‌ گذشته‌ است‌ ومي‌خواهد عمليات‌ انتحاري‌ (شهادت‌طلبانه‌) انجام‌ دهد، بگيرد. نه‌تحقيقات‌ و بررسيهاي‌ آمريكايي‌ها و نه‌ تلافي‌جويي‌هاي‌ فرانسوي‌ها واسرائيلي‌ها، هيچ‌ كدام‌ به‌ نتيجه‌اي‌ نرسيد. آمريكايي‌ها به‌ اين‌ قناعت‌كردند كه‌ واقعيت‌ را بپذيرند و به‌ جستجوي‌ عوامل‌ حادثه‌ بپردازند.
«رابين‌ رايت‌» درباره‌ مقصرين‌ و عوامل‌ انفجار مارينز مي‌نويسد:
«مقصرها و افراد مشكوك‌ در درون‌ ارتش‌ شناخته‌ شدند و براي‌ آنهامجازات‌ و تنبيهاتي‌ در نظر گرفته‌ شد؛ ولي‌ اين‌ اقدامات‌ِ داخلي‌ و مقطعي‌، خوددليلي‌ بر اين‌ امر بود كه‌ ايالات‌ متحدة‌ آمريكا و همفكران‌ غربي‌اش‌، هنوز ابعاداين‌ پديدة‌ جديد را نشناخته‌اند.... سرگرد باب‌ جُردن‌ ـ يكي‌ از مجروحين‌ حادثه‌ ـ با لباس‌ كارخون‌آلودش‌، انبوه‌ تير آهنهاي‌ خم‌ شده‌ و قطعات‌ خرد شده‌ بتون‌ را كه‌ دقايقي‌پيش‌ از آن‌، محل‌ زندگي‌ و كار يك‌ واحد نيروي‌ دريايي‌ بود، كنار مي‌زد. جردن‌،با خشمي‌ تبديل‌ شده‌ به‌ بغض‌ گفت‌: چنين‌ حمام‌ خوني‌ بعد از جنگ‌ ويتنام‌نديده‌ام‌. در حقيقت‌ اين‌ بزرگترين‌ فاجعه‌ براي‌ ارتش‌ آمريكا بعد از جنگ‌ ويتنام‌بود.»
«روبرت‌ فيسك‌» در «ويلات‌ وطن‌» گزارش‌ كاملي‌ از آنچه‌ در مقرمارينز اتفاق‌ افتاد، و او و همكارانش‌ شاهد وقايع‌ بعد از آن‌ بوده‌اند، ارائه‌داده‌ است‌ كه‌ به‌ بخشهايي‌ از آن‌ اشاره‌ مي‌شود:
«هنگامي‌ كه‌ سراسيمه‌ خود را به‌ محل‌ انفجار رسانديم‌، تعجب‌ كردم‌.پيش‌ از اين‌، ساختمان‌ مارينز در حصار سيمهاي‌ خاردار و موانع‌ قرار داشت‌ وحفاظت‌ مي‌شد. با تعجب‌ از دوستم‌ پرسيدم‌ كه‌ مقر نيروهاي‌ آمريكايي‌كجاست‌؟ او متعجب‌تر از من‌، به‌ آن‌ سوي‌ سيمهاي‌ خاردار جلويمان‌ اشاره‌ كردو گفت‌: «ساختمان‌ كاملاً محو شده‌ است‌. در آن‌ سوي‌ دودها و خاكها. واقعاًچطور چنين‌ چيزي‌ ممكن‌ است‌؟ ساختمان‌ ديگر وجود ندارد.» جلوي‌ مقر ويران‌ شده‌، جوان‌ 18 ساله‌ آمريكايي‌ از نيروهاي‌ مارينز درسنگري‌ نگهباني‌ مي‌داد. از كنار او رد شديم‌ و به‌ داخل‌ مقر وارد شديم‌. در حالي‌كه‌ پاي‌ خود را روي‌ تكه‌هاي‌ درختان‌ قطع‌ شده‌ و ويرانه‌ها مي‌گذاشتيم‌، به‌ ميان‌دود رفتيم‌. در مقابلمان‌ بدنهاي‌ تكه‌تكه‌ شده‌اي‌ با لباس‌ نيروهاي‌ مارينز افتاده‌بودند، هر كدام‌ از سربازها، آسيبي‌ ديده‌ و يا اندامشان‌ متلاشي‌ شده‌ بود. دوستم‌وحشت‌زده‌ فرياد زد: «آخر چه‌ كسي‌ توانسته‌ چنين‌ كاري‌ انجام‌ دهد؟».سه‌ نفري‌ كه‌ جلويمان‌ بودند، نگاهي‌ حزن‌انگيز به‌ ما انداختند. آن‌ كه‌ ازهمه‌ كوچكتر و كم‌ سن‌ و سالتر به‌ نظر مي‌رسيد، گفت‌: «يك‌ جوان‌ با كلّي‌ موادمنفجره‌ با يك‌ كاميون‌ آمد، با آمدن‌ او، همه‌ چيز متلاشي‌ شد...». جيپي‌ نظامي‌ در مقابلمان‌ ايستاده‌ بود كه‌ در كنار آن‌، بدن‌ ده‌ سرباز ـ و چه‌بسا بيشتر ـ از نيروهاي‌ مارينز بر روي‌ زمين‌، در يك‌ صف‌ واحد دراز كش‌ شده‌بودند. انگار نمايش‌ يا جشنواره‌اي‌ اجرا مي‌شد! چهرة‌ سربازهاي‌ مرده‌، باپارچه‌ و يا مشمع‌ پوشيده‌ بود و پاهايشان‌ را غباري‌ سياه‌ از انفجار گرفته‌ بود.سرِ يكي‌ از آنها بيرون‌ بود ولي‌ لايه‌اي‌ گِل‌ سياه‌ روي‌ آن‌ را گرفته‌ بود. دهان‌ او بازبود و پنداري‌ در حال‌ سخن‌ گفتن‌ است‌، ولي‌ تكه‌اي‌ از سر او متلاشي‌ شده‌ بودو هيچ‌ حركتي‌ نمي‌توانست‌ بكند. بر روي‌ اجساد قربانيان‌، تابلوهاي‌ سفيد رنگ‌ كوچكي‌ گذاشته‌ بودند كه‌مشخصات‌ هر كدام‌ بر رويش‌ نوشته‌ شده‌ و او را معرفي‌ مي‌كرد. اين‌ احساس‌ به‌من‌ دست‌ داد كه‌ همه‌ اينها حاصل‌ انفجاري‌ عظيم‌ در انبار مهماتي‌ بزرگ‌ است‌. گاه‌ بيگاه‌ صداي‌ انفجار و شليك‌ تيري‌ به‌ گوش‌ مي‌رسيد. با هر صداي‌انفجار، سه‌ نفر از نيروهاي‌ مارينز كه‌ اطراف‌ ما بودند، هراسان‌ و سريع‌ بر روي‌زمين‌ دراز مي‌كشيدند و از ما نيز مي‌خواستند تا مثل‌ آنها خيز برويم‌. همراه‌ با سربازي‌ كه‌ چهره‌اش‌ از ديگران‌ جوانتر نشانش‌ مي‌داد، عقب‌آمبولانس‌ سوار شديم‌. در داخل‌ ماشين‌، سربازي‌ جوان‌ را ديديم‌، در حالي‌ كه‌اسلحه‌اي‌ در يك‌ دستش‌ بود، با دست‌ ديگر اشكهايش‌ را پاك‌ مي‌كرد ولي‌ سعي‌مي‌كرد جلوي‌ گريه‌اش‌ را بگيرد. يكي‌ از دوستان‌ خبرنگارم‌ را كه‌ ديدم‌، دررابطه‌ با انفجار گفت‌:
ـ راننده‌، كاميون‌ را به‌ طرف‌ دروازة‌ جنوبي‌ ساختمان‌ رانده‌ و قبل‌ از آنكه‌به‌ ساختمان‌ اصلي‌ مقر برسد، در را شكافته‌، كاميون‌ را منفجر كرده‌ و ديوارها رابر روي‌ هم‌ پرتاب‌ كرده‌ است‌.
صداهاي‌ مختلف‌ انفجار به‌ گوش‌ مي‌رسيد. بعضي‌ از آنها خفيف‌ و دوربودند. دو سرباز ديگر از نيروهاي‌ مارينز را از زير آوار درآورده‌ و بر روي‌برانكارد گذاشتند. دست‌ِ يكي‌ از آنها از برانكارد آويزان‌ بود، و در حال‌ انتقال‌،به‌ طرز وحشت‌آوري‌ به‌ آهن‌ پاره‌ها و شيشه‌شكسته‌ها كشيده‌ مي‌شد... آتشفشاني‌ به‌ قدرت‌ 4000 پوند مواد منفجره‌ بناي‌ عظيم‌ تشكيل‌ شده‌ ازهزاران‌ كيلو سيمان‌، شن‌ و ميله‌هاي‌ مفتولي‌ فلزي‌ را درهم‌ كوبيده‌ بود. يكي‌ ازنيروهاي‌ مارينز گفت‌ كه‌ تعداد كشته‌ها بالغ‌ بر 60 نفر مي‌باشد؛ ولي‌ او به‌ خوبي‌مي‌دانست‌ كه‌ تعداد كشته‌ها صدها نفر است‌. نيروهاي‌ مارينز، سوار بر ماشينها و مسلح‌، به‌ حفاظت‌ و گشت‌زني‌ دراطراف‌ مقر مشغول‌ بودند. مقري‌ كه‌ دود از آن‌ برمي‌خاست‌ و ديگر هيچ‌ چيزي‌باقي‌ نمانده‌ بود كه‌ قابل‌ حفاظت‌ باشد. دروازة‌ آهني‌ كه‌ راننده‌ كاميون‌ از آن‌ گذشته‌ بود، به‌ صورت‌ تكه‌پاره‌هاي‌آهن‌ در اطراف‌ پراكنده‌ شده‌ بود. انفجار، درختهاي‌ اطراف‌ را تكه‌تكه‌ كرده‌ وچوب‌ و برگهاي‌ سبزِ  سياه‌ شده‌، بر روي‌ زمين‌ پراكنده‌ بودند. كاغذ پاره‌هايي‌ كه‌ تا كمي‌ پيش‌ از آن‌ عنوان‌ «سند» داشتند، و هر كسي‌قدرت‌ و جرأت‌ دسترسي‌ به‌ آنها را نداشت‌، در اطراف‌ مقر و آوار پراكنده‌ بودندو دستخوش‌ باد اين‌سو وآن‌سو مي‌شدند. اسناد سري‌ درباره‌ اماكن‌ استقرارتيراندازان‌، تعليمات‌ و آموزشهاي‌ صعود با هلي‌كوپتر، سربرگهايي‌ از قواي‌مارينز و نامه‌هايي‌ از آمريكا خطاب‌ به‌ افراد، پخش‌ بود. بين‌ كاغذها، نامه‌اي‌آبي‌رنگ‌ از «كاروليناي‌ جنوبي‌» به‌ چشم‌ مي‌خورد كه‌ هنوز باز نشده‌ و معلوم‌نبود متعلق‌ به‌ كداميك‌ از اين‌ اجساد متلاشي‌ شده‌است‌.
در آن‌ ميان‌، صفحه‌ 22 از پرونده‌ سرّي‌ مارينز ميان‌ آوار به‌ چشم‌ مي‌خورد،كه‌ حاوي‌ دستورالعمل‌ وزارت‌ دفاع‌ آمريكا دربارة‌ روابط‌ دوستانه‌ بين‌ نيروهاي‌مارينز و شهروندان‌ لبناني‌ بود كه‌ در آن‌ آمده‌ بود: «شما نبايد بگذاريد كسي‌متوجه‌ شود در آنجا چه‌ مي‌كنيد. اين‌ اعلام‌ بايد به‌ اطلاع‌ همه‌ نيروهاي‌ مارينزابلاغ‌ شود».  بر روي‌ ريشه‌هاي‌ درختي‌ قطع‌ شده‌، نسخه‌اي‌ از مجله‌ واحد مارينز به‌ نام‌«اسكاپ‌ روت‌» مورخ‌ 24/6/1362 هـ ش‌ (15 سپتامبر 1983م‌) ـ‌‌حدود سه‌هفته‌ قبل‌ ـ به‌ چشم‌ مي‌خورد؛ در صفحه‌ دوم‌ آن‌ مقاله‌اي‌ از «مايلزبوردين‌» باعنوان‌ «مردم‌ به‌ نيروهاي‌ مارينز اعتماد دارند» ديدم‌. او در آن‌ مقاله‌، دلايلي‌ براي‌گفته‌هاي‌ خود آورده‌ و نوشته‌ بود: «هنگامي‌ كه‌ به‌ منطقه‌ «حي‌اَّلسلُّم‌» ]منطقه‌شيعه‌ نشين‌ جنوب‌ بيروت‌[ رفتم‌ و از وضعيت‌ زندگي‌ آنان‌ اطلاع‌ و آگاهي‌ كسب‌كردم‌ كه‌ چه‌ بر آنها مي‌گذرد، دريافتم‌ كه‌ غذا براي‌ گرسنگان‌ و لباس‌ براي‌ فقرا ونظر بر چهره‌ اطفال‌ و درك‌ كردن‌ آنها، چاره‌ نجات‌ آنان‌ از مرگ‌، ويراني‌ و فقرنيست‌. ما پس‌ از مدتي‌ كوتاه‌ اين‌ وطن‌ را ترك‌ خواهيم‌ كرد و به‌ وطن‌ خودمان‌كه‌ پر است‌ از نعمت‌ مي‌رويم‌، ولي‌ مردم‌ لبنان‌ الان‌ در وطنشان‌ هستند. لبناني‌هابه‌ ما اعتماد دارند و مطمئن‌ هستند كه‌ ما مي‌توانيم‌ صلح‌ و آرامش‌ را به‌ آنهابرگردانيم‌ و وضعيت‌ اقتصادي‌ آنان‌ را سر و سامان‌ دهيم‌ و شهرها وخانه‌هايشان‌ و زندگي‌ آنها را دوباره‌ احياء كنيم‌ و به‌ لطف‌ تلاش‌ و كوشش‌ ما،چنين‌ روزي‌ خواهد آمد و لبنان‌ همچون‌ آمريكا، از آسايش‌ و آرامش‌ بهره‌مندخواهدشد».
اين‌ نوشته‌ها به‌ واقع‌ از جنون‌ نويسنده‌ آن‌ ناشي‌ مي‌شد. اين‌ اوراق‌ و كاغذپاره‌ها، بالاي‌ آوار و ويرانه‌هاي‌ مقر در چرخش‌ و پرواز بودند. يكي‌ از مردان‌ قواي‌ مارينز را ديدم‌ كه‌ به‌ طرف‌ درختي‌ شكسته‌ رفت‌، روي‌تنه‌ آن‌ نشست‌ و در حالي‌ كه‌ اسلحه‌ در كنارش‌ بود ـ ظاهراً حمل‌ اسلحه‌ در هرحال‌ از واجبات‌ نظامي‌ در اينجا بود ـ يكي‌ از افسران‌ به‌ طرفش‌ رفت‌ و در حالي‌كه‌ دستش‌ را براي‌ دلجويي‌ و غمخواري‌ بر شانه‌ آن‌ سرباز مي‌گذاشت‌، رو به‌ ما،جمع‌ خبرنگاران‌ و عكاسان‌ كرد و گفت‌: «شما از حال‌ و روز ما عكس‌مي‌گيريد... اشكالي‌ ندارد، ولي‌ از جنازه‌ها عكس‌ نگيريد. به‌ شما گوشزد مي‌كنم‌و مي‌خواهم‌ در نظرتان‌ باشد. آنجا اشخاصي‌ هستند كه‌ مايل‌ هستندعصبانيتشان‌ را بر سر كسي‌ خالي‌ كرده‌ و به‌ سوي‌ شما تيراندازي‌ كنند. آنجا غم‌و اندوه‌ و عصبانيت‌ حاكم‌است‌».
ناگهان‌ يكي‌ از سربازان‌ با حالتي‌ رواني‌ فرياد زد: «راه‌ را باز كنيد ... آنها درراه‌ هستند... به‌ سوي‌ ما ... آنجا كاميوني‌ است‌ در حال‌ آمدن‌ به‌ سوي‌ ما... پناه‌بگيريد...».
نيروهاي‌ بهت‌ زدة‌ آمريكايي‌، دچار حالت‌ رواني‌ شده‌ و هر كدام‌ درگوشه‌اي‌ فرياد زده‌ و گريه‌ مي‌كردند. بعضي‌ از آنها، حيرت‌ زده‌، سكوت‌ كرده‌،در كناري‌ نشسته‌ و به‌ تكه‌هاي‌ بدن‌ سربازان‌ خيره‌ شده‌ بودند. انگار خبر ندارندچه‌ شده‌ است‌.
بعد از اين‌ حادثه‌، گزارشهاي‌ زيادي‌ مبني‌ بر تهديد پايگاههاي‌ آمريكايي‌مي‌رسيد؛ حتي‌ گزارشهايي‌ مي‌آمد مبني‌ بر اينكه‌ از طريق‌ هوا حملاتي‌ به‌ ناو«كندي‌» انجام‌ خواهد شد. اين‌ گزارش‌ آمريكايي‌ها را خيلي‌ ترساند. گفته‌ شده‌بود كه‌ هواپيماهاي‌ كوچك‌ بدون‌ سرنشين‌، حامل‌ بمبهاي‌ قوي‌، به‌ اين‌ حمله‌اقدام‌ خواهند كرد. به‌ همين‌ دليل‌ تمام‌ ضد هوايي‌هاي‌ ناوگان‌ آمريكا درسواحل‌ لبنان‌، در آماده‌باش‌ كامل‌ بسر مي‌بردند. هواپيماهاي‌ «اف‌ 16» نيز مدام‌در حال‌ آماده‌باش‌ بودند، كه‌ همين‌ امر ميليونها دلار خرج‌ براي‌ آمريكادربرداشت‌. نيروهاي‌ آمريكايي‌ مي‌گفتند كه‌ در لبنان‌ با «اشباح‌» در جنگ‌هستند.